اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

من به دختران معصوم و نگرانی که زیر آوار جزمیت شما تهمینه های تهمتن بودند و در مسابقه صبر و معرفت پیروز شدند و جام آگاهی را بردند و دروازه های توانایی را گلباران کردند، غبطه می خورم.  دلم برای شما می سوزد و‌ گریه به حالتان اشک می ریزد و انسانیت از دست شما عصبانی است ، جغدی هستید بر جمجمه بشریت و دشنه ای بر سراپرده سینه زندگانی ،
میدانید چرا ؟به خاطر اینکه شخم زارهایی هستید که بر دانه بیهودگی لب می گشایید و‌ خوش نشین های ناشادی که در دایره منکرات ذهنتان برای ورم جنسیت خود لایحه می نویسید .
چرا نمی خواهید واقعیت را بپذیرید ، شما مردان حاکمیت معیار نیک و بد نیستید ، نیک و بد بر سر معیار شما شرط بندی حسن و قبح می کنند. .
از مرداب ذهنتان برای چشمه های زلال دماسنج نگذارید.
نقطه انجماد فهمی اتان را بالا بیاورید. هندسه حقیقت را دریابید ا
با زنبورهای تکلمتان، گونه های لطیف احساسشان را نیش نزنید.
دقیق نگاه کنید.زنان این سرزمین گیسوانشان را با مقنعه آگاهی بافته اند !!
صاعقه این آگاهی لنز دوربین لباس شخصی هایتان را کور کرده است!
با چکالی چشمانشان وزن مخصوص خشم شان را اندازه بگیرید !
به نام خدا از خرما بت می سازید ، و با افکار معیوب خود ، به زندگی سالم این قوم ، یرقان ذهنتان را تزریق و دخترانمان را به فلج هراس و ناامیدی مبتلا می کنید.
اف بر شما :که صدای ریختن دل دوشیزگان این قوم را در پیشگاه قاضی ها و زندانبانهایتان نمی شنوید ؟
بخدا ده ها سال دیگر هم نمی توان آنچه در این چند سال بر سر جوانانمان آمده از ذهن بشریت پاک کرد .
این طاعون زشت و این جذام ماندگاری ،تفسیر عکس رنگی سکنات حکمرانی شماست که با آمبولانس کد دار به سردخانه تاریخ منتقل میشود.
مگر میشود در آب و هوای خرد و آگاهی ، لباس موریانه زده پوشید ؟
مردم جلوتر از نیت ، نقشه فعل شما را می خوانند ، زن هراسی شما حجابی است بر جنازه مملکت داری تان ،
جمعه جان یک صفحه کاغذ بده تا سیاه نامه افعالت را بنویسم ، بده حداد عادل به زبان خودت برایت ترجمه کند.
می خواهم بی طاقتی خود را از زن ستیزیتان تفصیل دهم.
خاموش باش ، تا فریادم را به دار بکشم.
ما زنان این قبیله ، زیستن را از پنجره ها آموخته ایم ، ما کاشف اولین آواهایی هستیم که بر موجهای تکلم جاری شده. ما نواده های سرستونها و کاشی ها ، کتیبه ها و سنگ نوشته های بیستونیم.
لالایی بچه هایمان از شاهنامه فردوسی ، تجلی سهراب است .
زمانی که مولانا برای ما اظهر من الشمس تبریزی بود
و شما ها در نظامیه بغداد به همدیگر فخر راضی می فروختید ،
وقتی شیخ آگاهی ما در آسمان اشراق می درخشید ،
قومی مثل شما دهان صور اسرافیل را می بست و گنبد آگاهی را ویران می کرد .
چه فاصله غریبی !!!!!
بیشتر بهراسید. زنان ما برای خلوت خود آکادمی کوچکی ساخته اند که در آنجا واحد های شعور می گذرانند و از متون آگاهی قلعه می سازند و برای معاش سربلند تفکر شان ، دانش و مقاومت معامله می کنند.
جمعه جان به برکت وجود نامبارک شما ، کتابی در دل داریم از عهد مرد سالاری ، پوشش اجباری ، از دایره منکرات ، خیابان وزرا ، چشمان گلوله خورده ، سرهای شکسته و گیسوان کشیده ، پیام های احضار ، سلول های انفرادی ،حبس ها و احکام سخیف و زشت قاضی های فرمان فرا قانون !!!!
اینک ما پیداییم ، از بالای بلندی های شعور ، از قله های مقاومت و از خاک مظلوم وطن ، از گرده گلهای خرد ، دمنوش بلوغ می نوشیم و برایتان پیام می فرستیم که جهانی دیگر ما را آهنگ است!!!!
بمانید و هراستان را پلمب کنید. !!

AR

ده شهریور. ۱۴۰۲

print

مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0274891
Visit Today : 462
Visit Yesterday : 732