جدال واژگان در میدان ژئوپلیتیک و تحلیل درباره تغییر نامی که فقط واژه نیست، بلکه به یک بهرهبرداری سیاسی و ابزار معامله در تحریف جغرافیای تاریخی تبدیل شده است.
چکیده:
بحث درباره نامگذاری «خلیج فارس» نه تنها یک مسئله واژگانی است، بلکه گویای تعارضات عمیق سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک در خاورمیانه است. تلاش رئیسجمهور وقت ایالات متحده، دونالد ترامپ، برای اطلاق واژه «خلیج عربی» بر این پهنه آبی، نمونهای بارز از بهرهبرداری ابزاری از جغرافیا برای دستیابی به ائتلافهای سیاسی زودگذر است. این مقاله به بررسی شواهد تاریخی و نقشهنگاریِ نام «خلیج فارس» میپردازد و ابعاد ژئوپلیتیکی، اقتصادی و ایدئولوژیک تصمیم ترامپ را تحلیل میکند.
۱. مقدمه
نقشهنگاری سیاسی همواره بازتابی از مناسبات قدرت بوده است. نامهای جغرافیایی واژگانی بیطرف نیستند، بلکه بازتاب گفتمانهای هژمونیک میباشند. نام «خلیج فارس» از دوران باستان مستند شده و در منابع تاریخی، حقوقی و جغرافیایی بهعنوان استاندارد تثبیت شده است. با این حال، دونالد ترامپ در چارچوب سیاست خاورمیانهای خود، بهویژه با توجه به روابط نزدیکش با عربستان سعودی، تلاش کرد واژه «خلیج عربی» را رواج دهد – تصمیمی با پیامدهای گسترده.
۲. خلیج فارس در نقشهها و اسناد تاریخی
نام تاریخی «خلیج فارس» لاتین: (Sinus Persicus) از دوران هرودوت (سده پنجم پیش از میلاد)، استرابون (Strabon) و کلودیوس بطلمیوس (Claudius Ptolemäus) بهکار رفته است. نقشه جهان هکاتایوس از میلتوس (Hekataios von Milet) در حدود سال ۵۰۰ ق.م. و نیز نقشههای بطلمیوس، تمایز روشنی میان خلیج فارس و دریای سرخ بعنوان (Arabicus Sinus) قائلاند.
در نقشههای جغرافیدانان اسلامیِ قرون وسطی، همچون المقدسی (al-Muqaddasi) و الادریسی (al-Idrisi)، واژه «بحر فارس» بهطور مستمر آمده است. در اطلسهای قدرت های استعمار گر اروپایی همچون «اطلس تاریخی» (Atlas Historique) شاتلَن (Chatelain) 1719، «اطلس ماژور» (Atlas Maior) بلئو (Blaeu) و نقشههای کمپانی هند شرقی بریتانیا تا قرن بیستم نیز همواره از عنوان «Persian Gulf» استفاده شده است. طبق یک سند کاری سازمان ملل از «گروه کارشناسان نامهای جغرافیایی» (Group of Experts on Geographical Names)، بیش از ۶۰۰۰ نقشه و سند رسمی تا سال ۱۸۹۰ وجود دارد که بهطور یکنواخت از نام «Persian Gulf» استفاده میکنند. در مقابل، تنها سه نقشه با عنوان «Arabian Gulf» یافت میشود که اصالت و اعتبار آنها محل تردید است.
در معاهدات بریتانیا با امیرنشینهای عربی (۱۸۲۰، ۱۸۵۳، ۱۹۴۷) نیز واژه «Persian Gulf» یا «الخلیج الفارسی» بهکار رفته است. حتی اطلسهای رسمی برخی کشورهای عربی نظیر کویت و بحرین تا دهه ۱۹۷۰ نیز از همین نام استفاده میکردند.
۳. تغییرنام از سوی ترامپ بهعنوان اقدامی سیاسی
در جریان سفر رسمی خود به عربستان سعودی در مه ۲۰۱۷، ترامپ در سخنرانیهای عمومی خود از «Arabian Gulf» یاد کرد. این واژگان در بیانیههای رسمی کاخ سفید و نشستهای مطبوعاتی، از جمله در ۱۹ مه ۲۰۱۷، تکرار شد (رجوع شود به PBS Briefing Transcript، ۲۰۱۷).
این تغییر واژگان، یک اشتباه لفظی یا اتفاقی نبود بلکه بخشی از سیاست جدید خاورمیانهای آمریکا محسوب میشد، همراه با منزویسازی نظاممند ایران (از جمله با خروج از برجام)، و متقارن با ارتقاء چشمگیر جایگاه منافع سعودیها از طریق قراردادهای کلان تسلیحاتی و همکاری نزدیک با امارات. این بازنگری واژگانی در نام خلیج فارس، بازتابی از چنین اتحاد راهبردی بود.
۴. مقایسه با دیگر تغییرنامهای ژئوپلیتیکی
تغییرنام خلیج فارس پدیدهای منحصر به فرد نیست. تلاش برای دگرگون ساختن واقعیتهای ژئوپلیتیکی از طریق زبان، یادآور تغییرنامهای استعماری (نظیر «بریتیش هندوراس» به جای بلیز) (“British Honduras” statt Belize) یا پروژههای خیالی همچون اعلام آمادگی ترامپ برای خرید گرینلند (Grönlands) یا تبدیل غزه به «ترامپ ریویرا» (Trump-Riviera) است. این نمونهها حاکی از نوعی ذهنیت و طرز تلقیاند که واقعیت های تاریخی را امری قابل مذاکره میپندارد، مادامی که در خدمت منافع اقتصادی یا سیاسی باشند.
۵. نقش مخرب جمهوری اسلامی ایران
با وجود پیوندهای تاریخی-فرهنگی عمیق ایران با منطقه خلیج فارس، جمهوری اسلامی ایران طی دهههای اخیر به بیگانگی و تنش در این منطقه دامن زده است. با ادبیاتی تهاجمی که خارج از عرف دیپلوماتیک هستند، مداخلات نیروهای نیابتی در کشورهای همسایه (مانند عراق، سوریه، یمن و بحرین) و حمایت از شبهنظامیان فرقهگرا، به شدت به قطبیسازی فضای منطقه و پهنه خلیج فارس کمک کرده است.
از سوی دیگر، جمهوری اسلامی در داخل فاقد مشروعیت مردمی است؛ اعتراضات گسترده، سرکوب منتقدان، نقض حقوق بشر و سوءمدیریت اقتصادی، ایران را منزوی و ناتوان ساختهاند. این رژیم در عرصه سیاست خارجی بیاثر، از نظر اقتصادی فلج و از حیث اجتماعی دچار فروپاشی است. در چنین شرایطی، ایران توان لازم برای دفاع از میراث تاریخی و منافع خود در خلیج فارس را از دست داده و این خلأ را بازیگران خارجی همچون اعراب خلیج فارس و ایالات متحده بهراحتی پر کردهاند.
۶. نتیجهگیری: زبان بهمثابه ابزار ژئوپلیتیکی
تلاش دونالد ترامپ برای تغییرنام «خلیج فارس» نه صرفاً یک تعارف دیپلماتیک به کشورهای عربی حاشیه خلیج، بلکه بخشی از یک راهبرد کلان برای بازتعریف واقعیات ژئوپلیتیکی از طریق زبان و روایت رسانهای میباشد. خلیج فارس همواره منطقهای فراملّی با حضور پررنگ فرهنگی ایران بوده است و نام آن ریشه در میراث زبانی، تاریخی و حقوقی دارد.
منافع اقتصادی ترامپ – بهویژه در حوزه تسلیحات، تجارت نفت و سرمایهگذاری املاک در کشورهای عربی – زمینهساز این مداخله با معنای خاص بودند. واژه «Arabian Gulf» بهعنوان کالایی نمادین در خدمت ائتلاف با شرکای راهبردی مانند عربستان و امارات قرار گرفته اند تا منافع مالی، همسویی سیاسی و حضور نظامی آمریکا در منطقه تضمین شود.
در جهانی که زبان بهطور فزایندهای به ابزاری ژئوپلیتیکی تبدیل شده است، وظیفه نخبگان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دانشگاهی و هر ایرانی وطن پرست است که در برابر بازنویسی تاریخ ایستادگی کنند. مقاومت در برابر پروژههای تحریف در روزگاری که نامها را میخرند و هویتها را معامله میکنند، آزمونی برای ایستادگی فرهنگی و پاسخ به یک پروژه سیاسی است. وقتی زبان در خدمت قدرت قرار میگیرد دفاع از نام «خلیج فارس» فقط یک موضع جغرافیایی نیست، بلکه پاسداشت صداقت علمی، حافظه تاریخی و عرق ملی ماست.