ناله ها از هرسو به گوش می رسد و نفرینش به ارباب عمایم ، عالمی را گرفته است. بر اساس آنچه هر روز مشاهده می کنیم و آن چیزهائی که بگوش ما می رسد و خودمان
احیانأ در جریانآن قرار می گیریم ، مردم هر ساعت دست به آسمان دارند و آرزوی باز گشت اوضاع گذشته را می کنند.آیا این ناله ها را شما می شنوید؟ یا ما شاهللا با حصاریکه دور شما کشیده اند ، شما هم حکایت آن چوپان را دارید که گرگ به گله اش زده بود ولی او بی خبر مشغول دوشیدن میش مورد عالقه اش بود و هیچ ازجای نجبید ، تا لحظه
ای گرگ سراغ خودش آمد .اول میش او را به پنجه درید ،بعد هم خودش را . روزی که در خمین و به دستور حزب جمهوری و با تمهید و توطئه ای که گمان ندارم بدون اطالع
شما بوده ، عمامه از سر من کشیدند ،و از هیچ اهانتی ابا نکردند ،من ذره ٌ ای گالیه نکردم ،که روزگار جد ٌمان پیش چشم بود.
روزی که آن سیٌد بیچاره را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است ، با آن افتضاح از ریاست جمهوری خلع کردند و یک
هم بدعاقبت را که اداره یک کاروانسرا بدبختاز عهده اش برنمی آید ، به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعین کردند ، به شما گفتم ، این شیاطین قصد دیگری
دارند و می خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند.امٌا شما به جای گوش دادن ، به این حرفها ی مصلحانه رو در هم کردید ،و حتی حرمت برادر بزرگ را
هم رعایت ننمودید .من که مثل عقیل بن ابوطلب ، ما ل و جاه و مقام نخواسته بودم ،که شما حکم به داغ کردن دلم دادید ،و سر پیری ، اهانتی به من روا داشتید ، که در زمان شاه
هم کسی جرئت اعمال آن را نداشت. روزی که دستور دادید همه صندوق ها را با نام علی خامنه ای باز کنند . ،من و دوسه آدم دلسوز ،که حد اقل یکی شان یعنی شیخ علی آقای تهرانی ، بیست سال
شاگرد خاص و مورد محبت شما بود ، به شما نوشتیم ، که این انتخاب ایران را بر باد می دهد ،گوش نکردید و حاال می بینید ،آنچه نباید می دیدید.این همه خونها ریخته شد ، این
همه جنایات وقوع پیدا کرد ،که از ذکر آن به خودم میلرزم ،که مبادا قطره های از این خونها به سبب اخوت (برادری) من و شما ، دامن مرا بگیرد، برای اینکه شما به جای
بودند ، گوش به شیاطین گوش سپردن به آنها ،که هم به اسالم و هم به ایران عالقه مند دادید. شما چگونه بر مسند والیت می نشینید ؟ به آدمهائی بدنامی مثل رفسنجانی و مشکینی
،وصانعی ،و جالدانی مثل شیخ بد کاره گیالنی ،و موسوی تبریزی ، علی خامنه ای و دهها آدم خبیث و بد عهد را قدرت و مقام می دهید، و آن وقت سادات عالیقدری را مثل حاج آقا حسن قمی و سبط آن افتخارازلی تشیع ، حاج حسین قمی طاب ثراه ، و آقای حاج سید کاظم شریعتمداری ، مرجع بر حق شیعه موال علی را به آن خفت ، خانه نشین می کنید ،و مرجعیت را از آنها سلب می کنید ، آز آنها که
خود با اشک وناله های من ، بیست سال پیش ، حکم مرجعیت شما را امضاء کردند و به شاه دادند ، تا از آزارو توهین به شما مما نعت شود.شما خود بهتر از هرکسی می دانید ،که
من از ابتداء با مداخله روحانیون در امور کشوری و لشگری مخالف بودم و به شما گفتم ، وقتی ما مصدر کار شویم ، اگر کار ها مطابق خواست مردم نباشد ، همه نفرت متوجه ما خواهد شد و در نهایت، اسالم ضرر خواهد دید. آیا امروز نتیجه ای بجز این حاصل شده است ؟ این مردمی که در راه اسالم از جان می گذشتند ،و در زمان شاه از فکلی و بازاری و توجهی دارند ،و نه دانشجو و زن شعایر دینی را محترم می داشتند ، امروز نه به دین برای شعایر دینی ارزش قائلند.آنهامی گویند ، اگر دین این است ،که اولیا جمهوری اسالمی اعمال می کنند ، بهتر است که ما کافر باشیم و اصأل اسم مسلمان روی ما نباشد
با سیاست های غلط ، جمعی منبری و مدرس را که از اداره ً خانه خودشان هم عاجزند ، امروز ایران به نهایت ذلت و خواری در دنیا افتاده است.حتی یک دوست برای ما باقی
پاکستانی اخیرأ حرف می زدم ، آنها از وضع ایران نمانده است. من چند روحانی شیعه گریه می کردند و می گفتند ، در کشور ما سابق ،شیعه مقام وارزشی داشت و لی حاال ما
تا اسم تشیع را می آوریم ، می گویند البد مثل ایران . آقای حاج آقا صدر به من می گفت ،مردم لبنان که در غیبت آقا موسی صدر چشم به ایران
داشتند ، امروز خیلی از ایران زده شده اند . این چه معنا دارد ،که ما اسلحه از اسرائیل بخریم ،و بعد، از جنگ با اسرائیل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوئیم.
بنده در مورد جنگ و مسائل آن حرف نمی زنم ،که خودش مثنوی هفتاد من کاغذ است ، فقط می گویم آیا به گوش شما نمی رسد که بعضی از نور چشمی ها ، چه دست اندازی ها
به بیت المال مسلمین به اسم جنگ وکمک به جنگ زدگان کرده اند؟ بیش از3ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته ام ولی دفتر شما مرتب می گویند وقت ندارند. آنوقت هر
روز مالی فالن ده و دادستان فالن قصبه را به حضور می پذیرید . چون البد به جز مدح و ثنا نمی گویند،و بد بختانه ،شاید خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده ، حتی باید از
برادرخود محروم بما نم . بنده گمان دارم ،که با ارسال این نامه البد تضییقات و گرفتاریها برای ما بیشتر خواهد شد
،ولی چون چند روزی است ،که حس میکنم ، هر لحظه ممکن است ، که حق تعالی آرزویم را اجابت کند و اجازه ترک این جهنم فانی راعنایت فرماید ، لذا به عنوان وصیت
یا توصیه و یا خدا حافظی برادری با برادرش این جمالت را نوشتم. شما وصیت نامه می نویسید و برای خود جانشین تعین میکنید، پس چرا اسمش را نمی
گذارید سلطنت اسالمی ،به جای جمهوری اسالمی ، مگر رسول اکرم جانشین توی وصیت نامه تعین کرد ؟ بجز اینکه موال علی را که معصوم ومنتخب الهی بود ، به مردم عرضه
داشت.شما کدام معصوم را در اطرافیانتان می بینید؟ شیخ علی منتظری را که به اندازه یک مدرس ساده هم قدرت درک و فهم ندارد؟ شیخ علی
مشکینی را ،که کراهت نفس او از منظرش هویدا ست؟ بله کدام معصوم را دیده اید؟ 14 قرن مردم تشخیص می دادند ،که کدام مرجع اعظم است و کدام یک از علما قابل
احترام و اعتماد .حال روزنامه ها یک روزه یک شیخ را را یک روزه آیت هللا العظمی می کنند و دیگری را افقه الفقها..آن شیخ گیالنی ، جالد آیت هللا می شود ،و دسته دسته ،
ثقه االسالم و حجه السالم ، از کارخانه ه حکومتی بیرون می آید .اسمش را گذاشته اند :حکومت جمهوری اسالمی و مسرورید که حکم خدارا در زمین اجراء کرده اید .
خوشا به سعادت آنها که همان روز های نخست رفتند و این روزها را ندیدند. من نیز دیر و زود می روم و تنها وحشتم برای شما ست خداوند همه را به راه راست هدایت کند.
25شوال1403قمری .قم–مرتضی پسندیده