این نوشته به بررسی درهم تنیدگی مسائل داخلی و خارجی ایران میپردازد: و اینکه یکی را بدون آن دیگری نمیتوان حل و فصل کرد. آن جنبش اجتماعیای در ایران میتواند در طول زمان در لایههای انقلابی جامعه گسترش یابد، که هدفش تنها سرنگونی رژیم فعلی نباشد، و به آینده نیز چشم داشته باشد.
کسانی به صفوف انقلاب میپیوندند که بدانند پس از حاکمیت فعلی بناست برای استقرار چه نظمی مبارزه و فداکاری کنند. واژههای دموکراسی، برابری، عدالت و سکولاریسم و غیره بر زبان همه جاری است، اما استنباطها از این مفاهیم به قدری متفاوت و اغلب موارد در تخالف با یکدیگر است که تاکنون از اتحادها و تشکیل یک جبههی مشترک جلوگیری کرده است.
ما از «تکثرگرایی» معنایی عجیب و غریب در آوردهایم. اصل تکثرگرایی هرچند در حین مبارزه با استبداد هستههای جنینیاش تکوین مییابد، اما تنها پس از سرنگونی استبداد و استقرار نظمی دموکراتیک و فراگیر به صورت عینی به بلوغ میرسد، در نسوج جامعه توسع پیدا و شروع به میوه دادن میکند. تکثرگرایی مربوط است به شیوهی آزادانهی زندگی و هر چه به آن مربوط است، و در مرحلهی کنونی تنها یک آرمان است که میتوان به چند وچونش اندیشید. اما این مفهوم به این معنا نیست که هر کس یا هر گروه در مرحلهی مبارزه ساز خود را بزند و به روش خود مبارزه کند. نام این رویکرد تشتّت و پراکندگی نیروهای مخالف است؛ مهمترین عاملی که برای مثال به مغلوبه شدن جنگ داخلی اسپانیا انجامید.
توقعات و انتظارات جوانان تحولخواه در دوران معاصر با دههی پنجاه شمسی بسیار متفاوت است و امید به اینکه بتوان همهشان را زیر چتر ایدئولوژیک واحدی جمع کرد، غیرواقعی و غیرعملی است. با این همه، به منظور همافزایی و موثر واقع شدن مبارزات سیاسی، لازم به نظر میرسد که تمام نیروهای تحولخواه بر سر اصول مقدماتیای که بناست جامعهی فردای ج.ا. روی آن بنا شود، در مشترکانی به توافق و اتفاق برسند.
نخست اگر به وضوح هر دسته وگروه و حتی شخص مشخص کند که منظورش از مفاهیم فوق، یعنی دموکراسی، برابری وعدالت اجتماعی، تبعیضهای مختلف اجتماعی وجنسیتی وقومی چیست، گام اول برداشته میشود. بحث بر سر هر کدام از این مفاهیم کاری است کارستان و بسیار دشوار. حتی هرچند به نظر میرسد توافق بر سر مسائل زیستمحیطی میتواند از بقیهی اموری که نام برده شده، آسانتر باشد، اما در عمل توافق بر سر این مورد نیز بسیار راه صعبالعبوری است. مهمترین دلیلش وابستگی عمدهی اقتصاد ایران به استخراج و صدور نفت وگاز است.
موارد فوق، همه، مسائلی هستند درونمرزی، اما مسائل درونمرزی بدون حل دشوار مسائل خارجی، منطقهای و بینالملل همه پا در هوا میمانند. ما در منطقهی پر آشوبی زندگی میکنیم. اگر کسی گمان کند در جهنم خاورمیانه و همسایگیهای شرق و شمالمان امکانش وجود دارد که ما جزیرهای آرمانی برای خود بسازیم و بی محل گذاشتن به همسایگانمان در صلح و آزادی و رفاه بهسر ببریم، تنها در خواب وخیال زندگی میکند.
این است که به توافق رسیدن بر سر مسائل منطقهای بسیار بیشتر از مسائل داخلی نیرو میبرد، زیرا پراکندگی آرا آنجا بسیار بیشتر است.
برای مثال نیروهای انقلابی- که به کار بردن لفظ «اپوزیسیون» برایشان صدق کند- وظیفه دارند از هماکنون موضع خود را در برابر مسئلهی فلسطین، اعراب واسرائیل بیان کنند تا مقدمات بحث و گفتوگو برای رسیدن به یک اتفاق مهیا شود.
جنگ ناتو(امریکا) در اوکراین علیه فدراسیون روسیه مسئلهی مهم دیگری است که تاکنون چپها از ترس انگ روسوفیل خوردن از اظهار نظر در بارهی آن اجتناب کردهاند و این البته از ضعف تئوری آنان و بیخبریشان از تاریخ منطقه ناشی میشود. برعکس، راستها بسیار صریح مواضع خود در برابر اسرائیل و ماشین جنگی امریکا در اوکراین را بیان میکنند که این البته از آن روست که دست در دست پوپولیسم و پروپاگاندای مسلط رسانههای جریان غالب و در مورد ما همگام با ایران اینترنشنال و بیبیسی عمل میکنند، اما لااقل سخنشان شفاف است. میگویند ما به این رذالت هستیم که میبینید.
در هر صورت به نظر نمیرسد نه در آن موارد درونمرزی ونه در موارد بینالملل ومنطقهای نقطهی اشتراکی بین چپ و راست بتوان پیدا کرد.
اما شاید نیروهای چپ و بقیهی تحولخواهان بتوانند دست کم گفتگوهای مقدماتی را شروع کنند. هدف مشترک پیرامون مسائل خارجی میتواند تاکید واصرار بر برقراری صلح و کوشش در محافظت از آن باشد.
این صلح البته باید صلحی عادلانه برای مردمان منطقه باشد. فرمول تحمیلی «دو دولت دو کشور» از سوی امریکا و شرکای اروپاییاش مورد تایید فلسطینیان و صاحبنظران فلسطینی نیست. به یاد دارم جمعی از نویسندگان و به اصطلاح روشنفکران ایرانی، در ایام آغازین جنگ غره -انگار جهانیان نظر آنان را جویا شده باشند- در بیانیهای از فرمول کذایی دو دولت طرفداری و آن را تنها راه پایان دادن به جنگ اعلام کردند که همین به تنهایی خوب نشان میدهد روشنفکر ایرانی چقدر با تاریخ منطقه و البته جهان بیگانه است. همین گروه در بارهی جنگ اوکراین هم به همین نحو برخوردی سطحی و غیرتاریخی از خود نشان دادند.
این مسئلهای است که جنبش آزادیبخش کُردها در رژووا نیز از آن رنج میبرد. خودگردانی رژووا از آنجا که بر حسب تعادلات سوقالجیشی و نه راهبردی از حمایت موسمی امریکا برخوردار است، لذا دربارهی مسائل منطقه و بهخصوص فلسطین سکوت اختیار کرده است، و گمان برده میشود که میتوانند در یکی از جنگخیزترین مناطق خاورمیانه جزیرهی آزاد خود را تداوم بخشند. این خودگردانی به محض خروج نیروهای امریکایی از شمال سوریه درهمخواهد پاشید، و این اثبات خواهد کرد که پروژهی برپاکردن خودگردانی به مرکز رژووا از آغاز پروژهای عجولانه وناپایدار بوده است. تا کِی که کُردها به صرافت بیافتند که مرکز تاریخی-اجتماعیِ یک دولت خودگردان کُرد تحت هر رژیمی-چه فدراتیو چه مستقل- باید از اول دیاربکر میبود.
اگر دوباره به ایران برگردیم، میتوان به این نتیجه رسید که اگر در مراحل گفتگوی نیروهای اپوزیسیون، در یک قدم فرضی، روشنفکر ایرانی لااقل به اندازهای که برای فهمیدن اندیشهورزان غربی و ترجمهی آخرین کتابها و نوشتههای آنان بی آنکه معلوم باشد ربط و پیوندش با شرایط ایران چیست تلاش میکند، تاریخ و جغرافیای منطقهای را نیز که در آن محکوم به زیست است، بیاموزد، به هدف خود نزدیکتر میشویم.
اگر در نظر بگیریم که امروز در ایالات متحده نمیتوان بیرون از قطبیت ظاهری دو حزب حاکم برای رسیدن به جامعهای انسانیتر، سیاستهای خارجی را از داخلی جدا کرد، همین قاعده برای همهی ممالک دنیا نیز صادق است. یک مثال میتواند روشن کننده باشد: بودجه نظامی امریکا در سال ۲۰۲۵ بناست ۸۵۰ میلیارد دلار باشد و این فارغ از آن است که کدام حزب برندهی انتخابات شود. و این در حالیست که طبق محاسبات سازمان ملل فقط ۴۰ میلیارد دلار کافی است تا با گرسنگی در سطح جهان بتوان مبارزه کرد. این مثال به خوبی نشان میدهد سیاستهای داخلی و خارجی چگونه از دل یکدیگر میگذرند.
یک ایران آزاد تا وقتی آزاد خواهد بود که منطقهای که در آن زیست میکند، آزاد باشد. این یکی از درسهای کمون پاریس نبود؟
شرط رسیدن به آزادی، رسیدن به صلح عادلانه و نه تحمیلی برای مردمان منطقه است.