در ۲۱ اکتبر ۱۸۰۵، در محلی در غرب دماغۀ ترافالگار در جنوب غرب اسپانیا، بین نیروی دریایی بریتانیا با ۲۷ کشتی جنگی بزرگ و نیروی دریایی فرانسه و اسپانیا با ۳۳ کشتی جنگی بزرگ نبردی رخ داد که منجر به پیروزی ناوگان بریتانیا به فرماندهی دریاسالار نلسون شد.
به دلیل کندی باد، نیروهای موجود در دو جناح، توانایی انجام مانور و کمک به مرکز خط دفاعی خود را نداشتند، ولی آهنگ نبرد با ورود دریاسالار لرد نلسون و کشتی سرفرماندهی او به منطقۀ رزم تغییر کرد. او با نقشهٔ مبتکرانه و با شلیک همزمان ۱۰۰ توپ که در عرشههای جانبیاش مستقر بودند، توانست تلفات سنگینی را بر پیکر دو ناو بزرگ نیروی دریایی فرانسه وارد کند. اما سرانجام، یک تیرانداز فرانسوی، سینهٔ چپ نلسون را که ناوگانهای انگلیسی را در عرشۀ کشتی ویکتوری رهبری میکرد، با شلیک تیری شکافت و ستون مهرهٔ او را خرد کرد. نلسون کشته شد. در این جنگ، فرانسه و اسپانیا ۲۲ کشتی را از دست دادند، اما بریتانیا در یکی از سرنوشتسازترین نبردها در جنگهای ناپلئونی هیچ کشتیای از دست نداد.
ناپلئون بعد از این شکست، تلاش برای سیادت بر دریاها را کنار گذاشت، از برنامهٔ فتح لندن دست برداشت و در نهایت تسلیم شد.
میدان ترافالگار (Trafalgar Square) امروزه یکی از اصلیترین و مشهورترین میدانهای لندن میباشد که در مرکز آن شهر واقع شده و از جاذبههای توریستی شهر بهشمار میآید. این میدان در ۱۸۴۵، ساخته شده و به افتخار پیروزی دریاسالار نلسون در نبرد ترافالگار، نامگذاری شدهاست. در این میدان زیبا و دیدنی، ستون باشکوهی نیز برای بزرگداشت پیروزی در نبرد ترافالگار بنا شده است.
نبرد در میدان ترافالگار
برخوردی که روز شنبه بیستم ماه می، در میدان ترافالگار لندن اتفاق افتاد، نگرشی نقادانه، صریح و بی پردهپوشی را به ضرورت و احساس مسئولیت روز تبدیل میکند.
در این روز عدهای از هواداران خاندان پهلوی در میدان ترافالگار لندن جمع شده بودند تا به اعدام جوانان معروف به «خانۀ اصفهان» اعتراض کنند. آنان در حالی که پرچم شیروخورشید را به دور خود پیچیده بودند یا در هوا تکان میدادند، بلندگو در دست شعارهای همیشگی خود را تکرار میکردند: «مرگ بر سه مفسدین ملا چپی مجاهدین»، «رهبر ما پهلویه هر که نگه اجنبیه»، «رضا شاه روحت شاد… ». آنها ، با حرکات و رفتار «هل من مبارز؟»، (آیا مبارزی هست؟)، عکسهای خاندان پهلوی را در اندازههای مختلف در دست داشتند و روی عکس حامد اسماعیلیون و رضا آخوندی ضربدری تمام قد کشیده و به رهگذران نشان میدادند.
در گرماگرم شعارها و خط و نشان کشیدنها، سروکلۀ محمد رضا عالیپیام معروف به آقای هالو در گوشۀ میدان پیدا میشود و صحنۀ نبرد یک طرفه را خواسته ناخواسته تغییر میدهد. شعارها این بار مستقیم عالیپیام را مورد خطاب قرار میدهد: «سپاهی برو گمشو…»، «بیشرف بیشرف» و… چند نفری به طرف آقای هالو میآیند و با خشم و تهدید از او میخواهند: «برو گمشو سپاهی خائن کثیف»، آقای هالو موبایل خود را در میآورد و شروع میکند از آنها فیلم گرفتن. آنها از این کارعالیپیام خشمگینتر و جریتر میشوند و میزنند موبایل و کلاه او را میاندازند پایین.
در پی این رویداد میدانی، طرفداران و مخالفان رضا پهلوی در رسانهها نظرات خود را بیان کرده و یکی از دو طرف را محکوم کردند. همین! آقای هالو هم در مصاحبههایش با رسانهها و در استوریاش از تعرض جنسی یاد کرد و اشتباه مصاحبه کنندهها را تصحیح کرد که این تعرض نه شش بار بلکه هفت بار صورت گرفته است و گفت: «ما منتظر بودیم که طرفداران آقای پهلوی بیایند تهران را فتح کنند، اما ماتحت آقای هالو را فتح کردند.»
روز بعد شخصی به نام صفا مکانی یک استوری منتشر کرد که در تصاویر روی آن آزار جنسی نوشته شده بود و میگفت که دوستش، بابک محرمی شش بار عالیپیام را آزار جنسی کرده است.
بابک محرمی که عکس محمدرضا پهلوی را روی ساق پایش تتو کرده، قرار ملاقات را در نزدیکی کنسولگری ج.ا. در لندن میگذارد و در مصاحبه با گزارشگر بی بیسی میگوید: «ببین تمام هجمههایی که امروزا نه فقط برای من، اصلا مسئله من نیستم، مسئله خاندان ایرانساز پهلوی هستش. ما دوستدار این هستیم که شاه قانونی ما برگردن به ایران. اینها پروپاگاندای رسانهایه» و منکر آزار جنسی عالیپیام میشود. اما زمانی که گزارشگر میگوید: «اما من در لایفی که در اینستاگرام تو دیدم گفتی که من این کارو کردم و اگر لازم باشد بدترش هم میکنم و آتش به اختیار هم هستم.» بابک محرمی حرف او را قطع میکند: «صد در صد، آتش به اختیار که هستم… » بابک محرمی در اینستاگرام خود همچنین میگوید: «تو هم بودی به … تو هم انگشت میکردم. وقتی دهنش خورده شاهزاده پهلوی در … چوب میکنم.»
خطر شعبان بیمخهای آتش به اختیار
رضا پهلوی در این باره نظری ابراز نکرده و موضع روشنی نگرفته است. او فقط متنی را که در ۱۵ بهمن ۱۴۰۱، توییت کرده بود بازنشر کرده است: «از هر دسته و گروهی که هستید، چپ یا راست، جمهوریخواه یا پادشاهیخواه، موافق یا مخالف من، به یکدیگر بی احترامی نکنید… » و سکوت! سکوت حاکی از رضایت؟ چرا رضا پهلوی دربارۀ این پدیدۀ به غایت خطرآفرین و مبتذل سکوت کرده است؟ آیا او میترسد با موضعگیری قاطع و روشناش پایگاه تودۀ خود را از دست بدهد؟ یا آنگونه که میگویند زورش به شعبان بیمخهای مؤنث و مذکر آتش به اختیار نمیرسد.
انقلابی بس خونین و نامتعارف در راه است. انقلابی برای براندازی نظامی که بس بیرحم است، با ارادهای قاطع برای قتل عام. هماوردی و پیروزی بر این دشمنترین دشمنان، کاریست زمانبر، نفسبُر و نیازمند سیاستورزانی با تجربه، دارای عزمی خللناپذیر، با همراهان و همسنگرانی مصمم و فداکار؛ نیازمند برنامهای کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت؛ با تاکتیکهای مشخص و انعطاف پذیر، با استراتژی و هدفی کاملا روشن اما انعطاف ناپذیر.
آیا رضا پهلوی مرد میدان این همآوردی سخت و صعب است؟ آیا او دارای هدف و استراتژی روشن و مشخصی است؟ آیا او دوستان و دشمنان خود را خوب تشخیص میدهد ؟ آیا کردار او با گفتارش یکی است؟ آیا او سخت است و قاطع به وقتی و نرم است وشفاف به وقتی دیگر؟
او، رضا پهلوی، نه «شاهزاده»، به عنوان یکی از افراد شاخص اپوزیسیون در خارج از کشور، میتوانست کانونی باشد برای ایجاد جبههای متحد از صاحبنظران، کارشناسان (اجتماعی، اقتصاد، فرهنگی و…) و سیاستورزان (نه سیاست پیشهگان) برای جامعهای متکثر و کثرترا. اما هیهات که توقعی این چنین از رضا پهلوی خیال خامی بیش نیست. رفتار سیاسی او در این چهلواندی سال حکایت از این دارد که او جز محکوم کردن و اعلامیه دادن به مناسبتی، اهل دست زدن به کاری کارستان نیست. رضا پهلوی تاریخ میهن خود را نخوانده است و اگر خوانده و درس و تجربۀ لازم را گرفته، باید بداند کاخی که در سالهای دور به دست شعبان بیمخها بنا شده بود، در سال ۵۷، بیهیچ درنگ و مقاومتی فرو ریخت.
ظهور نامیمون شعبان بیمخها، پدیدۀ تازهای نیست. آنها قبلا هم در فراخوانهای عمومی، به رغم درخواست برگزارکنندگان، پرچم و عکسهای خود را بالا بردهاند و شعارهای خود را سردادهاند و در سخنرانیها اخلال ایجاد کردهاند. آنها یکبار در حین سخنرانی مسیح علینژاد به تکرار شعار دادند: «مسیح بگو جاوید شاه».
ناپلئون در اکتبر ۱۸۰۵، با کمک اسپانیا، در نبردی معروف به Battle of Trafalgar بر آن بود که با تسخیر لندن، پازل جهانگشایی خویش راهرچه بیشتر تکمیل کند، اما شکست خورد و تعداد زیادی از ناوگان خود را از دست داد. این آخرین نبرد وی از سری جنگهای ناپلئونی بود.
نبرد شعبان بیمخهای سلطنتطلب در میدان ترافالگار و سکوت رضا پهلوی، بیتردید شکست گمان شکنیست. این شکست آدمی را بار دیگر قانع میکند که: «عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی».
سعید سلامی
۳۰ ماه می ۲۰۲۳ / ۹ خرداد ماه ۱۴۰۲