حسن نصرالله و حزبش از این حق برخوردارند که وارد جنگ جاری میان حماس و اسرائیل نشوند. جنگی وحشیانه، پرهزینه و خونین که هر 10 دقیقه کودکی کشتهشده و در اثر مصدومیت شدید، جان میبازد و طی آن از سلاح گرسنگی و ممنوعیت دارو و قطع برق استفاده میشود.
ناظران اما حق دارند تا از عقلانیت خود برای درک موضع حزبالله که تا «عدم مداخله در جنگ غزه» میرسد، استفاده کنند.
این سخن که عدم مداخله حزبالله در جنگ غزه به هدف حفاظت از لبنان و مردم این کشور و در راستای حفظ بقایای دولت لبنان است، سخنی منطقی است ولی این گفته که «ما وارد جنگ نمیشویم زیرا حماس تصمیم خود به حمله را به ما اطلاع نداد» یا توجیهاتی از این قبیل، منطقی به نظر نمیرسد.
روشن است بسیاری از سخنگویان حزبالله یا محافل نزدیک به آن در کانالهای ماهوارهای و نوشتارها بنا به دلایل شخصی و ضمني، سرگرم تراشیدن توجیهات متعدد در کانالهای تلویزیونی و شبکههای اجتماعی به هدف به دستدادن تفسیری برای این عدم مداخله هستند. جمعی هم خواستند این پرونده را به جای دیگری ببرند به طوری که مالک یک شبکه تلویزیونی (که احترامی برای فهم عمومی قائل نیست) با نامبردن از چند کشور عربی اعلام کرد آنها خواستار بستن این تلویزیون «پرمخاطب»، به دلیل حمایت از مقاومت شدند.
همه میدانند که این شبکه تلویزیونی از سوی طرفهای خارجی «مخالف با مداخله در جنگ غزه»، تامین مالی شده و تماشاگری جز طرفداران خود ندارد.
هیچیک از پیگیران امور در سالهای اخیر نشنیده که حزبالله، ایران و «سپاه قدس»، تسلیحات زیاد دارای بردی تا نقب را ذخیره کرده و جوانانی را برای روز موعود (روز ویرانی خانه عنکبوت) یا همان اسرائیل، آماده کرده باشد. اگر این کار انجام شده بود با توجه به انهدام غزه ظرف چهل روز گذشته و کشتهشدن فرزندان این شهر، به دو هدف بزرگ و تاریخی به رغم احتمال ویرانی در لبنان دست مییافتند. هدف نخست، کوتاهکردن مدت جنگ و نجات جان اهالی غزه از کشتار یا مرگ و وادارشدن همه جهان از جمله شورای امنیت به مداخله و هدف دوم، نزدیککردن برپایی کشور مستقل فلسطین.
ولی محور مقاومت با تمامی طرفهای داخلی و خارجی خود و تسلیحاتش، در قالب یک شبه تماشاچی ایستاد که تفاوت میان مقاومت و «معاملهگری» در راستای کسب برخی از فوائد فرعی برای تهران به عنوان حامی بزرگ «معاملهگری» را نشان داد. این موضع، تماما منفعتطلبانه است زیرا مسلحماندن حزبالله، دور بعدی جنگ اسرائیل در جبهه شمالی را در صورت موفقیت تلآویو در نابودی «حماس» و شکستن اراده فلسطینیان، قطعیت میبخشد؛ چرا که در صورت تحقق این موفقیت، اسرائیل چرا حزبالله را نیز نابود نکند؟
نیروهای مقاومت تحت امر تهران، چیزی جز «چنگال مسلح» علیه هموطنان خود نیستند. حقیقت آشکار برای هر فرد عاقل این است که اگر سلاح حزبالله و پروژه آن در کشتار مخالفان و باجگیری از دیگران و ارعاب آنها در داخل و همچنین اقدام به مثابه نوک پیکان برای برنامهها با بودجه خارجی نبود، این حزب نمیتوانست قدرت را در لبنان در دست داشته باشد. لبنانی که به صورت کشور کاملا شکستخورده درآمده و هماکنون از در چهار سوی خود زیر فشار فقر و فاقه و سرخوردگی، خرد شده است.
برکسی پوشیده نیست که حزبالله از تمامی ابزارهای سیاسی در داخل لبنان استفاده کرده و این کشور فلجشده را مطابق تمایلات خود اداره میکند. به همین دلیل خواسته یا ناخواسته، برنامه اسرائیل را در قالب شکست کامل موفقیت این کشور دارای مولفههای گوناگون داخلی، محقق میسازد.
محافل طرفدار محور مقاومت قطعا این دیدگاه را نخواهند شنید و هرگز نسبت به آن متقاعد نخواهند شد. در همین راستا، حجم عظیمی از تحلیلها از سوی طرفداران یا محافل نگران یا توجیهگران موضع محور مقاومت (معاملهگری)، ظرف هفتههای اخیر مطرح شد تا حدی که جمعی از آنها به تحریفی مبالغهآمیز متوسل شدند که مفاد آن در ضدیت با خود آنها است.
یکی از همین محافل در توجیه عدم گشودن جبهه لبنان گفت که چند سال پیش حماس در سوریه، جمعی از اعضای حزبالله را کشت. البته حزبالله بلافاصله اقدام به کشتار سوریها کرد زیرا در بیانیه تکذیب نشده حزبالله وارد شده بود که «آزادی قدس از قلمون سوریه میگذرد.»
موضع دیگری با این مضمون مطرح شد که «چچنیها در راه جنوب هستند.» مقوله فوقالعاده مبالغه آمیز این بود که « حزبالله با چشمانی باز وارد جنگ خواهد شد» گوئی که ورود در جنگها با چشمان بسته انجام میشود!!
عملیات قتل، آوارگی و گرسنگی جاری در غزه با زشتی بیسابقه خود در حد «هولوکاست» جدید و بسیار دقیق، و تراژدیهای آتی ناشی از آن، تمامی شعارهای مقاومت را دچار ایستایی و انجماد ساخته و لذا بهتر است که نام سپاه قدس به «سپاه قلمون» یا هر شهر دیگر در سوریه تغییر یابد که به دست «همپیمانی مقاومت»، بر سر ساکنانشان خراب شده است.
گروهایی در صدد تراشیدن توجیه برای این فرار از مسئولیت برخواهند آمد تا گناه را به گردن دیگران انداخته یا به تهدیدهای آمریکا بازگردانند که به قولشان «توان مقابله با آن را نداریم.»
بیان این توجیه که «ما در نبردها شراکت داشته و یگانهای وحدت میدانها را به عرصههای کمک، تبدیل کردیم» چیزی جز بازی با کلمات و عبارات نیست. موشکهای حوثی یا پهپادهای حشد الشعبی وابسته به ایران، معادله جنگ را عوض نخواهند کرد و همه این تاکتیکها صرفا در حد پاشیدن خاکستر به چشمها است نه بیشتر.
تمامیت این پرونده، بیانگر این واقعیت است که همه فداکاریهای لبنان و مردمش در طول این سالها که به تخریب اقتصاد و برهمخوردن امنیت آنها انجامید و دستاورهای کشور از زمان استقلال را دچار پسرفت ساخت، عملا به هدف سیطره یک گروه به زور سلاح بر امور لبنان بوده است.
اولویت اصلی در این شرایط دشوار، آزادسازی لبنان از سلاح شبهنظامیان به منظور حفاظت از کشور و مردمش از تجاوزگری آتی اسرائیل است.
این در حالی است که زخم فلسطینان همچنان باز و در حال خونریزی باقی خواهد ماند.