بنيادگرايی نوعی تفکر ایدئولوژیکی است که، در آن اصول مشخصی بدون توجه به محتوای آن ها به عنوان حقایق اساسی، که اقتداری تغییرناپذیر و درجه اول دارند، به رسمیت شناخته می شود. از این رو، بنیادگرایی های مهم هیچ نکات اشتراکی ندارند یا اگر دارند بسیار کم است به جز اینکه حامیانشان تمایل به نشان دادن صداقت یا اشتیاق به وجود آمده از تعصبی اعتقادی دارند. در این معنی، بنیادگرایی را می توان در گونه ای از مسلک های سیاسی یافت. به عنوان مثال، برخی اوقات مارکسیسم و کمونیسم را به این خاطر که کاپیتالیسم را به طور مطلق و با صراحت رد می کنند به عنوان اشکالی از سوسیالیسم بنیادگرایانه مورد ملاحظه قرار داده اند. حتی می توان گفت که شک گرایی لیبرال این عقیده بنیادگرایانه را دارد که باید در مورد تمام تئوری ها شک داشت. اگرچه واژه بنیادگرایی اغلب در حالت منفی به معنی انعطاف ناپذیری، تعصب و اقتدارگرایی است، احتمالا بیانگر از خودگذشتگی و وفاداری نسبت به عقیده ای خاص است.
مشخصه بنیادگرایی مذهبی رد جدایی بین دین و سیاست است، به طوری که اعتقاد دارد سیاست همان مذهب است که تلویحا بدین معنی است که اصول مذهبی به زندگی شخصی یا خصوصی محدود نمی شود، بلکه اصول سازمان دهنده زندگی عمومی شامل قانون، رفتار اجتماعی، اقتصاد و سیاست نیز در نظر گرفته می شود. بنابراین، انگیزه های بنیادگرایی با سکولاریسم، که اعتقاد دارد مذهب را نباید در امور سکولار(این جهانی) دخالت داد و تجلی آن نیز در جدایی کلیسا از دولت است، اختلاف بسیاری دارد. اگرچه برخی از اشکال بنیادگرایی، به دلیل اهداف محدود و مشخصشان، با کثرت گرایی(پلورالیسم) سازگاری دارند(به عنوان مثال، بنیادگرایی مسیحی در آمریکا و بنیادگرایی یهودی در اسرائیل)، اشکال دیگر بنیادگرایی مذهبی اتقلابی اند(به عنوان مثال، بنیادگرایی اسلامی در ایران، پاکستان و سودان و افغانستان)، چرا که هدف آنها بنای یک تئوکراسی است که، در آن، دولت بر پایه اصول مذهبی بازسازی شده و موقعیت سیاسی به جایگاه فرد در سلسله مراتب مذهبی مربوط می شود. در برخی موارد، اما نه الزاماً، بنیادگرایی مذهبی با اعتقاد به حقیقت خشک متون مقدس تعریف شده است.
سوسیال دموکراسی Social Democracy:
سوسیال دموکراسی دیدگاهی ایدئولوژیکی است و معمولأ(البته نه ضرورتاً) با سوسیالیسم دموکراتیک که سیستم کاپیتالیستی اصلاح شده و متمدن را تایید میکند، همراه است ( اگرچه از این واژه اصولا مارکسیست ها برای فرق گذاشتن بین هدف محدود دموکراسی سیاسی و اقدام افراطی تر اشتراک سازی یا دموکراتیزه کردن ثروت عمومی استفاده می کردند). بنابراین، سوسیال دموکراسی طرفدار تعادل بین بازار و دولت، و تعادل بین فرد و جامعه است. در کانون دیدگاه سوسیال دموکراسی، برای ایجاد سازش بین پذیرش کاپیتالیسم به عنوان تنها مکانیسم قابل اعتماد برای تولید ثروت، از یک طرف، و علاقه برای توزیع پاداش های اجتماعی طبق اصول اخلاقی و نه بازاری، از طرف دیگر، تلاشی شده است. از این رو، مهمترین ویژگی سوسیال دموکراسی اعتقاد به اصلاحات در کاپیتالیسم در جهت حمایت از اقشار مظلوم جامعه یعنی ضعیف ترها و طبقه آسیب پذیر است.
به هر حال، سوسیال دموکراسی می تواند شکل های مختلفی به خود گیرد. این ایدئولوژی در شکل کلاسیک به سوسیالیسم اخلاقی مربوط می شود که تعهدی اساسی را به برابری و سیاست عدالت اجتماعی نشان می دهد. با این همه، سوسیال دموکراسی را همچنین می توان به عقاید لیبرال مدرن نظیر آزادی مثبت و حتی تاکید محافظه کاری مردسالارانه بر وظیفه اجتماعی، همانطور که در مورد سنت یک ملت وجود دارد، مربوط دانست. به زبان خط مشی عمومی، سه ستون سنتی دموکراسی اجتماعی عبارت بودند از اقتصاد مختلط ( و از این رو ملی سازی گزینشی)، مدیریت اقتصادی (معمولا در شکل کینزی، استفاده از سیاست های مالی برای دستیابی به هدف اشتغال کامل، همانطور که کینز توصیه کرده بود) و دولت رفاه (فعالیت به عنوان یک مکانیسم توزیع مجدد). دموکراسی مدرن یا جدید معمولا با پذیرش کامل تر اقتصاد بازاری و همدلی نسبت به ایده های جامعه گرایی نظیر الزامات و مسئولیت متقابل، به ایجاد شکاف، یا حداقل سست کردن ارتباط سنتی بین دموکراسی اجتماعی و مساوات طلبی مربوط می شود.
سوسیالیسم Socialism:
سوسیالیسم یک ایدئولوژی است که به واسطه مخالفتش با کاپیتالیسم و سعی در ایجاد یک بدیل ارزشمند اجتماعی و انسانی تر تعریف می شود. هسته سوسیالیسم دیدگاهی در مورد موجودات بشری به عنوان مخلوقاتی اجتماعی است که انسانیت مشترکشان آنها را متحد کرده است، همانطور که شاعر معروف، جان دان می گوید: «هیچ انسانی در خودش یک جزیره نیست، هر انسانی بخشی از یک قاره، بخشی از یک کل است.» این امر میزان هویت هر فرد را، که تعامل اجتماعی و عضویت گروه های اجتماعی و سازمان های دسته جمعی آن را شکل میدهند، برجسته می سازد. از این رو، سوسیالیست ها همکاری را بر رقابت ترجیح داده و از جمع گرایی در مقابل فردگرایی طرفداری می کنند. ارزش اصلی برابری است و به همین دلیل برخی اوقات سوسیالیسم را شکلی از مساوات طلبی در نظر می گیرند. سوسیالیست ها عقیده دارند که مقداری از برابری اجتماعی برای تضمین ثبات و انسجام اجتماعی ضروری است، و اینکه برطرف کردن نیازهای مادی، اساسی را برای پیشرفت انسانی ایجاد می کند و آزادی را افزایش می دهد. جنبش سوسیالیستی، به طور سنتی، منافع طبقه کارگر صنعتی را به صراحت بیان می کند، طبقه ای که به طور سیستماتیک، مورد ظلم قرار گرفته یا، به طور ساختاری، در سیستم کاپیتالیستی آسیب پذیر شده است. بنابراین هدف سوسیالیسم کاهش یا حذف تقسیمات طبقاتی است.
به هر حال سوسیالیسم دارای چندین تقسیم بندی و سنت های رقیب گمراه کننده است. سوسیالیسم اخلاقی یا سوسیالیسم یوتوپیایی بیانگر انتقادی اساساً اخلاقی از کاپیتالیسم است. خلاصه اینکه سوسیالیسم از لحاظ اخلاقی برتر از کاپیتالیسم است، چرا که از دید آن موجودات بشری مخلوقاتی اند که عشق، همدلی و مهربانی آن ها را به یکدیگر پیوند زده است. سوسیالیسم علمی به تجزیه و تحلیل علمی تاریخ و توسعه اجتماعی می پردازد که، به شکل مارکسیسم، پیشنهاد نمی کند سوسیالیسم باید جایگزین کاپیتالیسم گردد، بلکه پیش بینی می کند که سوسیالیسم به طور اجتناب ناپذیری جایگزین کاپیتالیسم خواهد شد.
تمایز دوم درباره دست یابی به سوسیالیسم است، یعنی تفاوت بین انقلاب و اصلاحات. سوسیالیسم انقلابی، که آشکارترین شکل آن در سنت کمونیستی منعکس شده است، تنها شیوه دستیابی به سوسیالیسم را سرنگونی انقلابی سیستم سیاسی و اجتماعی موجود می داند که معمولا بر پایه این عقیده است که ساختارهای دولتی موجود به طور چاره ناپذیری، به کاپیتالیسم و منافع طبقه حاکم مربوط می گردند. از طرف دیگر، سوسیالیسم اصلاح طلبانه(برخی مواقع سوسیالیسم تکاملی، پارلمانی یا دموکراتیک نامیده می شود) به سوسیالیسم از طریق صندوق های رأی گیری اعتقاد دارد و از این رو، اصول اساسی لیبرال دموکراسی نظیر رضایت، حکومت مشروطه و رقابت حزبی را می پذیرد. سرانجام اینکه تقسیم بندی هایی اساسی درباره هدف سوسیالیسم وجود دارد که ماهیت برنامه سوسیالیستی است. سوسیالیسم بنیادگرا، با در نظر گرفتن سوسیالیسم به عنوان شکلی اساسأ متفاوت از کاپیتالیسم، قصد براندازی سیستم کاپیتالیسم و جایگزینی آن را دارد. سوسیالیست های بنیادگرا نظیر مارکسیست ها و کمونیست ها به طور کلی سوسیالیسم را با مالکیت مشترک به هر شکلی برابر می دانند. سوسیالیسم تجديدنظر طلب، با نگاهی به سازگاری بین کارایی بازار و دید اخلاقی و پایدار سوسیالیسم، در پی از بین بردن کاپیتالیسم نیست، بلکه می خواهد آن را اصلاح کند. این حالت واضح تر از همه در سوسیال دموکراسی بیان شده است.
راه سوم Third Way;
راه سوم شعاری است که عقیده ای بدیل را هم برای کاپیتالیسم و هم برای سوسیالیسم در خود گنجانده است. این شعار توجه را به طرف دیدگاهی ایدئولوژیکی جلب می کند که متفکران سیاسی از سنت های گوناگون را به خود جذب کرده است. ریشه این واژه در فاشیسم ایتالیایی است و برای اولین بار به طور علنی موسولینی (که ادعا می کرد این واژه را ساخته است) از آن استفاده کرد. راه سوم فاشیستی شکل صنف گرایی به خود گرفت، یعنی یک سیستم سیاسی_اقتصادی که، در آن، منافع اقتصادی عمده تحت نظارت دولت با یکدیگر پیوند دارند. انسجام ارگانیک صنف گرایی فاشیسم ظاهرا برتر از فردگرایی شایع کاپیتالیسم با جهت گیری سود، و کنترل بیهوده دولتی کمونیسم بود. در دوره پس از 1945،راه سوم کاملأ متفاوتی در ارتباط با سوسیال دموکراسی کینزی توسعه یافت که توسعه یافته ترین شکل آن در سوئد دیده می شد، چرا که مدل اقتصادی سوئد می کوشید تا عناصر سوسیالیسم و کاپیتالیسم را با یکدیگر ترکیب کند. در این مدل ثروت تولیدی تا حد زیادی در بخش خصوصی متمرکز شده بود، ولی عدالت اجتماعی از طریق یک سیستم جامع رفاهی، که یک رژیم مالیاتی بسیار مترقی ایجاد کرده بود، حفظ می شد. اخیراً ایده راه سوم در ارتباط با تفکر سوسیال دموکراسی جدید یا فراسوسیالیستی دوباره ظاهر شده است. این نوع راه سوم که تا حد زیادی به دولت تونی بلر و حزب کارگر جدید در بریتانیا مربوط می شد و همچنین تحت تاثیر دولت کلینتون در آمریکا بود، بدیلی برای دخالت دولت از بالا به پایین (از این رو، سوسیال دموکراسی سنتی) و کاپیتالیسم بازار آزاد (از این رو، تاچریسم یا ریگانیسم) تعریف شده است. به هر حال، ویژگی ایدئولوژیکی این راه سوم دموکراتیک فراسوسیالیستی هنوز روشن نیست. در بیشتر شکل ها، شامل پذیرش کلی کاپیتالیسم بازاری و جهانی شدن است، البته مشروط به تأکید جامعه گرایی بر وظیفه اجتماعی و ماهیت متقابل حقوق و مسئولیت ها.
توریییسم Toryism:
از واژه توری در بریتانیا قرن نوزدهم استفاده می شد، برای اشاره به جناحی پارلمانی (در مقابل ویگ ها) که از قدرت سلطنتی و کلیسای انگلستان حمایت می کرد و نماینده اشراف زمیندار بود، در آمریکا نیز به معنای وفاداری به سلطنت بریتانیا بود. اگرچه در اواسط قرن نوزدهم حزب محافظه کار بریتانیا از توری ها منشعب شد و در بریتانیا هنوز از «توری» به شکل گسترده(ولی غیر مؤثر) به عنوان مترادفی برای محافظه کاری استفاده می شود، توریییسم به عنوان یک موضع متمایز ایدئولوژیکی در محافظه کاری جامع تر بهتر درک شده است. ویژگی های توریییسم اعتقاد به سلسله مراتب، سنت، وظیفه و جامعهای ارگانیک است. در حالی که توریییسم والا بیانگر عقیده ای نئو فئودال به طبقه حاکم و ایمان دموکراتیک به نهادهای پایدار است، سنت توری ایده های رفاهی و اصلاح طلبانه را نیز پذیرفته و زمینه به کارگیری آنها را در مسئله تداوم اجتماعی و نهادی فراهم می کند. از این رو، محافظه کاری «یک ملت» را می توان شکلی از «توریییسم رفاهی» یا «دموکراسی توری» دانست. عقیده دموکراسی توری را در اواخر قرن نوزدهم رندولف چرچیل توسعه داد، کسی که ادعا می کرد کسب حمایت عمومی گسترده تر برای نهادهای سنتی از طریق پیشرفت اصلاحات اجتماعی است.
چپ جدید New Left:
چپ جدید واژه ای کلی است که به مجموعه ای از متفکران و جنبش های روشنفکری اشاره می کند، کسانی که خواستار احیای تفکر سوسیالیستی با توسعه انتقاد افراطی از جامعه صنعتی پیشرفته بودند. چپ جدید هر دو بدیل چپ قدیمی را_سوسیالیسم دولتی به سبک شوروی و همچنین سوسیال دموکراسی غیر افراطی به سبک غربی_ رد می کند. تئوری های چپ جدید، تحت تاثیر نوشته های اومانیستی مارکس «جوان»، آنارشیسم و اشکال افراطی پدیدارشناختی و اگزیستانسیالیسم، اغلب حالتی پراکنده داشتند. با این همه، موارد مشترک در این تئوری ها عبارت اند از نپذیرفتن جامعه(سیستم) قدیمی یه عنوان عاملی سرکوبگر و ظالم، تعهد به استقلال و خودکامیابی شخصی در شکل آزادی، دلسردی و یأس از نقش طبقه کارگر به عنوان عامل انقلابی، و اولویت تمرکززدایی و دموکراسی مشارکتی. از واژه چپ جدید همچنین در دهه 1990 در اشاره به عقایدی کمتر افراطی و کاملاً متفاوت از سوسیال دموکراسی جدید استفاده می شود.
راست جدید New Right:
راست جدید، سنتی ایدئولوژیکی در محافظه کاری است که آمیزه ای از اصالت فرد، بازار و اقتدارطلبی اجتماعی یا دولتی را بیان می کند. این گرایش های متفاوت را غالباً نئو لیبرالیسم و نومحافظهکاری می نامند. نئو لیبرالیسم تفسیر جدید از لیبرالیسم کلاسیک و به ویژه اقتصاد سیاسی کلاسیک است. پایه های اصلی نئو لیبرالیسم را بازار و فرد تشکیل می دهند. هدف اصلی نئو لیبرالیسم کنار زدن مرزهای دولت است، چراکه اعتقاد دارد کاپیتالیسم بازار آزاد ،کارایی، رشد و رفاه گسترده را به ارمغان خواهد آورد. از این نظر، تأثیر گذاری منفی دولت، ابتکار و نوآوری را ضعیف و از اقدامات مهم جلوگیری می کند، به هر حال حکومت، هر چند نیت و قصد خوب داشته باشد، به طور تغییرناپذیری اثر مخرب بر امور انسانی خواهد داشت. این امر در اولویت برای خصوصی سازی، آزاد سازی اقتصادی، مالیات های پایین و ضداصالت رفاه منعکس شده است. چنین عقایدی با شکلی از اصالت فرد شدید حمایت شده است، و در اظهارات مشهور تاچر چنین آمده است که «جامعه چیزی نیست جز اشخاص و خانواده هایشان». «دولت دایه» (پرستار) به پرورش فرهنگ وابستگی و تحلیل آزادی، که در بازار به آزادی انتخاب معروف است، می پردازد و، در عوض، به خودیاری، مسئولیت شخصی و اصالت فعالیت اعتقاد دارد.
نومحافظهکاری اصول محافظه کاری قرن نوزدهم را مجدداً بیان می کند. راست جدید محافظه کار، خواهان، بالاتر از همه، بازگرداندن اقتدار و ارزش های سنتی است، به خصوص آنهایی که به خانواده، مذهب و ملت مربوط می شوند. اقتدار تضمین کننده ثبات اجتماعی در نظر گرفته می شود، به این دلیل که نظم و احترام را به وجود می آورد، در حالی که در مورد ارزش ها و فرهنگ مشترک این اعتقاد وجود دارد که انسجام اجتماعی را تقویت کرده و حیاتی متمدن را ممکن می سازند. از این رو، نومحافظهکاری بر تفکر آسان گیری، علاقهٔ به خویشتن و انجام کارهای خود، به عنوان ارزش های دهه 1960 حمله می کند. جنبه دیگر نومحافظهکاری تمایل آن به نگرش همراه با نگرانی به ظهور جوامع چندفرهنگی و چندمذهبی است، بر این اساس که آن ها جوامعی دارای کشمکش و بی ثباتی ذاتی اند. این موضع با شکلی کوته بینانه از ملی گرایی بی ارتباط نیست که درباره مهاجرت و رشد نفوذ سازمان های فراملی مشکوک و مردد است.
رفتارگرایی Behaviouralism:
رفتارگرایی این باور است که تئوری های اجتماعی باید فقط بر اساس رفتار قابل مشاهده ساخته شوند ( به عبارتی دیگر، رفتارگرایی مکتبی روان شناختی است با این اعتقاد که رفتار بشری را، در نهايت، می توان به واکنش ها یا عکس العمل های مشروط توضیح داد). رهیافت رفتاری در تجزیه و تحلیل سیاسی از اثبات گرایی ناشی گشته است، و این اصل اثبات گرایی را، که دانش علمی تنها بر پایه تئوری هایی توضیحی می توانند توسعه پیدا کنند که قابل اثبات یا ابطال هستند، اقتباس کرده است. تجزیه و تحلیل های رفتاری به واسطه بررسی های تحقیقی، تجزیه و تحلیل های آماری و ساختار تئوری های تجربی که توانایی پیش بینی را دارند، نوعاً شامل مجموعه ای از داده های کمی اند.