اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

 مقدمه:  اوایل قرن ۲۱ برژینسکی کتابی با عنوان انتخاب: رهبری جهان یا سلطه بر جهان نوشت. در این کتاب، برژینسکی خاطرنشان کرد امریکا تاکنون عمدتاً یک ابرقدرت سلطه یا ابرقدرت منفی بوده است و مصلحت امریکا ایجاب می‌کند که ما به‌سوی ابرقدرت علمی و تکنولوژیک یا ابرقدرت مثبت حرکت کنیم. تا هژمونی امریکا به‌صورت داوطلبانه در سطح دنیا پذیرفته شود. متأسفانه ما در ایران با رویکرد ابرقدرت علمی و تکنولوژی برخورد مناسبی نکردیم و غرب را دربست ابرقدرتی سلطه تلقی کردیم که لازم است با آن درگیر شویم. اینک ملاحظه می‌کنیم که امریکا قدرت عیان یا قدرت برهنه و آشکار خود را نشان می‌دهد و آن را با اقدامات ترومن در حمله اتمی به ژاپن مقایسه می‌کند تا پیامی به توده‌های جهان و رهبران ایران و منطقه بدهد که یا همراهی با امریکا و یا بمباران زیرساخت‌ها. باشد که با همبستگی ملی و منطقه‌ای و جهانی مردم این خط‌مشی مخرب نتواند موفق شود.

تجاوز نظامی اسرائیل و امریکا به ایران که با زیر پا گذاشته شدن آشکار تمامی قواعد و هنجارهای بین‌المللی و با اتکا به برتری قدرت نظامی، اقتصادی و فنّاوری امریکا انجام شد، نمود عینی مفهوم «قدرت عریان» در روابط بین‌الملل در دوران جدید است. دورانی که تصور می‌شد جهان شاهد افول تدریجی سلطه امریکا بر جهان خواهد بود، به صحنه عریان شدن قدرت ابرقدرتی تبدیل شده است که تا پیش از این تلاش می‌کرد اِعمالِ زور خود را با ادعاهای دموکراتیک مشروع جلوه دهد. تجاوز نظامی به ایران بعد از گذشت شش ماه از آغاز دوره دو ریاست‌جمهوری ترامپ در نگاه نخست ادامه تلاش ترامپ برای تأثیرگذاری بر تحولات خاورمیانه با محوریت تبدیل شدن اسرائیل به قدرت برتر در خاورمیانه جدیدی است که کانون مهم تجارت و سرمایه‌گذاری جهانی خواهد بود، اما در عین حال اعلام جنگ به قدرت‌های رقیب برای حفاظت از سلطه جهانی امریکا در صورت‌بندی روابط قدرت در سطح جهانی هم هست.

هدف امریکا از حمایت از اسرائیل در جنگ دوازده‌روزه و حمله مستقیم به تأسیسات هسته‌ای تحت نظارت سازمان ملل با تدارکات بی‌سابقه مانند استفاده از هواپیماهای جنگنده رادارگریز رپتور اف-۲۲ و اف-۳۵ لایتینگ ایل و استفاده از بمب ۱۳.۶ تنی جی‎بی‎یو ۵۷، معروف به «بمب سنگرشکن»، تنها به زانو درآوردن ایران و از بین بردن کانون مقاومت در برابر اسرائیل نبود، بلکه هدف امریکا از این نمایش قدرت عجیب، نمایان ساختن اراده امریکا مبنی بر تثبیت بیش از پیش یکجانبه‌گرایی و نقض حقوق بین‌الملل برای رسیدن به منافع خود بود.

ترامپ و جمهوری‌خواهان راست افراطی حامی او که اینک سکان هدایت سیاست خارجی امریکا را به دست گرفته‌اند با تکیه بر این واقعیت که امریکا همچنان در ابعاد قدرت اقتصادی، نظامی، دیپلماتیک و تکنولوژیک دست بالا را دارد و از قدرت کافی برای اعمال‌نفوذ و شکل‌دهی به سیستم بین‌الملل برخوردار است، معتقدند واشنگتن باید قدرت خود را نه‌تنها برای کسب رهبری جهان، بلکه تسلط بر آن به کار گیرد؛ به عبارت دیگر، آنان که اصولاً به نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل یا ارگان‌های مستقل آن مثل آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای بی‌اعتنا هستند، معتقد به مداخله یکجانبه امریکا برای استقرار نظمی مبتنی بر هژمون می‌باشند که به بهترین وجه منافع امریکا را تأمین کند.

ترامپ با اقدام جسورانه‌ای مانند بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، رویکرد بازسازی نقش جهانی امریکا را به نمایش گذاشته است. او که پیش از آغاز مذاکرات گفته بود ما دو گزینه برای ایران داریم یا توافق و یا اقدام نظامی می‌کنیم، در خلال مذاکرات هم از رویکرد «صلح از طریق قدرت» سخن گفت، او پس از تجاوز اسرائیل و کشته شدن مقامات ارشد نظامی کشور در حمله ۲۳ خرداد، در هشداری دوباره گفت «قبل از اینکه خیلی دیر شود، توافق کنید». ترامپ در شبکه اجتماعی «تروث سوشال» خود نوشت: «مرگ و ویرانی بزرگی رخ داده است، اما هنوز زمان برای پایان دادن به این قتل‌عام وجود دارد و حملات بعدی که از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند، حتی بی‌رحمانه‌تر خواهند بود. ایران باید قبل از اینکه همه چیز از بین برود، توافق کند». ترامپ با صراحتی که در مواردی معدود از رهبران امریکا دیده شده است از ایران خواست که بی‌قیدوشرط تسلیم شود! همان‌گونه که ترومن رئیس‌جمهور دموکرات امریکا هم به همراه نخست‌وزیر انگلیس و رئیس‌جمهور جمهوری چین در اعلامیه پوتسدام که در ۲۶ ژوئیه ۱۹۴۵ صادر کردند، از ژاپن خواستند که «بدون قید و شرط» تسلیم شود وگرنه با «نابودی فوری و کامل» روبه‌رو خواهد شد!

بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی اقدامی تعیین‌کننده و سرنوشت‌ساز بود، اما بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران علی‌رغم آنکه کاخ سفید اعلام کرد «تهدید هسته‌ای ایران در زیر آوارها مدفون شد. عملیات انجام‌شده علیه ایران آنچه دیپلماسی و تحریم‌ها از تحقق آن عاجز مانده بود را محقق کرد» تاکنون نتیجه‌ای مشابه بمباران اتمی ژاپن و تسلیم شدن آن کشور در پی نداشته و هیچ نشانه‌ای از چشم‌پوشی ایران از حقوق هسته‌ای خود و یا توقف برنامه‌های موشکی مشاهده نمی‌شود، این بدان معناست که تنش‌های راهبردی و هسته‌ای همچنان حل‌نشده باقی مانده‌اند. در نتیجه وضعیت فعلیِ توقف جنگ نمی‌تواند وضعیتی مطلوب برای اسرائیل فرض شود و مطمئناً موقتی بوده و تداوم تجاوز نظامی اسرائیل و امریکا برای رسیدن به هدف نهایی آن‌ها پیش‌بینی‌پذیر و حتی حتمی است.

هیروشیما پس از بمباران اتمی آمریکا

اگرچه برخی مقامات امریکا مانند مایک جانسون، رئیس مجلس نمایندگان امریکا پس از دیدار با نخست‌وزیر اسرائیل معتقدند: «جایگاه قاطع امریکا و اسرائیل در جنگ دوازده‌روزه ضربه‌ای ویرانگر به بزرگ‌ترین دشمن صلح در منطقه وارد کرد و حکومت ایران را بیش از هر زمان دیگری در چند دهه گذشته تضعیف کرده». آن‌ها ابراز امیدواری می‌کنند که این اتفاق سرآغاز فصلی نوین از صلح در خاورمیانه باشد!

سیاست بازدارندگی امریکا

اما شرکای اسرائیلیِ امریکا اصلاً با مقامات امریکایی هم‌نظر نیستند. علی‌رغم اظهارات ترامپ که حمله به تأسیسات هسته‌ای صلح‌آمیز ایران را «حمله‌ای بسیار موفق» ارزیابی کرده و گفت: «به جنگ پایان داد ولی به شکلی دیگر؛ اما خیلی ویرانگر بود». حتی آن را با بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی ژاپن با هدف پایان دادن به جنگ جهانی دو مقایسه کرد که «در واقع، اگر به هیروشیما نگاه کنید، اگر به ناگاساکی نگاه کنید، آن‌ها هم باعث پایان جنگ شدند»، اما نتانیاهو از حل نشدن مسئله صحبت و تهدید می‌کند که «اگر در طول شصت روز مذاکرات میان ایالات‌متحده و ایران این مسئله حل شود، عالی است، اما اگر نشود، به شیوه‌ای دیگر حل خواهد شد». شیوه دیگر تنها شیوه‌ای ست که او بلد است؛ یعنی «جنگ»! نتانیاهو بر حفظ وضعیت تهاجمی اسرائیل اصرار می‌ورزد و به هیچ وجه حاضر به خروج از این وضعیت نیست؛ چراکه آن را فرصتی برای ایران برای تقویت قوای نظامی خود و برهم خوردن توازن قوا و به مخاطره افتادن امنیت اسرائیل می‌داند!

استفاده امریکا از بمب اتم، مبتنی بر «سیاست بازدارندگی» بود و تجاوز اسرائیل و بمباران تأسیسات هسته‌ای صلح‌آمیز ایران توسط ترامپ هم با هدف تضعیف ایران به مرتبه‌ای که ناتوان از مقاومت در برابر توسعه‌طلبی و تجاوزگری ذاتی اسرائیل باشد، صورت گرفت. بمباران اتمی ژاپن که مورد اشاره و تأکید ترامپ قرار گرفته زمانی اتفاق افتاد که اندکی پیش از آن امریکا به بمب اتم دست یافته بود. برهم خوردن توازن قوا به نفع امریکا، فرصتی در اختیار سردمداران امریکا قرار داد که اهداف خود را از طریق قدرت دنبال کنند. تهدید ایران به جنگ نیز از زمانی به‌طور جدی در دستور کار مقامات سیاسی و نظامی اسرائیل قرار گرفت که آن‌ها در برهم خوردن توازن قوا به نفع اسرائیل به قطعیت رسیده بودند.

اگرچه نمی‌توان زمان دقیق آن را مشخص کرد، اما به نظر می‌رسد می‌توان پنج آبان سال گذشته که اسرائیل در پاسخ به عملیات «وعده صادق ۲»، سه موج حمله هوایی با نام عملیات «روزهای توبه» به ایران انجام داد را یک نقطه عطف به شمار آورد. این حملات محدود که در طول شب تا سپیده‌دم در چند استان ایران ادامه یافت به‌گونه‌ای طراحی شده بود که ایران را در برابر حملات آینده بی‌دفاع کند. به گفته یک منبع نظامی اسرائیلی حدود ۱۲۰ جت جنگنده در این حمله شرکت داشتند. هواپیماهای اسرائیلی مأموریت داشتند که رادارهای دفاع هوایی و سامانه‌های ضد هوایی محافظ تهران و همچنین کارخانه‌های کلیدی تولید سوخت برای موشک‌های بالستیک ایران را هدف قرار دهند. برنامه‌ریزی این حمله ماه‌ها پیش آغاز شده بود. گالانت، وزیر جنگ سابق اسرائیل، توضیح داد که مأموریت به زبان ساده، این بود که پس از آن «ایران ضعیف‌تر و اسرائیل قوی‌تر» شود! پس از آن بود که در بیست‌وپنجم آذر سال گذشته روزنامه واشنگتن‌پست در گزارشی به قلم دیوید ایگناتیوس نوشت: «به نظر می‌رسد اسرائیل کریدوری به داخل ایران ایجاد کرده و مسیری روشن برای هواپیماهای خود برای حمله به تهران فراهم ساخته است. این سطح جدیدی از آزادی عملیاتی است که به اسرائیل اجازه می‌دهد اهدافی را در ایران تقریباً به همان سادگی که در غزه و لبنان حمله می‌کرد، مورد هدف قرار دهد! به نظر می‌رسد آنچه در طی تجاوز دوازده‌روزه اسرائیل اتفاق افتاد تفاوت معناداری با برداشت گزارشگر نداشته است. در بهمن‌ماه سال گذشته روزنامه وال‌استریت ژورنال در گزارشی نوشت «ارزیابی نهادهای اطلاعاتی امریکا نشان می‌دهد اسرائیل در حال بررسی حملات گسترده به تأسیسات هسته‌ای در ایران در سال جاری میلادی (۲۰۲۵) است».

تا زمانی که بین کشورها موازنه قوا برقرار باشد احتمال وقوع جنگ بین آن‌ها بسیار پایین است و توازن قوا می‌تواند از وقوع جنگ جلوگیری کند، اما این وضعیت ناپایدار است، چراکه کشورها چه از بیم پیشی گرفتن قدرت‌های رقیب و چه برای محقق ساختن اهداف توسعه‌طلبانه خود همواره از پی افزایش قدرت خود و تغییر موازنه به سود خود برمی‌آیند. در مقطعی که برتری قدرت یک طرف نسبت به رقیب خود تفاوت معناداری پیدا کند، خطر بروز جنگ نیز افزایش پیدا می‌کند. به نظر می‌رسد از هفت سال قبل و با کارزار فشار حداکثری، تشدید تحریم‌ها علیه ایران توسط دولت ترامپ پس از خروج از برجام در سال ۲۰۱۸ که تضعیف قدرت اقتصادی ایران و به تبع آن با شدت یافتن تورم و مشکلات اقتصادی، تضعیف قدرت اجتماعی ایران در دستور کار حامیان اسرائیل قرار گرفت، برنامه افزایش قدرت سخت اسرائیل و بخصوص برتری نیروی هوایی و برتری امنیتی اسرائیل هم به‌طور جدی دنبال می‌شد تا آنجا که با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، باور به اینکه به دست آمدن برتری قطعی اسرائیل، سردمداران رژیم صهیونیستی را برای حمله سرنوشت‌ساز به ایران در سال جاری و حتی بالاتر از آن به تغییر سیاست راهبردی ارتش این رژیم از «بازدارندگی نسبی» به «پیروزی قطعی» مصمم ساخت.

جنگ طولانی یا مقطعی

پانزده اسفند سال گذشته رئیس جدید ستاد کل ارتش اسرائیل، در نشست فرماندهان ارشد نظامی این رژیم گفت: «سال ۲۰۲۵ به‌طور ویژه بر جنگ در غزه و ایران متمرکز خواهد بود». ایال زمیر با تأکید بر این نکته که «پیروزی به‌عنوان یک ارزش کلیدی در راهبرد ارتش اسرائیل تعریف خواهد شد»، از یک تغییر پرده برداشت؛ چراکه در ادامه گفت: «سیاست اسرائیل در سال‌های قبل «بیشتر بر بازدارندگی نسبی» متمرکز بوده است». این اتفاقی نیست که بنیامین نتانیاهو هم در همان روز در مراسم معارفه ایال زمیر، به‌عنوان فرمانده جدید ارتش اسرائیل، گفت اسرائیل باید «به تمام اهداف خود در جنگ» دست یابد. او افزود اسرائیل مصمم است بر جمهوری اسلامی و نیابتی‌هایش! «پیروز» شود.

جدای از رجزخوانی‌های معمول در بین طرف‌های یک جنگ مبنی بر ادعای پیروز بر طرف مقابل، مقامات رژیم صهیونیستی هم به کسب پیروزی قطعی و رفع آنچه تهدید ایران می‌خوانند در طی جنگ دوازده‌روزه باور ندارند! یک دلیل مهم این است که اساساً راهبرد دشمن صهیونیستی انجام «یک» عملیات بزرگ و سرنوشت‌ساز نبوده است، بلکه از ابتدا برنامه‌ریزی دشمن بر مبنای انجام عملیات متعدد بوده و جنگ دوازده‌روزه یک مرحله از مراحل جنگ طولانی برنامه‌ریزی‌شده اسرائیل بر علیه کشورمان بوده است! در مهرماه سال گذشته بعد از عملیات «وعده صادق ۲»؛ یعنی حدود هشت ماه قبل، امیر عویوی، ژنرال ذخیره ارتش اسرائیل، در مصاحبه با خبرنگار تلویزیون ایران اینترنشنال به موارد مهمی اشاره کرد. برخی از مواردی که مطرح کرده چنین است: «حمله آینده ارتش اسرائیل به ایران آغاز جنگی طولانی خواهد بود که بر تمام برنامه‌های ایران تأثیر خواهد گذاشت و آن حمله یک حمله از میان حملات متعدد مورد نیاز خواهد بود. برنامه‌های ایران باید نابود شود، حمله به مراکز نظامی، پالایشگاه‌های نفتی، رهبری و تأسیسات هسته‌ای گزینه‌های اسرائیل هستند. تصور نکنید که فقط یک حمله بزرگ انجام خواهد شد، این آغاز یک جنگ طولانی میان اسرائیل و ایران است. یک فرآیند طولانی هست و نه یک عملیات تک‌مرحله‌ای. این یک فرصت عظیم برای «پیروزی بزرگ» خواهد بود». این مصاحبه که در آستانه برگزاری انتخابات امریکا و مشخص نبودن پیروزی ترامپ انجام شده بود با ابراز نیاز اسرائیل به رهبری همسو در کاخ سفید خاتمه یافت: «ما در امریکا به رئیس‌جمهوری نیاز داریم که رهبری را به دست گیرد و ائتلاف را هدایت کند… این ائتلاف یک ائتلاف امریکایی، اسرائیلی و سنی (اهل سنت) خواهد بود».

دشمن عزم خود را برای پیروزی جزم کرده است و با انبوهی تجربه از جنگ‌های پیشین با کشورهای عرب خاورمیانه به ضرورت تغییر راهبرد در جنگ با ایران رسیده است. جنگی طولانی برای پیروزی بر کشور قدرتمند خاورمیانه! اهمیت جنگ اسرائیل علیه ایران در آن است که پیروزی در این جنگ امکان «بازطراحی نقشه خاورمیانه» برای اسرائیل و امریکا را فراهم می‌سازد. در دورانی به سر می‌بریم که ساختار نظام جهانی بر اساس توازن وحشت و برتری‌جویی نظامی استوار شده است و قدرت نظامی برتر جهان در حال محقق ساختن «سیاست متکی به قدرت» و نقشه سلطه بر جهان از طریق جنگ است. آنچنان که هولناک‌ترین مقاطع قرن گذشته این بار توسط صهیونیسم در پیش چشم جهانیان در حال بازگشت و بازتولید است و رهبران امریکا در حمایت از اسرائیل در نسل‌کشی در غزه هیچ‌گونه تردیدی به خود راه نمی‌دهند.

ترامپ در پی نقض آشکار قوانین بین‌المللی در حمله به تأسیسات تحت نظارت آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای با کمترین پیامد منفی مواجه شده و حتی تحسین شده است، تا جایی که جی.دی ونس، معاون رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، پس از حملات به ایران، در رسانه‌های اجتماعی عنوان کرد: «ما شاهد شکل‌گیری دکترین سیاست خارجی هستیم که کشور (و جهان) را به سمت بهتر شدن سوق خواهد داد» و تأکید کرد ایالات‌متحده در آینده در صورت لزوم از «قدرت قاطع» استفاده خواهد کرد. در چنین شرایطی جنگ علیه ایران که به نظر می‌رسد تنها یک مرحله از آن را پشت سر گذاشته‌ایم، رویدادی سرنوشت‌ساز در تاریخ ایران بوده و تأثیر عمیقی بر مسیر تاریخ و سرنوشت میهن ما خواهد گذاشت.

نباید تردید داشت که سرنوشت ایران را نه قدرت دشمن، بلکه اراده، اتحاد و همبستگی ما ایرانیان رقم خواهد زد.

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0293172
Visit Today : 904
Visit Yesterday : 1256