نامه ای از ایران برای جوانان :: فرزندان زخمی من ! سرگذشت چهار دهه زندگی تان را که بر صفحه دلتان نوشته بودید خواندم و از دردهای نانوشته اش لکنت گرفتم. پس از مدت های مدیدی که خود در کوچه های عاطفه گمشده بودم و در بیغوله های پرت وجدانم تفریحات جزمی میکردم ، از هجرت مژگانتان بی خبر بوده و از شنیدن آوازتان قطع حنجره کرده بودم.
اما هنوز احساس می کنم که خاطره درختی در رویای بیابان من به چشم می خورد.
شرمنده ام ، من سالهاست که دچار وفور ناکارآمدی شده ام و دهه هاست که سرطان ذلت دست از قلبم بر نداشته
قربانتان بروم من دیگر مجنون این وادی ها نیستم و از لب های خشک من تکلم چنین حیاتی بر نمی آید.
یکی از نکاتی که قبلا می خواستم آن را فریاد کنم این است که برای من نسخه مرگ نوشته اند ،
در چنین احوالی باید به شیوه ای تکلم کرد که حتی اجنه یعقوبی ها هم سردر نیاورند.
قاعده نحو هم نمی صرفد .
ما هر دو مقصریم ، من همیشه در بازارهایی که روشنایی دیروز را می فروختند به دنبال تومی گشتم ، حتی یک لحظه هم جیب های پریشانی من از سکه های سرگردانی خالی نبود .
دلم می خواست وقتی از دیوار مطالبه گری بالا می آیی دستت را بگیرم و برای خاموشی شهر هورا بکشیم.
فرزندان زخمی من, خوب به دستهایتان نگاه کنید ، خاصیت آسمانی اش پر می گیرد ، اگر خوب در آن خیره شوید قاعده شهروندی خود را خواهی دید
انگار همه از فرط خوبی ، بد شده اند
مردم باید گذر نامه شهروندی را تمدید کنند ، بنظر می رسد مردم از تاثیر حق شهروندی در مستمری زیستنشان بی خبرند ، باید شماره مطالبه گری مردم آن لاین باشد ، باید یاد بگیرند که در مسابقه شهروندی با امامان جمعه و آفازاده ها مساوی هستند
من اعتقاد دارم که تابستان زیاد گرم نیست من برق کم دارم ، مدیریت آب و روغن قاطی کرده ، باید موتور کشورداری پیاده بشه ، اینجا همه سرسام آشفتگی گرفته اند ، خیلی از این آقایان برای دفاع از خودشان با سلطان محمد فاتح عکس یادگاری می گیرند و برای بخشودگی به چکمه هایشان زنگوله می بندند تا مورچه ای را له نکنند.
زخم من از شما عمیق تر است من برای همه یک زندگی آبرومند بدهکارم.
خوشبختانه امروز همه آیینه ها شکافته شده اند و تصویرها بیرون ریخته ، محشر تبلی السرائر است ، شریعتمداری اعمال اهل خود را با آب و رنگ کیهان نقاشی می کند و در نزاع لفظی آیینه ها و قیامت تصویرها میانجیگری می کند !!!!
ولی کوه ادعایشان در آستانه مطالبه گری شما فرو ریخته و خمکده ترکیبشان واژگون کشته و همگی از مقبره اصولگرایشان سراسیمه برخاسته و در رعد و برق فلش های مردم اعمال خود را می نگرند.
توصیه می کنم برای تکلم خاموش خود فانوس روشن کنید دستهایتان را بالا بگیرید و پرونده مخدوش و معیوبشان را بر سر تکبرشان بکوبید
جلوتر از آنها راه بروید ، از زیر پایشان فرش مقبولیت را جمع کرده و خود از شرک تلاطم پاک گشته ، به ذات اقیانوس شهروندی برگردید!!!
اینک نامه مرا به زبان زنده چشمانت بخوان و دست های مرا در گرداب زیبای نگاهت ببین و تفصیل بی طاقتی مرا فریاد بکش !!!
عذرا رحمانی
دوازده مرداد ۱۴۰۳