به شادمانی جنبش نوبنیاد ژینا امید هائی که متولد شد. پیش خوان دو ماه و ۲۰ روز مانده بود به برآمد جنبش ژینا که من از کار افتادم! دپرسیون عمیق همراه با ریز تراشۀ «نسیان»، دیابت ۲، نارسائی قلب،سایش مستمر اعصاب، تحقیر دگراندیشی، کدورت عاطفی و روانی، ابتلاء به کرونا؛ اینها مرا، در ۷۶ سالگی عمرم، روی تخت TagesKlinik انداخت! در آنجا بود که از برآمد جنبش ژینا با خبر شدم، در تخت نقاهت قضایا را دنبال میکردم و نکاتی را که بنظرم با اهمیت می رسید؛ نصفه نیمه یادداشت می کردم. این نوشتار بازنویسی و ویراست پاره ای از آن یادداشت هاست، و حالا که آنقدر رمق پیدا کردهام که آنها را چند باره بخوانم، میبینم به جنبش انقلابی زن زندگی آزادی از منشور آرزوها و رؤیاهای خود نگاه کرده ام. این نگاره ای از همدلی من با جنبش ژیناست، زیرا هیچ جنبش نیرومندی برای دستیابی به آزادی و عدالت وجود ندارد که در پی و بنیاد آن، رؤیاء و آرزوهای پیکارگرانش را نتوان دید!
زن زندگی آزادی
شاید بتوان گفت که این نخستین بار است که سرنام یک جنبش و خیزش با شناسه های جنسیتی و نسلی برپادارندگان و پیکارگران آن تعریف و در عرصۀ عمومی کشور شناخته و رسمیت می یابند؛ زنان و جوانان کشور که نمایۀ زندگی، حیات ملّی، آزادی و پیشرفت در جوامع بشری، از جمله در ایران هستند. این نظرگاه کمک میکند تا ساختار و محتوای درونی جنبش انقلابی ژینا مورد شناسائی و نقد و نظر واقع بینانه قرار گیرد.
واژگان زنان و جوانان اسم عام هستند و میتواند گرایش های متفاوت طبقاتی ، اجتماعی و سیاسی را در برگیرد. بنابر این کسانی که می طلبندجنبش ژینا را در یک گرایش طبقاتی یا اجتماعی و سیاسی منحصر، محدود و یگانه تعریف و خلاصه کنند محق نیستند. در گذار به دموکراسی در ایران طیف گسترده -ای مشارکت دارند که همبستگی آنان پیش شرط پیروزی و برپائی دموکراسی در ایران است. یک ارزیابی واقعبینانه گواهی میدهد که مخالفان نظام اسلامی همۀ نیروها و گرایش های موجود در چپ و میانه و راست اپوزسیون ایران را در بر می گیرد. از پی آمدهای جنبش انقلابی ژینا گسترش مخالفت و رویگردانی شفاف از حکومت اسلامی در میان ایرانیان درون و برون مرز است. تا آنجا که میتوان دید اکنون ایران عرصۀ مخالفت و رویگردانی نه تنها جمهوری خواهان سکولار – دموکرات، مشروطه طلبان لیبرال دموکرات و هماندیشان آقای رضا پهلوی، و ملی – مذهبی ها است، بلکه در صفوف اصلاح طلبان در بیرون و درون حکومت و حتا استمرارخواهان نیز مخالفت با خامنه ای و شیوۀ حکومتگردانی آن با صدای بلند و در حلقات حکومتیان و وابستگان سپاه و نیرو های نظامی و اتنظامی با نجوای خاموش روبرو است!
از همین سرنام میتوان الهام گرفت که آرمان جنبش انقلابی ژینا – زن زندگی آزادی همچون چتری بر فراز نیروهای سکولار، طالب دموکراسی و همۀ مخالفان دموکراسی خواه حکومت اسلامی در کشور گشوده آید. برسمیت شناختن استقلال نظری و سیاسی این خیل بزرگ مخالفان در عین تفاوت هاشان، در سایه سار همدلی با یکدیگر پیش نیاز چنین گشایشی است.
خوشبختانه از خصیصه های بارز جنبش ژیلا مطالبۀ رفع تبعیض و برابر حقوقی شهروندی همۀ اقوام و ملیت های ایران است و میتوان امید وار بود که خواست خودگردانی آنان در ساختار سیاسی غیرمتمرکز در جغرافیای دموکراسی آیندۀ ایران صورت واقعیت پیدا کند و منادی راستین حفظ یکپارچگی سرزمینی و پایندگی ایران برای پایان دادن به حکومت اسلامی و نظام منحط و جابر حکمروائی ولائی ملایان و سران سپاهیان در ایران باشد.
همپوشی مبارزات زنان و جوانان کشور با جنبش اعتراضی و مطالباتی کارگران، معلّمان، بازنشستگان، برزگران، مزد و حقوق بگیران کشور ،اقوام و ملیت ها، اقشار وسیع مردم در کردستان و بلوچستان و عرب تباران اهواز و آبادان… این نیک خواهی همگانی را تأئید و تقویت می کند.
تجارب همۀ ملل جهان از جمله ملیت رنگین کمانی ایران گواهی میدهد که سمت و سرنوشت یک جنبش و یک انقلاب را سرشت اندیشه ها و آگاهی ناظر بر آن تعیین می کند. بنابراین بهتر است پیرامون شناسائی اندیشه و شناخت آگاهی جنبش ژینا و سرشت آن تمرکز کنیم.
بدیل سکولار دموکراتیک فرهنگ ولائی
زن زندگی آزادی؛ ودیعهۀ مبارزۀ زنان کردستان سوریه است که در کردستان ایران پذیرفته و در جغرافیای ایران در مبارزۀ زنان و جوانان میهن کثیرالملّه ما بالیده و در قامت رزم و نیاز جنبش انقلابی ژینا اعتبار جهان گستر یافته است.
این جنبش با مبانی و آداب سیاسی اپوزسیون سنتی ایران – از جمله چپ سنتی – که دستکم ۱۰۰ سال است به آن معتاد است در فاصله – ای غیر ایدئولوؤیک و معنا دار قرار دارد و فراتر از این، ظرفیت، درایت و شجاعت آنرا داشته است که از سیاهچالۀ هزمونی اسلام سیاسی و چپ سنتی بیرون بجهد! هویت سکولار دموکرات و سرشت مستقل بجوید.این استقلال شریان حیات جنبش انقلابی ژینا است ازاینرو غیض و بغض کسانی را برانگیخته که خود را وقف استمرار نظام اسلامی در ایران کرده-اند!
حضور زندۀ روح ژینا در کالبد شعر و موسیقی «شروین»؛ سرود زندگی در آزادی، دموکراسی و عدالت است! و براین پایه ترانه سرود؛ « برای…» در بداعت موسیقیائی «شروین»، بیان و اعلام مانیفست سکولار دموکراتیک جنبش انقلابی ژیناست! در این مانیفست مفهوم « جامعه و زندگی معمولی» مفهومی کلیدی و خواست و نیازی محوری است. در جامعه -ای که هر روز و ساعت زندگی هاست که بردار میشوند و در آسمان و زمین زندگانند که قتل عام می شوند …! در جامعه -ای که جان آدمی ارزانتر از مزد گورکن است، در چنین جامعۀ تحت نظام بدوی و حکومت جبّار اسلامی؛ مطالبۀ جامعه باز و زندگی معمولی در آزادی، یک رؤیای رخشنده و فروزان است که به جان میشود برای دستیابی به آن مبارزه کرد! این مطالبه؛ همۀ اهداف اتوپیائی و خیالات ناکجاآبادی را زیر پای خود دارد!
«شروین» در کنار مردم و روی زمین ایران امروز ایستاده و به انسانیت و جامعه -ای چشم دارد که خاستگاه آنان ارزشهای دموکراتیک و مترقی تمدن غرب است. انکار نمی توان کرد که این ارزش ها الهام بخش برپائی دموکراسی های پیشرفته و جوامع سوسیال دموکراسی های جهان معاصر است! ارج و منزلت میهن دوستی و مردم خواهی «شروین» در سرشت واقعیت نگر جهان بینی اوست در نگاه به ایران، به مردم و خواست ها و رویاهای آنان؛ او در نگاه به نیاز ایران و خواست و مطالبات مردم، جوامع دموکراتیک و زندگی آزاد معمول در جهان غرب را پاسخ بایسته یافته و آنرا سروده است. این نشانۀ شهود عقلانی, درایت سیاسی و شجاعت شعر و شاعری اوست.
***
اکنون جهان شاهد انحطاطی است که تمدن غرب را فرا گرفته است. جنون اقتدار طلبی پوتین با برافروختن جنگ و تجاوز، ویرانی و کشتار علیه کشور اکراین و مردم آن، بر سرعت و عمق انحطاط و اقتدارطلبی و مسابقۀ تسلیحاتی دولت های جهان غرب افزوده و برای آن جانمایه و پوششی فراهم آورده که اندیشیدن و درک آن دشوار و برای شمار بزرگی ناممکن است. در حال حاضر این احتمال فزونی میگیرد که پیکار برای آزادی و دموکراسی و عدالت؛ بخوان انقلاب دموکراتیک مدنی، سیاسی و شهروندی؛ مطالبۀ فردانیّت ملهم از حقوق بشر در ایران – که جنبش انقلابی ژینا به آن فروغی تازه تابیده تحت تأثیر منفی و عقیم کنندۀ بحران غرب؛ سستی بگیرد و از راه و مسیر درستی که برگزیده رو برگیرد و از پیشروی باز بماند!
وقت است به این بصیرت رو آوریم که سیر و سلوک تمدن غرب همانند دیگر تمدن هائی که انسان در طول زمان برپا کرده، حامل یک تاریخ پارادوکسال است! تمدنهای قدیم نیز در زمان خود تابش های منوّر خود را داشته اند اما راه افول که آغازیدند مغلوب خودداشته های تاریک خود شذه و خاموش گشته-اند و این در حالی است که نقطه های روشن و منوّرشان کماکان تکیه گاه پیشرفت و تکامل بشریت بوده و در عصر روشنگری تلالوء و دگرگشت تازه یافته و زمینهساز توانائی انسان در دستیابی به آزادی وعدالت، پیشرفت و رفاه در تمدن نوبنیاد و عصر جدید بوده است.
***
جای دریغ دارد اگر از قلم بیفتد که هنر شروین حامل عبرت سترگ و پیام راهبردی درخشانی است! این عبرت و پیام تصریح می کند؛ هرگاه سیاست را ایدئولوژیک نکنیم، رو به دموکراسی، جامعه و مردم خواهد نمود، از واقعیت نیازهای جامعه و خواست و مطالبات مردم سخن خواهد گفت و برای متحقق شدن آنها به جان خواهد رزمید!
در راه انقلاب دموکراتیک
نقطۀ اتصال و اتفاق چپ سنتی و اسلام سیاسی، علاوه بر اقتدار طلبی، سرشت ناهمزمان و بویژه – اتوپیک – ناکجا آبادگرای آنان است! ناکجاآباد گرایی ایدئولوژیک، بنیاد ناتوانی و گمراهی سیاسی و اجتماعی است! ایران دستکم نیم قرن است که در متن اتوپیای واپس گرای خمینی و خامنه ای دایر بر تشکیل حکومت و تمدن اسلامی در ایران و جهان، فرهنگ، سیاست، جامعه و حیات اجتماعی خود را در انحطاط و فلاکت، استبداد و انسدادی ویرانگر میگذراند!
از ارزشهای بزرگ جنبش انقلابی ژینا، شناخت نقادانۀ این تجربه و تمرکز پیکار علیه فرهنگ و ایدئولوژی اسلامی هیأت حاکمۀ ولائی است. مخالفت علیه حجاب اجباری و نافرمانی مدنی در برابر هنجارهای اسلامیت حکومتی، نماد این شناخت و پیکار است. زنان و نسل های جوان کشور در کانون تبعیض و ستمکری های حکومت اسلامی قرار داشته و نخستین قربانیان دین ایدئولوژیک- اند، در عین حال مستعد ترین نیروهای اجتماعی کشور برای نوسازی و دگرگشت فرهنگ ایران در راستای ارزشهای دموکراتیک تمدن معاصر، آزادیهای مدنی، سیاسی و شهروندی و در بیانی کلی تر؛ فردانیّت حقوق بشری هستند! تجمیع این خصیصه ها در جنبش ژینا آنرا در فرایند نوزائی و در جایگاه پیکار برای تحوّل ساختاری فرهنگ، سیاست،و اقتصادسیاسی حاکم بر جامعه و پایان حکومت دینی در ایران قرار داده است.
اگر جنبش انقلابی ژینا توفیق آنرا یافت تا بدیل سکولار دموکراتیک فرهنگ دینی حکومت اسلامی را بدست دهد و برای آن درعرصۀ عمومی جامعه اعتبار کسب کند، سنگ بنای آن نقد ساختاری فرهنگ و سیاست در حکومت اسلامی از جمله شناخت مفهومی ماهیت ارتجاعی حگومت اسلامی و اتوپیای خمینی و خامنه ایست! امر حیاتی که اپوزسیون سنت گرای سترون ایران از خرداد ۱۳۴۲ تا به امروز ایران- ۱۴۰۲-، از انجام آن سرباز زده و در حقیقت از دست یازیدن به آن ترسان و گریزان بوده است!
اپوزسیون نوبنیاد در میدان نبرد
تجربۀ انقلاب مشروطیت ایران حاوی عبرت بزرگی برای امروز ماست؛ تقلیل مفاهیم سکولاریزاسیون دموکراتیک و تعلل در ترویج ارزشهای آن در فرهنگ عمومی کشور، بازگشت مشروعه طلبی شیخ فضل الله نوری را تسهیل و مسند نشینی خمینی و حکمروای پیروان آن را ممکن و مساعد کرد! من با شادمانی بسیار بر این گمانم که در جنبش ژینا این عبرت آموخته و به طور زنده و پویائی در کار روشنگری پیرامون بدیل – آلترناتیو سکولار دموکراتیک – و اشاعۀ آن است. اگر چنین نبود جنبش انقلابی ژینا نمی توانست در بیاعتباری بیش از پیش حکومت گردانی ولائی نقش مؤثر و پایداری را که ایفا کرد از آن خود کند!
امتناع عمومی اپوزسیون از شرکت در انتخابات استصوابی و گسترش مخالفت با حکومت گردانی خامنه ای در صفوف اصلاح طلبان حکومتی و حتا در لایۀ نازکی از استمرار خواهان را نمیتوان بیرون از دایرۀ تأثیر گزاری های جنبش انقلابی ژینا تحلیل کرد. بر این قیاس میتوان وجود زمینۀ اقبال سیاسی و اجتماعی از اهداف جنبش انقلابی ژینا را در جامعۀ ایران نتیجه گرفت و از آن بعنوان یک واقعیت انکار ناپذیر و اثرگذار در ایران امروز یاد کرد.
هم چنین از تجربۀ جنبش آموخت و به تعریف ژینائی از مبارزۀ اپوزسیونی در ایران تحت حکومت اسلامی، روی آورد. تعریفی که مبارزۀ اپوزسیونی در ایران را یک پیکار توأمان سیاسی – فرهنگی میشناسد. پیش نیاز چنین پیکاری دگرگشت سکولار دموکراتیک فرهنگ اپوزسیون و سمت و سیاست آن است.
چهار دهه استبداد و ستمگری نظام اسلامی، اکثریت بزرگ مردم ایران را بدرستی بر این نظر و عمل نشاند که تابش فروغ آزادی و عدالت در ایران و زندگانی مردم آن با پایان حکومت اسلامی و برچیدن بساط نظام اسلامی پرتو می گیرد! نظر و عمل بیشترینۀ پیکار جویان بر این گواهی می دهد که پیکار فرجامین مردم، از خیابان انقلاب به آزادی می رسد. مبتنی بر این استنتاج؛: هستۀ مرکزی «استراتژی گذار به دموکراسی »، رویکرد ساختارمند و بدون ابهام آن دایر بر تأسیس جدید -تو بخوان قانون اساسی جدید – در ایران است.
بدست دادن مبانی تأسیس جدید، وظیفۀ ای ملی در حیطۀ اندیشه ورزان صاحب دانش تخصصی است. نقد اسلوبی شرایط و موقعیتی که به انقلاب ۵۷ و استبداد دینی در کشور انجامید برای انجام و فرجام ثمر بخش این وظیفه راه می گشاید.
انقلاب ۵۷ و استبداد دینی: عبرت بزرگ!
تجربۀ انقلاب ۵۷ نشان داد که هر تغییری در موازنۀ قوا میان قدرت حکومت و قدرت جامعه الزامن دارای ماهیت و سرشت دموکراتیک نیست! بلکه مشروط است با هویت و وزن عامل های ذینفع در پدیداری آن. از این تجربه آموختهایم گرایشی که از درون توازن جدید سر می افرازد و بر مسند رهبری شناخته می آید، میتواند همچون نمونۀ ایران نمایندۀ ارتجاع و نماد استبداد در تسلسل نوظهورش باشد!
در نمونۀ بهمن ۵۷ که خمینی در رأس قیام مردم قرار گرفت و آنرا نمایندگی کرد، آیت الله در سمتگیری خود خواهان حکومت اسلامی و در ستیز با ارزش های غرب و شرق بود، در یک کلام خمینی و راهبردهای وی؛ بیگانه با مدنیت و دموکراتیسم معاصر و خصم و منتقم انقلاب مشروطیت ایران بود! و این در حالی بود که ایران سال ۵۷، در شرایط ضعف و فترت جامعه مدنی و دموکراتیک بسرمی برد، به این معنا که جامعه مدنی و نیروهای دموکراسی خواه ایران بی رمق، منزوی، سرگشته و در معرض سرکوب مستمر ساواک شاه قرار داشتند.
در چپ ایران برغم آنکه مبارزه با دیکتاتوری فردی شاه سمت اصلی مبارزه تعریف و شناخته شده بود، لیبرالیسم و دموکراسی کلید واژه های بورژوازی، نمایۀ طرفداری از امپریالیسم بسرکردگی آمریکا و تابو بشمار می آمد.
در حقیقت امر، سمتگیری مبارزۀ مسلحانه علیه دیکتاتوری شاه، معطوف به دموکراسی و مطالبۀ حقوق و آزادیهای مدنی و سیاسی برای همۀ شهروندان کشور نبود! راست این است که در طیف گستردۀ اپوزسیون شاه – چپ، میانه , راست – مطالبه گری دموکراسی، آزادی و حقوق فردی و شهروندی حلقۀ مفقوده بود، در عوض طرفداری از خمینی گسترده و تظاهرات وتجمعات اپوزسیون شاه، میدان و منبر جانبداری از وی محسوب می شد!
براین اساس در موازنۀ جدید میان قدرت حکومت شاه و قدرت جامعه، یک آلترناتیو دموکراتیک – توبخوان ائتلافی از نیروهای ذموکراسی خواه اپوزسیون شاه بعنوان بدیل دموکراتیک آن – شکل نایافته و وجود خارجی نداشت و در حقیقت رهبری خمینی بلا منازع بود و از اینرو از انقلاب ۵۷ و پایش رهبری آیت اللّه خمینی در آن؛ همان بیرون زد که در کوزه اش بود! حکومت اسلامی و استبداد دینی!
موافق اصول جامعه شناسی سیاسی؛ پیش نیاز گذار به دموکراسی در ایران تحت استبداد دینی – سپاهی، براندازی استبداد حاکم است. شرط پیروزی این گذار تشکیل نماد و نمایندگی « اپوزسیون » برای گذار به دموکراسی و سکولاریسم دموکراتیک در کشور است . این البته یک فرایند است، فرایندی که با برآمد جنبش ژینائی زن زندگی آزادی در فضای مبارزات اپوزسیونی ایران گشوده و تقویت شده است.
اکنون در شرایط امروز ایران، تراکم آگاهی ناشی از خواست ها و مطالبات پاسخ نایافته و تداوم سرکوب و استمرار ستمگری های خونبار رژیم اسلامی، در شعاع برآمد و پیکار دلاور زنان و جوانان ایرن، آن معادلۀ سابق در معرض تغییراتی قرار گرفته است که بر وزن جامعه مدنی ایران افزوده است.
ساختار یابی سیاسی جنبش و سخنگویان آن بسیار اهمیت دارد و به تقویت و تحکیم ارتباط جنبش با اقشار اجتماعی مردم یاری میرساند و چشم انداز نمایندگی اپوزسیون ایران را در برابر آیندۀ جنبش انقلابی ژینا قرار می دهد. بعلاوه امید های دیگری تولّد یافته و پدیدار شدهاند که نظام اسلامی را در مسیر زوال و پایان محتومش می راند:
بنیاد بیداد اسلامی از پرده و حجاب مردم فریبی های حکومت بیرون افتاده و لگدکوپ زنان و جوانان پیکار جوی امروز ایران است. در حال حاضر غیر از استمرار طلبان قریب به اتفاق کنشگران سیاسی و فعالین دموکراسی خواه از جنش ژینا پشتیبانی می کنند، اعلانات و بیانیه های که ازسوی انان انتشار یافته تأئید میکند که خواهان دموکراسی، آزادیهای مدنی، سیاسی و حقوق شهروندی مردم ایران هستند، بیشترینۀ انان به نافرمانی مدنی از حکومت اسلامی روی آورده – اند و به سرشت ناهمزمان و ارتجاعی آن بدرجات متفاوت وقوف یافته -اند!.
امتناع همگانی کنشگران و مخالفین حکومتگردانی خامنه-ای از شرکت در انتخابات استصوابی که مفتضح ترین نماد حکومت گردانی در نظام اسلامی است و درپی خیزش زنان دختر و جوانان پسر ایران، ظهور و بروز یافته، گویای اثر بخشی جنبش انقلابی زن زندگی آزادی در حیات سیاسی ایران است؛ نمایه ای از نقش بیدار کننده و برانگیختگی های سیاسی جنش ژینا در جامعۀ امروز ایران و در صفوف اپوزسیون است. همۀ این پدیدار های کم و بیش واقعیت دارند و مایه خوشبینی است هر چند تجربه میگوید عارضی و ناپایدارند! اما این نافی ایجادگری های آینده ساز زن زندگی آزادی نیست، زیرا امید های نو آفریده و الهام بخش امیدهای نوین است؛ امید هائی که بر محتوم بودن پایان حکومت و نظام اسلامی در ایران گواهی و دلالت دارند.
جنبش پاد فرهنگ: انقلاب در انقلاب
توصیف انقلابی برای جنبش ژینا تنها در رادیکالیسم سیاسی آن خلاصه نیست،که صریح و بدون ابهام خواهان پایان حکومت اسلامی است. هسته مرکزی رادیکالیسم و هویت انقلابی جنبش ژینائی زن زندگی آزاد، نقش ایجاد گرانۀ آن در طرح و دفاع از یک پادفرهنگ شهروندی و حقوق بشری در مانیفیست و مبارزات سیاسی و مطالباتی خود در ایران اسلامی است!
در حقیقت این پادفرهنگ آلترناتیو سکولار دموکراتیک معاصر در برابر فرهنگ دینی، انسان شناسی و جهان بینی مذهب تشیع، بمثابۀ ایدئولوژی ناظر بر رخدادی بنام انقلاب اسلامی و پی آمد آن؛ حکومت اسلامی در ایران است. امروز با روشنی و صراحت بیشتری میتوان از هویت و ساختار آن در چارچوب پوششی ایدئولوژیک بر اسلام و مذهب ایرانی تشیع و تبدیل آن به یک ایدئولوژی حکومتی یاد کرد!
نکتۀ با اهمیت دیگر روند تاریخی استحالۀ اسلام شیعی از مذهب و دین به اسلام سیاسی و ایدئولوژی حکومتی است، شرح سردستی از رئوس اصلی این استحاله را میتوان در شَمای زیر به بیان در آورد؛
- رسمیت تشیع بعنوان مذهب حکومتی در ایران توسط سران و شاهان صفویه در مقام یک ایدئولوژی حکومتی در رویاروئی با ترکیۀ سُنی مذهب.
- سرکوب خونین جنبش مترّقی بهائیت در دوران قاجاریه، با میدان دارای امیر کبیر در مقام صدراعضم.
- مشروعه خواهی شیخ فضل الله نوری در مخالفت و مقابله با انقلاب مشروطیت .
- فراز و فرود آیت الله کاشانی در نهضت ملی نفت و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲
- شکلگیری شورش ارتجاعی دوم خرداد ۴۳- ۴۴ به رهبری خمینی . ( تمرین انقلاب اسلامی ۵۷)
- تشکیل احزاب و جنبش های اسلامی از قبیل حجتیه و موتلفه،و نیز گرایش موسوم به ملی مذهبی و تشکیل حزب نهضت آزادی
- مباحث و مسالک ایدئولوژیک دینی – سیاسی در دهه ۴۰ و ۵۰ در حسینیۀ ارشاد و ادبیات علی شریعتی، جلال آل احمد له و علیه دم و دستگاه روحانیون در قم و نجف
- برآمدهای اسلام حوزه ای و هیئتی در ستیز با غرب زیر عنوان « غرب زدگی» و قضایای دیگر … که زمینهساز اشاعه مسلک خمینی و قرار گرفتن او در رأس خیزش مردم و پیروزی انقلاب اسلامی و مسندنشینی او در ایران شد!
ناگفته نگذریم که در کنار خدمات بزرگ پهلوی در مدرنیزاسیون کشور و اقدام ترقیخواهانۀ محمد رضا شاه در الغای رژیم ارباب رعیتی و استیفای حق رأی زنان کشور، دیکتاتوری فردی او در سرکوب عرفی مسلکان ایران و اجبار خاموشی آنان در پایین و بالا، از یکسو و پروبال دادن های او به اسلام گرایان و پیروان خمینی از سوی دیگر، میدان بلامنازعی برای عروج خمینی و پیروان او گشود!
به این ترتیب همۀ گرایش هائی که در تکوین و تشکیل، یک مکتب سیاسی و مسلک ایدئولوژیک از دین، و ثمر تلخ آن، ظهور خمینی و پشتیبانی از انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله و مسند نشینی وی دخالت و مشارکت فعال داشتند، در معرض شناسائی نقاد و موقعیّت مسئول قرار دارند. راست این است که مسندنشینی خمینی و خامنه-ای و حکومت گردانی ولائی و اسلامی آنان یک فاجعۀ گران و فجیع ترین ضایعه در تاریخ معاصر ایران است! و از اینجاست که استقبال از جنبش پادفرهنگ؛ پذیرش دگرگشت و درک ضرورت و لزوم نواندیشی و نوزائی در فرهنگ و سیاست از وظایف مبرم همه کسانی است که به آزادی، دموکراسی و عدالت باور دارند و در راه دستیابی ایران به آن پیکار می کنند..
جنبش انقلابی ژینا نمونۀ منحصر به فردی است که بر پایۀ یک استراتژی ضداقتدار، شهروندی و حقوق بشری نقش راهبردی در یک خیزش اعتراضی را در سراسر کشور برعهده داشت و بخوبی ایفا کرد! کسانی که میزان و عیار رویکرد انقلابی را در براندازی حکومت خلاصه کردهاند و درک و تعریف یک بُعدی، ایدئولوژیک و تقلیل گرا از آن اراده میکنند، در اشتباه معرفتی و کودکی سیاسی بسرمی برند. فکرهائی از این دست بدرجات مختلف متأثر و دلبسته به استراتژی های سیاسی اقتدارطلب هستند؛ زیرا در این استراتژی ها ماهیت یک جنبش و سیاست، خلاصه است در چند و چون نسبت آن با قدرت سیاسی مستقر و حاکم در کشور؛ نگاه آنان به بالا است و چشم و هوش -شان در دیدن واقعیت جامعه و مردم تار و تاریک است.
وقت است بیاد بیاوریم که سازمان های چپ، میانه و راست اپوزسیون شاه، جملگی حامل و معطوف به استراتژی های اقتدارطلب بودند! در حقیقت آن حلقۀ استراتژیک در سیاست براندازی آنها که اتحاد-شان با خمینی را شکل داد و تمکین آنان به رهبری او را ممکن کرد! برخاسته از همین واقعیت است!
اقتدارگرایان وقتی میبینند در پی فراز و نشیب جنبش ژینا حکومت اسلامی کماکان سرجایش باقیمانده است، با پرسشی حاکی از تحقیر و سرخوردگی از جنبش ژینا می پرسند؛ « پس حالا چی؟ً! ». برای آنها تغییر دموکراتیک در فرهنگ عمومی، دگرگونی تعالی بخش در آگاهی و باورهای سیاسی و روانشناسی اجتماعی – سیاسی مردم، و هر اندازه عقب راندن استبداد و حکومت گردانی فقاهتی در کشور که از عناصر اصلی تدارک زمانمند یک انقلاب سکولار – دموکراتیک پیروز است، فاقد اهمیت در خور است!
جنبش ژینائی در تعدیل گفتمان لایههای حکومتی و هم چنین برخی ظهورهای نو در شکل زندگی و روابط مردم، از جمله؛ عادی شدن نگاه و نظر عمومی به خودمختاری زنان و جوانان در گزینش خودخواست ها-شان تأثیر مستقیم و ثمر بخش داشت. از جمله اهمیت پیکار تعین کنندۀ آن علیه حجاب اجباری، که موجبات امتناع علنی از حجاب اجباری و وسعت اقبال و استقبال از آن را در عرصه عمومی فراهم آورد و به مثال آتش برخیمۀ حکمروائی فقاهتی در کشور است، در رئوس کار نامۀ جنبش ژینا قرار دارد….!
درخشان ترین و ماندگار ترین دستاورد جنبش انقلابی ژینا اثربخشی ماندگاری است که این جنبش در بیاعتبار ساختن حکومت ولائی، ابطال دین حکومتی و معتقدات ارتجاع فقاهتی، در ذهن و زندگی بخش بزرگی از مردم ایران بجا گذاشت. این کاری ترین ضربت به میراث شوم خمینی، بقاء و دوام حکومت اسلامی در ایران است، تا آنجا که از آن بعنوان انقلاب فرهنگی و- «پاد فرهنگ»* – توبخوان بدیل فرهنگ دینی، یک بدیل مبتنی بر ارزش های دموکراتیک جهان، اصول اعلامیۀ جهانی حقوق بشر، برابرحقوقی مدنی- سیاسی و شهروندی اقوام و ملیت ها در ایرن یاد شده و تجلیل کرده -اند.
در نگاه من این پاد فرهنگ سنگ بنای انقلاب نوبنیاد دموکراتیک آینده ایران برای سکولاریزاسیون، آزادی، دموکراسی و عدالت و شاهدی از گذر و گزار تاریخ در میهن ماست. اگر انقلاب مشروطیت را نخستین تجربۀ سکولاریزاسیون ایران بدانیم، انقلاب ژینا پیش در آمد دومین تجربه؛ تمرین یک انفلاب شهروندی، مدنی با سرشت سکولار دموکراسی معاصر در ایران است؛ متناظر با دگرگونی های عظیم فنی تکنولوژیک جهان هزارۀ سوم از جمله انقلاب اطلاعات و ارتباطات و درجۀ تراکم تجارب دینی و فرهنگی، سیاسی ایرانیان، بویژه تجربۀ استبداد دینی و حکمروائی ولائی، بعلاوۀ تجربۀ فرهنگ نافرمانی مدنی و خود گردانی های زندگی مدنی و شهروندی که مردم ایران بویژه نسل های زنان و جوانان کشور در مخالفت و نفی اجبارهای حکومت دینی پیرامون شکل و محتوای زندگی ازجمله حجاب اجباری و اسلامیت اجباری بدان دست یازیدند.
رویای نسل های جدید دختران و پسران ایران؛ راندن جامعه به تراز عالی ترین درجۀ انسانیت زمان است. من این رؤیا را روح جنبش انقلابی ژینا و آرمان آن توصیف می کنم! این روح را نمیتوان کشت، آرمان این جنبش را نمیتوان خاموش کرد و از اذهان مردم ایران زدود! این آرمان زنده و بالنده است و نسل ها در شعاع الهام از آن خواهند رزمید؛ موجی بر موجی می پیوندند و و با هر پیوست و پیوندی در جنبش و برآمد دوّم، سوّم و … – تو بخوان ژینا ۲ ژینا ۳، و … – شکاف های و ریزش های کاری تری در حکومت اسلامی پدیدار خواهد شد و همبستگی درونی و انسجام ظاهری آن بیش از پیش رو به زوال خواهد گذاشت و این درحالی است که قدرت جامعه ، آگاهی و همبستگی مردم فزونی میگیرد و این توانائی را پیدا میکند که رؤیای زندگی در آزادی و دموکراسی را در ایران به واقعیت فرابرویاند… اما این یک ضلع از هندسۀ پیکار است!پیکار در ایران اضلاع دیگری هم دارد از جمله اینکه باید جغرافیای پیکار علیه حکومت اسلامی و نظام ولائی را فراتر از مرزهای ملی دید و اندیشید!
**
بخش دوم یادداشت های تخت نقاهت، حاوی تأمل هایم در بارۀ اهمیت اضلاع دیگر پیکار زن زندگی آزادی است، امیدوارم بازنویسی و ویراست، و نشر آن دست دهد…!
ج – ط
پایئز -زمستان
2023- بایرن
* اصطلاح پاد فرهنگ را من از شادروان دکتر محمد امینی پژوهشگر فقید تاریخ، تمدن و فرهنگ به امانت گرفتم. گفتگوی مانی تهرانی با او در تارنمای زیتون – ۱۱ شهریور۱۴۰۲ – نشر یافته که برای آشنائی خوانندگان با نظرات محمد امینی بسیار مفید است. مانی در پیشخوان همین گفتگو یادآور شده که این گفتگو پیش از خیزش انقلابی مهسا انجام شده و متأسفانه عمر محمد امینی به انتشار این گفتگو کفاف نکرد و مهر ماه سال گذشته بر اثر ابتلا به بیماری کرونا در گذشت. بریده کوتاهی از این گفتگو را در زیر آورده -ام:
محمد امینی: با این کوششی که امروز جوانان و زنان ایرانی برای همسو کردن زندگی خود با دنیای جدید در پیش گرفتهاند، ماندگاری ارزشهای کهنه این حکومت ممکن نیست. بزرگترین اتفاق در ایران پیدایش جنبش بزرگ پاد فرهنگ است. یعنی با یک جنبش ضد فرهنگی روبهروایم که در برابر فرهنگ دیکته شده از بالا ایستادگی میکند. از جمله حجاب را کنار میگذارد و حقوق اقلیتهای مذهبی، قومی و دگرباشان را به رسمیت میشناسد. جنبش پاد فرهنگ بزرگترین جریان سیاسی–اجتماعی موجود در ایران است.