پیش از آنکه روز مادر به قطع گلها، کارتهای تبریک و رستورانهای پر زرق و برق بدل شود، روزی بود زادهی غم یک دختر و رؤیای یک مادر برای صلح، مراقبت، و عدالت اجتماعی *

آنا جارویس، زنی که این روز را رسمی کرد، دختر آن جارویس بود—زنی فعال در دوران جنگ داخلی آمریکا، که از سربازان زخمی هر دو طرف جنگ مراقبت میکرد و در سال ۱۸۶۸، ابتکاری به نام روز دوستی مادران را برای آشتی میان جوامع جنگزده راهاندازی کرد.
آنا پس از مرگ مادرش در سال ۱۹۰۵، با الهام از همین آرمانها، تلاش گستردهای برای به رسمیت شناختن روز مادر آغاز کرد. در نهایت، در سال ۱۹۱۴، رئیسجمهور آمریکا ویلسون، دومین یکشنبه ماه مه را بهعنوان روز ملی مادر اعلام کرد.
اما طولی نکشید که آنچه روزی تبلور همبستگی مادرانه بود، به روزی برای خرید شکلات، گل، و کارت تبریک بدل شد.
آنا جارویس، خود، از این تجاریسازی خشمگین بود. او معتقد بود روز مادر باید فرصتی باشد برای ابراز صادقانهی عشق و احترام، نه برای سود شرکتها.
حتی در اعتراض به این روند، در سال ۱۹۲۳ در یک گردهمایی تولیدکنندگان شیرینی دستگیر شد.
امروز، یادآوری این تاریخچه فراموششده، به ما می گوید که مادری، در ریشههای خود، صدایی برای صلح، عدالت، و مراقبت همگانی بوده است—نه ابزاری برای مصرفگرایی.
برای مادرانی که در میان جنگ، فرزندان خود را بزرگ میکنند.
برای آنان که در تبعید، در سکوت، در بیابانها و راههای صعبالعبور، همچنان کودکانشان را پرورش میدهند.
برای مادران ایران، که در زندان، پشت دیوارهای سرد و بیرحم، هنوز امید را در دل فرزندانشان زنده نگه میدارند.
برای آنان که در فقر مطلق، در سایههای فراموشی، با دستان خالی اما قلبی سرشار از عشق، کودکانشان را پرورش میدهند.
مادران فلسطینی، در تار و پودی از فقدان و اشتیاق و گرفتار نسلکشی اشغالگران، امید را در بافت رؤیاهای فرزندانشان میدوزند. آنها اندوه را در یک دست و پایداری را در دست دیگر نگه میدارند، و در سایههای درگیری، با عشقی تسلیمناپذیر، زندگی را پرورش میدهند.
مادران اسرائیلی، در سرزمینی با یک دولت نیرومند و مسلح و وحشی، با نگرانی مراقب فرزندانشان ایستادهاند. با این حال، به خیابان میآیند، صدا بلند میکنند برای صلح، گواهی بر شجاعتشان و رؤیای آیندهای بدون ترس.
مادرانی که در زندان، از پشت میلههای آهنی، صدای فرزندانشان را میشنوند، اما نمیتوانند آنها را در آغوش بگیرند.
مادرانی که در فقر، میان انتخابهای ناممکن، هنوز برای آیندهای بهتر میجنگند.
در شجاعتشان، در عشقشان، در پیگیری بیوقفهشان برای جهانی بهتر، این مادران—چه در جنگ، چه در زندان، چه در فقر—انقلاب خاموش مادری را به نمایش میگذارند.
انقلابی روزمره، مقاوم در برابر تفرقه، پلی از امید که از ژرفترین شکافها میگذرد، و راهی را روشن میکند بهسوی فردایی که در آن همه کودکان در صلح رشد کنند.
اما این حقیقت خاموش، در هیاهوی بازار گم شده است.
مادری، که باید نیرویی برای همبستگی باشد، در چرخدندههای اقتصاد به وظیفهای بیمزد و بیارزش بدل شده است.
مادران، در حالی که کار پرورش را بیوقفه انجام میدهند، در بازار کار نادیده گرفته میشوند، حقوقشان پایمال میشود، و نقششان به ابزاری برای مصرفگرایی تبدیل شده است.
شرکتها از عشق مادرانه برای فروش محصولات بهره میبرند، اما حمایت واقعی از مادران را نادیده میگیرند.
زنی که کار میکند، برای مراقبت از فرزندش مجازات میشود؛
زنی که در خانه میماند، ارزش کارش را انکار میکنند.
جان استوارت میل، ۱۵۰ سال پیش در The Subjection of Women نوشت که زنان در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی به بردگی گرفته شدهاند—نه بهعنوان یک قانون طبیعی، بلکه بهعنوان ساختاری که قدرت را در دست مردان نگه میدارد.
او استدلال میکرد آزادی واقعی زنان تنها زمانی ممکن است که استقلال اقتصادی داشته باشند.
اما امروز، سرمایهداری با بیارزش کردن کار مادری، این آزادی را از آنها سلب میکند.
بیایید مادری را از چنگال سرمایهداری آزاد کنیم.
مادری را گرامی بداریم، نه بهعنوان نقشی که باید ایفا شود، بلکه بهعنوان نیرویی برای تغییر، برای مقاومت، برای همبستگی.
و بهویژه، مادرانی را ارج نهیم که ایستادگی و رؤیاهایشان، معنای پرورش در دنیایی گسسته را از نو مینویسند.