اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد
چرا تصور و تخیل ما از آینده بیشتر شبیه خرابآباده تا آرمانشهر؟ آیا جهان امروز با بحران تخیل سیاسی و اجتماعی روبهروست؟ این بحران چه نشانه‌هایی داره؟ چطور میشه آینده بهتری رو تصور کرد و این تصور چطور به دستیابی به چنین آینده‌ای کمک می‌کنه؟ پادکست یک کتاب گوش می‌کنید. من سپهر عاطفی در این پادکست هر قسمت با عرفان ثابتی، پژوهشگر و جامعه‌شناس درباره یک کتاب که او معرفی و بررسی خواهد کرد گفتگو می‌کنم. عرفان ثابتی درباره کتاب این هفته و نویسندهش.
دنیای دیگری ممکن است چگونه دوباره تخیل سیاسی و اجتماعی را برنگ گی این عنوان کتابی هست که امروز می‌خوایم دربارش صحبت بکنیم این کتاب در سال ۲۰۲۲ توسط انتشارات هرست هرست پابلیشز از ناشران معروف در بریتانیا منتشر شده نویسنده کتاب آقای سر جف مولگان هست که ایشون در حال حاضر استاد هوش جمعی سیاست عمومی و نوعآوری اجتماعی در دانشگاه معروف یونیورسیتی کالج لندن هستم رای اینکه ببینید به بیشتر بدونیم که ایشون چه سابقه‌ای دارن باید اشاره کنم که ایشون از سال ۱۹۹۷ تا سال ۲۰۴ در دولت بریتانیا در زمان تونی بلر مسئولیت‌هایی داشتن مسئولیت‌های مهمی داشتن از جمله مدیر واحد استراتژی دولت بودن مدیر واحد نوعآوری دولت بودن و رئیس سیاست‌گذاری در دفتر نخست‌وزیر بودن ۷ سال بنابراین نش ون سابقه تصدی مقام دولتی ارشد داشتن در دولت بریتانیا بعد از سال ۲۰۴ تا سال ۲۰۱۱ مدیرعامل بنیاد یانگ بودن و اولین مدیر اندیشکده معروف دموس هم هستند از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۹ مدیرعامل نستا بودن که یک بنیاد نوعآوری در بریتانیا بود و خیلی معروفه در عین حال ایشون مشاور دولت‌های امار ت اسکاتلند شهرداری سئول و بنیاد نوآوری فنلان بودن از سال ۲۰۲۱ هم عضو هیئت مشاورین بین‌المللی پارلمان اروپا در حوزه نوعآوری‌ها در علم و فناوری هستن کتابای قبلی ایشونم توسط ناشرای معتبری مثل دانشگاه پرینستان انتشارات پنگوان و دانشگاه آکسفورد چاپ شده و به بیش از ۱۲ زبان هم آثار ایشون ترجمه شده
نویسنده چه هدفی از نوشتن این کتاب داشته و ن نسبت تخیل با آینده و رسیدن به جامعه بهتر چیه؟
هدف از نگارش این کتاب این هست که ما بتونیم جامعه بهتری رو دربارهش تخیل بکنیم. جامعه‌ای که درش فقر ک کمتره، خشونت کمتره، انواع مصائب از جمله مثلاً صدمات به محیط زیست کمتره و چرا؟ چون تخیل اولین قدم برای تحقق جامعه و دنیای بهتره. یعنی ما اگه می‌خوایم جامعه بهتری بیافرینیم ابتدا باید بتونیم اون جامعه رو در نظر خودمون مجسم کنیم تصور بکنیم الان ایشون میگن میگن بسیاری از روشن‌فکران هنرمندان نخبگان آینده رو نه محل امید بلکه مایع نگرانی می‌دونن شما وقتی فیلم‌ها فیلما رو نگاه می‌کنید فیل س فیلمی سینمایی که ساخته میشه رمان‌هایی که نوشته میشه می‌بینید چقدر در این آثار به جای ترسیم یوتوپیا آرمان شهر دیستوپیا خرابآباد ویرانشهر می‌بینید شما از اون طرف در سیاست وقتی ما به سیاست نگاه می‌کنیم می‌بینیم در حوزه سیاست سیاستمداران و حامیان سیاست‌مداران و بسیاری از مردم به جایی که راجع به یه آینده بهتر صحبت بکنن دلمشغول چی هستن؟ دلمشغول نستالژین همه دارن تو گذشته دنبال یک جامعه بهتری می‌گردن آینده یعنی مسیر گویا عوض شده ما سیر تاریخ رو نه به سوی پیشرفت بلکه گویا به سوی پسرفت می‌بینیم و پیشرفت رو در وضعیت بهتر و مطلوب‌تر و دلخواه‌تر رو در گذشته می‌جوییم و به همین دلیله که نستالژی رواج پیدا کرده در همه جای دنیا در حوزه سیاست وقتی از مردمی می‌پرسید که شما نظام سیاسی مطلوبتون چیه عاجزن از اینکه یه نظام سیاسی مطلوبی رو که تصور کنن که تا حالا وجود نداشته شما رو ارجاع میدند به یک نظامی که در گذشته بوده و میگن ای کاش اون نظام احیا بشه. از اون طرف ایشون میگن روشنفکران حوزه عمومی هم فقط مشغول بازتولید اون ایده‌های قدیمی هستن. از خلق ایده‌های جدید عاجزن. عمدتاً حالا نه همه. و علاوه بری نهادهایی هم که مثل مثلاً دانشگاه‌ها که قبلاً تخیل جمعی رو برمی‌انگیختن امروز به دلایل گوناگون از این کار دست کشیدن یا اصلاً اون نهادا بی‌اعتبار شدن. ین در حالیه که امروز نوع بشر بیش از هر زمان دیگری با بحران‌هایی مثل بحران اعتماد، بحران برابری یا اصلاً بحران همین تغییرات اقلیمی مواجهه که اصلاً حیات بشر رو به خطر انداخته و به همین دلیل بیش از هر زمان دیگری باید بتونیم با چنین بحران‌هایی دست و پنجه نرم کنیم و دست و پنجه نرم کردن، گلاویز شدن با این بحران‌ها محتاج خلاقیته. ما نیا نیازمند این هستیم که خلاقیت داشته باشیم. چون ایده‌ها و نگرش‌های قدیمی برای مواجهه با این بحران‌های جدید کارایی ندارن و از اون طرف هم اینه که ما انقدر از یه آینده تاریک و سیاهی صحبت می‌کنیم، دلمشغول یک آینده تاریکی هستیم، باعث میشه که در واقع ارادمون فلج بشه و اون آینده تاریکی متصور هستیم اتفاق بیفته. بهخاطر اینکه تو انگلیسی بهش میگن پسی یعنی ما انقدر راجع به این آینده خراب و تاریک صحبت می‌کنیم که ارادهمون فلج میشه دیگه در پی در انانداختن طرح نوعی برنم و اون آینده خودش اتفاق میفته انقدر که ما ازش حرف می‌زنیم و ما رو فلج می‌کنه. بنابراین هدف ایشون از نگارش این کتاب اینه که ببینیم از کوشش‌های قبلی بشر برای تخیل جوامع بهتر، برای تخیل آرمانشهرها، یوتوپیاها و حمایت از چنین ایده‌هایی یا آفرینش جوامع نمونه و الگو ما چی یاد گرفتیم و در عین حال از کامیابی‌ها، موفقیت‌ها و ناکامی‌ها و شکست‌های اون تلاش‌ها هم درس بگیریم و بعد بیایم شیوه‌های گوناگون تخیل رو بررسی کنیم و ببینیم چطور می‌تونیم به رویاهامون تحقق ببخشیم. البته با لحاظ کردن و در نظر گرفتن فروتنی که فروتنی که لازمه یادگیریه برای انجام چنین کار مهم. کانونی که هم قوانین و قواعد حاکمه بر پیچیده تغییر اجتماعی. چرا؟ چون ما وقتی بفهمیم که چه قوانین و قواعدی به طور کلی حاکمه وقتی ما می‌خوایم تغییر اجتماعی ایجاد کنیم اونوقت تخیل مجدد و طراحی دوباره اطراف دنیای اطرافمون آسان‌تر آسون‌تر میشه. حالا این دنیای اطراف که ایشون میگه یعنی چی؟ یعنی از مدرسه شما بگیرید تا محل کار تا محله‌ای که داری زندگی می‌کنیم تا شبکه‌های اجتماعی تا نظام سلامتی و بهداشت تا دموکراسی و نظام سیاسی به عبارت دیگه ایشون میگن هدف من اینه که خواننده کتاب بتونه این مهارت رو در خودش پرورش بده که امور رو نه فقط به صورتی که هستند بلکه به صورتی که می‌تونند باشن ببینه یعنی درسته ما باید بتونیم توصیف دقیقی ارائه بدیم از وضعیت اوضاع فعلی یعنی باید این کارو بتونی بکنه اما در عین حال باید بتونیم ببینیم تصور کنیم و تخیل کنیم که اوضاع چه جور دیگری چه به چه شکل‌های دیگه‌ای می‌تونه باشه ایشون میگن من می‌بینم در دنیا یک جور تقدیرگرایی جبرگرایی حاکم شده من این کتاب رو به عنوان یک آنتی‌دوت یک پادزهر نوشتم برای اینکه تن به تقدیر ن ندیم تسلیم نشیم در برابر اون چیزی که فکر می‌کنیم تقدیر و سرنوشتمونه و بهمون به خودمون یادآوری کنیم که دنیای دیگری هم امکان‌پذیره و میشه دنیای دیگری صحبت
آقای سرجف مولگان معتقده ما امروز با یک بحران تخیل مواجهیم نشانه‌های این بحران چین و چطور میشه بر اون غلبه کرد
در دو قرن گذشته بسیاری از نظریه پردازا آینده و متصور می‌شدن که تو اون آینده بشر به یه سرزمین موعود رسیده بود صلح و رفاه و محبت حاکم بود اما امروز هرچی آینده دورتری رو متصور میشیم بیشتر در ذهنمون اون آینده آکنده از مصائبه آکنده از سقوطه آکنده از مشکلات و حتی پسرفته نه پیشرفت و بهبود اوضاع حالا ایشون میگن به نظر من در کل همیشه ما باید امید رو به ترس ت ترجیح بدیم ممکنه وقتی امید داریم و امیدوار هستیم و امید می‌ورزیم اشتباه کنیم اما دستکم امید ما رو دچار فلج اراده نمی‌کنه ما رو به حرکت وا می‌داره و درسته که ممکنه امیدمون ناامید بشه و سرخورده و دلسرد بشیم اما در زندگی به نظر ایشون چیزایی بدتر از دلسردی و سرخوردگی هم هست بنابراین ایشون کلاً امید رو میگن همیشه ولو اینکه امیدمون به باد بره ترجیح میدیم چون لیتی درش هست یک پویایی درش هست که در ناامیدی و در ترس نیست اونجا فلج ارادهست خودشون تعریف می‌کنن میگن من در دوره نوجوانی تو کارزارای سیاسی خیلی فعال بودم از این بی‌عدالتی که در اطرافم می‌دیدم بسیار ناراحت بودم و می‌خواستم اون رو از میان بردارم و سرشار از امید بودم اما یعنی می‌گفتم میشه این کارو انجام داد میشه بی‌عدالتی رو کاهش داد یا از بین برد یعنی این فعالیت من مبتنی بر امید بود بود. اما میگن من یک تجربه تکان‌دهنده‌ای داشتم وقتی در سال ۲۰۲۰ برای گروهی از نوجوانان فعال که فعال بودن در همین جنبش اقلیمی نوج اینا یک تینیجرایی بودن از کره جنوبی تا کانادا مراکش سوئد برای اینا من قرار بود سخنرانی بکنم و من دیدم این‌ها هم خیلی فعالن این‌ها آمدن به کشورهای بوناگون سفر کردن شب‌ها نخوابیدن رف زدن، مشورت کردن، خیلی هم فعالن. اما برخلاف من که جوانیم در نوجوانی و جوانیم این فعالیتم مبتنی بر امید بود. این‌ها سرشار از بدبینی به آینده‌ان. نمیگن می‌خوایم یه دنیای بهتری بسازیم. میگن ما فقط می‌خوایم از فاجعه جلوگیری کنیم. از اون طرف هرچی هم سیاست‌مدارا با این‌ها حرف می‌زنن از گرین دیل یعنی طرح‌هایی که در جهت حفظ محیط زیست و حمایت از محیط زیست حرف می‌زنن، این‌ها باز بدبینیشون کاهش پیدا نمیکنه. میگن این بدبینی این نوجوونا جوونا منو تکون داد چون دیدم درسته خیلی فعالن اما نیروی محرکه اون‌ها امید به آینده‌ا بهتر نیست بلکه بدبینی نسبت به آینده‌ای بدتره و می‌خوان فقط از اون وقوع فاجعه و مصیبت جلوگیری کنن. میگن بنابراین آمدم رفتم شروع کردم ا افراد گوناگونی در حوزه‌های مختلف و در کشورهای مختلف حرف زدم. از اونا پرسیدم و خواستم که به من بگن از اون جامعه مطلوب و دلخواه خودشون در ۳۰ ۴۰ سال آده چه تصویری دارن؟ میگن در کمال تعجب فهمیدم که مردم وقتی ازشون این سؤالو می‌کنیم به راحتی میان از فاجعه حرف می‌زنن. یعنی میگن ۳ ۴۰ سال بعد یا نوع بشر نابود شده یا ربات‌ها بر زندگی ما حاکم شدن. ما برده و و اسیر رباتا شدیم یا پپولیست‌ها و عوامفریب‌ها در همه جا پیروز شدن و دموک لیبرال دموکراسی و دموکراسی شکست خورده از این چیزا حرف می‌زنن مردم اما مردم به سختی یا اصلاً نمی‌تونن آلترناتیو‌های مثبتو در نظر خودشون مجسم کنن و تقریباً براشون ناممکنه که تصور کنن فرزندانشون بچه‌هاشون تو دنیای بهتری از خودشون زندگی خواهند کرد. یعنی قبلاً روند این‌جوری بوده که و مادرا فکر می‌کردن نه همشون ولی اکثراً که بچه‌هاشون در دنیای بهتری زندگی خواهند کرد اما الان بر متأسفانه اینطور نیست میگن خب حالا مردم عادی که فهمیدم که متأسفانه چه چه حالتی دارن رفتن با سیاست‌مدرا تاجرا دانشگاهیا مسئولای سازمانهای غیر دولتی و جوان‌های موفق کارآفرینهای موفق هم صحبت کردم دیدم در اروپا آمریکای شمالی دیدم بین اون اون‌ها هم همین وضعیت حاکمه. یعنی این فقط در سطح مردم عادی نیست. در سطح نخبگان همین تصویر تیره و تار از آینده رایجه میگن. حتی تو آفریقا هم که خب خیلی فناوری دیجیتال در دوره الان رونق و رشد و این‌ها هست. مراکز نوعآوری دیجیتالی هست و این‌ها. درسته که اونجا باز جوونای آفریقایی نسبتاً خوشبین بودن اما اون‌ها هم ایده‌های جدیدی راجع به ایجاد جامعه بهتر نداشتند. رای بقیه دنیا هم جالب باشه یه خوشبینی هست اونجا به طور نسبی در آفریقا که اون ناشی از این اینه که خب با یک فاصله یعنی اون اتفاقی که یکی دو دقیقه قبل در اروپا آمریکای شمالی افتاد که این نوعآوره دیجیتالی راجع شد حالا اونجا با یه فاصله زمانی اون اتفاق داره میفته خوشبینیست ولی وقتی از اون جوون‌ها هم ایشون پرسیده که تصور تخیل خودتون تصویری ارائه بدید از یه جامعه بهتر در آینده اونا هم نمی‌تونستن تصویر ایده‌های جدیدی نداشتن نهایت ایده‌هایی بود که در غرب قبلاً امتحان شده و الان از رونق افتاده یه سکه رایجیست میگن در چین هم که ما فکر می‌کنیم رهبر اقتصادی سیاسی برای فرهنگی آینده دنیا خواهد شد اونجا هم من با تخیل خلاقی مواجه نشدم عمدتاً نه که اصلاً عمدتاً ولی تخیل خ خلاقی ندیدم و در همه اون جوونایی که من باهاشون حرف می‌زدم یه الگوی مشابهی دیدم که همه دوست دارن راجع به وقتی میگه درباره آینده حرف بزن نده خیلی آینده تکنولوژیکیه. راجع به این حرف می‌زنن. ولی یه اضطراب عمیقی هم درباره فاجعه و مصیبت‌های آینده دارن و تقریباً به طور کامل و مطلق ناتوانن از اینکه توصیف بکنن جامعه‌ای رو که در سال‌های آینده در دهه‌های آینده تکامل پیدا کرده.
نشانه‌های این بحران تخیل به نظر نویسنده در بین بسیاری از اندیشمندان هم دیده میشن. چیزی که باعث میشه نتونند برای چالش‌ها و مشکلات جاری راه حل‌های خلاق بیاب. شرح بیشتر از عرفان ثابتی.
میگن من آمدم صدها کتابیو که هر سال درباره سیاست، اقتصاد، جامعه منتشر میشه مرور کردم. دیدم بله بسیاری از این کتاب‌ها مشکلو به خوبی تشخیص میدن. اما وقتی کار به ارائه راه حل می‌رسه، چندان چیزی به عنوان راه حل ارائه نمی‌کنن. معمولاًهم فقط تو فصل آخر کتاب‌ها میان و مقدار حرف یه کمی حرف می‌زدن و میرن و کلاً اصولاً میگن روشن‌فکرا این دارن ایده‌های قدیمی رو تکرار می‌کنن یه یه ذره دستکاری می‌کنن عاجزن از خلق ایده‌های جدید در نتیجه ما درگیر و گرفتار پارادایم‌های قدیمی شدیم که مدت‌هاست دیگه به درد نخور و ناکار آمده و باید منسوخ میشد کنار گذاشته میشد اما هنوز مونده ولی خب کارایی هم نداره مثلاً میگن خیلیهم مثال جالبیشون می‌زنن میگن نگاه کنید به انتخابات مهم‌ترین انتخابات دنیا که کجاست؟ انتخابات ریاست جمهوری آمریکاست. میگن انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا نگاه کنید دو نامزد این انتخابات نه تنها هی‌کدوم جوون نبودن بالای ۷۰ ساله بودن و پیر بودن که خب معمولاً بنابراین ایده جدیدی ندارن بلکه اصلاً هیچ‌کدوم این دو نفر به یه برنامه بلند پروازانه‌ای درباره آینده فکر نکرده بودن و اتفاقاً میگن میگن حالا حتی وقتی هم که آقای بایدن به قدرت رسید و طرح خودشو ارائه داد می‌بینید خوشبینانه‌ترین حالت با بهترین تفسیر یک وجوهی از تازه اونم واقعاً نه ولی یک وجوهی از اون چیزی که در اروپای شمالی اجرا میشه رو گروه ایشون تیم ایشون می‌خواد انجام بده که تازه اونم ایده جدیدی نیست یعنی تمام بحث آقای جف مگان اینه که ایده جدید کجاست چرا ما تخیل خلاق نداریم یعنی حتی اونجایی هم که مثلاً فکر می‌کنیم که الان مثلاً یک دولت مثلاً بهتری بر سر کار هست. اون دولتم یه کار تکراری می‌خواد انجام بده که قبلاً یه جای دیگه‌ای آزمایش شده مثلاً تو اروپای شمالی و عید خلاق و جدیدی نیست. تکرار اون ایده است. بنابراین ما با بحران تخیل مواجهیم. یعنی ما آسون‌تر می‌تونیم سناریوهایی رو متصور بشیم که توش دنیا به پایان رسیده تا اینکه بخوایم آینده از آینده بهتری سخن بگیم. آینده بهتری رو در نظر مجسم کنیم. این فقطم محدود بهیته احزاب سیاسی نیست. ر دانشکده‌ها و اندیشکده‌هاهم به نظرشون که زمانی محل خلق ا جالب بوده الان عمدتاً از این کار عاجزان. نوعی به نظر ایشون افسردگی بر نخبگان، تحلیل‌گران و بخش عمده‌ای از مردم حاکمه. به طوری که میگن اگه شما به عنوان سخنران میرید یه جایی وقتی دعوتتون می‌کنن اگه برید راجع به افول و انحطاط و نابودی تمدن و دنیا حرف بزنید خیلی شنونده‌های بیشتری خواهید داشت تا اینکه بخواید من معکوس خلاف این حرف بزنید. برید راجع به پیشرفت و تکامل و این‌ها بخواید حرف بزنید. یعنی همون چون روحیه عمومی یک جور ناامیدی و افسردگی براش حاکمه اصولاً حرف زدن از آینده بهتر دشوار شده. حتی تخیل و تجسمش دشوار شده. میگن حتی شما نگاه کنید بعضی از پانگیزه‌ترین فعالان کارزارهای اجتماعی و مدنی هم متقاعد شدن که فجایع آخرالزمانی در پیشه. مثلاً خیلی جالبه. ایشون نقل قول می‌کنن از نامه سرگشاده آقای راجر هلم که یکی از رهبران این جنبش طغیان علیه انقراض هست. نقل قول ایشونو دقیقاً من می‌خونم. میگن آقای یعنی راجار حله هم نوشتن ت تو این نامه سرگشاده تغییر اقلیمی یعنی کشتار مردان جوان و تجاوز به زنان جوان در مقیاس جهانی. بیش از ۶ میلیارد نفر بر اثر بیماری‌های روانی، گرسنگی یا جنگ کشته خواهند شد. اگر اکنون از آینده نمی‌ترسید به زودی خواهید ترسید و در آن زمان خشم و نفرت و یعس را احساس خواهید کرد. این پایان نقل قب. خب آقای جف مولگان میگن درسته یک بهره‌ای یک لمحه‌ای یک ذره‌ای از حقیقت و واقعیت تو این حرفا ممکنه باشه اما میل نویسنده این نامه نامه سرگشاده به برانگیختن مخاطب به اقدام فوری اونقدر شدیده یعنی ‌خواد ایشون مخاطب رو برمی‌انگیزه که برای جلوگیری از آسیب بیشتر به محیط زیست و اقلیم فوری بره یه اقدام فوری انجام بده انقدر داره تصویر تیر و تاری از آینده ارائه می‌کنه که خب این به فلج اراده منجر میشه بنابراین به نظرشون اینه حد از جبرگرایی تقدیرگرایی سرنوشت‌گرایی اصلاً واقع‌گرایانه نیست چون ما می‌تونیم جامعه دلخواه خودمون رو طراحی کنیم و بسازیم هم برای این کار ما محتاج خلاقیتیم. چرا؟ چون هر جامعه‌ای مبتنی بر چیه؟ سوشال یه سری سوشال کانترکت قراردادهای اجتماعیه. این سوشال کانترکتها این قراردادهای اجتماعی باید بعد از مدتی دوباره باز تعریف بشن. متأسفانه مدت‌هاست ما این کارو به تعویق انداختیم. یعنی که الان بحران داریم و باز تعریف قراردادی اجتماعی محتاج همین خلاقیته. چرا؟ چون فناوری خیلی پیشرفت کرده اما و جامعه‌ای که این فناوری در اون رایت شده همون مون در حالت تقریباً راکد خونده همپای این فناوری توسعه و تکامل پیدا نکرده. برای مثال الان غول‌های فناوری شرکت‌هایی که تو این حوزه فعال هستن که در این یکی دو دهه اخیر به قدرت و ثروت خیره کننده دست یافتن معلوم نیست هیته حقوق این‌ها آزادی‌های این‌ها و در عین حال مس مسئولیت‌ها و وظایفی که در قبال جامعه دارن این بحران ایجاد کرده. ایشون میگن آقای جفیا میگن من خودم نظارت داشتم بر اولین استراتژی‌هایی که در بریتانیا در اوایل دهه ۲۰۰۰ طراحی شد برای اینکه انتشار گازهای کربنی توسط بریتانیا کاهش پیدا کنه. خب میگن این اوایل سال ۲۰۰۰ دهه ۲۰۰۰ بود که من در دولت بودم به رغم تمام ام معایبی که این استراتژیها داشت در سال ۲۰۲۰ میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای توسط بریتانیا نسبت به ۳۰ سال قبلش یعنی نسبت به سال ۱۹۹۰ ۵۰ کاهش پیدا کرده بود و در عین حال برخلاف انتظارات سهم انرژی‌های تجدید پذیر در تولید برق به ۴۳ رسیده بود. بنابراین پس نشون میده که نه ما می‌تونیم جامعه رو بهبود ببخشیم اوضاع رو بهبود ببخشیم چرا انقدر از این آینده تاریک و سیاه به این حدی که یعنی هیچ کاری از دست ما برنمیاد و ما با یه آخران زمانی روبهرو هستیم صحبت می‌کنیم میگن من خودم تو یه پروژه‌های فعال بودم در این بریتانیا که هدفش کاستن از فقر کودکان بود یا به نصف رسوندن بارداری نوجوانان و همه این و بیش موفق بود. بنابراین ایشون میگن کلاً ما به س چیز به ترکیب س چیز احتیاج داریم. اراده، تمرکز و صبر. یعنی ترکیب اراده، تمرکز و صبر می‌تونه تغییر رو ممکن کنه. اون چیزی که تو دنیا الان حاکمه یک جور واقع‌گرایی جان به لب رسیده است که اتفاقاً به نظر ایشون فوق‌العاده غیر واقع‌گرایانه است. این واقع‌گرایی جان به لب رسیده یعنی واقع‌گرایی افسرده پژمرده ناامید معیوس سرخورده که میگه نمیشه اوضاع رو دیگه دنیا رو از این چیزی که هست تغییر داد و ما داریم به یه سمت ویرانی میریم
در این شرایط چه باید کرد تخیل چطور راهی به سوی آینده بهتر باز می‌کنه نویسنده باز هم به نقل قولی از جنبش طغیان علیه انقراض رجوع می‌کنه ما باید تخیل خود را دوباره به پرواز درآوریم ما باید دوباره اد بگیریم که چگونه رویا در سر بپروریم و باید این را همراه با هم بیاموزیم. این خیلی جم عبارت زیبایی هست که ایشونم به نشانه تأیید نقل می‌کنند که این پروراندن رویای جمعی با همکاری هم کنار هم به پرواز درآوردن مرغ تخیل اما با همکاری در کنار هم همه حالا ایشون میگن میگن اصولاً همه چیزایی که ما ازش به عنوان ابداع جدید حرف می‌زنیم. ثمره بست دادن و بازی کردن یا ترکیب کردن همون ایده‌هایی که موجوده. تخیل هیچ‌وقت یه لوح سفیدی نیست. ذهن ما همیشه داره با چیزایی که اطرافمون هست ورع و اساس ایده‌های جدید مبتنی بر مفاهیم آشناست و ما فقط لازمه یاد بگیریم که چطور با ایده‌های موجود بازی کنیم. اون‌ها رو بست به. یم حتی معکوس کنیم اوندا رو واژگون کنیم یا ترکیب کنیم و این کارو باید یاد بگیریم چطوری به شیوه نظامتری انجام بدیم ایشون دو اصطلاح در کتاب استفاده می‌کنن یکی تخیل ضعیف یا کم مایع یکی تخیل قوی یا پرمایه حالا میگن تخیل ضعیف یا کم مایع یه چیز خیلی مبهم و محدودیه که اکثر آدمامهم دارن اصلاً به حالت عادی اما تخیل قوی یا پرمایع محتاج پرورشه چون تو تخیل قوی یعنی شما ایده‌های گوناگون بر برنامه‌های گوناگون و روش اجرای دقیق اون‌ها رو هم بهش فکر می‌کنید به هم می‌آمیزید و قوی‌ترین تخیل‌ها اصلاً اون‌هایی هستند که توی حالت دیالکتیک هستن. یعنی چی؟ یعنی هم می‌بینند جامعه داره به چه طرفی میره. مسیر رو می‌فهمن اما یعنی توصیف می‌تونن بکنن. یعنی وقتی بگید که شما بیا یک توصیفی از وضعیت کنونی جامعه مسیر جامعه و دنیا ارائه بده می‌تونن یه توصیف در ائه بدن در عین حال ولی به این قناعت نمی‌کنن سعی می‌کنن به این مسیر به مسیر تغییر شکل بدن و حتی اگر لازمه احساس می‌کنن لازم داره جهت حرکت رو عوض کنن به عبارت دیگه قوی‌ترین تخیل‌ها بهمؤثرترین ایده‌ها وقتی به وجود میان که ما هم به گذشته به اینکه از کجا آمده‌ایم نگاه می‌کنیم و هم به اینکه به کجا می‌تونیم بریم به آینده. یعنی بهترین تخیل تخیل بازیگوشانه است که نه آی آینده‌ای با جزئیات دقیقو بخواد ترسیم کنه. نه چون آینده همیشه در حال تغییر و تکامله، تحوله اصلاً نمیشه هیچ‌وقت آینده رو به طور دقیق ترسیم کرد و هر کسی اگه بخواد اون کارو بکنه ممکنه کار به یک ایجاد یه جامعه تمامیت‌خواه، نظام تمامخواه بیانجامه. اما یه تخیل بازیگوشانه‌ای لازمه که یه نقشه صویر کنه، ترسیم کنه.
واقع‌گرایان سرسخت یا رویا‌پردازان و اهل بصیرت حق با کدومه و اصولاً این پیشرفت و آینده بهتر چیه و چه نمودهایی داره؟
به طور کلی ایشون میگن بله هیچ راه ساده‌ای وجود نداره که ما بگیم چقدر تغییر امکان‌پذیره. واقع‌گرایان سرسخت ممکنه در اکثر مواقع همون با اونا باشه درست بگن که نمیشه خیلی چیزا رو تغییر داد اما اما اینجاش مهمه گاه و بیگاه اون‌ها کاملاً در اشتباهن این کسایی که میگن ما واقع‌گرا هستیم و هیچیو نمیشه تغییر داد از اون طرف آدمای اهل کشف و شهود و ویژنری یعنی آدمای اهل بصیرت و دوراندیش و ویژنری ولی بیشتر بهتره بگین اهل کشف و شکود اینا هم ممکنه خیلی وقتا حرفاشون اشتباه باشه عملی نباشه اما دوباره گاه و بیگاه ممکنه کاملاً حق با اون‌ها ه. ما فقط با نگاه به گذشتهست که می‌تونیم قضاوت کنیم و داوری کنیم بگیم کدوم ایده‌ها خردمندانه بود و کدوم ایده‌ها خردمندانه نبود. اما بنابراین تنها راهی که داریم اینه که ما تا می‌تونیم به تخیلمون میدون بدیم بذاریم ایده‌های جدید مطرح بشه و بالاپر بگیره و بعد اون‌ها رو بیازماییم. یعنی جلوی خلاقیت رو نباید گرفت به این بهانه که که با واقعیت سازگار نیست و واقع‌گرایانه نیست. چون واقع‌گرایان بعضی وقت‌هایی که خیلی حیاتیه تاریخ نشون داده اشتباه کردن و اتفاقاً آدمایی که اهل کشف و شهود بودن هنرمندا بودن یا اندیشمندایی بودن که در زمانه خودشون قدر نادیده بودن ممکنه خیلی وقتا اینا اشتباه کردن اما در یک بزنگاه‌های مهمی حق با اینا بوده بنابراین نباید جلو این‌ها رو گرفت ایشون خیلی هم معتقد هستن که در کتاب که ما باید وقتی از پیشرفت حرف می‌زنیم آینده بهتر اینو نباید همش مادی و تکنولوژیک و در یعنی در چارچوب پیشرفت فناوری تکنولوژی یا پیشرفت ماشین‌ها و دستگاه‌ها ببینیم. نه پیشرفت محدود به این نیست. پیشرفت پیشرفت آگاهی رو هم در بر می‌گیره. ما اگه برگردیم به تاریخ نگاه کنیم می‌بینیم یه زمانی بوده که برده‌داری پذیرفته شدنی پذیرفتنی بوده. مقبول بوده. اما امروز می‌فهمیم که اون چقدر کار غلطی بوده. بنابراین پیشرفت در فهم ما از انسان ماهیت انسان حالا چه نژاد باشه چه جنسیت باشه چه سکسوالیته باشه چه طبیعت پیرامونمون باشه کیهان باشه جهان آفتنش باشه همه این‌ها پیشرفته در آگاهی به اون ترسیم دنیای بهتر کمک می‌کنه یعنی این اشتباه رو ما در دامش نیفتیم که وقتی از پیشرفت آینده یا جامعه به طرف می‌زنیم فقط از پیشرفت تکنولوژی و دستگاه‌ها و ماشین ا حرف بزنید صنعت نه این خیلی خطرنا و این کوتاه‌بینانهست ما باید از پیشرفت آگاهی صحبت بکنیم یعنی ببینیم چطور میشه طبیع نه تنها طبیعت پیرامون بلکه طبیعت و ماهیت بشر رو بهتر فهمید یه نوع جمله‌ای ایشون نقل می‌کنن از آقای دیوید گربر که انسانشناس معروف آمریکایی که ایشون یکی دو سال پیش درگذشت ایشون میگن که حقیقت آهی و اما پنهان که از یعنی بر بسیاری از افراد از چشم بسیاری از افراد پوشیده و پنهانه این حقیقت درباره دنیا اینه که دنیا چیزیه که ما آدم‌ها اون رو می‌سازیم و به همین راحتی می‌تونیم این دنیا رو به شکل دیگه‌ای بسازیم. یعنی این دنیا همینی نیست که هست. میشه این دنیا رو تغییر داد. باغبون کسی که یه باغبون یه کسی که کارش طراحی مثلاً پارک هست یا باغ باغ هست وقتی به یک برهی می‌کنه به یه زمین لم یزر نگاه می‌کنه اگه بتونه انواع گلستان‌ها رو به شیوه‌های گوناگون در اونجا متصور بش که یک باقبون و یک طراح خلاقیه نه اینکه فقط بیاد یه گلستان مثلاً یعنی یه گلستان واحد با یه مثلاً گل‌های مشخصی رو درش ببینه حالا کل هدف نویسنده کتاب اینه که ما وقتی به این آینده نگاه می‌کنیم مثل اون زمین خالی و قدی آینده رو متصور نشیم بتونیم انواع آینده‌ها رو در اون جای خالی به عبارتی متصور بشیم.
نویسنده معتقد سیاست عاری از تخیل باید تغییر کنه. چرا استفاده از قوه تخیل در سیاست ضروریه؟
سیاست‌مدار یاد نگرفته که به آینده بهتر فکر کنه. سیاستمدار چی؟ ار یاد گرفته بکنه در بهترین حالت بگه الان ما چه مشکلی داریم این مشکلو بیایم حل کنیم خب این سیاستمداری که تمام مدت درگیر مشکلات روزمرهست تازه داریم در بهترین حالت میگیم‌ها که یعنی می می‌خواد مشکلو واقعاً حل کنه و دنبال منافع شخصی و حزبی خودش اگه نباشه اگه نباشه این دیگه اصلاً راجع به آینده بهتر فکر نمی‌کنه این تمام مدت درگیر مشکلات روزمرهست بدون اینکه تخیل تیل خودش تخیل اون تیمش تخیل کل جامعه رو به کار بندازه که ما چطور یه جامعه یک مثلاً یه جامعه برای یکی دو نسل بعدمون رو از الان بهش فکر بکنیم که دیگه درگیر خیلی از این مشکلات روزمره نباشیم. ایشون میگن بخش عمده‌ای از تغییر اجتماعی بالاخره دیر یا زود محتاج اینه که از حوزه سیاست بگذره و دولت. چرا؟ چون ایده‌ها اغلب مجبور د تبدیل به قانون و برنامه بشن اگه قراره که تأثیری داشته باشن هم این ایده هم این مسئله هم در مورد لغو القای برده‌داری صادق بوده هم درباره برابری حقوقی برابر حقوق برابر برای زن‌ها یعنی در گذشته رو وقتی نگاه می‌کنیم درسته اندیشمندا آمدن نظریه برابری انسان‌ها نژادی رو مطرح کردن اما باید بالاخره نهایتاً قانون‌گذار و سیاست‌مدار برده‌داری رو لغو می‌کرد. آمدند فعالان و اندیشمندان راجع به برابری حقوق زن مرد حرف زدن اما نهایتاً باید این به شکل قانون در می‌ومد. همین مسئله رو راجع به آینده هم هست. چه حالا به صفر رساندن انتشار گازهای کربنی باشه، نجات اقلیم و محیط زیست باشه. چه ایجاد دولت‌هایی باشه، دولت‌های رفاهی باشه که مثلاً افراد درش بخوان همه یک درآمد پایه همگانی فارغ از اینکه کار بکنن یا نکنن داشته باشن. همه اینا نهایتاً با ز مجرای دولت بگذره. بنابراین ثمره تخیل اجتماعی باید به سیاست‌مدارا ارائه بشه و از اون طرف خود سیاست‌مداران هم باید تربیت بشن، پرورش پیدا کنن به اینکه بتونن تخیل کنن. ایشون یه حرف خیلی خوبی تو کتاب می‌زنن. میگن این سیاست تنها به متأسفانه به تنها حوزه حرفه‌ای تشکی تبدیل شده که هر آدمی از راه می‌رسه میاد وارد حوزه سیاست میشه. انگار این تنها حوزه‌ایه که م محتاج هیچ‌گونه کسب مهارتی نیست. هر آدمی میاد وارد هیت سیاست حوزه سیاست میشه. ولی مثال می‌زنن ایشون از سیاست‌مداری خلاق که اصلاً ممکنه ما اسمشونم نشنیده باشیم. مثلاً میگن آقای آنتاناس موکاس که شهر در سال ۱۹۹۵ شهردار بوگوتا پایتخت کلمبیا شد که تو اون زمان سال ۱۹۹۵بیا این بوگوتا آمار قتل درش وحشتناک بود و اصلاً جنگ داخلی بود در کلومبیا حالا این آقای موکاس که شهردار گوگوتا بود خودش رو سیا مثل این سیاستمدار رایج ندید معمولی بلکه گفت پیش خودش اینطوری فکر می‌کرد که من نقش معلم دارم می‌خوام فرهنگو تغییر بدم میومد مثلاً چیکار می‌کرد درسته که اونجور چون جنگ داخلی بود و این کارتلای مواد مخدر و اینا بودن خب اسلحه خیلی زیاد بود. نیومد گفت ما هر کی اسلحه داشته باشه رو مثلاً زندانی می‌کنیم فلان می‌کنیم اومد مهلت گذاشت ضربالجل گذاشت گفت تا فلان تاریخ هر کسی بیاد اسلحهشو تحویل بده عف میشه کار نمیگیم تو چرا اسلحه داشتی از اون طرف مثلاً یه کار جالبی کرد اومد برای بعضی هیته‌ها مالیات‌های داوطلبانه گذاشت و اینطوری شد چون آمد در یه نقش معلم ظاهر شد و معلمی که خیلی از هنر بلد بود که چطور فاده کنه خود شهروندان رو در اداره شهر به یک شکلی مسئول و شریک کرد و در این حالم تخیل اون‌ها رو پرورش داد. تو همین کلمبیا ایشون اشاره می‌کنن که شهردار شهر مدیین یه یه شهری در اون استان مدیینم همینجوری بود. ایشون چیکار کرد؟ مثلاً یه کار خلاقانه کرد. شما ما دیدیم همه جا معمولاً اداره‌های دولتی اداره‌های مهم دولتی تو کد کدوم نواحی شهرن؟ تو نواحی مثلاً مرفح و یا حداقل مثلاً مرکز شهر و نوای متوسط شهرن ایشون اومد چیکار کرد؟ گفت مگه ما نمی‌خوایم این مشکل محروبان و ستم‌دیدگان و فقرا رو حل کنیم؟ خب ما اگه این مثلاً اداره‌های شهرداری تو محله‌های نسبتاً مرفع و طبقه متوسطه ما اصلاً ارتباط نداریم در اون زندگی روزمره این کار این بروکراتی که روز داره میاد صبح میره سر کار اصلاً برمی‌گرد میره خونهش اصلاً نمی‌بینه که این ستم دیدها محروم و فقرا در چه وضعیتی دارن زندگی می‌کنن چیکار کرد یه کار خیلی خلاقانهست دیگه این خلاقیته این تخیله استفاده اومد نهادای اصلی شهرداری رو برد توی فقیرترین محله‌ها مستقر کرد ببینید چقدر کار تخیله دیگه چقدر کار خلاحانه‌ایه و حالا بروکراتا صبح تا شب می‌دن مردمی که اینجا هستن این دیوان سالار می‌دن این مردم این فقرا با چه مشکلاتی مواجهن این همش جلو چشون بود از اون طرف مردم هم احساس نزدیکی می‌کردند با شهرداری می‌گفتن این از خودمونه این تو محله ما هسته و و با این برنامه‌ها و طرح‌هایی که پیاده کرد ایشون موفق شد البته برای یه مدت موقتی که خب سر کار بود برنامهش کار می‌کرد آمار یا میزان قتلو به طور چشم‌گیری کاهش داد.
اما این تخیال جمعی برای آینده بهتر چه تأثیری روی جامعه ما خواهد داشت؟
میگن ما اگه سعی کنیم بکوشیم آینده بهتر نه این خرابآباد و ویران شهر و فاج و مصیبت اگه بتونیم آینده بهتررو در نظر مجسم کنیم اونوقت هارمونی هماهنگی خودمون با هم بیشتر میشه کانفلکت ستیزه و جدال و تضاد و درگیریمون بهتر میشه و شاید ح حتی میگن توس خیلی جالبه میگن برمیگردیم به وحدت و یگانگی اون وحدت و یگانگی که چه در رحم مادر داشتیم با مادرمون چه در این تخیلات خودمون هست که ما در جوامع وحدت عالم انسانی ما همه از یک جا آمدیم اصل و نسبمون یکیه میگن اگه آینده بهتر رو در نظر مترسم بشیم اتفاقاً دستیابی به وحدت بهتر میشه چرا چون تو این آینده ری که ما متصور میشیم چی گفتیم؟ گفتیم ما می‌تونیم آینده رو رقم بزنیم نه مثلاً فلان حزب سیاسی فلان رهبر س فلان یعنی دیگران ما زمام امور خودمون به دست می‌گیریم و این ما کیه؟ یه ماهیه که انگار قبلاً نبوده حالا به وجود اومده یا اگر بوده ما حواسمون نبوده که این ما هست این وی این ما به قدرت این ما که پی ببریم به قدرت اون تخیل جمعیمون این‌طوری میشه که اون تخیل فردی ما هم میاد در خدمت تخیل جنی قرار می‌گیره. یعنی این امیدها آرزوهای فردی ما دیگه در تضاد نیست با امیدها و آرزوهای دیگران به صورت کلی
و اما نکته پایانی کتاب از زبان عرفان ثابتی
یه ضربالمثل چینی خیلی قشنگی ایشون نقل می‌کنن. میگن وقتی باد تغییر می‌وزه بعضیا میرن دیوار می‌سازن که از این باد در امان و مسون بمونن. اما بعضیا میرن بادی می‌سازند تا از باد از این نیروی باد انرژی باد به طور بهینه استفاده کنن حالا ما و آینده هم همین هستیم اگر فقط بگیم داره باد می‌وزه و باد تغییر می‌وزه و باد مصیبت و فاجعه می‌وزه هی بریم دیوار بسازیم کاری که یعنی سیاستمداررا و مثلاً بسیاری از مردم دارن می‌کنن همینه هی پناهگاه بسازیم که از این تغییرات از این آخرالزمان از این فاجعه از این مصیبت در امان بمونیم به جا اینکه ببین ببینیم چطور می‌تونیم از این تغییراتی که داره رخ میده ما هم به نحو مطلوب استفاده کنیم و خودمون آینده رو رقم بذاریم. جهت مسیر تغییرات رو هم ما می‌تونیم عوض بکنیم. اگه بخوام به طور خلاصه بگم کل کتاب این هست که ما نیازمند تخیل هستیم. باید در باب جامعه خوب جامعه بهتر و خیر مشترک تأمل کنید. دنیا رو میشه عوض کرد. چه کسی می‌تونه این کارو بکنه؟ آدمی هم خودش تخیل اجتماعی و سیاسیشو پرورش بده و رضایت نده تسلیم نشه در برابر وضع موجود و هم جامعه‌ای که این فرافتن از قفس تنگ و تاریک بی‌آلترناتیوی و تن دادن به این واقعیت نامطلوب رو تشویق کنه که ما از این قفس تنگ بیرون بریم و بپذیریم که این واقعیت نامطلوب رو میشه تغییر داد و به کلی دنیای دیگری ساخت. به یک کتاب گوش کردید. پادکستی از آسو که در این قسمت به بررسی کتاب دنیای دیگری ممکن است چگونه دوباره تخیل سیاسی و اجتماعی را برانگیزیم نوشته سر جف مولگان پرداخت. پادکست‌ها و نسخه شنیداری مقالات آسو را در شبکه‌های اجتماعی و اپ‌های پادگیر به نشانی نشر آسوب پیدا کنید.

این مطلب از سایت آسو گرفته شده و از صوتی به مکتوب تبدیل شده

print

مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0274425
Visit Today : 728
Visit Yesterday : 698