حمله هفتم اکتبر تنها آغاز جنگی تازه در غزه نبود؛ آغازِ فصل تازهای از انزوای جمهوری اسلامی ایران بود. اندکی بعدازآن که راکتها بر آسمان جنوب اسراییل بارید، رسانههای آمریکایی نوشتند که «در هر موشک پرتابشده از غزه، ردّ ایران دیده میشود.» گزارشهایی منتشر شد که فرماندهان سپاه قدس در ماههای پیش از حمله، در بیروت و دمشق با رهبران حماس دیدار کرده و درباره تدارک عملیات گفتوگو کردهاند.
روزنامه «واشنگتنپست» نیز به نقل از منابع امنیتی غربی نوشت ایران با ارسال فناوری پهپاد و آموزشهای تاکتیکی، توان رزمی حماس را تقویت کرده است. این دادهها کافی بود تا مرز میان «حمایت سیاسی از مقاومت» و «هدایت نظامی یک حمله تروریستی» فروبریزد. ازآنپس تهران دیگر نه بهعنوان حامی آرمان فلسطین، بلکه بهعنوان شریک راهبردی گروهی شناخته شد که وزارت خارجه آمریکا از سال ۱۹۹۷ آن را سازمان تروریستی معرفی کرده بود. بدینوسیله جمهوری اسلامی اولین متهم خارجی دست داشتن در این حمله شد.
همزمان، قطر و ترکیه دو کشور دیگری که سالها میزبان یا پشتیبان سیاسی حماس بودند از تیررس این اتهامها دور ماندند. قطر با موافقت واشنگتن و تلآویو میزبان دفتر سیاسی حماس بود و پس از حمله نقش میانجی در تبادل گروگانها را بر عهده گرفت. ترکیه نیز باوجود حمایتهای مختلف و باوجود آنکه «رجب طیب اردوغان» حماس را «جنبش استقلالطلب» خوانده بود، روابط تجاری خود با اسراییل را چندین ماه بعد از آغاز جنگ قطع کرد؛ اما نکته مهم این بود که زمانی که ارتش اسراییل وارد غزه شد اسنادی یافت که نشان میداد جمهوری اسلامی حماس را حمایت نظامی کرده است.
ازآنپس جمهوری اسلامی نه در جایگاه حامی آرمان فلسطین، بلکه در قامت متهمی دیده شد که باید هزینه جنگی را بپردازد که خود در آن حضور مستقیم نداشت. این تغییر نگاه در جامعه جهانی، نقطه آغاز برای دورهای بود که میتوان آن را فروپاشی دژ محور مقاومت نامید، استراتژی نظامیای که جمهوری اسلامی در سالهای متوالی برای محافظت از خود و تداوم آرمان محو اسراییل بناکرده بود.
ایرانیان زیر آوار تورم
یکی از ملموسترین پیامدهای حمله هفتم اکتبر برای ایرانیان، بحران اقتصادی بوده است. این بحران از بازار ارز شروع شد. از مهر ۱۴۰۲ تا مهر ۱۴۰۴، نرخ دلار در بازار آزاد از حدود ۵۰ هزار تومان به بیش از ۱۱۷ هزار تومان رسید. در این مدت هر موج از تهدید نظامی، هر تحریم تازه یا حتی شایعهای درباره توقف مذاکراتی که از فروردین امسال آغاز شد، مستقیما در قیمت دلار و بهتبع در زندگی جمعی ایرانیان بازتاب یافت. جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسراییل و پسازآن بازگشت مکانیسم ماشه، بیثباتی ارزی را تشدید کرد و بیاعتمادی سرمایهگذاران، بیثبات اقتصادی را به اوج رساند. این وضعیت باعث انباشت ثروت در یک گروه خاص و نابرابریهای اقتصادی شد، بهنوعی که «فرشاد مومنی» اقتصاددان، میگوید حتی در جنگل هم چنین وضعی حاکم نیست.
سقوط ارزش پول ملی در کنار فساد گسترده و ناکارآمدی مدیریتی، چرخهای از تورم پایدار را مدتهاست در ایران شکل داده است. نرخ تورم رسمی در دو سال گذشته هیچگاه به زیر ۳۰ درصد نرسیده و طبق آمار رسمی، تورم مواد غذایی در شهریور ۱۴۰۴ به نسبت یک سال گذشته حدود ۵۸ درصد افزایش یافته است. وضعیت مصرف گوشت دو ماه پس از حمله حماس به اسراییل، در ایران بهگونهای بود که نماینده مجلس گفت: «به دلیل افزایش قیمت برخی از خانوادهها قدرت مالی تامین گوشت قرمز و گوشت مرغ را ندارند و میتوانیم بگوییم گوشت قرمز از سفره ۳۵ درصد از خانوادهها حذفشده است.» حالا در سال ۱۴۰۴ رسانهها گزارش میدهند قدرت خرید جامعه در حوزه گوشت قرمز نصف شده است و اخیرا «احمد شاد»، دبیر انجمن صنفی کارفرمایی تأمینکنندگان و توزیعکنندگان گوشت خام، گفته است: «سرانه مصرف گوشت قرمز در کشور به کمتر از یک کیلوگرم رسیده است.»
در طی دو سال گذشته قیمت لبنیات چندین نوبت افزایشیافته است. افزایش قیمت نهادههای دامی، کمبود ارز برای واردات و نبود نظارت مؤثر باعث شد سبد غذایی خانوارها کوچکتر شود. گزارشهای میدانی از تهران نشان میدهد فروش تخممرغ تکی و لبنیات دربستههای کوچکتر به امر عادی بدل شده است؛ واقعیتی که بیش از هر شاخصی، فشار تورمی را در زندگی روزمره مردم عیان میکند. واقعیتی که نمود خود را در غش کردن دانشآموزان در صف مدارس نیز نشان داده است.
بهاینترتیب، اقتصاد ایران پس از ۷ اکتبر در سه سطح همزمان دچار بحران شد: از بالا، بهواسطه انزوای سیاسی و تحریمها؛ از میانه، با فساد و ناکارآمدی مدیریتی؛ و از پایین، با فرسایش قدرت خرید مردم. جنگی که هزار کیلومتر دورتر آغاز شد، در ایران به اشکال دیگری مانند، سقوط ریال، صفهای خرید، نبرد برای کسب پروتین در سفرههایی که هرروز کوچکتر میشوند ادامه یافت.
فروپاشی تدریجی محور مقاومت
چهره جنگ در داخل ایران با اقتصاد نمایانتر شد اما در خارج آن با افتادن سدهایی که جمهوری اسلامی در کشورهای مختلف به نام «محور مقاومت» ساخته بود خود را نشان داد. این محور که درواقع شبکهای از نیروها و گروههای نیابتی وابسته به جمهوری اسلامی هستند که طی دو دهه با هزینههای کلان نظامی، مالی و سیاسی ساختهشده بودند، در کمتر از دو سال زیر فشار جنگهای فرسایشی، ترورهای هدفمند و حملات دقیق فرونشست. محوری که قرار بود بازدارندگیِ برونمرزی ایران باشد، به مجموعهای از جبهههای پرهزینه و کم دستاورد تبدیل شد؛ هر شاخه زیر فشار جداگانه رفت، پیوندهای لجستیکی سست شد و در پایان، خود ایران در جایگاه هدف نهایی قرار گرفت.
پس از ۷ اکتبر، «حزبالله» لبنان که مهمترین بازوی جمهوری اسلامی در محور مقاومت بود، وارد بحرانی شد که اکنون موجودیت سیاسی و نظامی آن را تهدید میکند. این گروه که زمانی نماد «قدرت برونمرزی ایران» به شمار میرفت، پس از کشته شدن تمامی فرماندهان ارشدش در جنگ ۱۳ماهه با اسراییل، توان عملیاتی و فرماندهی خود را تا حد زیادی ازدستداده است. با پذیرش آتشبس در آذر ۱۴۰۳ و تمدید آن در بهمن، حزبالله عملا از موضع تهاجمی به موضع بقا عقب نشست. مرگ «حسن نصرالله» رهبر این گروه، فروپاشی ساختار فرماندهی و کاهش منابع مالی ایران، حزبالله را در برابر فشارهای داخلی و خارجی بیسابقهای قرارداد است. انتخاب «جوزف عون» به ریاست جمهوری با شعار بازگرداندن انحصار سلاح به دولت، آغازگر فصل تازهای از منازعه قدرت در لبنان شد؛ او اکنون با حمایت آمریکا و ارتش لبنان، برنامهای تدریجی برای خلع سلاح حزبالله را دنبال میکند.
در جنوب خاورمیانه و پس از حملهٔ حماس به اسراییل، حوثیهای یمن بهعنوان یکی از فعالترین بازوهای محور مقاومت وارد میدان شدند.
آنها با پرتاب چندین موشک و پهپاد به سمت اسراییل و حمله به دهها کشتی تجاری در دریای سرخ، کوشیدند مسیرهای حیاتی تجارت و تدارکات این کشور را مختل کنند و خود را در صف «مدافعان غزه» بنامند؛ اما این اقدامات، واکنش مستقیم واشنگتن و تلآویو را در پی داشت؛ از زمستان ۱۴۰۳، حملات هوایی هماهنگ به صنعا، حدیده و صعده زیرساختهای موشکی و ارتباطی حوثیها را ویران کرد و توان رزمی آنها را بهشدت کاهش داد. حوثیها که زمانی نماد گسترش نفوذ ایران در جنوب شبهجزیره بودند، اکنون در موقعیت تدافعی و انزوا قرار دارند. تهران در موضع رسمی از آنها بهعنوان «قهرمانان مقاومت» یاد میکند، اما واقعیت میدانی نشان میدهد آخرین نیروی فعال نیابتی ایران نیز به جبههای محصور، فرسوده و بی دستاورد تبدیلشده است.
سوریه تنها دولتی در محور مقاومت بود که از نیروهای این شبکه حمایت میکرد؛ اما با آغاز جنگ غزه، این کشور مورد حملات پیدرپی اسراییل قرار گرفت و بسیاری از انبارها، کاروانها، سامانههای پدافندی و امکانات لجستیکی محور مقاومت در این کشور موردحمله واقع شد و «پل زمینی» ایران به حزبالله، بارها قطع شد. هزینه نگهداشت این شبکه برای تهران بالا رفت، سرعت و اطمینانِ انتقال تسلیحات به لبنان پایین آمد و شکاف محاسباتی با دمشق آشکارتر شد. دولت سوریه که درگیر بحرانهای داخلی و بقای خود بود، تمایلی به گشودنِ جبهه مستقیم علیه اسراییل نشان نداد و همین، سقفِ مانور تهران را کوتاهتر کرد. به زبان راهبردی، سوریه از «عمقِ مطمئن» به «مسیرِ پرریسک» بدل شد؛ مسیری که باعث شد که برخی از فرماندهان نظامی ایران ازجمله «محمدرضا زاهدی» کشته شوند و همین موضوع منجر به انجام عملیات وعده صادق یک ایران به اسراییل شد. حدود ۸ ماه پس از کشته شدن او نیز دولت دمشق سقوط کرد و همه تلاشهای تهران بیثمر شد.
در عراق، برخلاف لبنان، سوریه و یمن، ساختار محور مقاومت هنوز بهطور کامل فرونپاشیده است، اما نشانههای زوال تدریجی آن آشکارشده است. گروههای شبهنظامی شیعه همچون «حشدالشعبی»، «کتائب حزبالله» و «عصائب اهلحق» که زمانی بازوی فعال سپاه قدس در منطقه بودند، در دو سال گذشته عملاً در لاک دفاعی فرورفتهاند. آنها برخلاف گذشته، هیچ اقدام چشمگیری علیه منافع آمریکا یا اسراییل انجام ندادهاند و از بیم تحریمها و فشارهای سیاسی دولت بغداد، فعالیتهای خود را محدود کردهاند. دولت عراق در این دوره با حمایت غرب، سیاست مهار تدریجی این گروهها را در پیشگرفته و آنها را به اطاعت از ساختار رسمی ارتش واداشته است. اگرچه جمهوری اسلامی همچنان این گروهها را بخشی از محور مقاومت میداند، اما واقعیت میدانی تاکنون، نشان میدهد که این گروهها دیگر ادامه بازوی نظامی تهران نیستند
ملموسترین تأثیر حمله ۷ اکتبر بر ایران در دو حوزه نمایان شد: اقتصاد و سیاست دفاعی. جنگ غزه نشان داد که بازدارندگی جمهوری اسلامی، برخلاف تصویر رسمی، بر شبکهای شکننده و پرهزینه بناشده است. «محور مقاومت» که قرار بود سپر امنیتی ایران باشد، در برابر فشارهای نظامی و سیاسی فروریخت و تهران را در موقعیتی تدافعی قرارداد. همزمان، بازگشت تحریمها و انزوای دیپلماتیک، ضعف ساختاری اقتصاد و سیاست در جمهوری اسلامی را بیشازپیش عیان کرد و نشان داد که اقتصاد کشور دیگر توان جذب شوکهای سیاسی را ندارد. ورود به جنگ دوازدهروزه و فعال شدن مکانیسم ماشه، تنها نشانههای آشکار دورهای تازه از فرسایش قدرتاند؛ دورهای که در آن سیاست دفاعی و سیاست اقتصادی همزمان ازکارافتادهاند و جمهوری اسلامی در سراشیبی بیثباتی مداوم گرفتار شده است.
منبع: ایران وایر