واکنش آقای خامنهای پس از جنگ ۱۲ روزه مانند دوش آب سردی بود بر سر کسانی که بر این باور بودند که قرار است چیزهایی در سیاست منطقهای و داخلی ایران دگرگون شود. اینبار هم مانند گذشته او نه سخنی از چرخش در سیاستهای داخلی و منطقهای یا پرونده غنیسازی به میان آورد و نه هیچ دورنمایی برای بازگشت امنیت و صلح به ایران در برابر جامعه گشود. به نظر میرسد دستگاه رهبری کماکان در پی همان سیاست نه جنگ و نه صلحی است که سالها دنبال شده است و جامعه ایران را در دو دهه گذشته در شرایط تعلیق سیاسی و ژئوپولیتیکی قرار داده و امر توسعه و رفاه را به حاشیه رانده است.
بیش از سه دهه است که در بر روی همین پاشنه میچرخد و گویی برای حکومت و رهبرانش روز حساب و کتاب وجود ندارد. دستگاه رهبری و حلقه کوچکی از افرادی که کمتر کسی آنها را میشناسد در سیاست منطقهای و پرونده غنیسازی حرف اول و آخر را میزنند. این حلقه بسته قدرت نه به کسی پاسخ میدهد، نه مسئولیتی در برابر نتایج فاجعهبار رویکرد منطقهای ج.ا. میپذیرد و نه اجازه میدهد این سیاستها و پیآمدهای ویرانگر آن مورد ارزیابی سنجشگرانه جامعه و رسانهها قرار گیرد. دوشکست بزرگ و سنگین در سوریه و لبنان در ماههای گذشته، با آن همه سرمایهگذاری و رجزخوانی، هیچگاه به موضوع نقد و بررسی شفاف و عمومی تبدیل نشد.
اسرائیل روز ۱۳ ژوئن با زیر پاگذاشتن قوانین بینالمللی دست به تجاوز نظامی به ایران زد و چند روز بعد هم امریکا به این جنگ پیوست. جنگ و حمله به زیرساختهای نظامی، ایران را در موقعیت ضعیفتری نسبت به گذشته قرار داد. با اعلام یک آتشبس شکننده، پرسش کلیدی برای آینده کشور این است که ایران چگونه میتواند از چرخه تکراری تنش و جنگ رهایی یابد؟
برای پاسخ به این پرسش باید از ۱۲ روز جنگ ویرانگر فراتر رفت و پرسید چگونه به جای مسیر توسعه و رفاه به میانه بحرانهای بیپایان منطقهای پرتاب شدیم و بخش بزرگی از امکانات و منابع کشورمان را به پای ماجراجویی مکتبی ریختیم. سپاه قدس، “نابودی اسرائیل”، “مرگ بر امریکا”، راه اندازی “محور مقاومت” و گروههای مسلح در کشورهای دیگر، بمبگذاریها، دشمنی با دنیا … ما را گام به گام به سوی فاجعه کنونی هدایت کردند. ما به جای دور نگهداشتن هوشمندانه ایران از تنشهای بزرگ آگاهانه به دنبال جنگ و تنش با دیگرانی رفتیم که حتا مرز مشترک هم با ما نداشتند. ج.ا. حتا پروژه پرهزینه غنیسازی اورانیوم را هم با سیاستهای منطقهای پیوند زد و در جستجوی تبدیل آن به سپر بلای بقای خود بود. طنز تلخ تاریخ این است رویکردی که ادعا میشد “بازدارنده” است و در خدمت امنیت و اقتدار، به مهمترین خطر علیه موجودیت ایران تبدیل شده است.
نقد رجزخوانیها و سیاستهای مداخلهگرانه و نابخردانه حکومت در منطقه به معنای حمایت از سیاستهای دولت نتانیاهو، حمله نظامی به ایران، چشم فروبستن بر زورگوییها و سرکوب خونین فلسطینیها و کشتار مردم و کودکان بیگناه توسط ارتش این کشور در غزه و یا نادیده گرفتن پشتیبانی یک جانبه کشورهای غربی از چنین سیاستی نیست. بحث اصلی بر سر رابطه میان رویکرد ج.ا. در منطقه و منافع ملی و امنیت ایران است. مسئله این است که بدون دگرگون کردن بنیادی سیاستهای فرقهای ج.ا. صلح و آرامش پایداری هم در ایران و منطقه به وجود نخواهد آمد. ما باید بدون نادیده گرفتن سهم دیگر بازیگران تنشهای منطقهای، به گونه منصفانه و با رویکرد صلح منطقهای و منافع ملی باید سهم ج.ا. را در به وجود آوردن و گسترش این کلاف درسرگم بحرانها بررسی کنیم.
بیش از سه دهه است که جناحهای منتقد مانند اصلاحطلبان، روزنه گشایان بخشی از نخبگان، روشنفکران و دانشگاهیان هم هم بدون سنجشگری روایت و رتوریک حکومتی درباره منطقه و اسرائیل را به اشکال گوناگون بازتولید میکنند و این پرسشها را از خود و از حکومت نمیپرسند. چرا ما باید با اسرائیل و امریکا سر دشمنی و جنگ داشته باشیم و این رویکرد چه سودی برای ایران، فلسطینیها و مردم منطقه داشته است؟ گویی برای آنها هم مانند حکومت این حق مسلم ماست که خواهان نابودی کشور دیگری شویم، نیروهای سپاه قدس را روانه کشورهای دیگر کنیم، در تنشهای نظامی حضور داشته باشیم، از فراز سر دولتها به مسلح کردن شیعیان و دیگر اسلامگرایان دست زنیم و پای آنها را هم به درگیرها بکشانیم. ما نمیتوانیم به گونه یک سویه نقض قوانین بینالمللی و یا تجاوز نظامی توسط اسرائیل یا دیگران را محکوم کنیم بدون آن کلمهای از سیاستهای ماجراجویانه و فرقهای جمهوری اسلامی در کشورهای دیگر سخنی به میان آوردیم.
از زمان اشغال سفارت امریکا در سال ۱۳۵۸ و طرح شعار نابودی اسرائیل تا کنون سیاست خارجی دستگاه رهبری و دیگر نهادهای قدرت مانند سپاه در خدمت بقا و تنظیم روابط قدرت در درون نظام حکمرانی هم بوده است. غنیسازی پرهزینه اورانیوم بدون کاربرد مشخص در اقتصاد و یا تولید انرژی و یا سیاستهای منطقهای به بخشی از راهبرد دخالت نظامیان در سیاست و اقتصاد تبدیل شد.
اکنون زمان حسب پسدادن است. برای حکومتی که رویکردش در داخل و خارج با شکست کامل روبرو شده، ادامه این سیاست و شیوه حکمرانی دیگر ممکن نیست. کشور بیمار، تنها، خسته و سرخورده ما در بنبست است و به یک گفتگوی ملی با مشارکت همه نیروهای زنده جامعه برای ترسیم افق و تنضیمات جدید نیاز دارد.
راه کوتاه تسلیمشدن در برابر جامعه و مردم است. یک همهپرسی بر سر آینده، سمت و سوی سیاستهای داخلی و خارجی و یا انتخابات آزاد میتواند برای مثال افق جدیدی در برابر ایران و منطقه قرار دهد.
ما در برابر یک انتخاب تاریخی برای بازگرداندن ایران به مسیر عقلانی توسعه و مشارکت و تبدیل کشور به بازیگر بزرگ صلح و همکاری منطقهای قرار داریم.
کانال شخصی سعید پیوندی:
https://t.me/paivandisaeed
[:]