در روز نهم اسفند ماه انتخاباتی با حضور نمایندگانی که میتوان گفت توسط رهبر جمهوری اسلامی انتصاب می شوند، برگزار شد. در این دور از انتخابات که همزمان مجلس خبرگان نیز با آن همراه بود، بسیاری از چهرههای خود نظام منجلمه شخص حسن روحانی(رئیس جمهور پیشین) نیز رد صلاحیت شد!
کاملا محرز است در چنین اوضاعی، حلقهی خودیهای وابسته به شخص رهبری و جریان حاکمیتی که آن را بر عهده دارند، روز به روز تنگتر شده است. در هر دوره که حاکمیت میخواهد پوست اندازی کند، عدهای از نزدیکان درگاه بیت رهبری مورد غضب واقع و از دایرهحاکمیت حذف میشوند.
در حالی که حاکمیت ایران با چالشهای جدی همچون اختلاس، فساد اداری تا تورم اقتصادی وحشتناک که مستقیما سفرهی مردم را هدف قرار داده و بسیاری از اقشار جامعه در تأمین مایحتاج روزانهی اقلام خوراکی خود درماندهاند، موضوع متفاوتتر شده و شعار دادن بیهودە و رفتن به مجلس یا حذف از حلقه یاران خامنهای درد مردم را دوا نخواهد کرد.
این انتخابات انتصابی درست یک سال و اندی بعد از انقلاب ژینا برگزار شد. پدر و مادارانی داغدیده که عزیزان خود را در جریان این انقلاب از دست دادند، بانی پیدایش مقاومت و نافرمانی مدنی بدون هیچگونه ابایی از حاکمیت شدند.
از سوی دیگر، شکاف قدرت در بین وابستگان به حاکمیت بیشتر شد تا جایی خاتمی رئیس جمهوری پیشین ایران رأی نداد و حسن روحانی_ ردصلاحیت شده از کاندیداتوری_ هم با بیان دادن رأی اعتراضی مشروعیت نظام را به چالش کشید.
همسویی برخی جریانات سیاسی و افراد متنفذ در حاکمیت با مردم و حتی اپوزیسیون خارج از کشور در بایکوت این انتخابات به عنوان زنگ خطر جدی برای دایرهی تنگ مقربان به خامنهای تعبیر شده است.
افراد زیادی که در دوران جمهوری اسلامی در هرم قدرت سیاسی بودند، اکنون با بیمهری از سوی راس هرم به درو رانده شده و از سوی آتش به اختیارها مورد توهین قرار گرفتند.
این افراد با توجه به دغدغههای به بن بست رسیدن نظام، بی ارزش شدن شخصیت سیاسی آنان و بیم از فردای تحولی بنیادی در ایران و مورد غضب قرار گرفتن نزد آحاد ملت، تلاش می کنند از حاکمیت جدا شده و با سایر جریانات اجتماعی یا مدنی و سیاسی و یا حتی اپوزیسیون برانداز نزدیک شوند.
از بدو آغاز ثبت نام برای انتخابات اخیر و رد صلاحیتهای گسترده نامزادن مجلس و خبرگان، افق تاریک این انتخابات انتصابی که مردم را در برابر دو گزینهی بد و بدتر قرار داد، مشخص بود.
هرچند شخص خامنهای بعنوان نفر اول نظام همچنان بر نشنیدن صدای مردم اصرار میورزد، این بار هم میخواهد میزان کم مشارکت و ریزش نیروها و بایکوت انتخابات حتی از سوی برخی دولتمردان حاکمیت را نایدیده بگیرد.
بعد دیگر، بنبستهای منطقهای و تداوم سیاست موسوم به «دیپلماسی و میدان» است که بر حمایت از گروههای شبهنظامی وابسته به تهران در منطقه تاکید میکند. این رویه روز به روز شکاف میان حاکمیت و مردم را بیشتر کرده و میکند. در این برهه، مردم آگاهی بیشتری نسبت به ارتباط مسائل داخلی و مداخلات ایران در خارج از یمن تا لبنان و فلسطین وعراقو جاهای دیگر و میزان هزینه برای کشور پیدا کردهاند.
این هزینه را مردم ایران_ و نه حاکمیت_ پرداخت میکنند و به همین دلیل در این دوره از انتخابات انتصابی، نه تنها خبری از شور و خروش مردمی دیده نشد بلکە واکنشهای منفی متعددی در پی داشت.
اعلام رسمی مشارکت 41% مردم در انتخابات این دوره که جای تردید دارد. ردصلاحیتهای گسترده و دورکردن عدهای از خودیها از چرخهی حاکمیت و نقش شبکههای اجتماعی در ایجاد تحریم سراسری صحت این آمار را تایید نمیکند.
عملکرد ناشفاف و نبود افقی روشن برای بهترشدن وضعیت معیشتی مردم و به بنبست رسیدن پروسه سیاسی در ادارهی کشور، منجر بدان شد که این انتخابات فرمایشی با کمترین سطح مشارکت برگزار شود.
حاکمیت تلاش میکند با بزرگ جلوه دادن میزان مشارکت همچنان به خود مشروعیت سیاسی دهد، اما برای رسیدن به چنین مشروعیت فرمایشی هم، حداقل مشارکتی بیش از 50% باید وجود داشته باشد.
نظام حاکم اکنون با چالش بزرگ عدم مشروعیت در جامعهای مواجه است چون این انتخابات به عنوان یک رفراندوم بود که نتیجهاش گفتن «نه» بزرگی به سیستم حاکمیت کنونی بود.