مسئلۀ اصلی دو یادداشت من دربارۀ چپِ محور مقاومتی نه تعریف «جریان» بلکه تبیین دو گرایش واقعی در درون چپ کنونیِ ایران بود: یکی گرایش قدرتمحور که در منازعات منطقهای عملاً پشت اقتدارگرایی داخلی میایستد و دیگری گرایش مردمیار که میکوشد همزمان در برابر سلطۀ خارجی و سلطۀ داخلی بایستد. بنابراین «چپ محور مقاومتی» نه یک برچسب سازمانی بلکه مفهومی تحلیلی است.
مقالۀ سههزار کلمهایِ آقای مسعود امیدی در انتقاد از یادداشت پانصد کلمهای من با غفلت از مضمون اصلی بحثم آغاز میشود، با نادیدهانگاریاش ادامه مییابد و با فراموشیاش به پایان میرسد: متنی انباشته از واژه اما تهی از درگیری با پرسش محوری. پس ابتدا همان مضمون فراموششده را یادآور میشوم و سپس، به دنبال ایشان، از این شاخه به آن شاخه میپرم ولی فقط تا جایی. تا کجا؟ در مرزی متوقف میشوم که از این شاخه به آن شاخه پریدنها را دیگر با هیچ افسونی نتوان به مضمون اصلی ربط داد. راستی، در ادامۀ یادداشت اولم دربارۀ چپ محور مقاومتی همچنین یادداشت دومی نیز منتشر کردهام که نمیدانم مشمول نقدهای آقای امیدی بوده است یا نه. فرض میکنم بوده است.
مسئلۀ اصلی دو یادداشت من دربارۀ چپِ محور مقاومتی نه تعریف «جریان» بلکه تبیین دو گرایش واقعی در درون چپ کنونیِ ایران بود: یکی گرایش قدرتمحور که در منازعات منطقهای عملاً پشت اقتدارگرایی داخلی میایستد و دیگری گرایش مردمیار که میکوشد همزمان در برابر سلطۀ خارجی و سلطۀ داخلی بایستد. بنابراین «چپ محور مقاومتی» نه یک برچسب سازمانی بلکه مفهومی تحلیلی است برای توضیح منطق درونیِ نوعی چپ در ایران که مثل سایر اغیار از امکان داشتن سازمان محروم بوده است. آقای امیدی به همهچیز پرداخته است غیر از همین مضمون. من هم دنبال ایشان راه میافتم.
من از تعبیر «تاریخ پرشکوه چپ» استفاده کردهام که آقای امیدی کیمیاگرایانه کوشیدهاند به نفع چپ محور مقاومتی بهتمامی مصادرهاش کنند. مسئولیت تاریخپردازی برای آویزانکردن لحظۀ بیفروغ چپِ محور مقاومتی به تاریخ پرشکوه چپ بر عهدۀ آقای امیدی است اما مراد من از اطلاق صفت باشکوه به تاریخ چپ نه داوری اخلاقی بلکه اشارهای تاریخی است به سهم انکارناپذیر جنبش چپ ایران در شکلگیری خواست عدالت و برابری و استقلال در سدۀ گذشتۀ سرزمین مشترکمان. اگر این تاریخ را پرشکوه خواندهام نه به معنای بیخطابودن چپ بلکه حاکی از تأکید بر میراثِ الهامبخشی است که برای رهایی اجتماعی داشته. تاریخ چپ ما نیز مثل انواع تاریخهای غیرچپ مملو از خطا و لغزش بوده است.
آقای امیدی میگویند «وظیفۀ نیروهای مترقی» بسته به شرایط تاریخی تغییر میکند. حرف درستی است. اما از یاد میبرند که تحلیل من دقیقاً در چنین چارچوبی است: نشاندادن دو «موسم» تاریخی، یعنی آتشبس و تهاجم، ایضاً تمایز وظیفۀ چپ در هر یک از این شرایط. مسئله بر سر یک وظیفۀ ازپیشتعیینشده نیست بلکه بر سر منطق تصمیمگیری است: آیا چپ در لحظۀ خطر باید به قدرت پناه ببرد یا به مردم؟ این دوگانه نه توصیفی از واقعیت پیچیدۀ نیروهای سیاسی بلکه ابزاری تحلیلی برای فهم جهتگیریها در لحظههای کلیدی تصمیمگیری است. هر نیرویی نهایتاً خواهناخواه در چنین بزنگاههایی سمت یکی از این دو منطق را میگیرد.
آقای امیدی دربارۀ جهان چندقطبی و واقعیت ژئوپلیتیک نیز نوشتهاند. اما چپِ مردمیار دقیقاً از همین منظرِ جهان چندقطبی است که سیاست تقابلگرای جمهوری اسلامی را نقد میکند: در جهانی که قدرتهای بزرگ در حال تقسیم دوبارۀ حوزۀ نفوذند، تداوم منطق تقابل با یک طرف نه استقلال میآورد نه عدالت. آقای امیدی از ضرورت تغییر موازنۀ قوا سخن میگویند اما فراموش میکنند که هیچ موازنهای بدون مشارکت مردم و اصلاح سیاست داخلی پایدار نمیماند.
نقد آقای امیدی بر «اطلاق حکومتهای نظامیگرا و ایدئولوژیک» نیز ناشی از بدفهمی است. یادداشت من نه برای معافکردن قدرتهای غربی بلکه برای توضیح شباهت ساختاری در منطق اقتدارگرایی نگاشته شده است: حکومتهایی که حیات سیاسی خود را بر تداوم وضعیت اضطراری بنا میکنند، چه در تهران باشند چه در تلآویو یا واشنگتن.
در نهایت، آقای امیدی از عدم توازن میان نقد داخلی و دفاع منطقهای سخن میگویند. اما یادداشت من نه در پی نفی مقاومت در برابر سلطۀ خارجی بلکه درصدد بازتعریف مقاومت است: مقاومتی که بدون رهایی داخلی بهتمامی بیمحتوا میشود. چپ مردمیار از «مقاومت ملی» دفاع میکند اما همزمان میفهمد که حاکمیت اقتدارگرا از جنگ برای بقا بهره میگیرد نه برای رهایی مردم.
کوتاه کنم. نقد آقای امیدی با نادیدهگرفتن مضمون دوگانۀ «قدرت و مردم» در تحلیل من بهجای درگیرشدن با مسئلۀ اصلی به منازعهای لفظی تبدیل شده است. مسئلۀ اصلی عبارت است از چگونگی همزمانی دفاع از وطن و دفاع از آزادی. میدانم این مسئله اصلاً آسان نیست و نمیگویم راهی که چپ مردمیار پیش مینهد بینقص است. اما حرفم پیچیده نیست: اصرار بر همسویی با سیاست خارجی جمهوری اسلامی، آنگونه که چپ محور مقاومتی پیش گرفته، راهی است که همۀ ما را با هم به چاه ویل فرو میبرد، چاهی که نامش فروپاشیِ همزمانِ وطن و آرمان است.