اندیشه ، فلسفه
تاریخ
  • جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران علی‌رضا اردبیلی
    جذابیت ابژه گناه‌آلود حزب توده ایران در کتاب از بازگشت تا اعدام: شیوا فرهمند راد به فاصله اندکی بعداز کتاب قبلی خود به نام “وحدت نافرجام” اثر جدید خود به نام “از بازگشت تا اعدام، حزب توده ایران[۱] و انقلاب ۱۳۵۷” را منتشر
  • تاریخ‌نگاری فمینیستی آزاده بی‌زارگیتی
    استفانی رئول* و کیتلین سی. هامل*، برگردان: آزاده بی‌زارگیتی: تاریخ‌نگاری فمینیستی روشی است برای گردآوری انواع مختلف فمینیسم (از جمله لیبرال، رادیکال، پسااستعماری) همراه با روش‌هایی برای بازگویی تجربیات
  • روایت منصفانهٔ تاریخ؛ تحلیلی کم‌سابقه در فضای فکری ایران
    محمدرضاشاه پهلوی پس از خروج از ایران در گفت‌و‌گویی تلویزیونی از حسرت خود در باب گذشته و آینده سخن می‌گوید. او اعتقاد دارد که اعطای فضای باز سیاسی زمان‌بندی مناسبی نداشت. می‌شد این پروژه را چندسال زودتر
  • استبداد شاه عامل اصلی انقلاب بود
    «دکتر همایون کاتوزیان» نامی آشنا و البته صاحب‌نظر در چند قلمرو محسوب می‌شود. از قلمرو ادبیات کلاسیک و نوین تا علم اقتصاد و اقتصاد سیاسی، به‌ویژه تاریخ معاصر و همچنین صاحب‌نام در قلمرو
اقتصاد

بر بستر تحولات انقلابی ماههای گذشته، نیروهای اپوزیسیون بورژوایی بار دیگر در اشکال و بلوک‌های مختلف تلاش کردند تا بر جنبش انقلابی جاری “موج سواری” کنند و همزمان خود را آلترناتیو “مطلوب” قدرت های امپریالیستی نشان دهند، اما دگر بار مایوس و ناامید شدند.

سئوال این است که چرا “بختک” اپوزیسیون راست رژیم جمهوری اسلامی، این بار هم “دست از پا درازتر”، نه تنها نتوانست خود را “یکدست” کند و مورد “پذیرش” قرار گیرد، بلکه شکاف‌ها و تفرقه درونی‌شان بیشتر شد و دوباره در همان بحران استراتژیک شان غوطه‌ور شدند.

تحرک و تلاش برای همگرایی و بدنبال از هم زدایی نیروهای اپوزیسیون بورژوایی در ماه های اخیر تحت تاثیر خیزش‌های جاری در ایران امر تازه ای نبود و در تند پیچ های سیاسی گذشته هم، به اشکال مختلف خود نمایی کرده بود. آنچه این بار آن را تا حدودی متمایز می کرد، بهم خوردن بلوک بندی‌های تاکنونی و نمایاندن چهره واقعی این جریانات در بیگانگی آنها با جنبش‌های انقلابی در جامعه ایران بود. بارزترین نمونه در طیف مشروطه خواه و سلطنت طلب بوقوع پیوست. این طیف به رهبری رضا پهلوی به‌تدریج از ادعاهای “همه با همی” قبلی خود، مبنی بر جبهه فراگیر نیروهای بورژایی و از سلبریتی ‌های خویش فاصله گرفت و آشکارتر چهره فاشیستی و تمامیت خواهانه‌ی خود را با رونمایی چهره های منفور ساواک و حمله به نیروهای دیگر اپوزیسیون و تطهیر نیروهای نظامی رژیم عوض کرد، تا این پیام را به قدرت های امپریالیستی برساند که آنها هم از ظرفیت های سرکوبگری از نوع جمهوری اسلامی برای سرکوب انقلاب برخوردار هستند. اما این پیام هم از طرف سلطنت طلبان “کارنامه دار”، برای رفع نگرانی قدرت های غربی و ترجیح دادن آنها کافی نیامد. امری که در نرمش‌ها و سازش‌های اخیر آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی به روشنی خود را نشان می دهد که آخرین نمونه آن صدور مجوز برای آزادسازی تقریبا سه میلیارد دلار پول بلوکه شده ایران در عراق توسط آمریکا است.

تلاش‌ها و همگرایی طیف‌های مختلف لیبرال، جمهوری خواه و ناسیونالیست هم در این دوره تا کنون ره به‌جایی نبرده است. “شورای مدیریت گذار” و “شورای ملی تصمیم” تلاش هایی را در راستای گسترش همکاری‌های طیف بورژوایی و پیشبرد پروژه های سیاسی مشترک برداشتند و آماج مشترک خود را “حفظ حاکمیت ملی و یکپارچگی سرزمین ایران، پذیرش دموکراسی پارلمانی مبتنی بر جدایی دین از دولت، پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر و …” اعلام کردند. این تلاش‌ها همگی به سرعت کمرنگ شدند و صف بندی‌های جدیدی در میان آنها شکل گرفت. این سرنوشت تا حدی در مورد اصلاح طلبان داخل کشور که تلاش هایی را برای همگرایی موسوی انجام دادند نیز صادق است.اما نه این تلاش‌ها و نه ائتلاف رضا پهلوی و هم پیمانانش در همایش دانشگاه جرج تاون واشنگتن نتوانست کارساز باشد و به همان سرعتی که به ضرب تبلیغات “همگرایی” برپا شده بود از هم پاشید.

مراسم دانشگاه “جرج تاون” حرکتی بود در راستای ائتلاف رضا پهلوی- سلطنت طلبان- و جمهوری خواهان لیبرال تا سکان رهبری اپوزیسیون راست را در دراز مدت بدست بگیرند و آلترناتیو قدرتمندی برای جامعه ایران ایجاد کنند. اما بدلیل تمامیت خواهی رضا پهلوی برای رهبری از یکسو و سهم خواهی جمهوری خواهان لیبرالی چون حامد اسماعیلیون و مسیح علی نژاد در رهبری و به عبارتی دیگر استراتژی های متفاوت آنها در هدف اپوزیسیون راست، به سرعت دچار انشعاب و جدایی شدند. این یکی از بزرگترین ضربات بر اپوزیسیون راست پس از جنبش انقلابی ۱۴۰۱ است. اکنون اپوزیسیون راست انسجام خود را از دست داده و این فرصتی مناسب برای پیشروی بلوک چپ انقلابی است.

دلایل بحران استراتژیک اپوزیسیون بورژوایی تا آنجا که به رابطه رژیم جمهوری اسلامی با قدرت های جهانی برمی گردد، بدوا باید در این امر دید که قدرت های امپریالیستی همچنانکه بارها و بارها اعلام کرده اند جابجایی جمهوری اسلامی را در دستور کار ندارند، و پروژه “رژیم چنجی” هنوز در دستور کار آنها نیست. به این معنا که از مهار جنبش سرنگونی به سختی در هراسند و از پیامد پیشروی جنبش انقلابی در ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی بر منطقه برای قدرت‌های سرمایه داری قابل پیش بینی نیست. البته این به آن معنا نیست که حکومت اسلامی را تثبیت شده می یابند و هنوز برای ماندگاری آن خوش بین هستند، بلکه ضمن پذیرش آغاز پایان ماندگاری حکومت اسلامی، ‌گزینه‌ی محکم و قابل پشتیبانی و مطمئنی برای مهار جنبش و جابجایی مهارشده، دم دست ندارند. بازی دادن نیروهای اپوزیسیون بورژوایی رژیم اسلامی از طرف دولت آمریکا و دولت های اروپایی با جلو صحنه راندن آنها به کمک رسانه های امپریالیستی در واقع به هدف اعمال فشارهای کنترل شده دیپلماتیک و سیاسی توأم با تداوم تحریم های اقتصادی، امتیاز گرفتن از جمهوری اسلامی در منازعه هسته‌ای، منع تولید موشک های بالستیک دوربرد، پایان دادن به مداخله گری های نظامی در منطقه و دست کشیدن از حمایت روسیه در جنگ اوکراین و در یک کلام رام کردن رژیم اسلامی و اخلال در بلوک – مسکو-چین است.

از سوی دیگر، تا آنجا که به رابطه این اپوزیسیون با جامعه ایران بازمی گردد، اولا ما شاهد این واقعیت هستیم که بنا به ماهیت و جایگاه طبقاتی ضدمردمی آنها، دراوضاع انقلابی کنونی ایران نمایندگی هیچ یک از جنبش های اجتماعی در صحنه را نمی کنند و دوم آنکه آنها هیچ استراتژی متفاوتی برای حل بحران های نهادینه شده اقتصادی و اجتماعی در ایران را در دستور ندارند. آنها خواهان حفظ ارتش و سپاه پاسداران و دستگاه عریض و طویل بوروکراسی دولتی برای حفظ مناسبات سرمایه‌داری هستند، که در ایران تنها با استبداد دوگانه طبقاتی- نئولیبرالی و حکومتی امکان پذیر است. آنها روشن نمی کنند که چگونه با حفظ مناسبات سرمایه داری و پیروی از الگوی بازار آزاد و برنامه های نئولیبرالی با مدیریت غیراسلامی می خواهند توسعه پایدار اقتصادی سرمایه داری را تضمین کنند و عدالت اجتماعی سرمایه‌داری یعنی عدالت سرمایه به سود ستمگران، برنامه های رفاهی به تاریخ پیوسته که حتی در زادگاه دولت‌های رفاه در غرب به استبداد خشن گراییده و برابری زن و مرد که وعده‌ی آن در مناسبات طبقاتی سرمایه‌داری که عوامفریبی و دروغی بیش نیست را برای مردم ایران به ارمغان بیاورند و به بیکاری که از ضرورت‌ها و پی‌آمدهای مناسبات سرمایه‌داری است به فاجعه بیکاری پایان دهند. زمانی که در پلاتفرم این نیروها از همان مدل اقتصاد بازار آزاد و سیاست های نئولیبرالی رایج در کشورهای سرمایه داری پیروی می شود، دروغین بودن و پوپولیسم تمام وعده‌های آنها در مورد عدالت اجتماعی و برنامه های رفاه اجتماعی و برابری زن و مرد و… برملا می‌شود.

با همه این احوال و علیرغم بحران استراتژیک اپوزیسیون بورژوایی همانگونه که تاریخا و در تجربه شاهد بوده ایم، در روندهای سیاسی جامعه آنها به اتکا به اقشاری از جامعه که منافع خود را در گزینه‌های اپوزیسیون بورژوایی جستجو می‌کنند، می‌توانند در فرصت‌هایی دیگر مورد استفاده قرار گیرند. این امر بویژه در غیبت حضور سازمان یافته و قدرت مند قطب چپ جامعه و در راس آن جنبش کارگری می تواند پررنگ تر گردد و از آنها به عنوان نیروهای ضدانقلابی در مقابل رشد و اعتلای انقلاب بهره گرفته شود. از این روی ضعف و درماندگی اپوزیسیون بورژوایی در این دوره نباید برای چپ جامعه که متکی بر جنبش های رادیکال جامعه است، نوعی خوش بینی ایجاد کند.

طرد و مرزبندی با گزینه های بی ربط به منافع توده های کارگر و زحمتکش و تهیدستان جامعه، در گرو افشای پیگیرانه و مستمر پروژه‌های فریبکارانه آنها برای به انحراف کشاندن روندهای انقلابی در جامعه و حفظ منافع سرمایه داران است. در عین حال افشاگری به تنهایی کافی نیست و باید امر سازمان یابی و ساماندهی جنبش کارگری و همه جنبش های مترقی و رادیکال که در دور اخیر نمونه‌های درخشانی از آن را شاهد بوده‌ایم را به عنوان ستون و پایه‌های گزینه و آلترناتیوی شورایی و از پایین در دستور عاجل امروز داشت. وظیفه‌ی اصلی نیروهای چپ و کمونیست بویژه در این دوره که پیشروان جنبش‌های اجتماعی و طبقاتی تلاش‌های ارزشمندی را در راستای سازماندهی در دستور دارند، یاری رساندن و کمک به رشد و تقویت این روند است.

خرداد ۱۴۰۲

print

مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0272903
Visit Today : 608
Visit Yesterday : 654