متن نوشتاری سخن روز ۲۹ مرداد (۲۰ اوت) من در اتاق کلاب هاوس به همت «همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات» و زیر عنوان «کودتای ۲۸ مرداد و تاثیرات مخرب آن بر روند دمکراسی در ایران».
– از انتخاب تیتر «کودتای ۲۸ مرداد و تاثیرات مخرب آن بر روند دمکراسی» به مناسبت ۷۰ سالگی آن واقعهی شوم سیاسی از سوی این سمینار خرسندم، چرا که آن را نشانهای میدانم از چیرگی خوشبختانه غلبهی گفتمانی دمکراسی در سپهر اپوزیسیون. گرچه دقیقتر بود هرگاه که همین ایده در عبارت «۲۸ مرداد و قطع روند دمکراتیزاسیون ایران» ارایه میشد. سخن من هم در این وقت اندک، تمرکز است بر همین فاجعهی «قطع» و مسئولیت اپوزیسیون رژیم شاه در قبال چیستی گفتمانی پسا ۲۸ مرداد. سخنی که دهسال پیش در سمیناری به همت «رادیو زمانه» به مناسبت ۶۰ سالگی همین ۲۸ مرداد گفتم، سپس در شکل کتبی بگونهی سئوال و جواب نشر دادم و اینک و اینجا همان را در بیانی تعمیقرفته باز میگویم.
– بهترین گرامیداشت نهضت ملی ولو منجر به فاجعهی شکست 28 مرداد، خوانش درست مبارزهی بازهی زمانی ۱۲ سال پسا شهریور ۱۳۲۰ تا مرداد ۳۲ کشور و نقد خطا و انحراف گفتمانی در ۲۵ سال بعدی تا ۵۷ است. نهضتی که درونمایهی اصلی آن دمکراتیزاسیون کشور بود. وارسی حقوقی روند منجر به ۲۸ مرداد و حتی اینکه آیا کودتا بود یا یک ضد نهضت درونی با حمایت بیرونی، البته به جای خود لازم است همانگونه که تبیین صحت و سقم کردهها و ناکردههای آن جنبش، مفید برای فهم تاریخ. همهی اینها لازماند اما همانا در خدمت درنگ بر گفتمانی که بعد ۲۸ مرداد سلطه یافت. موضوع محوری «قطع» دمکراسی را هم در همین باید پیگرفت.
– مشخصهی اصلی بازهی زمانی ۱۲ ساله، احیاء و بازتولید کمابیش دورهی تاریخی ۱۲۸۵ تا ۱۲۹۹ بود؛ یعنی برپایی و دفاع از مشروطیت و البته در ایرانی متفاوت از سه دهه قبل. متفاوت چه بخاطر پشت سرگذاشتن روند تجدد امرانهی بیست ساله رضا شاهی که با عبور از جامعهای عمدتا روستایی و عشیرتی و بیسواد به جامعهای شهریتر و نسبتاً باسواد، حضور چشمگیر دو طبقه متوسط مدرن و کارگران صنعتی در حیات اجتماعی و سیاسی کشور را شکل داد. نیز از نقطه نظر اوضاع جهانی، مواجه با وضعیتی دیگرگون به لحاظ مضمون منافع و نیز آرایش قوا که از مشخصههای آن، یکی هم نضج جنبشهای رهایبخش از سلطه استعمار و نیمه استعمار بود.
– این بازهی زمانی، دورهی احیای توامان آرمانها و دستاوردهای مشروطیت است. هم در جهت حقوق شهروندی ملت که مقدمتاً در انجام انتخاباتی رها از اعمال نفوذ دربار در چینش نمایندگان به منظور احیای اقتدار پارلمان نمایان شد و هم در سمت استیفای حقوق ملی کشور که اینبار در موضوع صاحب اختیاری ملت ایران بر ثروت ملی نفت و گاز تمرکز داشت. این بازه، خلاف آنچه که طیف سلطنت و همصداهای آنان نام دورهی اشوب بر آن نهاده و ۲۸ مرداد را هم پایان موفقیت آمیز این آشوب و آغاز ثبات جلوه میدهند، درست برعکس، دورهی دمکراسیسازی دیگربار در حیات سیاسی کشور بود.
– گرچه این دورهی بازیابی و بازسازی دمکراسی، همانند مشابههای دیگرش در تاریخ ملل، نه تکوینی الزاماً موزون بلکه تکاملی بوده با فرجامی تضمین نایافته. دورهای بر متن کشاکشهای «که بر که» در سپهر سیاسی کشور میان شاخههای اصلی سیاست و با نقش آفرینی جدی قدرتهای بزرگ و به ویژه انگلستان ِ بریتیش پترولیوم. اسم با مسمای این دورهی جنبشی، اسم ِ مرکب ِ احیاء دمکراسی – استیفای حقوق ملی است؛ یعنی: نه فقط ملی و نه صرفاً احیاء، بلکه ترکیب دو مولفهی بگونهی ارگانیک مرتبط هم. وجه «ملی» متبارز در مالکیت و مدیریت نفت و وجه «احیاء» در «شاه سلطنت کند و نه حکومت».
– در این دوره چهار نیروی سیاسی درون کشوری در صحنه بودند. ۱) دربار ِ برخوردار از پایگاه اجتماعی موثر در سطح کشور با شاهی ضعیف در راس که البته از همان آغاز سودای بازیابی اقتدار پدر در سر داشت؛ ۲) طیف مذهبی دیگربار سربرآورده با سه نماد و سه رویکرد: الف) آیتالله بروجردی نمایندهی حوزه و منافع دستگاه روحانیت با موضع ابتدا خنثی در قبال نهضت ولی اواخر جهتگیری به سود ضد نهضت، ب) آیتالله کاشانی و جریان فدائیان اسلام و هر دو نیز بیگانهستیز با اندیشهی بازگشت به صدر اسلام و برقراری حکومت اسلامی گرچه با تعارضهایی میان خود ولی در ۲۸ خرداد همدست یکدیگر، ج) روحانیت درباری و انگلیسی شاخص در امام جمعه لندنی، بهبهانیها و فلسفیها نیز وصل با حوزه؛ ۳) ملیون متجسم در چند حزب ملیگرای تاسیسی و مجتمع گرد شخصیت محوری مصدق ِ رهبر با رویکرد احیاء مشروطیت – ستاندن حق ملی و عمدتاً با راهکارهای فعالیت پارلمانی و حقوقی؛ ۴) جریان چپ در سیمای حزب توده ایران متمرکز بر سازماندهی از پایین روشنفکران و زحمتکشان کشور در نهادهای مدنی و سندیکایی به عنوان پایگاه چپ ولی با سیاست کردنی متاثر از رعایت مصالح قطب شوروی در جهان ِ آغاز به دو قطبی شدن و ورود در جنگ سرد.
– در این بازهی زمانی، ۳ قدرت جهانی وقت هم بازیگر صحنهی سیاسی ایران هستند. انگلیس در همهی این مدت فعال مایشاء و متوسل به هر اقدام و توطئه برای حفظ تملک خود بر نفت و نفوذ سیاسی در ایران، شوروی در نیمهی نخست فعال تا حد حضور نظامی مستقیم در شمال کشور و بهرهگیری از این موقعیت به سود مصالح خود و در نیمهی بعدی اما کم تاثیر در کشاکشهای سیاسی ایران، و ایالات متحدهی آمریکا در ابتدا با چهرهی بیطرف و طی زمان در راستای تبدیل شدن به قدرت اول خارجی در ایران تا مشارکت فعال در پروژهی براندازی مصدق.
– در نگاهی کلی به صحنهی سیاسی درون کشوری آن بازه و با درونمایهای که برشمردم، عملکرد طیف اول یعنی طرفداران سلطنت پهلوی بگونهی آشکار و نهان مقابله با روند دمکراتیزاسیون بود؛ طیف مذهبی طی مسیر جنبش احیاء – ملی با عملکردی متناقض، ولی آخر الامر متفقاً کنار دربار علیه مشروطهخواهی رو به رادیکالیزهشدن؛ حزب توده ایران در چند سال نخست همپای برآمدها برای احیای مشروطیت با نهادسازیهای صنفی و مدنی معطوف به طبقات فرودست و از نیمهی دههی ۲۰ دچار اراده گرایی و عدم تشخیص ماهیت مبارزهی جاری در کشور و بعد «۳۰ تیر» قرار گرفته در سمت مصدق البته نه با عملکرد درخور ضرورتها؛ و بلاخره طیف ملیون که طیفی بود نماد متداوم مطالبهی زمان و پیشران جنبش احیاء مشروطیت – ملی کردن نفت گرچه با خطاهایی در مدیریت جنبش.
– نقطهی عطف ۳۰ تیر ۱۳۳۱، اوج جنبش «همه با هم دمکراتیک» آن بازهی زمانی بود و در عین حال سربرآوردنهای «همه با من» در بخشی از صفوف جنبش. نقطه چرخشی که هم میتوانست تداوم پیروزی نهضت را بار آورد و هم آن را دچار بدفرجامی کند و این دو، بستگی به عملکردها داشت. کاشانی و بخشی از قبلاً جزو ملیون مانند بقایی و مکی حساب خود را بعد از این روز از مصدق جدا کردند و به جبهه مقابل پیوستند. از این نقطه به بعد روند همگرایی میان دربار و جداشدگان از نهضت در داخل از یک طرف و در خارج از طرف دیگر انگلیس و آمریکای سهمخواه بعدتر ملحق به لندن و گره خوردگی این دو سو با هم، نبرد را وارد مرحلهی تعیین کننده کرد.
– اما مهم برای امروز ما، همانا بازخوانی درست جنبش منتهی به نقطه شکست ۲۸ مرداد است و نقد گفتمانی اپوزیسیون شاه پس از ۲۸ مرداد. خطای بزرگ عمومی را در این حقیقت تلخ باید جست که در پسا ۲۸ مرداد، وجه احیای مشروطه به معنای دمکراتیزاسیون کشور از محوریت افتاد و وجه امپریالیسم ستیزی با تحت الشعاع قرار دادن مبارزه برای دمکراسی، روندها را در جهت خارجیستیزی سمت داد و تشدید کرد. حال آنکه جنبش دههی ۲۰ از احیای مشروطیت در قامت انتخابات آزاد بدون دخالت دربار آغاز شد و در پی مبارزه برای احیای حقوق ملت و بر همین بستر، به استیفای حق ملی نفت از انگلستان فراروئید بی آنکه از سیاست موازنهی منفی به تخاصم با غرب درغلتد.
– بر نکتهای میخواهم مکث بورزم که به اعتباری جان مطلب است و کمتر بر آن درنگ شده است. بر این واقعیت که جنبش احیاء – ملی اتفاقاً در وجه ملی خود به پیروزی و از نوع بازگشت ناپذیر آن رسیده بود و باید گفت که علیرغم معاملهی ضد ملی دولت زاهدی با کنسرسیوم مشهور به قرارداد امینی – بیج و نافذیت آن تا دو دهه، دستاورد ملی شدن نفت ناشی از نهضت ملی، همچنان سر جای خود باقی ماند و شاه نیز به آن تکیه داد! این را میتوان در نسبت رضا شاه با مشروطیت به قیاس نشاند. همانگونه که پهلوی پدر، تجدد خواهی و دولتسازی نوین از آرمان انقلاب مشروطه را برگرفت و پیش برد ولی وجه دمکراتیک آن را تعطیل نمود، پهلوی پسر نیز وارث ملی شدن نفت شد منتها بر متن سرکوب خواست احیای مشروطیت و قطع دمکراتیزاسیون کشور.
– در پسا ۲۸ مرداد، مضمون و جهت اصلی مبارزه ترقیخواهانه و آزادیخواهانه و میهن دوستانه در ایران میبایست بر مدار سکولار دمکراسی کشور قرار میگرفت و میچرخید و در مسیر مخالفت با دیکتاتوری رو به عروج شاه پیش میرفت تا مطلقگرایی در مبارزه با اعمال نفوذ خارجی که به آن دچار آمد. رویکرد اپوزیسیون سلطنت پهلوی ِ قدرت بازیافته علیه سلطهطلبی امپریالیستی میبایست بر ریلی قرار میگرفت که نگاه نوین پسا استعماری در جهانی رو به جهانی شدن را ایجاب میکرد.
– این رویکرد ایران دوستانه لازم بود زیر گفتمان دمکراسیخواهی پی گرفته شود. به دیگر سخن، مقابله با سلطهطلبی از کانال مبارزه با دیکتاتوری مدام در حال تقویت بگذرد و نه محبوسماندن در نگرش و بینشی که اگر هم برای دورهی پیشین اصالت داشت و لذا متضمن پیشرفت، در بازهی زمانی ۲۵ ساله تا انقلاب ۵۷ اما بیرونافتادن بود از مسیر اصلی مبارزه. افسوس که گفتمان غالب در آن، نه دمکراسیخواهی بلکه مقابلهی ضداستعماری در صور گوناگون شد. از سوی ملیون متجلی دراماتیک «همه چیز زیر سر انگلیس» و بیزاری از آمریکای شریک در براندازی دولت مصدق، از سوی مذهبیون عمدتاً در بیگانه ستیزی نوع ۱۵ خردادی واپسگرا و از سوی چپ در ضدیت هیستریک با سرمایهداری غرب. این همسویی گفتمانی، در عمل ابر متراکم ۲۵ سالهی پیش از انقلاب در آسمان سیاسی ایران را شکل داد و منجر به غرش بارش سیلآسا در بهمن ۱۳۵۷ شد.
– انقلاب بهمن در قیام علیه دیکتاتوری شاه مستبد حقانیت داشت، درهمان حال اما برایند گفتمان انحرافی حاکم عملاً تهی از دمکراسیخواهی بر سپهر سیاسی کشور در آن ۲۵ سال نیز بود که محصول سیاسی آن، شوربختانه برگشت روح مشروعهی شیخ فضل الله نوری به آسمان سیاست ایران شد و نه استقرار دمکراسی. نتیجهی انقلاب را روحانیت به زعامت خمینی دروید که کسی نبود مگر شخصیتی در حد فاصل کاشانی و فدائیان اسلام و انقلاباش انقلابی که در آن یکهتازی سیاسی نصیب اسلامیهای عقبهی جاهلهای میداندار روزهای ۲۷ و ۲۸ مرداد شد.
– نهضت ملی دهه ی بیست، زمانهی خود را در وجه کلان و استراتژیک، درست نمایندگی کرد ولی ماهای وارث آن نهضت، اعم از ملیون و ملی – مذهبیها و چپها، دریغا که دهههای سی و چهل و پنجاه مستلزم اقتضاهای خاص خود را خواستیم در نگاه پیشین طی کنیم. نتیجهی ناگزیر هم، آن بود که شد؛ چون با چنان نگاهی نمیشد همپای عقبماندهترین جریان بیگانه ستیز راه نپیمود و بدتر حتی بیشترینهی این جمع همراه خمینی در پیش از انقلاب به دامچالهی دنبالهروی از آن در پسا انقلاب نیفتد.
– البته طی این دوره در تمرکز مبارزه علیه دیکتاتوری جرقههایی زده شد از جمله « اصلاحات آری، دیکتاتوری نه!»، «جبههی ضد دیکتاتوری» و « نبرد با دیکتاتوری شاه به مثابه عمدهترین دشمن خلق و ژاندارم امپریالیسم» و اما هیچکدام اینها نه در تمرکز بر دمکراسیخواهی درون کشوری بلکه به درجاتی در تخاصم با غرب. چشم اسفندیار ماها و همگیمان این بود که زیر چتر گفتمان دمکراسیخواهی ره نمیپیمودیم، که اگر میپیمودیم آن هنگام که دیکتاتور ولو به مصلحت گفت: «صدای انقلاب شما را شنیدم» و یا اندکی بعد از آن زمان که حتی بختیار به نخست وزیری پذیرفته شد، لازم میآمد تا ضد دیکتاتور بودن خود را با مصالح دمکراسیخواهی محک زد و عیار کرد و نه همراهی با نیرویی که به قدرت نرسیده سینما آتش میزد و عربده میکشید: حزب فقط حزب الله!
– بر یک نکته نیز لازم است تاکید کنم. دکتر مصدق یک رهبر حقوقی و پارلمانتاریستی برجسته بود اما مناسب ِ ایام میدانی نبود. در روزهای منتهی به ۲۸ مرداد، هر اندازه کمپ احیاء – ملی از اعمال ارادهی رهبری کنشگری محروم ماند، در کمپ مقابل اما سماجت در ایستادگی عمل نمود. از برادران رشیدیان و بهبهانی و زاهدی و بهره گیری اینان از نظامیان و الواط گرفته تا حمایت ستاد عملیاتی انگلستان مستقر در نیکوزیای قبرس و «آژاکس»یهای آمریکایی! اگر این کمپ مدام و از هر کمترین سوراخ و سمبه امکان میساخت، نهضت ولی متاسفانه داشتههایش را به رایگان بیمصرف میگذاشت. کمتر کسی از یاران بالادستی مصدق بود که در آن بزنگاه بر مقابلهی قاطع با ضد نهضت تاکید ورزد، مگر دکتر فاطمی. این وزیر امور خارجه از نخست وزیر خواست تصدی وزارت دفاع را به او بسپارد. او در واقع همان روحیهای را نمایندگی میکرد که هنگام استبداد صغیر محمد علی قاجار، مشروطهخواهی پیگیر روش مقابله با شاه مشروطه ستیز در پیش گرفت: خلع سلطنت از شاه طاغی! فاطمی در همان روزهای سرنوشت ساز به نخست وزیر حائز مقام فرماندهی کل قوا پیشنهاد عملیات پیشگیرانهی قاطع در برابر توطئه گران داد، دریغا که در برابر مصدق فقط توصیه به آرامش کرد!
– در آن برههی تعادل قوای شکننده، امر تعیینکننده همانا اعمال اراده و عزم برای اقدام ضرور بود. در واقع، هر دو طرف ِ مقاومت و ضد مقاومت برخوردار از امکانات معین بودند و مسئله، به میدانکشیدن بموقع نیروی اجتماعی به عرصه در این ایام تعیین تکلیف از سوی دو طرف بود. بازار در مقام قدرت اقتصادی زمانه، علیرغم کوچ کاشانی به موضع ضدیت با نهضت و پیوستن به کمپ دربار، عمدتا پشت مصدق قرار داشت. نیروی نظامی و انتظامی درون خود میان دو کمپ نهضت و ضد نهضت تقسیم شده بود. کارگران واحدهای صنعتی بزرگ در شکل سندیکاها و مشخصاً در خوزستان معدن نفت از یکسو و از سوی دیگر بیشترینهی اقشار متوسط سکولار از مصدق طرفداری میکردند. پس مسئله، ارتقای سروقت درگیریهای پارلمانی در بالا به سطح مبارزه میدانی در پائین بود؛ یعنی بسیج مردم آزادیخواه و ملیگرا برای مقاومت در برابر توطئه. به ویژه که رفراندوم هم شده بود و مجلسی کارشکن به درست یا غلط دیگر در میان نبود.
– شکست در ۲۸ مرداد مقدر نبود و هیچ دادهی تاریخی هم اثبات نمیکند که تکرار شکست کودتاگران ۲۵ مرداد در ۳ روز بعدش امکان نداشت و هیچ برهان دارای پشتوانه هم نمیتوان آورد که ۳۰ تیر دیگری نمیتوانست سر برآورد. گرچه موفقیت نهضت در صورت مقاومت امری تضمین شده نبود، اما طرف مقابل هم غلبهی سهل الوصول و آسان انتظار نداشت. زنده یاد داریوش همایون داماد سپهبد زاهدی به خود من گفت که: ما قدرت بر زمین افتاده را با ناباوری بسیار و بس آسان از زمین برداشتیم!
– اینهمه درنگ من بر این موضوع، برای درسگیری از تجربهی تلخ آن زمان در امروزمان است. همان اندازه که تاکید بر مبارزهی خشونت پرهیز علیه جمهوری اسلامی ضرور است، همان اندازه هم روحیهی تمکین به «واقعیت»ها زیانبار است و نماد برجستهی این حقیقت، همین عملکرد اصلاح طلبان فرصتسوز در جمهوری اسلامی. جریانی که جدا از توهماتش در مورد اصلاح پذیری این نظام سترون اما در راستای مواعید خود نیز از حداقل استفاده از امکانات اجتماعیاش باز ماند و ولی فقیه را قدرتمندتر کرد. مبارزهی مدنی و خشونت پرهیز آری، اصل اما هم وفاداری است به گفتمان سکولار دمکراسی و هم مقاومت علیه دیکتاتوری برای دمکراسی در شکل مقتضی هر فاز از مبارزهی مستمر.
بهزاد کریمی
۳۰ مرداد ۱۴۰۲ برابر با ۲۱ اوت ۲۰۲۳