شور انتخابات. !!! خوب به دستهای خود نگاه کنید خاصیت کیمیایی اش چشمانتان را خیره می کند. به آیینه خیره شوید ، به اقتدار خودتان سلام می دهید ، رقم حساب بانکی تان را خواهید بوسید !!!یادتان هست ،وقتی از شهرستان آمدید ، هر ردیف دندانتان هشت تا کم داشت.!!!
بعضی نمی فهمند ، بهارستان گذرنامه نادر شاهی است. رعیت از تاثیر رای هایشان در مشیت منتخبین غافلند .
دستگاه رحمت حاکمیت درجه ندارد ، با چهار هزار رای برای قبیله انسانها لایحه می نویسند.
به اندازه قهر بودن با مردم با جبهه پایداری صیغه برادری می خوانند ، و بلوغشان را در محضر رای، با رقم های بزرگی معامله می کنند.
جمعه جان ، ابلیس مغز شما را لیس زده. چه حماقت سمجی !چه جهل نشکنی !
اگر مملکت را آب ویرانی ببرد ، اینها در هتل بهارستان خوابند و بلیط بخت آزمایی صندوق انتخابات را برای رسیدن به قله های خوش خوری تقسیم می کنند .
اینها از آبِ معرکهِ حجاب ماهی جزمیت می گیرند ، چون از معرفت مردم می ترسند ، اگر همه مردم عارف شوند ، دیگر نمی توانند از بازار آزاد بلیط رحمت حاکمیت بگیرند. !!!
نفرین بر صورت زشت قدرت طلبی ، که ما را به دنبال خود به پرتگاه نیستی کشاند !
ما برخاسته بودیم تا در فراز بمانیم ، ولی ما فرو افتادیم اینک ذلت را زندگی و مرگ را حیات می خوانیم.
این جهل مزمن پیریست هزار ساله ،با دستهای چرکین و دیدگان خاموش ، تابوتی است عتیق ، بر این خاک ، از مادها و عادها و ما قبیله سرگردان عادت ، بر خاکستر های کهنِ جهل ، ودشت ارواح ، نهال توکل می کاریم !!!!
منهم در زمره فریب خوردگانم ، شناسنامه ام را نگاه می کنم ، چگونه در طلب رویاهایم ، مهرهای پی در پی ، چون آبله ای بر گونه های شناسنامه ام به بادگار مانده .
اشتباه آمده بودم ، ما از نخستین روز آغاز به پایان رسیده بودیم !!
این دلقکان دربار قدرت ما را به روزگاری دراز رقصانده اند.
شعور ما را به سخره گرفتند .
ما در معصومیت عشق وطن بارها یوسف شدیم و در حالی که صادقانه بسویش می دویدیم پیراهن مان را دریدند!!
جمع کنید این زلیخا خانه فریب تان را !!!
مدتهاست که تار و پود پرده ظلمتکده های سرابتان پوسیده شده . و تصویر رنگی حماقتهایتان و فیلم های ظاهر نشده مدیریتتان به پنجره تماشای مردم آمده .
شما مردم را از زندگی راندید ،و خود را به نعیم فرا خواندید .
در هر دوره انتخابات بر گرد صراط معیوب منحنی تان نهال ماندگاری کاشتید !!
ولی مدتی است مردم با قامتی منحنی با عصای معرفت در صراط مستقیم اند !!
جمعه جان باید عابر صراط مستقیم بود ولو از گردنه زندان اوین !!!!
آنقدر می رویم در دشت سرسبز امید ، از سراب وعده وعید می گذریم ، تا آتش جهل خاموش شود و بهشت عقلانیت پدیدار گردد .
مردم همه روشنفکر شده اند و تاریکی ذهن شما را به آفتاب آورده اند. همه خود کتابند و لبهایشان ترجمه آگاهی است .
آکاهی یک عصیان ملکوتی است !!!!!اکه به مبارکی اتفاق افتاده.
جمعه جان جای شما در قبیله انسان و آبادی عقلانیت نیست .
شما روح زندگی را به خاک نشاندید .
این کشور و مردمش را با هلهله شیاطین و طبالی خبیثان روسی در صورت زشت و چرکین سیمای میلی به ذلت نیاز بردید!!
زمان آن رسیده که از پیله جهل خارج شوید ، و از چنبره ماران و از کلاف افعیان پوتین بیرون بیایید !!!!
التماس ما به تنگ آمده ،
باری به هر جهت ورقه رفع تکلیف را امضا فرمایید !!!!!لطفا
حاکمیت توتالیترها آخرین بندر تاریخ وجایی است که کتاب جهل و جزمیت به سیاهی در انتهای قصه خود فرو می ریزد . ان شاالله. اللهم الرزقنا !!!
OR