برای برهانی و یاشار سلطانی : سپهر قضاوت ایران در کهکشان عدالت در تاریکی محض است ، هنوز به منظومه قضاوت ما خورشید نتابیده و احکام صادره از سیاه چاله های جزمیت ، ستارگان منظومه را خاموش می کنند. جمعه جان زهی بی هنری که شما دارید ، شیطان مومنین را شیطانی می کند ولی شما را این هنر نیست که شیطان درون را الهی کنید
صفت گمراهی تنها متابعت از شیطان نیست ، بلکه بی معرفت ماندن از رحمانیت اصل گمراهی است
کاش متابع شیطان بودید ولی با معرفت .
ادعای دیانت دارید ولی خشک و جاهل، که معرفت و آگاهی در هر مرحله ای شریف است و کارساز ،
آنکه از تصویر سپهر قضاوت شما بر می آید چه سود که منقطع از معرفت و رحمانیت است.
ای پیران کوچک ، در روزگار دراز حاکمیت خود جز تهدید و احضار جز پخش نقل رعب و نفرت ، چه کرده اید ؟
قدرت شما را به سخره گرفته ، خداوند شما را با دنیا بازی داد .
بد جوری بازی را باختید .خداوند را در آشکارترین جلوه هایش نادیده گرفتید. وقتی خداوند در اشک چشمان مظلومان دوش می گرفت ، شما او را ندیدید !!!
آیا آگاهی دادن جرم است ؟ آیا فریاد جرم است
عدالتخواهی جرم است ؟
مطالبه گری جرم است ؟
برهانی وقتی درس قانون می گفت انگار بارانی از لطائف بر گلبرگهای جهان می غلطید ، کتابت خط خوبان بود بر دفتر لایحه ها
وقتی مناظره می کرد چون حکیمان و عارفان متاع خویش را به بازار مردم می آورد
دلش را شرحه شرحه میکرد و نکته حق می گفت ،
عبدالباسطی بود که خداوند را به مخیله خلق می آورد
جمعه جان اف بر شما که چنین شعله ای را خاموش کردید
و با چسباندن انگ تشویش اذهان که از نظر شما هیچ منع شرعی و عرفی و سیاسی ندارد و کافیست قیافه کسی را غیر خودی تشخیص داده و فورا سابقه زیست جهانش را از آرشیو تخیل خود بیرون کشیده و گرایش مشارالیه را به چپ و راست ، امر ژنتیک تشخیص داده و حکم اخراجش را از مناصب دیوان صادر و چندی بعد با احضاریه ای شماره اتاقش را در اوین ارسال و زیست جهانشان را نابود کرده و قناری قلبشان را از سینه شان می ربایید. !!!!!
جمعه جان این کلاغ کهن که روی قصرهای قضاوت قدیمی شما نشسته و بجای قانون و عدالت با واژه های مخلوع و هجاهای پریشان حرف می زند ، بدانید این کلمات اهل دل این مردم نیستند و با خواست مردم هیچ نسبتی ندارند.
مردم وقتی به پیشانی شما خیره میشوند زراعت عناد پینه بسته .
وقتی به چشمانتان می نگرند قحطی محبت و خشکسالی کَرَم است
البته مردم دوست ندارند حتی صدای شما را بشنوند ولی علاجی ندارند چون بر روی چشمه حیاتشان لمیده و آب را به کشتزار زندگیشان بسته اید !!!
اف به قیافه هایی که ریش و سبیلشان جنگلی و ردیف خالی دندانهایشان زیرگذر پل های رانت و اختلاس است.
کاشکی قدر یاشار را می دانستید ، چشم های یاشار لنز الهی دارد او با سیستم باز به پهنه نظام شما می نگرد و از چپ و راست تصویر می گیرد ، او دیوانه آگاهی دادن است او حرص افشاگری دارد ،
او مقدس ترین پرده های ریا را کنار می کشد و مردم را به تماشای رویت لایه زیرین زهد شما می برد و صداقت را به مردم تعارف می کند.
دیدید که چگونه گریه های صدیقی را ترجمه کرد
ما از احساس گناه لرزیدیم ولی صدیقی هنوز مردم را به تقوا دعوت می کند!!!
یاشار ، آوای شمشیر کشیده ای است که در پرواز حنجره اش و در رقص تارهای صوتی اش ، صدای ترکیدن شانه های سکوت بگوش می رسد
او خبرهای مطلق را خلع سلاح کرده و حاکمیت را با تروریزم روحی از قرنطینه نامحسوس خارج میکرد.
برهانی ها و یاشارها مردانی از قطب حقیقت اند که شعاع شهودشان جدار خودی ها را شکافته و تاریک خانه اشان را به پهنه ظهور رسانده و از قلب تخته سنگها برای آگاهی مردم آب می آورند .
شما را بخدا بیایید به این بهارپرپر شده و به این پاییز متواتر و به این زمستان زنجیرزده پایان بدهید و این حنجره های مصلوب و این بغض های قشنگ شکسته و این احساس های خراش خورده معصوم را از سرنوشت مه آلود نجات دهید و دست این وفاق ملی را به صداقت بگیرید.
یک ترم درس رحمانیت خوانده و عدالت در قضاوت را به چکش های قاضی ها یتان تزریق کنید و برهانی ها و یاشارها را آزاد نمایید
شما را بخدا بروید از ماهی آزاد احوال دریای زندانی را بپرسید !!!!
عذرا رحمانی
دوم شهریور ۱۴۰۳