اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

انسان مدرن، که مغرورانه خود را «هوموسیپینس سیپینس» یا «انسان خردمند خردمند» نامیده است، آخرین و بی‌رقیب‌ترین محصول ۳.۸۵ میلیارد سال تکامل حیات بر کره زمین است. این موجود که حدود ۶۰ هزار سال پیش پا به عرصه وجود گذاشت، در انتهای یک شاخه تحولی از انسان‌نماهای قبلی قرار گرفته و در چشم‌انداز قابل تصوری در فراترین قله‌های تحول و تکامل ژنتیکی باقی خواهد ماند. تغییرات ژنتیکی آینده در انسان، حتی اگر قابل توارث باشند، به دلیل پراکندگی جمعیتی و ممنوعیت ازدواج بین هم‌بستگان نزدیک، بعید به نظر می‌رسد بتوانند به صورت گسترده منتشر شوند و تنها افراد محدودی را به طور موقت پیچیده‌تر خواهند کرد. این وضعیت نشان‌دهنده یک نقطه اوج در تکامل زیستی است که انسان امروزی را در جایگاهی منحصر به فرد قرار داده است.

ریشه‌های انسان کنونی به پیش‌انسانی به نام «هوموسیپینس ایدالتو» می‌رسد که احتمالاً از ۱۶۰ هزار سال پیش در شمال آفریقا زندگی می‌کرد. لقب “ایدالتو” در زبان قبایل آفریقایی به معنای “پسر بزرگ خانواده” است. با وجود فقدان دسترسی به فرمول ژنتیکی این پیش‌انسان به دلیل محیط گرم شمال آفریقا، هرچه که تغییرات ژنتیکی نهایی بوده باشند، این انسان تازه‌به‌دوران‌رسیده را تبدیل به غالب‌ترین گروه پیش‌انسان‌های هم‌عصرش کرده است. او نه تنها همه پیش‌انسان‌های دیگر را قتل عام کرده و اثری از هیچ‌یک از آن‌ها باقی نگذاشته است، بلکه با پیشرفت‌های تکنولوژیکی‌اش، همه حیات را مورد تهدید قرار داده است. این تکامل بی‌وقفه و گاه خشونت‌آمیز، اساس درک ما از جایگاه خود در عالم هستی است.

مغز: پیچیده‌ترین ساختار حیاتی و منبع توانایی‌های خارق‌العاده

تغییرات بیولوژیکی در ذهن انسان کنونی، آن را به پیچیده‌ترین محصول حیاتی رسانده و مغزش را به پایین‌ترین آنتروپی موجود در کلان‌سامانه حیات تبدیل کرده است. این تکامل، قدرتی خارق‌العاده برای تولید محصولات متنوع و غلبه بر نیروهای طبیعت و دیگر اشکال بیولوژیکی به انسان بخشیده است. مهم‌ترین این تغییرات، ظهور مغزی است که توانایی برقراری ارتباطاتی با تنوع بی‌نهایت، قابل استنباط، قابل تکرار و معنی‌دار بین خود و مغزهای دیگر انسان‌ها را دارا بوده است. این توانایی، زمینه‌ای را فراهم کرده که با استفاده از آواهای خاص (سازنده کلمات) و برداشت از حالات چهره و قامت دیگران، ارتباطاتی عمیق با دنیای پیچیده مغز دیگران و دنیای خارج و داخل بدن صاحب مغز برقرار شود. این ارتباطات آنقدر پیچیده‌اند که بین اعضای هیچ نوع موجود زنده‌ای قابل برقراری نیستند.

این توانایی‌ها شامل درک سخنان دیگران، فهم معانی آن‌ها، برداشت از مقاصد آشکار و نهفته گوینده، و برقراری ارتباطات گفتاری معنی‌دار و مرتبط است. همچنین، پیدایش «نظریه ذهنی» (Theory of Mind) از طریق پی بردن به محتویات اذهان دیگران، حداقل ملزومات اجتماعی شدن انسان‌ها و برقراری روابط بین‌فردی را ارضا می‌کند. اما این ویژگی‌ها برای برقراری روابط اجتماعی گسترده و پیچیده‌ای که امروزه در آن زندگی می‌کنیم، کافی نیستند. برای این امر، توسعه سریع قشر مغز (نئوکورتکس) الزامی بوده است.

توسعه قشر مغز در طول سیر تحولی-تکاملی در مهره‌داران به وضوح مشاهده می‌شود. تعداد نورون‌های موجود در هر ستون قشری مغز تقریباً در همه مهره‌داران یکسان است، اما افزایش تنوع عملکردی از طریق افزایش تعداد این ستون‌ها حاصل می‌شود. به عنوان مثال، سطح کلی قشر مغز در انسان کنونی ۱۵۶ برابر ناحیه معادل آن در حشره‌خواران دوزیست است، در حالی که این نسبت برای میمون‌ها ۲۵ برابر و برای شامپانزه‌ها ۵۸ برابر است. طی حدود ۶ تا ۷ میلیون سال تکامل شاخه انسان‌گونه‌ها، نواحی لب پیشانی و آهینه‌ای-گیجگاهی به سرعت بسیار زیادی رشد کرده‌اند. حداکثر توسعه طی ۲ میلیون سال گذشته بین «هوموهبِلس» و «هوموسیپینزها» اتفاق افتاده است.

این رشد فوق‌العاده، که در سیر تحولی-تکاملی بی‌سابقه است، ناشی از تأثیر تعداد کمی از ژن‌های توسعه‌دهنده است که از طریق تکثیر ستون‌های قشری منجر به افزایش سریع سطح قشر مغز شده‌اند. ژن CTNNB1 که پروتئینی به نام بتاکاتنین (درگیر در تشکیل اتصالات بین‌نورونی) را رمزگذاری می‌کند، نقش کلیدی در این امر دارد. استعدادهای عالی مغز، مانند توانایی تشکیل و تبادل نمایانگری آگاهانه از کل جهان و تفکر درباره صحت و سقم آن، با بسته‌ای از ژن‌ها فراهم شده‌اند که به اسلوبی پابرجا در کروموزوم‌های ما جایگیری کرده‌اند. این طرح خارق‌العاده، برخی دینداران را به سمت نظریه “طراح هوشمند” سوق داده است. قشر نیمکره‌های مغز انسان میلیاردها نورون دارد و تراکم تماس‌های سیناپسی بین نورون‌ها به ۶۰۰ میلیون در هر میلی‌متر مکعب می‌رسد که حدود ۱۰ به توان ۱۵ در کل سطح قشر خواهد بود. اتصالات الکتریکی (شکافی) بین سلول‌ها، که بدون اتلاف وقت نورون‌ها را به صورت یک شبکه وسیع به هم مربوط می‌کنند، به مراتب بیش از اتصالات شیمیایی هستند.

ژنتیک و فراژنتیک: نقش پیچیده در شکل‌دهی مغز و رفتار

یکی از تفاوت‌های اصلی انسان خردمند با دیگر موجودات زنده، حتی نخستی‌های بزرگ‌جثه، داشتن سامانه حافظه‌ای توانمند است. این استعدادها در انسان‌ها طی تاریخ تحولی-تکاملی به سرعت توسعه پیدا کرده‌اند و در تمامی حیات رقیبی ندارند. میلیون‌ها میلیارد سیناپس شیمیایی و الکتریکی که حین رشد و نمو در مغز هر فرد برقرار می‌شود، تا حد زیادی از کنترل ژن‌ها شانه خالی می‌کنند. این پدیده، پردازش «فراژنتیکی» (Epigenetics) نام دارد که با تنوع و انتخابی مشخص می‌شود و از اولین لحظه تشکیل جنین شروع شده و تا لحظه مرگ مغزی یا ابتلا به بیماری‌های وسیع و غیرقابل برگشت مغزی ادامه می‌یابد. واضح است که در ژنوم انسان، تعداد کافی ژن برای سازمان دادن دقیق این همه اتصال وجود ندارد.

اپی‌ژنتیک نقش اساسی در شکل دادن به مغز و تعیین اسلوب رفتاری و تفکری آن ایفا می‌کند. این نقش از طریق:

  • یادگیری فعال و منفعل
  • دریافت اطلاعات خام یا پیچیده از طریق گیرنده‌های حسی
  • ارتباطات بین‌فردی و تجارب زندگی
  • رشد هماهنگ و سازمان‌یافته مغز متمایز می‌شود. فعالیت‌های انجام شده در مدارهای نورونی حین انجام تکالیف، به شکل‌گیری «نرم‌افزار» مغزی و تغییر در انجام تکالیف «سخت‌افزار» آن منجر می‌شود. این سخت‌افزار توسط ژنوم فرد پایه‌ریزی شده و ساختار زیربنایی مغز را بنیان می‌نهد. همین امر علت تفاوت مغز دوقلوهای همسان است که با وجود ژنتیک نسبتاً یکسان، ظرافت ساختار مغزی متفاوتی دارند. عوامل اجتماعی، محیط داخلی مغز، شدت و ضعف بیان ژن‌ها، و فعالیت‌های شخصی، نقش فراژنتیکی عمده‌ای در شکل دادن به ساختار مغز بازی می‌کنند و انباری از اطلاعات را در مغز بایگانی می‌کنند که زیربنای شعور فردی و اجتماعی است و رفتارهای اخلاقی را تعدیل می‌کند.

مهاجرت و شکل‌گیری جوامع پیچیده

حدود ۶۰ هزار سال پیش، انسان مجهز به آخرین تغییرات ژنتیکی، اولین سفر سرنوشت‌ساز خود را درون قاره آفریقا آغاز کرد. حدود ۵۰ هزار سال پیش، از طریق سواحل اقیانوس هند از آفریقا خارج شد و به جنوب آسیا، جزایر فیلیپین و آمریکا مهاجرت کرد. گروهی ۱۵۰ نفره از این انسان‌ها نیز ۴۰ هزار سال قبل از طریق شبه‌جزیره عربستان وارد بین‌النهرین شدند که اجداد ساکنان فعلی آسیا، اروپا، اقیانوسیه و آمریکا (غیر از آفریقا) هستند. مسیرهای مهاجرت انسان با استفاده از مطالعه جهش‌ها (موتاسیون‌ها) در کروموزوم Y (برای نیاکان پدری) و DNA میتوکندری (برای نیاکان مادری) تعیین شده است.

  • کروموزوم Y: مختص مردان، نسبتاً بی‌ثبات، و با سرعت بالایی تغییر می‌کند (۴.۸ برابر سرعت موتاسیون بقیه کروموزوم‌ها).
  • DNA میتوکندری: برخلاف کروموزوم Y پایدارتر است (۰.۳۲ موتاسیون در هر میلیون سال) و از مادر به ارث می‌رسد. میتوکندری‌ها در ابتدا باکتری‌های هوازی بودند که از طریق «همزیستی داخلی» (Endosymbiosis) وارد سلول‌های تک‌سلولی غیرهوازی شده و به حلقه حیات پیوسته‌اند.

در این مهاجرت‌ها، انسان خردمند با دیگر پیش‌انسان‌ها مانند نئاندرتال‌ها و کرومانیون‌ها در اروپا و خاورمیانه مواجه شد. در یک جنگ نابرابر از نظر تفکری و تکنولوژیکی، انسان خردمند اولین قتل‌عام و نسل‌کشی تاریخی را مرتکب شد، که منجر به نابودی کامل این گروه‌ها گردید. با گذشت زمان و افزایش جمعیت، گروه‌های انسانی که در ابتدا به صورت خانواده‌های منفرد یا گروه‌های کوچک زندگی می‌کردند، دور هم جمع شده و اجتماعات پیچیده‌تری را تشکیل دادند. تفاوت‌های مختصر ژنتیکی و فراژنتیکی بین این گروه‌ها و تعاملاتشان با محیط‌های گوناگون، منجر به تفاوت‌های گویشی، فرهنگی و ایجاد نژادهای مختلف برای بقای بهتر شد.

انقلاب کشاورزی و ظهور ساختارهای اجتماعی نابرابر

حدود ۱۰ هزار سال قبل، با شروع انقلاب کشاورزی در خاورمیانه، چین و آمریکای مرکزی، غذای کافی فراهم شد و تراکم جمعیت به سرعت ده‌ها برابر افزایش یافت. این امر منجر به زندگی یکجانشینی و تشکیل دهکده‌های کوچک شد. با تخصص یافتن اقلیتی از افراد در ابزارسازی، داد و ستد و رزمجویی، تقسیم کار در این گروه‌ها پدید آمد. در ابتدا افراد در اجتماعات کشاورزی حقوق مساوی داشتند، اما به تدریج طبقه‌بندی‌های اجتماعی شکل گرفت.

مغز انسانِ تربیت‌نشده و سرشت آموزش‌ندیده، برای زندگی کوچ‌نشینی و شکار و جمع‌آوری مستقیم غذا از طبیعت کفایت می‌کرد. اما این مغز برای اجتماعات بسیار پیچیده‌ای که در نتیجه کشاورزی توسعه یافتند، به طور کارایی ساخته نشده بود و همین امر موجب کشمکش‌های بسیاری در طول تاریخ اجتماعی‌اش شده است. عواملی مانند فرهنگ، عقل جمعی و علوم مختلف، با بهبود ابزارهایی که نیازهای سامانه‌های باستانی مغز را برطرف می‌کنند، تا اندازه‌ای این نقص را جبران کرده و کشمکش‌ها را کاهش داده‌اند. اما این تنش‌ها همیشه در زیر سطح آرام اجتماعات بشری در جوش و خروشند.

با پیشرفت کشاورزی و ایجاد مازاد تولید، رئیس‌سالاری قبیله‌ای و پس از آن فرماندهی شاهان و سلاطین توسعه یافت. رهبران وراثتی و کاهنان و رهبران دینی برای توجیه برداشت‌های توجیه‌ناپذیر انسان‌ها از وجود خود ظاهر شدند و ساختار اجتماعی اغلب گروه‌های انسانی را بنا نهادند. این ساختار اجتماعی، که در آن عده‌ای بدون انجام کار مفید از حاصل زحمت دیگران بهره‌مند شده و با زور و ارعاب مانع برقراری تساوی حقوقی می‌شوند، پیشرفت‌های اجتماعی را متوقف کرده و با محافظه‌کاری یا ارتجاع به گذشته‌ای موهوم، سدی بزرگ در مسیر جبری تکامل اجتماعی ایجاد کرده است.

اخلاقیات، دین و همبستگی اجتماعی: بینش‌های ابن خلدون و داروین

در این اجتماعات، دستورالعمل‌های کهنه اخلاقی به قواعدی اجباری تبدیل شده‌اند که همیشه به نفع طبقات حاکم بوده‌اند. برای تقویت و حفظ این ساختارها، ایده‌هایی مانند «خدایان قانون‌گذار» در افکار مردم تزریق شده‌اند. رهبران سیاسی-اجتماعی به خود تقدس داده و رهبران دینی با به انحصار کشیدن راه ارتباطی با خداوند، برای خود شأن و مقام والایی دست و پا کرده‌اند. اینان بودند و هستند که دستورات منسوب به خدایان را به دستورالعمل‌های اخلاقی با اعتباری مغلوب‌کننده تبدیل کرده‌اند که هدف اصلی اکثر آن‌ها حفظ منافع طبقات حاکم بوده است.

«تحول و تکامل اجتماعی-فرهنگی» (Sociocultural Evolution) اصطلاحی کلی برای مطالعه علمی تحولات فرهنگی-اجتماعی انسان‌هاست. این رشته شرح می‌دهد که چگونه فرهنگ و اجتماعات انسانی در طول تاریخ تغییر کرده‌اند تا تدریجاً بتوانند اجتماعاتی بسازند که از نظر کیفی متفاوت باشند. باید دانست که همه اجتماعات انسانی سیر آرام پیشرو و تکاملی نداشته‌اند، بلکه اغلب تمدن‌ها در هم ریخته و اجتماعات به سرعت به حالت بدوی‌تر و حتی وحشی‌گری سقوط کرده‌اند.

اجتماعی شدن انسان‌ها نه تنها ناشی از اجبار و نیاز، بلکه بدون شک ناشی از ساختار زیست‌شناسی مغز و تمایلات طبیعی اجتماعی انسان‌هاست. به دلیل نیازهای متابولیکی بسیار بالای انسان‌ها و نقص‌های فیزیکی بدنشان که آن‌ها را به تنهایی قادر به زندگی منفرد در طبیعت نمی‌کنند، ساختار زیست‌شناسی مغز توانایی مقابله با این نیازها و تطابق با تغییرات محیطی را فراهم می‌کند که محصول تعامل بین افراد یک گروه و گروه‌های مختلف انسانی است.

ابن خلدون، نابغه‌ی تونسی قرن ۱۴ میلادی و پیشگام علوم جامعه‌شناسی، فرهنگ و اقتصاد مدرن، در کتاب «مقدمه» خود، اجتماعات را مثل موجودات زنده‌ای تصور کرد که متولد شده، رشد کرده، بالغ شده، سیر قهقرایی طی کرده و بالاخره به دلایل جهانی به اضمحلال دچار می‌شوند. او مفهوم «قبیله‌گرایی» یا «ملی‌گرایی» را مورد بحث قرار داد و اصطلاح «عصبیت» (Asabiyyah) را برای اشاره به عامل اتحاد اجتماعی به کار گرفت. به نظر ابن خلدون، عصبیت نیروی اصلی تاریخ است که در تمامی اجتماعات، از قبایل گرفته تا امپراتوری‌ها، صادق است. با کاهش این نیرو، اجتماعات از هم پاشیده شده و برای تولد دوباره، باید نوعی عامل پیوستگی دیگری ایجاد شود. این مفهوم شباهت زیادی به «همبستگی اجتماعی» (Social Solidarity) در نظریه دورکهایم دارد.

نظریه «توارث دوگانه» (Dual Inheritance Theory) بر اساس دیدگاه ویلسون (سال ۱۹۵۷)، بیان می‌کند که انسان‌ها و رفتارهایشان محصول تکامل داروینی و تکامل فرهنگی اجتماعی هستند که هر کدام مکانیزم‌های انتخاب و انتقال خاص خود را دارند. ویلسون «مِم» (Meme) را به عنوان واحدهای تحولی-تکاملی اجتماعی معرفی کرد. «مم» (برگرفته از کلمه یونانی «میمما» به معنای تقلید) یک واحد اطلاعات اجتماعی است که ایده‌ها یا باورهایی را مشخص می‌کند که از یک شخص به شخص دیگر یا از یک گروه به گروه دیگر سرایت می‌کند. میم‌ها نیز مانند ژن‌ها، خودبه‌خود تولید مثل و جهش پیدا می‌کنند و به طور ترجیحی به نیروهای انتخاب پاسخ می‌دهند. آن‌ها از طریق متنوع شدن، رقابت و توارث (که موفقیت تولید مثل آن‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد) و با مکانیزم انتخاب طبیعی تحول پیدا می‌کنند. میم‌ها، علیرغم مفید یا مضر بودن برای میزبانانشان، مانند ژن‌ها به تولید مثل و تکثیرشان ادامه می‌دهند. میم‌های مفید اجتماع را بهینه‌سازی کرده و میم‌های دور از عقلانیت، که عامل بیماری‌های اجتماعی هستند، بافت اجتماعی را در هم می‌ریزند. میم‌ها مانند ویروس‌های زنده‌ای عمل می‌کنند که از یک نفر به نفر بعدی و از یک اجتماع به اجتماع بعدی سرایت کرده و افکار و رفتار او را تغییر می‌دهند. آن‌ها می‌توانند به طور عمودی (از نسلی به نسل دیگر) و هم به طور افقی (در یک نسل) منتقل شوند.

ریچارد داوکینز پیشنهاد کرد که علیرغم هر نفع زیست‌شناسی که ادیان می‌توانند داشته باشند، باید باورهای دینی را از دید تحول ایده‌هایی مورد مطالعه قرار داد که به خودی خود تکثیر کرده و منتشر می‌شوند. سوزان بلکمور در کتاب «ماشین تقلید» سرسختی میم‌های دینی را به شدت توصیف کرد. او گفت که بسیاری از مشخصه‌های شایع مشترک در ادیان مختلف، اثر ساختاری در متن تحولی-تکاملی اجتماعات و رفتارهای فردی باورمندان دارند. ادیانی که به ایمان بیش از شواهد و مدارک حسی ارزش قائل هستند، توان منطقی و ساختاری تکامل‌یافته افراد را به شدت محدود می‌کنند و آن‌ها را از عقلانیت و قدرت استفاده از پتانسیل‌های سرشتی قشرهای تحول‌یافته مغزشان محروم می‌کنند. در عوض، راه و روشی جایگزین می‌کنند که پر از تقلیدهای کورکورانه و غیرقابل اثباتی است که از هزاران سال پیش در فرهنگ اجتماعات تزریق و به نسل‌های بعدی به ارث رسیده است.

بهترین نمونه این پدیده، درخواست فداکاری برای پیشبرد خواسته‌های اولیای دین است که با زنجیر کردن آن به وابستگی دینی، میم‌های دینی را با سرعت بیشتری انتشار می‌دهند. رهبران دینی، پاداش‌های اخروی و فردی را که باید از فداکاری‌های مردم انتظار داشته باشند، از مقامی ورای خودشان و احیاناً در دنیای پس از مرگشان انتظار می‌کشند. این امر، بار جبران این فداکاری‌ها را از دوش رهبرانشان برداشته و جان و مال مردم را فدای خواسته‌های آن‌ها می‌کند. رفتارها و تقلیدهای مشابهی نیز وجود دارند که از محصولات دیگر سامانه‌های باستانی مغز هستند، مانند حفظ آب و خاک، بیگانه‌هراسی (زنوفوبیا)، برتری قبیله‌ای، نژادی یا ملی‌گرایی. این‌ها تاکتیک‌های پوپولیستی هستند که رهبران ایدئولوگ غیردینی نیز از آن‌ها برای قربانی کردن مردم زودباور در راه خواسته‌های خودخواهانه و اغلب منحرف خود استفاده کرده‌اند.

سرسختی میم‌های دینی در فرهنگ انسان‌ها به این واقعیت مربوط می‌شود که این تقلیدها اسلوب‌های متعددی را در انتقال خود به کار می‌گیرند. تقلیدهای دینی از والدین به فرزندان (عمودی) و توسط تبلیغات دینی به صورت افقی (در همان نسل) سرایت می‌کنند. اکثر مردم دین والدینشان را تقلید می‌کنند و تغییر دین توارثی در ادیان ابراهیمی مجازات مرگ یا جهنم ابدی را به همراه دارد.

آینده: تکامل اخلاقی و چالش‌های جوامع مدرن

علم زیست‌شناسی، به خصوص زیست‌شناسی اعصاب، جبهه دیگری را برای کمک به تحول و تکامل اجتماعی و شناخت زیربنای آن گشوده است. شناخت زیست‌شناسی انسان و یافتن ریشه‌های رفتاری‌اش، برای پیشبرد در سطوح فردی، گروهی، ملی و جهانی الزامی است و فهم رفتارهای اخلاقی در سرلوحه این پویش‌ها قرار دارد.

داروین اظهار داشته که انتخاب طبیعی نه تنها خویشاوندی بلکه همکاری دوجانبه و مقابله به مثل را به عنوان زیربنای همکاری و اخلاقیات ترجیح می‌دهد. انسان‌ها تشخیص می‌دهند که اگر خیراندیشی و نیکوکاری شخص مقابل پاسخ داده شود، در درازمدت به نفع خود شخص تمام می‌شود. انسان‌ها به برداشت دیگران از خودشان اهمیت می‌دهند. در اجتماعات سالم و اخلاقی که حداقلی از عدالت اجتماعی برقرار شده است، خوش‌نامان پاداش می‌گیرند و کسانی که شهرت به کلاهبرداری و تقلب دارند مجازات می‌شوند. هیجانات اخلاقی مانند سپاسگزاری یا رنجش و تنفر، استانداردهای تقابل و معامله به مثل را تقویت می‌کنند. انتخاب طبیعی، تمایل غریزی برای احساس این هیجانات را ترجیح می‌دهد، زیرا در تاریخ تحولی-تکاملی به بقا و موفقیت انسان‌ها در تولید مثل کمک می‌کند.

داروین نتیجه می‌گیرد که در نهایت احساسات اخلاقی یا وجدان، تبدیل به احساس و عاطفه بسیار پیچیده‌ای می‌شوند که از سرشت‌های اجتماعی ما سرچشمه گرفته و اکثراً توسط موافقت و پسند همنوعانمان هدایت می‌شوند. این احساسات، ابتدا با عقلانیت و منافع شخصی و در زمان‌های بعدی با احساسات دینی عمیق مدیریت شده و با دستورالعمل‌ها و عادات مورد تأیید قرار می‌گیرند. داروین با ارائه یک شرح زیست‌شناسی برای ریشه‌گرفتن اخلاقیات در طبیعت انسان، باور عرفی درباره ماوراطبیعی بودن اخلاقیات را رد کرد. تمامی افکار و رفتارهایی که از موجودات زنده پیچیده سر می‌زنند، محصول مغز و نتیجه ژنتیک و عوامل فراژنتیکی آن‌ها بوده و هیچ‌گونه محصولی ناشی از فرآیندهای متافیزیکی در مغز و اجتماع وجود ندارد. پاداش و عقوبت‌ها برای این رفتارها نیز باید توسط خود مردم و اجتماع با در نظر گرفتن عقل جمعی تهیه شوند و از ارجاع آن‌ها به دنیای دیگر پرهیز کرد.

به نظر نویسنده، «خوب» و «بد» که معیار اخلاقیات هستند، مخلوق عقل جمعی افراد اجتماع یا رهبران اخلاقی اجتماع هستند و هدف آن‌ها تسهیل روابط اجتماعی به منظور بقای محتمل‌تر و سعادتمندتر افراد آن جامعه است. همه آن‌ها محصولات مغز خود افراد اجتماع هستند و از جایی فرای آن به اجتماع تزریق نشده‌اند. از این جهت است که دستورات اخلاقی اغلب وجوه مشترکی بین اجتماعات مختلف دارند، در حالی که تفاوت‌هایی بر اساس فرهنگ، میانگین ذکاوت اجتماعی و ذکاوت فردی نیز دارا می‌باشند.

انسان کنونی از زمان تحول نهایی‌اش به علت پراکندگی جمعیتی، تغییر ژنتیکی همه‌گیر زیادی پیدا نکرده است. تنها تحول قابل ملاحظه در بشریت، توسعه جنبه‌های مختلف فرهنگی و روابط اجتماعی آن‌ها با هم است که عامل اصلی موفقیتشان به عنوان یک پستاندار بزرگ‌جثه است. انتخاب بهترین محصولات ارتباطات اجتماعی و جمعی، که زیربنای دینامیسم حرکت اجتماعی شبیه به انتخاب ژنتیکی است، شرط تعیین‌کننده‌ای است که باعث تطابق انسان‌ها با محیط طبیعی و ارتباطات بین‌فردی همیشه در حال تغییرشان می‌شود. افراد گروه هستند که با فراهم کردن بهترین وضع ممکن جامعه، امکان بروز تظاهر ژن‌هایی را مهیا می‌کنند که قادر به ایجاد بهترین رفتارها هستند. نتیجه این ژن‌های مثبت، کمک افراد به یکدیگر و اثر مثبت و سازنده بر یکدیگر است تا در کشمکش‌های بین‌اجتماعی و بین‌المللی، شایستگی بقای سعادتمندانه پیدا کنند. عدم موفقیت در این مورد باعث ایجاد «اجتماعات شکست‌خورده» (Failed Societies) می‌شود. هرچه اجتماع اخلاقی‌تر باشد، تحول‌یافته‌تر و موفق‌تر است.

نیاز طبیعی بشر که بر پایه‌های خودخواهی مشترک با بقیه موجودات و خویشاونددوستی مشترک با حیوانات اجتماعی‌شده تحول ژنتیکی پیدا کرده است، در اجتماعاتی که افراد آن گمنامی، تحرک و تنوع بیشتری دارند، می‌تواند منجر به مشکلاتی ناشی از تهاجم و غلبه‌گری دیگر انسان‌ها شود. با این حال، معیارهای اخلاقی که از محصولات زیرسامانه‌های عالی مغز هستند، می‌توانند با این سامانه‌های اجتماعی از طریق استراتژی‌های تطابقی مانند فرونشاندن رقابت‌ها، همدلی و همدردی همسازی کنند. بی‌شک، روابط و رفتارهای اجتماعی، زیربنای ساختار اجتماعات و توسعه فرهنگی بشریت هستند.

تحولات اجتماعی که محصول تحول در «نرم‌افزار» اکتسابی مغز انسان‌های ساکن یک اجتماع در نتیجه تحولات فرهنگی و آموزش و پرورش هستند، مانند تحولات ژنتیکی، محتاج زمان‌های طولانی تجربه و درس‌گیری از خطاها، آموزش و پرورش عمیق چند نسلی، تقلید، و استفاده از تجربیات اجتماعات موفق هستند. اجتناب از خرافات، علمی کردن تفکر اجتماعی، خارج کردن محصولات سامانه‌های پست مغز از اداره اجتماع، بالا بردن تفکر رفتارهای اجتماعی به سطح بالاتر قشر مغزی (یعنی عقلانیت)، احتراز از عقب‌نگری‌ها، محافظه‌کاری‌های متعصبانه و ارتجاع، و بالاخره حذف ترس از جلو رفتن و پیشرفت در اکثر مردم، به خصوص در رهبران اجتماعات، و اجتناب از قبیله‌گرایی، از الزامات پیشرفت اجتماعی است. بدون اجرای این برنامه‌ها، نمی‌توان اجتماع لجوجی را که با سرکشی اصرار در عقب‌ماندن می‌کند، به زور به جلو راند. این برداشت‌ها بر اساس ساختار زیست‌شناسی انسان‌ها و برداشت‌های جامعه‌شناسی‌های مدرن بنا شده‌اند.

در نهایت، عضویت در یک گروه دینی که طرفداران آن بر اساس باورهای پارسا‌منشی اخلاقی، منطقی، عقلانی، علمی، به دور از هر افسانه‌سازی تخیلی، بدون تعصب، و همیشه آماده برای اصلاح و پیشرفت باشند، یک انتخاب اجتماعی است که از طریق توارث فرهنگی به نسل‌های بعدی رسیده و نمو پیدا خواهد کرد. با این استانداردهاست که در اجتماعات پیشرفته و پیچیده کنونی که به سرعت به سمت علمی شدن پیش می‌روند، دین می‌تواند اثر مثبتش را در تحول و تکامل اجتماعی حفظ کند وگرنه دیر یا زود صحنه فرهنگ اجتماعات زدوده خواهد شد.

 

print
مقالات
  • نامه حسین انصاری‌راد به علی خامنه ای
    هیچ واجبی اکنون بالاتر از حفظ ایران نیست: رهبر معظم حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با عرض سلام و دعا برای توفیق،با صراحت و قاطعیت عرایضی از موضع مشترک عقل و شرع تقدیم می‌کنم. امیدوارم به مرحله عمل برسد و مورد
  • به سوی آینده…زهره روحی
    در حال حاضر مسئلۀ «غزه» دیگر مسئله‌ای مربوط به جامعۀ فلسطین و متجاوزگری اسرائیل در خاک اعراب نیست. زیرا نه تنها نقد آن، بلکه افشاگری از دستکاری‌ رسانه‌های «مأموریتی ـ اطلاعاتیِ»  اسرائیلی و امریکایی، ـ که
  • کارت سوخته “جبهه اصلاحات ایران”َ! – هلمت احمدیان
    بعد از جنگ ۱۲ روزه بین ایران و اسرائیل، نیروهای اپوزیسیون لیبرال و جمهوری‌خواه رژیم، علیرغم شکست چند باره راه‌کارهای رفرمیستی‌شان، تلاش‌های جدیدی را در قالب همایش‌ها و “جبهه”‌سازی‌های جدید در داخل و خارج ایران
  • جنگ ۱۲ روزه سعید سلامی
    خشت اول: سال‌ها پیش از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، آیت‌الله خمینی گفت: «من از سال‌های طولانی راجع به اسرائیل و راجع به جنایات او همیشه در خطبه‌ها، در نوشته‌ها، گوشزد کرده‌ام به مسلمین که این یک غدۀ
  • نگاهی به وضعیت رفاه انسان در جهان – پیشرفت‌های شگفت‌انگیز و چالش‌های پابرجا
    مقدمه:از گروه تحقیقاتی «دنیای ما در داده‌ها» (Our World in Data)، که یک گروه پژوهشی مستقر در دانشگاه آکسفورد است و به پیگیری تحولات جهان از طریق داده‌ها می‌پردازد، گزارش‌های پرباری در دست داریم.
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0269863
Visit Today : 150
Visit Yesterday : 720