اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

در جوامعی که اکثریت مردم به بلوغ فکری نرسیده‌اند، ابزارهای صوری دمکراسی مانند رای گیری و برگزاری انتخابات غالبا، شکل مضحک به خود می‌گیرند. در اینجا سه خاطره از سه دوره تاریخی نقل می‌کنم: خاطره اول: مربوط است به نماینده دوره دوم مجلس مشروطه که پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان به وجود آمد. حسام‌الدوله معزی در خاطراتش می‌نویسد: جناب شیخ محمدتقی نماینده دویم ولایات ثلاث، سواد مختصری داشت و برای هر کاری استخاره می‌کرد. شنیدم بیمار است به عیادتش رفتم. معلوم شد دندانش پیله و ورم کرده.
بحکم استخاره با میخ طویله، اطراف دندان‌هایش را  سوراخ کرده و خون آمده بود و صورتش آماس کرده بود. می نالید و اشک می ریخت.
گفتم برویم پزشک، زیرا خطرناک است. فورا تسبیح در دست گرفت استخاره برای اینکه کدام پزشک خوب است: دکتر مسعود خوب آمد…
رفتیم پیش دکتر  مسعود. نسخه و دستوری نوشت.
به درشکه چی دادم تا آنرا خریداری کند و شیخ محمدتقی را به منزل برساند. روز بعد به ديدنش رفتم وضعش بدتر شده و مانند کودکی سرش را زیر رختخواب کرده و پاهایش را به سرعت در هوا حرکت می‌داد و ناله می‌کرد.
گفت: دواها را نخوردم چون برای خوردن دواها، استخاره کردم بد آمد، لذا از خوردن داروها خوداری کردم.
متحیر شدم از سادگی شیخ.
(به نقل از: خاطرات حسام الدوله معزی…ص۱۶۰)

و آنوقت این آدم نماینده مجلس می‌گردد تا قوانین مترقی تصویب کرده و جامعه پیشرفت کند…

خاطره دوم:
سندی دیدم در آرشیو اسناد کتابخانه ملی که مربوط به حزب توده بود در این سنده آمده که، بکوشش حزب در مورخه ۱۳۲۵ از طرف کارگران و دهقانان چالوس و کلارستاق، متینگ عظیمی تشکیل داده که تنها خواسته شرکت کنندگان متینگ، محکومیت ژنرال فرانکو در اسپانیا بوده و از دولت قوام السلطنه می‌خواهند که تمام روابط ایران را با حکومت اسپانیا قطع کند…!
یعنی پس از اشغال ایران در ۱۳۲۰ش که اصلی‌ترین مشکل کشور قحطی نان و گرسنگی بوده، دهقانان و کارگران چالوس، مشکل اصلی‌شان، ژنرال فرانکو در اسپانیا بوده، انترناسیونالیست یعنی این!

در دهه چهل در تهران مسابقه کشتی بین ایران و روسیه برگزار شد و از سوی حزب توده توصیه شد که به جای تشویق کشتی‌گیرهای ایران، کشتی‌گیران کشور رفیق روسیه را تشویق کنند!

آقای ایرج اسکندری در خاطراتش می‌نویسد که در ۱۳۳۰ ش در باکو، حزب کمونیست آذربایجان یک شامی به افتخار رهبران حزب توده برپا کرده بود یکی از فعالان حزب توده بلند شد و همه را دعوت کرد که به افتخار معاهده ترکمنچای بنوشند که بخشی از ایران را جدا کرده و به روسیه واگذار کرده…!
(خاطرات ایرج اسکندری…ج۳،ص۱۲۱)

خاطره سوم:
سالها پیش، یکی از دوستانمان همسایه رئیس دانشگاه‌ آزاد اسلامی بود که این جناب دکتر رئیس دانشگاه، صبحها قبل از رفتن به دانشگاه، سوار ماشینش می شد و قبل از حرکت، مدتی داخل آن می‌نشست و ما ابتدا فکر می‌کردیم که جهت گرم شدن ماشین بوده اما بعدها دیدیم که جناب دکتر، یک کتاب دعایی مشغول خواندن می‌شد و پس از خواندن، کتاب را می‌بست و پف می‌کرد به اطراف فرمان و دنده ماشین و…!
حالا دعا کردن به عنوان عقیده شخصی محترم بود اما نمی‌دانم این دکترای فیزیک که قرار بود در دانشگاه، مبلغ عقلانیت و خردمندی و قوانین علمی باشد چه ارتباط علمی بین آن پف کردن و افزایش ضریب ایمنی فرمان ماشین از تصادفات برقرار کرده بود!

یاد کتاب “عشق و پرستش یا ترمودینامیک انسان” نوشته مرحوم مهندس بازرگان افتادم…!

حالا آن نماینده پارلمان‌مان، آن با سابقه‌ترین حزب‌مان که بیشترین نویسندگان و مترجمان را در خود جای داده بود و این هم، استاد و رئیس دانشگاهمان…همگی دست بدست هم داده و به مدت ۱۵۰ سال کوشیده‌اند تا بلکه غلامعلی‌ها و اروجعلی‌های… روستای ما را مدرن کنند…!

تلگرام نویسنده

print

مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0274858
Visit Today : 429
Visit Yesterday : 732