اندیشه ، فلسفه
تاریخ
  • «ما فراموش نمی‌کنیم که این رهایی از بیرون آمد» سون فلیکس کلرهوف
    مقدمه مترجم: امروز ۸ ماه مه، هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم در اروپاست. سالهای متمادی، برای آلمانی‌ها چگونگی توصیف این روز مایه سردرگمی، سوال و مناقشه بود. به مناسبت چهلمین
  • سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان – دو سعید سلامی
    علی خامنه‌ای در دیدار با مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران در مهر ماه ۱۳۹۸، سه ماه پیش از ترور قاسم سلیمانی، گفت: «نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقۀ خودمان…این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین
  • حماسه گیلگمش سیروس اوندیلادزه
    حماسه گیلگمش داستانی حماسی از (بین‌النهرین) است که ماجراهای گیلگمش، پادشاه اوروک، و دوستش انکیدو را روایت می‌کند.: 1 . معرفی گیلگمش: گیلگمش پادشاهی قدرتمند اما ستمگر در شهر اوروک در(بین‌النهرین) (عراق امروزی) است. او دو سوم خدایی و یک سوم انسانی است و از نیرو و زیبایی فوق‌العاده‌ای برخوردار است. با
  • ایران آبستن انقلابی دیگر! (تجارب و بازخوانی انقلاب ۵۷) – هلمت احمدیان
    انقلاب ۱۳۵۷ یکی از عظیم ترین جنبش‌های توده‌ای در تاریخ ایران بود که منجر به سرنگونی رژیم پهلوی شد. اما با وجود این پیروزی اولیه، این انقلاب توسط ارتجاع اسلامی با یاری قدرت های سرمایه داری ربوده شد و ناکام ماند و شکست خوردو نهایتاً به سلطه‌ی یک نظام استبدادی مذهبی منجر گردید. در چهار دهه گذشته
اقتصاد
انقلاب چگونه رخ میده؟ عوامل ساختاری در وقوع انقلاب مؤثرتره یا عاملیت فردی؟ خشونت یا خشونت‌پرهیزی؟ انقلاب‌های سیاسی پایدارترند یا انقلاب‌های اجتماعی؟ بررسی انقلاب‌ها در نقاط مختلف دنیا چه واقعیت‌هایی رو درباره ماهیت هر یک از این رویدادهای تاریخی افشا می‌کنه و چرا باید هدف انقلاب با وسایل دستیابی به اون سازگار باشه. ادکست یک کتاب گوش می‌کنید. من سپهر عاطفی در این پادکست هر قسمت با عرفان ثابتی، پژوهشگر و جامعه‌شناس درباره یک کتاب که او معرفی و بررسی خواهد کرد گفتگو می‌کنم. عرفان ثابتی درباره کتاب این هفته و نویسندگانش. کتابی که امروز دربارهش صحبت می‌کنیم به انگلیسی هست. عنوانش آن و عنوان فرعی هست درباره انقلاب‌ها سیاست سرکش در دنیای معاصر کتاب رو چند ماه قبل یعنی در همین سال ۲۰۲۲ انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر کرده کتاب یک نویسنده نداره این از نقطه مزا نقاط قوت کتاب هست که ۶ش پژوهشگر استاد دانشگاه که در این رشته در این حوزه انقلاب‌ها و نبش‌های اجتماعی و مقاومت مدنی صاحب نظر هستند با همین کتاب رو نوشتند. این شش نویسنده عبارتند از کالن جی بک که ایشون دانشیار جامعه شناسی در پومونا کالج هست ملاداکابوانسکی که ایشون استاد حکومت در اسمیت کالج در آمریکا هستن خانم اریکا چنو که ایشون هم استاد نامدار دانشگاه وارد هستند. آقای جورج لاوسن که استاد روابط بین‌الملل در دانشگاه ملی استرالیا هستن خانم شرون ارکسون نپستاد که استاد ممتاز جامعهشناسی در دانشگاه نیو مکسیکو هستند و سرانجام آقای دنیل پی ریتر که دانشیار جامعهشناسی در دانشگاه استاکهلمولم هستن. اینکه متخصص این حوزه با هم کتابی نوشتن این یکی از نقاط قوت ت. کتاب ۸ فصل و یک مؤخره داره، نتیجه‌گیری داره. در این کتاب نویسندگان سعی می‌کنن به چالش بکشند طرز فکری که تاکنون درباره انقلاب‌ها وجود داشته باشه. این دوگان و هر فصل به یکی از این دوگانه‌هایی که وجود داره و به نظر این نویسندگان این دوگانه‌ها کاذب می‌پردازند. مثلاً در فصل اول به دوگانه انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی می‌پردازند. در فصل دوم به دوگانه ساختار عاملیت در فصل سوم به دوگانه خشونت پرهیزی یا خشونت‌گریزی و خشونت آمیزی در فصل چهارم به دوگانه موفقیت یا شکست انقلاب‌ها در فصل پنجم به دوگانه عوامل داخلی و عوامل بین‌المللی می‌پردازم بعد در بخش دوم کتاب میرن به چالش می‌کشن شیوه‌ای که ما نظریه‌پردازی می‌کنیم تحقیق می‌کنیم و حتی ارائه مشاوره می‌کنیم دیم درباره انقلاب‌ها به همین دلیل تو این فصل در فصل ششم در این بخش میان درباره نظریه سیاسی و این دوگانگی‌های انقلاب که صحبت می‌کنند میان تمرکز می‌کنن روی نظرات هان آرنت و منتقدان هان آرنت در فصل هفتم میان رویکردهای روانشناختی به مطالعه انقلاب‌ها رو بررسی می‌کنن و نظرات جدیدی مطرح می‌کنن و در فصل هشتم میان به مسئله اخلاق و اصول اخلاقی در تحقیق و پژوهش درباره انقلاب و پژوهش‌های انقلاب لابی می‌پردازن و در فصل آخرم راجع به آینده انقلاب صحبت می‌کنن.
معنای انقلاب در قرن گذشته و در نگاه انقلابیون چه تغییر و تحولاتی پیدا کرده؟ اصولاً میگن نظریه پردازهای قرن بیستمی درباره انقلاب مثل چارمرز جانسون که تو سال ۱۹۶ کتاب مهمی در این باره نوشت می‌گفتن تغییر انقلابی نوع خاصی از تغییر اجتماعی که خشونت رو به روابط اجتماعی وارد میکنه. یا پیش از اون ژورسورل تو سال ۱۹۰۸ می‌گفت خشونت انقلابی برای رهایی طبقه کارگر لازمه یا فرانسوان که خیلی برای ایرانیا نامآشناست در سال ۱۹۶۱ می‌گفت خشونت نیروی تطیریه که بومیان رو از انفعال و عقده حقارت نجات میده و به اون‌ها شجاعت و عزت نفس می‌بخشه. با نظر تروتسکی هم آشنا هستیم در ابتدای اوایل انقلاب شوروی انقلاب کمونیستی در سال ۱۹۲۰ که تروتسک سال ۱۹۲۰ می‌گفتین کسایی که منتقد روش‌های بلشویک‌ها در جنگ داخلی روسیه هستن از خشونت انتقاد می‌کنن. اینا اراجیف کانتی کویکری کویکرها یک گروه صلحطلب مسیحی هستن. گفت اینا اراجیف کانتی کویکریه که میگن که نباید خشونت کرد. انقلاب باید خشونت داشته باشه و البته طنز تلخ تاریخ اینه که تروتسکی بعدها خودش قربانی همین رابه خشونتی شده بود که خودش از بانیان به راه افتادنش بود. مائو همل در سال ۱۹۰ ‌گفتانقلاب با دعوت به شام یا مقاله‌نویسی یا نقاشی کشیدن یا سوزندوزی فرق داره و نمی‌تونه ملایم و مؤدبانه و آرام باشه چون رفع ظلم و ستم محتاج توسل به روش‌های غیرعادی یعنی خشونته. اما حالا انقلابیان کنونی عمدتاً غیرمسلحن و از روش مقاومت مدنی یعنی مثلاً تظاهرات گسترده، اعتصابات عمومی، تحریم کالاها، عدم هم‌دستی یا نافرمانی از قوانین ظالمانه و نافرمانی از دولت ستمگر صحبت می‌کن. پس یه فرق بسیاری از انقلاب‌های قدیم و جدید این تمرکز بیشتر بر مقاومت مدنی و خشونت پرهیزی و روش‌های غیرمسلحانه است. یه فرق دیگه انقلابهای قدیم و جدید به نظر این پژوهشگران اینه که هرچند نظریه‌پردازایی مثل خانم تدا اسکاتپول که خیلی معروف هستن و در ایران هم شناخته شده هستن. این خانم اعتدا اسکاتچپول امثال ایشون تأکید می‌کردن که انقلابا توسط طقیان‌های طبقاتی از شروع میشن. اما انقلابای قرن بیست یکمی معمولاً مبتنی بر ائتلاف‌های گسترده هستند. در واقع وقتی اعضای اقشار اجتماعی گوناگون به روش‌های مقاومت مدنی متوصل میشن، نتیجه مؤثرتره. چرا؟ چون شانس کناره‌گیری نیروهای حکومتی از جمله نیروهای امنیتی رو افزایش میده و این گسترش فثل اعتصابات و تحریم‌ها وقتی این گسترش پیدا می‌کنه احتمال موفق یت بیشتر میشه ولی برای اینکه اعتصابات و تحریم‌ها بتونن گسترده باشن باید لا علاوه بر فعل المثل طبقات پایین یا طبقات متوسط گروه‌های دیگه هم شرکت کنن یعنی هرچه ائتلاف بیشتر باشه بین طبقات مختلف خب اعتصابات و تحریم‌ها هم بیشتر می‌تونن گسترش پیدا کنن در نرس شانس موفقیت افزایش پیدا کنه یک فرق دیگه‌ای که بسیاری از انقلاب‌های کنونی با انقلاب‌های قبلی دارن اینه که طرح‌های آرمان شهری نیستن یعنی مثل مثلاً انقلابهای جمهوری خواه سه یا مارکسیستی یا ضد استعماری نمی‌خوان جامعه رو از نوع بسازن. خواسته‌های محدودتری دارن مثل مثلاً عزل یک دیکتاتور، کاهش فساد و بهبود حقوق بشر. یعنی قبلاً اگه هدف باز تو مثلاً انقلاب روسیه یا انقلاب فرانسه بازسازی کل جامعه بوده، الان هدف بیشتر تغییر رهبر یا حکومته نه کل جامعه. حالا بعداً درباره این بحث می‌کنیم و می‌کنند که چه معایب و مزایایی داره این روش. به نظر نویسندگان نظریه انقلابی ۵ نسل یا الگو داره. شرحی به اختصار از هر کدوم از این نظریه‌ها.
الگوی مارکسیستی که برای خیلی از ماها آشناست میگه که عامل اصلی تغییر انقلابی نظام‌های اقتصادی استثماری یا بهرهکشانه است. چرا؟ چون سرمایه‌داری به تضاد و کشمکش بین بورژوازی که مالک ابزار تولیده و پرولتاریا که کارشو در دستمز می‌فروشه دامن زنه اما کار به اینجا خط نمیشه. میگن تناقضای ذاتی هم سرمایه‌داری داره که باعث میشه که کسب و کارهای کوچک و متوسط به تدریج از رقابت با کسب و کارهای بزرگ باز بمونن. در نتیجه به تدریج بر تعداد اعضای طبقه پرولتاریا افزوده میشه دیگه و کار به جایی می‌رسه که تنها راه ایجاد نظم جدید اقتصادی، اجتماعی و سیاسی انقلاب مسلحانهست. این الگوی مارکسیستیه. اما یه الگوی دیگه هم هست به اسم الگو گوی تاریخ طبیعی که تو میانه قرن بیستم مطرح شده. چرا تاریخ طبیعی؟ چون همونطور که زیستشناسا میرن نمونه‌های طبیعی رو جمع‌آوری می‌کنن و بعد تحلیل می‌کنن برای اینکه به الگوهای مشترکی بین اون‌ها پی ببرند. پژوهش‌گرا نظریه پردازای این الگو هم کارشون این بوده که مطالعه می‌کردن انقلابهای فرانسه، روسیه، آمریکا رو از مطالعه این‌ها به رکی رو سعی می‌کنن پیدا کنن و شناسایی کنن. اینا می‌گفتن منشأ اصلی انقلاب ضعف‌های خود حکومت نه ساختار طبقاتی نه شیوه اقتصادی تولید. اینا اصولاً چند عامل و این نظریه‌پرداز مطرح می‌کردن به عنوان عوامل انقلاب می‌گفتن وقتی که مثلاً روشن‌فکرا که حالا منظورشونم از روشنفکر روزنامه‌نگارا بوده، نمایشنامه‌نویسا بوده اما وکلا هم مثلاً بوده، این‌ها دست از حک حمایت حکومت قدیمی برمی‌دارن. چرا؟ چون اون حکومت دیگه قادر به برآورده ساختن انتظارات اون‌ها نیست. در نتیجه بحران شدید سیاسی به وجود میاد که آسیب‌ پذیری حکومتو افزایش میده. حکومت به تدریج تو این وضعیت از کنار اومدن با این وضعیت ناتوان می‌مونه. بحران مشروعیتش تشریح میشه. در نهایت سقوط می‌کنه. حالا نویسنده‌های این کتاب میگن خوبه این رهیافت تاریخ طبیعی درسته. درباره پیششردهای انقلاب به ما خیلی نکات مفیدی رو می‌کنه، یاد میده. اما به ما نمیگه چرا انقلاب‌ها در یه زمان‌ها یا مکان‌های خاصی رخ میدن. نه در مکان‌ها و زمان‌های دیگه. چون ما می‌دونیم این پیشرتا جاهای دیگه، زمان‌های دیگه، مکان‌های دیگه هم بوده اما انقلاب رخ نداد. پس این نقطه ضبط شد. نسل دوم الگوهای نظریه‌های انقلابی به فشار اجتماعی رو فشار اجتماعی تمرکز می‌کنن. یعنی چی میگن؟ میگن تغییر اجتماعی سریع ناشی از مدرنیزاسیون که باعث انقلاب میشه. چرا؟ چون جامعه از یه اقتصاد پیش صنعتی میاد به اقتصاد صنعتی و بازار محور خیلی منقلب میشه جامعه. اما علاوه بر این تغییر سیاسی هم رخ میده در پی این مدرنیزاسیون سریع. چون اتوریته میاد از سنت و روابط خویشاوندی منتقل میشه به این بروکراسی، روابط دیوان‌سالارانه. در نتیجه کلاً اتفاقی که میفته در پی مدرنیزاسیون سریع، این تغییر اجتماعی سریع توازن اجتماعی به هم می‌خوره. و ارزش‌های تثبیت شده متزل میشه و در عین حال انتظارات عمومی افزایش پیدا می‌کنه. یک تضاد و کشمکشی بین اون اتوریته‌های سنتی که می‌خوان حفظ کنن قدرتو و اون اتوریته‌های جدید به وجود میاد. در عین حال شهروندان فرصت پیدا می‌کنن که تحصیلات پیدا کنن یا مشارکت سیاسی کنن. انتظاراتشون اضافه میشه دیگه. اما این انتظاراتشون چون برآورده نمیشه سرخوردگیشون افزایش پیدا می‌کنه. میان وقتی وضعیت خودشونو با وضعیت بقیه تو بقیه کشورها مقایسه می‌کنن احساس محرومیت نسبی بهشون دست میده. به عبارت دیگه مدرنیزاسیون یه جور فشار روانی در شهروندان ایجاد می‌کنه و این به انگیزه‌های انقلابی دامن می‌زنه. اما به نظر نویسنده‌های کتاب بازم این یک اشکالی داره و اون اینه که مدرنیزاسیون شرط لازم نیست. چرا؟ چون در همه جوامع که احساس محرومیت نسبی وجود داره. اما ر هند و برزیل مدرنیزاسیون رخ داد اما انقلاب کلانی از پایین ایجاد نشد در حالی که برعکس توی زعیر و کامبوج اصلاً مدرنیزاسیونی رخ نداد اما انقلاب کردن بنابراین خوبه رو مدرنیزاسیون و تغییر اجتماعی سریع هم تمرکز کرد تأکید کرد اما می‌بینیم که بنابراین شرط لازم انقلاب مدرنیزاسیون سریع نیست نسل سوم در این نظریا رهیافت ساختاری دارن یعنی میان بر شرایط پیش انقلابی در سطح کلان تمرکز می‌کنن. اینجا همون خانم ابتدا اسکاتپول که پیشتر ذکر خیرشونو کردیم خیلی نظریه پردازش شناخته شده‌ای هستن. ایشون می‌گفتند رقابت بین‌المللی بین کشورهایی که در سطوح مختلف توسعه قرار دارن به ویژه از نظر توسعه اقتصادی و نظامی پیش درآمد انقلاب اما علاوه بر این شکاف بین نخبگان در یک کشور حکومتم به وجود میاد و اینم خیلی مهمه چون نخبگان سیاسی و اقتصادی‌ها ر تغییر مقاومت می‌کنن و این تضاد ایجاد می‌کنه. حالا خانم اسکاچپول میاد از آراء یه نظریه پرداز نامدار دیگه به اسم آقای چارز تیلی هم استفاده می‌کنه که چارلز تیلی خیلی تأکید می‌کرده، تمرکز داشته روی سازمان‌هایی که بتونن مردم رو بسیج کنن. یعنی این توانایی بسیج اینکه بازیگران انقلابی توانایی بسیج کردن دارن سازمان‌ها خیلی توانایی بسیج کردن دارنو مطرح می‌کنه. باز نویس این ۶ش نویسنده این کتاب میگن درست این نسلی که ره‌یافت ساختاری داشته به انقلاب خیلی پرکار بود ما اصلاً امروزم توی آثار می‌بینیم آثاری که درباره انقلاب نوشتن خیلی این نسل سوم پررنگه اما اینا چون رو ساختار ساختار کلان تمرکز می‌کنن حتی وقتی هم میان راجع به بسیج مردم حرف می‌زنن نه نقش سازمان‌ها در بسیج مردم حرف می‌زنن این‌ها از اهمیت افراد و عاملیت افراد در انقلاب غافلن مثلاً توجه نمی‌کنن که با ان انقلابی چطور می‌تونن نه سازمان‌ها بازیگران انقلابی افراد چطور می‌تونن بقیه رو بسیج کنن؟ اصلاً خانم اسکاتپول اصلاً منکر عاملیته و انقلاب رو پیامد ناتوانی بازیگران حکومتی در کنترل جامعه می‌داره یعنی خیلی ساختار محوره که خب این نقطه ضعف عمده این رهیافت ساختار یه نسل چهارمی بعد از اون به وجود اومد که آمد عاملیت فرهنگ و عوامل بین‌المللی رو هم در تحلیل خودش از انقلاب‌ها اضافه کرد داخل کرد یعنی گفتن علاوه حتی بر عاملیت بر ارزش‌ها و باورها حالا منظور از باورها چه دینی باشه چه غیردینی هم‌بستگی قومی فرهنگ مقاومت و داستان‌های انقلابی هم تأکید کردن این‌ها گفت اینا می‌گفتن عوامل فقط ساختاری نیستن که در برا انقلاب تأثیر می‌ذارن بلکه عوامل فرهنگین خیلی مهم هستن اما تازه علاوه بر عوامل فرهنگی عوامل بین‌المللی هم خیلی مهمن مثل تضاد بین اون کشور با بقیه کشورا یا اون حکومت با بقیه کشورا مثل رابطه‌ای که اون کشور موکراسی لیبرال لیبرال غربی که خواهان رعایت حقوق بشرن و مثلاً اون کشور حقوق بشرو رعایت نمی‌کنه یا و یک عامل دیگه هم که خیلی جالبه تو این رهیاف بهش تأکید میشه اینه که انتشار و گسترش راهبردها شیوه‌ها تاکتیک‌ها و شیوه‌های انقلابی بین کشورهاست یعنی مثلاً انقلابی در یه کشور رخ میده تاکتیک‌ها و شیوه‌های انقلابی اونو اون کشور سرایت می‌کنه به بقیه کشورها و اون‌ها هم از این استفاده می‌کنن پس نباید این عامل رو هم در نظر گرفت و ما می‌بینیم اتفاقاً که به تعبیری انقلاب‌های مرکزی محوری داریم داشتیم که بر موجی از انقلاب‌های وابسته اثر می‌ذارن. وقتی میگیم انقلاب مرکزی محوری یعنی مثلاً همون انقلابی ۱۹۸۹ در کشورهای سابق کمونیستی که می‌بینید اون‌ها تبدیل شدن به الگو و بر تعداد زیادی از انقلاب‌های بعد از خودشون تأثیر گذاشتن. اما و اما این نکته مهم هست. تمام این ۴ار تا نسل چهار نسل به نظر نویسنده‌های این کتاب مبت رای دوگانه‌هایی مثل عاملیت ساختار بین‌المللی داخلی خشن غیرخشن موفقیت ناکامون در حالی که به نظر می‌نویسم کتاب در عمل در همه انقلاب‌ها ما با یه ترکیب و طیفی از این عوامل مواجهیم
انقلاب چه تغییراتی رو به همراه داره چگونه چهره کشورها رو تغییر میده و انقلاب‌ها در نهایت بر چه اساسی قضاوت میشند
به نظر نویسنده‌های کتاب کلاً ت تغییر ناشی از انقلاب‌ها کمتر از اون چیزیه که انقلابیون دوست دارن یا حد کمتر از اون چیزیه که ضد انقلابیون ازش می‌ترسن. حالا چرا؟ چون حتی انقلابای موفقم بالاخره بعد از اینکه انقلاب موفق باشه به معلم و پزشک و پلیس و ممیز مالیاتی و اینا نیاز دارن دیگه بدون این پیوستگی اداری که کل ساختار کشور همه چی فرو می‌پاشه. حتی مثلاً تو انقلاب روسیه هم پولشویکا مجبور شدن بعضی از مسئولای دولت تزاری رو حکومت تزاری رو به عنوان مشاوره نگه دارن. اما گروه یعنی این گروه بروکرات‌ها به حکومت وفا دارن نه به انقلاب. به همین دلیله که به نظر نویسنده‌های کتاب جنبش‌های انقلابی کنونی می‌تونن رهبرای سیاسیو کنار بزنن اما نمی‌تونن کل دستگاه حکومت مثل مثلاً قوه قضایی یا نیروهای مسلحو متحول کنن. یعنی در واقع می‌خوان بگن هدف انقلاب‌های کنونی فعلی بیشتر تغییر سیاسیه نه تغییر اجتماعی. انقلاب انقلاب سیاسیه نه انقلاب اجتماعی. در نتیجه در عمل رهبران یا دولت انجام تغییر می‌کنه نه کل اجتماع و این خب یه نقطه ضعفه البته یه نکته دیگه‌ای هم که به ما یادآوری می‌کنن نویسند کتاب میگن انقلاب‌ها رویدادند متأسفانه البته در اکثر موارد نفرایند یعنی یه لحظه‌ای هست که انقلابیون قدرتو تصرف می‌کنن حاکمان وقتو کنار می‌زنن اما متأسفانه فراآیند یا روند طولانی‌تر تغییر نظام‌های حکانی و نهادهای حکومتی رخ نمیده کنه اون انقلاب در ابتدا به سمت دموکراسی بره بعد به جهت دیگه‌ای بیفته که مثلاً ما توی این انقلاب رنگی خیلی دیدیم از جمله اوکراین که بعداً راجع بهش صحبت می‌کنیم در ادامه. حالا تو مثلاً دوگانه عاملیت ساختارم خیلی جالبه. نویسنده‌ها اشاره می‌کنن میگن این انقلاب ایران رو انقلاب اسلامی وقتی تحلیل می‌کنن هی میگن شرایط ساختاری یعنی آسیب‌پذیری حکومت پهلوی به بازی‌گرای انقلابی فرصت داد که بیان با فعالیت فرهنگی احساس طغیان جمعی رو ایجاد بکنن به اون دامن بزنن و بین اپوزیسیون ائتلاف و اتحاد ایجاد کنن. اما کسایی که میان تحلیل ساختاری می‌کنن انقلاب ایرانو نمیگن شرایط ساختاری چطور تونست برای یه انتخاب‌های استراتژیک یا راهبردی تأثیر بذاره یا چطور کنش و عمل تک‌تک افراد یا افراد خاصی تونست به تغییرات ساختاری به تغییرات ساختاری بیانجامه که خود اون تغییرات ساختاری منتهی به آسیب‌پذیری حکومت شد. یعنی تحلیل ساختاری ضعف داره چون فرد کنش نظر نمی‌گیره. انتخاب‌های استراتژیک افراد رو نادیده می‌گیره. همین دوگانه بین دوگانه انقلاب خشونت‌آمیز و خشونت‌پریز وجود داره. نویسنده‌های کتاب میگن هیچ انقلابی نه کاملاً خشونت یعنی ممکنه کاملاً خشونت‌آمیز نباشه، کاملاً خشونت‌پرهیز نباشه. یه انقلاب ممکنه در یه مرحله‌ای به خشونت متوصل بشه، در مرحله دیگه از خشونت بپریزه. مثلاً جنبش حقوق مدنی ایرلند شمالی ابتدا خشونت‌ پریز بود اما سرانجام رفت به حمایت از ارتش جمهوری‌خواه ایرلند روی. یا مثلاً توی پاپوهای غربی جنبش آزادی‌خواهی وجود داشت. ابتدا مبارزه مسلحانه می‌کرد اما بعداً به مقاومت مدنی و خشونت‌پرهیزی روی آوردن. حالا علاوه بر این انقلابیون خشن هم می‌تونن از روش‌های غیرخشونت‌آمیزی مثل اعتصاب یا تحریم استفاده کنن. از اون طرف اعضای جنبش‌های مقاومت مدنی هم گاهی به تخریب مثلاً اماکن دولتی یا خودراه پلیس رو میارن. مثلاً تو انقلاب مصر دیدیم دوگانه دیگه که نادرسته دوگانه موفقیت انقلاب یا شکست انقلابه. ده‌های کتاب یه نکته خیلی مهمیو به ما متذکر میشن. میگن مثلاً انقلاب ۱۹۸۹ در اروپای مرکزی و شرقی رو ابتدا می‌گفتن این انقلابا کاملاً موفقه چون باعث شد حکومت‌های وابسته به شوروی سقوط کنه و دموکراتیزاسیون رخ بده. اما حالا ۳ دهه از اون انقلاب‌ها گذشته شهروندای همین کشورا از ضعف نهادهای دموکراتیک خودشون معیوس و سرخوردن. نابرابری‌های اجتماعی تشدید شده. توسعه اقتصادی به فساد دا من زده و به همین دلیلی که شما می‌بینید پوپولیسم ظهور کرده در بسیاری از این کشورها. چرا؟ چون این سرخوردگی باعث شده که بگن امیدهای ۱۹۸۹ برآورده نشد و حالا مثلاً پپولیستا میان تقصیرو به گردن مهاجرا و پناهجوها می‌ندازن. بنابراین نویسنده کتاب میگن هیچ انقلابی کاملاً موفق نیست اما از نظر میزان موفقیت و دلایل موفقیت مسلماً فرق هست بین انقلاب‌ها. بعضی از انقلاب‌ها بعضی وندا رو به طور خیلی محسوسی بهبود می‌بخشن اما بعضی دیگه نه هرچند که باید بپذیریم که هیچ انقلاب همه انتظارات رو برآورده نمی‌کنیم
و اما یک سؤال قدیمی آیا هدف وسیله رو توجیه می‌کنه؟ پاسخ انقلابیون مسلح و غیرمسلح به این پرسش متفاوته میگن انقلابیون مسلح شعار میدن باید به هر وسیله ضروری متوصل شد اما انقلابیون غیرمسلم میگن و این خیلی مهمه میگن در زمان مبارزه هم باید به همون شکلی رفتار کنیم که امیدواریم در آینده پس از پیروزی انقلاب رفتار کنیم. چرا؟ چون وسیله بر هدف تأثیر می‌ذاره. ما اگر امروز به وسائل غیرمدنی مثلاً خشونت متوصل بشیم در آینده بعد از پیروزی انقلاب هم نمی‌تونیم به حقوق مدنی دست پیدا کنیم. آیا وقتی من برا کسب قدرت به قوه قهر بشم می‌تونم بعداً ارزش‌ها و روا روش‌های دموکراتیکو مستقر کنم. چه تضمینی من می‌تونم بدم؟ چه تضمینی وجود داره که رهبران انقلابی خشن پس از به قدرت رسیدن دست از خشونت بردارن و این خیلی خیلی خیلی مهمه. مثال شما ایرانی‌ها دیدین انقلاب ایران رابع خشونتی رو به حرکت درآورد که بسیاری اگر نگیم اکثر بسیاری از ایرانیا در اون موقع موافق بودن و حتی روحیات انقلابی داشتن و حتی روشن‌فکرا ما می‌بینیم نامه‌هایی می‌نشن، حرفایی می‌زدن که امروز از اون‌ها سرفکنده و خجل هستن. هی بر قاطعیت انقلابی، اعدام انقلابی، برخورد انقلابی تأکید یعنی منظور خشونت‌آمیز و ببینید اون چرخه خشونت که شروع شد کسی دیگه اون رابه که بره افتاد اون ماشین کشتار، ماشین اعدام کسی نتونست اونو متوقف کنه و به این وضعیت دلخراش رسیدیم. اما برعکس در آفریقای جنوبی که سیاه تحت ظلم و ستم بسیار شدیدی بودن از طرف نژ رژیم چون رهبرانی مثل دزمونتوتو و نلسون مندلا بودند این‌ها بودن البته در اونجا هم یک شاخه خشونت آمیزی وجود داشت اما اون‌ها در اقلیت بودن و مندلاها که خودش قبلاً توسط خشونت می‌کرد از اون خشونت دست برداشت و اون‌ها رو تونست کنترل کنه چون مندلا می‌گفت ما اگه می‌خوایم کنار هم زندگی بکنیم باید از خشونت دست برداریم دادخواهی آری کشف حقیقت آری اما انتقامجویی تلافی‌جویی توسط به خشونت خیر به همین دلیل که تونستند با کمترین هزینه از یک نظام سراسر تبعیض آپارتا برن به یک نظام دموکراتیک هرچند که امروز آفریقای جنوبی مشکلات متعدد عادی داره اما دستکم وارد یک دور باطل خشونت نشد به لطف بینش رهبرانش.
یکی دیگه از دوگانه‌های انقلابی دوگانه داخلی و خارجیه. در انه و نقش مهاجران و تبییان در انقلاب‌ها
خیلی از نظری‌ها بر مثلاً رکود اقتصادی داخل کشور کشمکش بین نخبگان حاکم و کناره‌گیری باز اون‌ها از صفح حاکمان و توانای اپوزیسیون برای بسیج مردم تمرکز می‌کنن اما این واقعیتم نادیده می‌گیرن که وضعیت اقتصادی مثلاً یه کشور به شدت متأثر از وضعیت اقتصادی دنیاست یا این واقعیتو در نظر نمی‌گیرن تصمیم بسیاری از همراهان حکومت دیوانسالاران دموکرات‌ها به حمایت یا قطع ادامه حمایت یا قطع حمایت از حکومت بستگی داره به اینکه اون نخبگان دیگر کشورها چه حرف چه واکنشی نشون بدن چه تأثیری داشته باشن یا جنبش‌های فراملی مثلاً می‌تونه کمک‌های مادی کنه کمک‌های مثلاً دیاسپورا می‌تونه اون مهاجران اون کشور در خارج می‌تونن هم کمک مالی مادی بکنن هم کمک معنوی کنن و خیلی مثلاً این دیاسپورا مهمه بر ظرفیت اپوزیسیون در بسیج یا در انتقال یک‌ها و استراتژی‌های انقلابی از خارج از کشور به داخل کشور. بنابراین هم باید عوامل داخلیو در نظر گرفت هم عوامل خامی. آیا فرجام همه انقلاب‌های سیاسی کم و بیش یکیه؟ اصولاً تفاوت انقلاب اجتماعی و سیاسی در کجاست؟
نویسنده که یه مسئله خیلی خیلی مهمیو به ما رایحآوری می‌کنن. میگن اصلاً قبل از انقلاب فرانسه واژه انقلاب این معنی امروزو نداشته. به معنی بازگشت به یک وضعیت مطلوبی در گذشته بوده. این خیلی جالبه. لغت به معنی بازگشت به وضعیت مطلوبی در گذشته بوده. اما انقلاب فرانسه خودش این واژه رولوسیون یا رولوشن رو هم منقلب کرد و تغییر داد به معنای پیشرفت خطی به نوع کاملاً متفاوت و بهتری از جامعه شد. اما نکته اینه که واقعاً در عمل این‌طور اتفاقی خیلی وقتا رخ نمیده. انقلاب ممکنه یه مدتی بره جلو بعد متوقف بشه حتی برگرده عقب یا ممکنه دایرهوار حرکت کنه. مثلاً انقلاب نارنجی ۴ اوکراین که حالا بعد الان راجع صحبت خواهیم کرد یه نوع انقلاب انتخاباتی بود یعنی مردم اومدن طقیان کردن بسیج شدن علیه انتخابات تقلبی هدفشون این بود که یه خودکامگی یا اقتدارگرای رقابتی رو به دموکراسی تبدیل کنن حالا بعد توضیح میدیم که اونجا چه اتفاقی افتاد اما قبل از اینکه برم به سراغ مثال اوکراینو بیشتر توضیح بدم این نکته رو از یاد نبرین که نویسنده‌های کتاب به ما یادآوری می‌کنن میگن بین انقلاب اجتماعی و انقلاب سیاسی فرق هست اینو باید یادمون نره انقلاب اجتماعی یعنی یک دگرگونی سریع و بنیادی در ساختارهای طبقاتی، ساختارهای اجتماعی و از و حکومت در یه جامعه اتفاق میفته. یعنی تغییر از سطح سیاسی فراتر میره. تغییر اجتماع و ساختارهای اجتماعی رو هم نظم اجتماعی رو هم در بر می‌گیره. اما انقلاب سیاسی فقط یعنی کسب قدرت حکومتی از طریق کنش یا عمل مستق م حالا شما ببینید در کل تاریخ فقط و فقط ۱۸ انقلاب اجتماعی رخ داده اما صدها انقلاب سیاسی رخ داده بنابراین انقلاب اجتماعی خیلی سخت‌تر البته خب مهم‌تر ولی بسیار کمیاب‌تر هست از انقلاب سیاسی بعد از انقلاب سیاسی هم تازه ه سناریو داریم ما یا دموکراتیزاسیون رخ میده یا رژیم قبل قبلی تحت رهبری جدید ادامه پیدا می‌کنه یا اون رژیم قبلی حکومت خودکامه قبلی جای خودشو میده به یه حکومت خودکامه جدیدی آماری که به ما ارائه میدن اینه که از جنگ جهان از پایان جنگ جهانی دوم تا سال ۲۰۱۴ از تمام این انقلاب‌هایی که رخ داده فقط و فقط ۲۵شون به دموکراتیزاسیون انجام میده یعنی در اکثر موارد در ۷۵ از انقلاب‌هایی که در نزدیک به ۸۰ سال گذشته رخ داده در واقع انقلاب رخ نداده به یک معنایی تصرف قدرت رخ داده چون دموکراتیزاسیون تو ۷۵ موارد رخ نداده یا حکومت قبلی فقط اومده تحت رهبری جدیدی ادامه پیدا کرده یا اون حکومت خودکامه قبلی غیر دموکراتیک قبلی جای خودشو داده به یه حکومت خودکامه و غیردموکراتیک جدید پس اینو از یاد نبر
همون طور که پیشتر اشاره شد سیر پیشرفت انقلاب‌ها لزوماً خطی نیست. در اینجا به اختصار سرگذشت انقلاب نارنجی اوکراین در سال ۲۰۴ را روایت می‌کنیم. طقیان مردم علیه تقلب انتخاباتی با هدف تغییر نظام سیاسی از خودکامگی رقابتی به دموکراسی. صدها هزار نفر اومدن در میدان استقلال کیف تظاهرات کردن. لباس نارنجی رنگ که علامت و نشانه اپوزیسیون بود رو پوشیدن و در روزهای دست به اعتصاب سراسری زدن محل اقامت کوچما رئیس‌جمهور وقت رو هم اشغال کردن اماکن نخستوزیری و ریاست جمهوری رو هم اشغال کردن از نیروهای امنیتی هم خواستن که بیان به اون‌ها بپیوندن نیروهای نظامی سرگردان بودن چون تو اون لحظه به دلیل اون وضعیت که میگم تقلب انتخاباتی و این داستان‌ها شده بود ۳ تا رئیس‌جمهور وجود داشت یکی کوچما بود که همون موقع اصلاً در قدرت بود بعداناکویچ و یفشنکو هم که هر دو تا نامزدهای اصلی اون انتخاب اونام مدعی پیروزی بودن خب دو دسته‌ای افزایش پیدا کرد کرد. کار به جایی رسید که نیروهای امنیتی به یاناکویچی که با تقلب در انتخابات پیروز شده بود گفتن اگه تو به مردم حمله کنی ما این بار از مردم محافظت می‌کنیم. در نتیجه ۶ روز به پارلمان فشار وارد شد. در نهایت پارلمان نتیجه انتخابات تقلبی رو باطل اعلام کرد. بعداً دیوان عالی هم اومد انتخاباتو باطل اعلام کرد. تاریخی برای انتخابات جدید تعیین کرد. ۱۲ ه۰۰ ناظر المللی آمدن رسانه‌های بین‌المللی توجه شهید کردن به انتخابات جدیدی که قرار بود برگزار بشه این بار اون یانوکویچی که نخستوزیر مورد حمایت کوچما رئیس‌جمهور وقت بود شکست خورد که با تقلب دفعه اول برنده اعلامش کرده بودن گفچنکویی که نماینده نامزد اپوزیسیون بود ۵۲ به ۴۴ رأی آورد یعنی ۸ بیشتری نورد و پیروز شد اما ببینید چه اتفاقی افتاد اینجا ظاهراً انقلاب انتخاباتی موفق بود دیگه چون اپوزیسیون تونست انتخابات جدید برگزار کنه و نامزد خودشو به قدرت برسونه اما در ۲ سال بعد چنان اختلافات بین اپوزیسیون شدید شد فساد دوباره ادامه پیدا کرد که در انتخابات پارلمانی ۲ سال بعد همون یانو کووید چی که دفعه قبل شکست خورد تو انتخابات ریاست جمهوری دوباره چی شد به نخستوزیری رسید و یه چند وقت بعدش لمانو منحل کرد. چرا؟ چون قبلش تو اون ۲ سال خانم یولیا تیموشنکو که خودش نخست‌وزیر شده بود با رئیس جمهور یفشنکو اختلاف پیدا کرده بود. اینا هر دو تا اپوزیسیون بودنا قبلش. این اونو به فساد متهم می‌کرد. اون اینو به یک چیز دیگه متهم می‌کرد. نهایتاًهم یفتشنکو تیموشنکو رو عزل کرد اصلاً. حالا ببینید چه اتفاقایی افتاد. یادآوری در واقع تاریخی. اینکه یاناکویچ تو انتخابات پارلمانی شکست خورد. این بار دیگه که نمد اپوزی که دفعه قبل برنده شد یعنی تو انتخابات ریاست جمهوری برنده شده بود حالا شکست که خورد توی انتخابات پارلمانی هنوز رئیس جمهور بود دیگه شکست خورد گفت برای اینکه قدرتم تضعیف شده دوباره همون خانم یولیا تیموشنکاوی که خودش عرض کرده بودو خودش منسوب کرد برای اینکه جلوی اون جناه مورد حمایت روسیه که شنکو باشه موضع خودشو تقویت کنه حالا اومد اونو منسوب کرد اما دوباره بین این دو نفر و حامیانشون دوباره اختلاف شروع شد در نتیجه اون یانوکویچ احساس کرد که انقدر دوباره اعتبارش احیا شده ازش اعاده حیثیت شده اومد تو انتخابات ریاست جمهوری دوره بعد سال ۲۰۱ نامزد شد یعنی همین یاناکویچ این بار نامزد شد که دفعه قبل با تقلب کرده بود و مجبور شده بود از بره کنار حالا هم یارانکویچ نامزد شد هم تیموشنکو نامزد شد نخستوزیر دوباره اختلاف پیدا کرده بود هم یفچنکو شد حالا هر سه تای اینا دوباره قواعد دموکراسی رو نصب کردن هر سه تا معلوم شد ل زد و بندن، دنبال رأی خریدن، زد وند می‌کنن با شهردرا، با قاضی‌های دادگاه‌ها، با مسئولان. این نتیجه این شد که این دفعه همون یانوکویچی که دفعه قبل با خفت و خواری اصلاً باعث شده بود بره کنار، پیروز شد. این آقا دوباره شد این رئیس جمهور. چرا؟ چون مردم از اون فساد و رکود اقتصادی و درگیری مستمر بین رئیس جمهور نخست‌وزیری یعنی تیموشنکو و یفچنکو سرخورده شده بودن. دوباره اومدن رأی دادن به همون یانو. کویچی خودشون قبلاً در انقلاب نارنجی از قدرت کنارش زده بودن اینجاست که میگیم انقلاب خطی نیست جلو نمیره می‌تونه برگرده عقب چون نهادها تغییر نمی‌کنن یعنی چون مردم بعد از چند سال فهمیدن دموکراسی به وجود نیومده بسیاری از وجوع حکومت قبلی باقی مونده حتی بعضی از اون رهبرای قبلی دوباره به مناسبی رسیدن و قوانین که داشت تغییر می‌کرد متوقف شد دموکراتیزاسیون متوقف شد در واقع دوباره خودکامگی برقرار شد یعنی فساد تو اوکراین بعد از انقلاب نارنجی اتفاقاً اینقدر گسترش یافت که کارای دولت اوکراین از کارای دولت مالی، دولت نامیبیا و دولت مغولستانم چی کمتر شده بود. این داستانا دوباره ادامه پیدا کرد این فساد و این‌ها دوباره تو سال ۲۰۱۴ دیدید مردم اومدن خیابون انقلاب میدان حالا و بعد از اونم که داستانها رو دیگه ما بهتر می‌دونیم ولی می‌دونیم که دگرگونی سیاسی اوکراین هنوزم ادامه داره. رهبرا چند بار تغییر کردن اما هنوز قواعد اوکراینی کاملاً تغییر نکرده. حکومت قانون کاملاً برقرار نشده. فساد کاملاً از بین نرفته. اولیگار تو اوکراین هم هست. اما حالا به علت از جنگ روسیه و اوکراین فعلاً یک هم‌بستگی در کشور به وجود اومده. بعضی‌ها امیدوارن که این قدرت اولیگارش‌ها بعد از این جنگ کاهش پیدا کنه و روند دموکراتیزاسیون ادامه پیدا کنه. در واقع اوکراین ببینید از سال ۲۰۰ نه تنها از اون سال هز انقلابهای اروپاشی کمونیست بلکه از همون انقلاب نارنجی ۲۰۴هم هنوز انقلاب سیاسیش حتی انقلاب سیاسیش هنوز کامل نشه نشده. ه برسه به انقلاب اجتماعی که همونطور که گفتیم مستلزم تغییر فرهنگه این تمایز بین انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی که مستلزم تغییر فرهنگ خیلی مهمه اما می‌بینید خیلی وقتا حتی همون طور که گفتیم ۷۵ موارد در از جنگ جهان دوم به بعد تا سال ۲۰۱۴ انقلاب به دموکراتیزاسیون متأسفانه نیانجام
و حالا دوگانه شرایط ساختاری در مقابل مقاومت مدنی و عاملیت فردی هر کدام از نظریه پردازانی که در این دو گرو قرار دارند چه می‌گویند؟
تحقیقات مربوط به انقلاب عمدتاً مبتنی بر عوامل ساختارینان که انسان بر اون‌ها کنترل نداره. تازه هر وقتم میان مثلاً صدای اسکاتچپول و امثالهم میان مثلاً درباره انقلاب‌ها صحبت می‌کنن می‌کردن و تعلیم می‌کردن حتی وقتی هم میگن بر احساسات انسانی مثل مثلاً احساس سرخوردگی مردم احساس بی‌عدالتی احساس محرومیت نسبی مردم تأکید می‌کنن باز خود این احساسات رو عامل مهم نمی‌دونن میگن اون شرایط ساختاری اون حکومت که منتهی به برو حساسات شده علت وقوع انقلابه اما از اون طرف پژوهشگرا و آکادمیسین‌هایی که بر مقاومت مدنی تأکید می‌کنن اینا میان از اونور بر کنش‌ها اعمال استراتژیک و تصمیم‌گیری‌های تاکتیکی افراد تمرکز می‌کنن. عوامل ساختاری رو متهم نمی‌شمارن. حالا چه کسی تو این حوز خیلی شخصیت معروف و مطعی هست از جمله در بین ایرانیان؟ جین شارپ که تو کتاب یه کتاب سه جلدی هم نوشته ایشون سیاست کنش خشونت پرهیز تو سال سال ۱۹۷۳ این کتاب سه جلدیو نوشته نکته مهم اینه که قبل از شارپ می‌گفتن گاندی و لوتر کینگ پیروز شدن چون به عدم خشونت به خشونت‌پرهیزی پایبند بودن در نتیجه از نظر اخلاقی دست بالا رو داشتن بر مخالفان خشونت خشن خودشون پیروز شدن شارپ می‌گفت علت اصلی مو موفقیت انی مثل گاندی و مارتین لوترکینگ این بود که اونا دینامیسم سیاسی حاکم بر تعاملات بین مخالفان و مراکز نهادی قدرت تغییر دادن. چطور؟ اینطور که این‌ها وقتی تونستن مردم رو به نافرمانی مدنی فرا بخونن در واقع شهروندان اومدن مهارت‌های خودشونو دانش خودشونو منابع مادی خودشون و همکاری خودشون رو که برای فعالیت روزمره هر حکومتی لازمه از حکومت سلب کردن. یعنی وقتی ریزش رخ داد هنرمندا، روزنامه‌نگارا حتی رهبرای دینی، نیروهای امنیتی، بروکراتها، دیوانسا همه اینا اومدن کارمندا قطع همکاری کردن با حکومت. حکومت دیگه فلج شد. چرا؟ چون خیلی این تحلیل شارپ خیلی این قسمتش جالبه چون میگه قدرت در نهایت سیاسی نیست، اجتماعیه در دست مردمه. اگر شهروندان اعت از حکومت و همکاری با حکومت خودداری کنن. هیچ حاکمی و هیچ حکومتی نمی‌تونه به حکومت خودش ادامه بده. چون قدرت در نهایت اجتماعیه. حالا که اینطوریه نویسنده‌های کتاب میگن باید ببینیم کدوم راهبردها و تاکتیک‌ها کدوم استراتژی‌ها و کدوم تاکتیک‌های افراد مؤثرن و اینجاست که به همون کتاب خانم اریکا چنو و خانم ماریا استفان کتاب چرا مقاومت مدنی مؤثر است که سال ۲۰۱ منتشر شد. رو اشاره می‌کنن که اون کتاب با تحلیل آماری کلان نشون داد که احتمال موفقیت کامل یا نسبی مبارزات خشونت‌پرهیز تقریباً ۲ برابر مبارزات خشونت‌ آمیزه. چرا؟ چون وقتی مبارزه خشونت پرهیزه درصد بیشتری از شهروندان که جذب اون بشن و در اون فعالیت کنن و در نتیجه همه تاکتیک‌ها مؤثرتر میشه دیگه. اگر فراخوان اعتصاب سراسری میدن، فراخوان تحریم سراسری میدن خب موفق‌تر میشه. از اون طرف که با آقای حکومت همکاری می‌کنن اگر احساس خطر نکنن نترسند که این مخالفان اگر پیروز بشند ما را از درختان آویزان خواهند کرد و اعدام خواهند کرد و خواهند کشت راحت‌تر می‌پذیرند که دیگه مقاومت نکنن همکاری نکنن به حکومت و دست از حمایت از حکومت بکشن
مهارت‌های مقاومت کنندگان در موفقیت انقلاب از عوامل ساختاری حاکم بر جامعه مهم‌تره این گ داره تا چه اندازه درسته؟ داستان انقلاب مصر و نقش مقاومت مردم داستان از این قراره که در روز ۲۵ ژانویه ژانویه سال ۲۰۱۱ اومدن از یه طریق یه صفحه فیس‌بوکی ایجاد شده بود به اسم همه ما خالد سعید هستیم که خالد سعید یه دگراندیشی بود که زندانی شده حدود ۱۰۰ هزار نفر اومدن از طریق این صفحه فیسبوکی همه ما خالد سعید هستیم قول دادن اعلام کردن که در تضا رات روز پلیس شرکت می‌کنن. اما اینا هماهنگ کننده‌های این تظاهرات گفتن بهجان اینکه ما بریم تو یک جا یا دو جا تظاهرات بزرگ برپا کنیم بیان چندین تظاهرات کوچک‌تر در قاهره برگزار کنیم تا سرکوب آسان آسون نباشه و بعداً همهمون در نهاد مثلاً بریم تو میدون تحریر به هم دور هم جمع شیم. یه کار خیلی مهم دیگه‌ای کردن. از طریق اینترنت از مردم خواستن دست به خشونت نزدن. حتی حتی آمدن فهرستی از شعارهایی رو ارائه کردن که تفرقه‌ آمیز نبود. یعنی گفتن برای اینکه ما اتحادمون حفظ بشه نریم شعاری بدیم که مثلاً یه گروه دیگه خوشش میاد یه گروه دیگه بدش میاد شعارای تفرقه‌آمیز ندیم. یه فهرستی داشتن که کدوم شعارها شعارهای مشترک خواسته مشترک همست. حالا اکثر ناظرا می‌گفتن نه اون روز اتفاق خاصی نمیفته. تحلیل دیگران می‌گفتن اتفاق اما برخلاف انتظار اکثر نازرا اون روز به بزرگ‌ترین تظاهرات در یک دهه قبل از اون در مصر تبدیل شد و باعث شد که رهبران اون جنبش یه خواسته‌های اجتماعی و اقتصادی رو مطرح کردن که اما نکته مهم اینه هنوز نمی‌گفتن جز این خواسته‌هاشون این نبود که حسنی مبارک از قدرت بره کنار شهرای دیگه‌ای مثل اسکندری و سوئزم اومدن تظاهرات برپا کردن در نتیجه نیروهای امنیتی پراکنده شدن نتونستن تو روز اول مردم رو سرکوب کنن در نتیجه مردم تشجیع شدن دل و جرأت بیشتری پیدا کردن گفتن روز جمعه ۲۸ ژانویه میایم تظاهرات ۱ میلیون نفری برگزار می‌کنیم و تو اون تظاهرات خواسته‌ها رادیکال‌تر شد سرنگونی کل رژیم اونجا مطرح شد افرادی مثل آقای البراده‌ای رئیس سابق آژانس انرژی اتمی که دیگه به مصر برگشته بودن اینام اومدن جز رهبران شدن بر خشونت پرهیزی تأکید می‌کردن اما باید بدونیم همه مردم همیشه از خشونت خودداری نمی‌کردن حکومت چیکار کرد حکومت مصر اومد یه روز قبل از اون تظاهرات اعلام شده ۲۸ ژانویه یعنی پنجشنبه ۲۷ ژانویه اومد اینترنتو بد کرد تا دیگه دنیا ندونه که چه اتفاقی قراره اونجا بیفته و سرکوب مردم آسون بشه و از طرف دیگه هم دن اگه اینترنتو قطع کنن مردم خیلی خشمون عصبانی میشن میان دست به خشونت می‌ذارن در نتیجه راحت‌تر می‌تونن مردمو سرکوب کنن در روز بیست۸م بله حکومت بیشتر از روزای قبل دست به خشونت زد و همین خشونت بیشترشم باعث شد بعضی از مردمم برن به ماشین‌هایی‌های پلیس و کلان‌تری حمله کنن اونا رو آتیش بزنن اما صدها هزار نفر از تظاهرک کننده‌ها اومدن مقررات منع رفته آمده که قرار بود از ساعت شیشه از کسی دیگه تو خیابانی نباشه نادیده گرفتن تو خیابون موندن حکومت غافل‌گیر شد خود فردا اصلاً یه جور آرامش نسبی برقرار شد در عین حال حکومت نیروهای امنیتی لباس نیروهای امنیتی اومدن لباس شخصی پوشیدن رفتن بین جمعیت چرا می‌خواستن برن جمعیت رو تشویق کنن به خشونت تا جمعیت به خشونت دست بزنه دولت بگه اینا خشونت کردن ما سرکوب کردیم از اما در اینا دولت وعده داد که حقوق کارمنداهای دولتو ۱۵ افزایش بده گفت اگه بیاین برین سر کار حقوقتون رو همون روز اول که میدیم حقوقتونو ۱۵ افزایش میدیم حالا من کار مندا چیکار اومدن تو اولین روز کاری رفتن سر کار اون حقوقشونو که ۱۵ افزایش پیدا کرد گرفتن دوباره حقوق که گرفتن برگشتن به خیابون یعنی کلک زدن به حکومت حقوق افزایش یافته رو گرفتن و برگشتن به خیابون در ۲ روز بعد استقامت مخالفان تو ۱۳ ژانویه نتیجه داد ارتش اعلام بی‌طرفی کرد گفت من در ما در برابر خواسته‌های مسالمت‌آمیز مردم تا زمانی که مردم مخالفان مسالمت آمیز باشه درضراتشون به اونا حمله نمی‌کنیم حالا حکومت یه از ارتش هم بی‌نصیب و بهره شد. به لباس شخصیا و اوباش اجیر شده خودش متوصل شد تا به مردم حمله کنن که مردم دست به خشونت بزنن تا ارتش بگه مردم چون خشونت کردن ما وارد عمل شدیم. ۲ فوریه یکی از خشن‌ترین روزای انقلاب بود. بهش میگن روز جنگ یا نبرد شتر. چون خب بعضی از حامی‌های مبارک از جمله این تورگایدا تورگایدهای سوار بر شتر اومدن حمله کردن به مردم و سنگ و ککتل مولود هر طرف باریدن گرفت. ارتش بی‌طرف موند ولی مردم میدون تحریر حفظ کردن تو هفته بعد اما تو هفته بعد فقط تو روزای تعطیل می‌رفتن تظاهرات امبور می‌کردن. دولت خسته شده بود، کلافه شده بود هی وعده می‌داد. مردم از یه طرف خسته شده بودن. واغنیم که یه فعال معروفی بود که یه هفته قبل ناپدید شده بود مجبور شدن آزادش کردن اما وائل غل به نزدیک آزاد شد مردمو تشجیع کرد گفت ناامید نشید و خسته نشید و به نظارات ادامه بدید. ۴ روز بعد معاون مبارک خبر اس استعفای مبارکو اعلام کرد.
بعد از این خبر بود که باراک اوباما رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده گفت در مصر نیروی اخلاقی خشونت‌پرهیز پیروز شده. اما این نظم و انزباط استقامت و مقاومت خشونت‌پرهیز مردمی که به پیروزی انقلاب مصر انجامید تنها دلیل پیروزی نبود و به عقیده نویسندگان کتاب باید به عوامل ساختاری هم توجه کرد. و حالا نیمه دیگر ماجرا.
ما اگه ا رو نگاه کنیم می‌بینیم یک روز قبل از اینکه مبارک استعفا بده هنوز گفته بود من در قدرت می‌مونم اما وقتی اینو گفت اوباما رئیس‌جمهور وقت آمریکا ابراز نارضایتی کرد به شکل بی‌سابقه‌ای اومد از مصر که متحد کلیدی آمریکا در منطقه بود انتقاد کرد که چرا فرصت و غنیمت نمی‌شمری به دموکراسی واقعی تن نمیدی چرا اینطوری کرد اوباما چون اوباما فهمیده بود که حمایت از رهبری که میلیون‌ها مخالف داره دیگه به سود آمریکا نیست حالا تاریخ به ما چی میگه تاریخ میگه ما میگه از ۱۰۰۰ ۱۹۷ آمریکا حامی مصر بود چون مصر با اسرائیل صلح کرده بود. مبارکم از سال ۱۹۸۱ داشت با اسلام‌گرایان و کمونیستا مبارزه می‌کرد. آمریکا هم اصلاً به نقض حقوق بشر دمیز هیچ کاری نداشت. تا سال ۲۰۳ جرج پسر اومد بر گسترش دموکراسی و آزادی تأکید کرد. خب باعث شد که انتقادات در داخل و خارج از مصر از ریاکاری حکومت آمریکا افزایش پیدا کنه که چطور شما میگی در لفظ می‌خوای دموکراسی آزای در مصر افزایش بده. اما در عمل از ق بشر اس انتقاد نمی‌کنی در مصر. انتقادا به حدی افزایش یافت که بعضی از نمای همون نماینده‌های مجلس آمریکا که در ۱۰ ۱۹۹۰ حامی فعال سنی مبارک بودن شروع به انتعقاد از نقض حقوق بشر کردن. گفتن اگه آمریکا قراره همچنان بسته‌های کمکی خودشو به مصر بفرسته باید شرط بذاریم. یه وضعیت خنده‌داری ایجاد شد. چون یه بخشی از دولت آمریکا به دولت مصر کمک مالی می‌کرد. بخش دیگه به گروه‌های اپوزیسیون برای ترویج دموکراسی کمک مالی می‌کرد. سال ۲۰۷ جرووش پسر اومد فرمان پیشبر دموکراسی رو امضا کرد و بر اساس اون فرمان آمریکا خودشو متعهد کرد به ترویج دموکراسی در خارج از کشور در خارج از آمریکا این شد قانون حالا چه اتفاقاتی داشت میفته‌ها این قبل از اون ولی قبل از اون در اوایل دهه ۲۰۰۰ کنگره آمریکا اومده بود به مصرم اعلام کرده بود به دولت مصر که اگه به آزار شکنجه مخالفان ادامه میدی کمک مالی رو ق قطع می‌کنیم در ۱۷ روزی که انقلاب مصر جریان داشت حد ۸۴۶ نفر به قطع رسیدن. به همین دلیل کنگره آمریکا دیگه نمی‌تونست ساکت کنه. این ریاکاری رو نمی‌تونست ادامه بده. اما یه مسئله مهمی اینجا وجود داره و اونه که برخلاف جمال عبدالناصر که متکی به شوروی بود از زمان انورساداد مصر سالی حدود ۲ و ۲ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار کمک مالی از آمریکا دریافت می‌کرد که حدود ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلارش کمک مالی به ارتش مصر بود. نظامیای مصری تو بخش صنعت و تجارت کسب و کار سودآوری داشتن. یعنی از اسلحه‌سازی بگیرید تا کشاورزی تا گردشگری تا مثلاً تولید ماشین، لباسشجویی، خودرو، یخچال همه اینا دست داشتن نظامیا. یعنی حکومت سادات و مبارک به سود نظامیا بود. حکومت از یه طرف میومد تداوم کمک مالی آمریکا به نظامی‌ها رو تضمین می‌کرد. از اون طرف ارتش ثبات سیاسی رو که ضامن تداوم حکومت بود حفظ می‌کرد. اما یه عوامل دیگه‌ای به وجود اومد که این معادله رو عوض کرد. سادات اومد تو سال ۱۹۷۹ دادگاه قانون اساسی تأسیس رای اینکه به غرب نشون بده که ما در مصر قانون‌مدار هستیم و سرمایه‌های خارجی محفوظ می‌مان. ما نمیایم مثلاً نشنالیزن نشنالیزیشن و ملی‌سازی صنایه اعلام کنید. حالا بعضی از همین قاضیا وبال گردن سادات مبارک شدن. حامی حقوق بشر شدن. حامی فعالان شدن. در زمان وقتی بش پدر به عراق جنگ اول خلیج فارس حمله کرد خب بش پدر می‌خواست مطمئن باشه که دنیای عرب همههامی این حمله آمریکا به عراقه. وظیفه رو گذاشت به عهده مبارک و مبارک اومد ۳۵ ۰۰۰ تا سربازم به این جنگ فرستاد که اصلاً نقش مهمی نداشتن اما نفس اینکه ۳۵ ۰۰۰ سرباز مصری وجود داشت تو این جنگ به حمله آمریکا به عراق مشروعیت بخشید در بین در دنیای عرب آمریکا اومد به نشانه قدردانی از مصر ۱۳ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار بدیی مصر رو بخشید تعداد دیگه از کشورهای وام‌دهنده که رم متقاعد کرد که ۱۰ میلیارد دلار دیگه هم از مدیایی مصر رو ببخشن در نتیجه بدیه‌های خارجی مصر یه دفعه یه شبه نصف شد این کشور تونست بره بازم نرخ‌های بهتری بگیره اما به مرور زمان نظامیای مصری پیونده‌های مستقل از دولت مبارک با آمریکا برقرار کردن از غذا در همون زمانی که تظاهرات سال ۲۰۱ شروع شد بیش از ۲۰ تا افسر ارشد مصر در پنتاگون سرگرم دیدار سالانه هفتگی بودن و خب داستان اینه که از زمان صلح با اسرائیل هزاران افسر مصری می‌رفتن در آکادمی‌های نظامی آمریکا مثل دانشگاه ملی دفاع آموزش می‌دیدن ولی اونجا علاوه بر اینکه با آخرین فنون نظامی آشنا می‌شدن با ارزش‌های دموکراتیکی مثل حقوق بشر و فرماندهی غیرنظامی ارتشم آشنا شده بودن. اونا دیگه می‌دونستن که اگه به دستور مبارک عمل کنند و به معترضهای دموکراسی‌ها سرکوب کنن، تصویری که از اون‌ها در رسانه‌های غربی ارائه میشه تصویریه که به ضرر خودشونه. یعنی می‌گفتن ما داریم سالی ۱ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار کمک مالی از آمریکا می‌گیریم به سود ثروت شخصی و امپراتوری جمعی ما ار ما نظامیا ارتشه. در نتیجه ما دیگه نباید از رک که به چشم مخدوش شده در انظار جهانیان حمایت کنیم. پس ببینید اینجا این عامل ساختاری رابطه‌ای که بین مصر و آمریکا و به عبارتی دقیق‌تر بین آمریکا و نظامی‌های مصر، ارتش مصر وجود داشت بسیار مهم بود. چونکه در لیبی و سوریه هم مردم آمدند به خیابان اما چون این عامل ساختاری یعنی پیوند و رابطه مثلاً خاصی بین ارتش این د تا کشور لیبی و سوریه با آمریکا وجود نداشت. اونجا دیدید که چه وضعیت خشونت‌آمیزی یعنی در مصر خشونت شد اما خشونت‌هایی در لیبیکه و سوریه که تا به امروز هم بسیار ناآرامن. مصرم وضعیت ب اصلاً خوبی نداره. اصلاً هیچ‌کدوم از این انقلابا بهار عربی به موفقیت دست پیدا نکرده به تعبیری. یعنی نه تنها انقلاب اجتماعی رخ نداده درش بلکه اون انقلاب سیاسی هم کامل نشده و دموکراسی دموکراتیزاسیون که زمانی روندش شروع شد که فکر می‌کردن بهار می‌انجامه به تعبیری به خزان انجام میده. اما حداقل مثلاً در مصر و تونس کشتاری که در لیبیا و سوریه به راه افتاد به راه نیفتاد چون هم خشونت پرهیزی خیلی بیشتر بود در بین معترضان هم این رابطه ساخت عامل ساختاری مهمی وجود داشت
و اما نکته پایانی کتاب از زبان عرفان ثابتی
یه واژه اصلی تو انقلابا وجود داره و اون استراتژی یا راهبرده استراتژی یا راهبرد اون چیزیه که عاملیت فردی رو به ساختار یده بین این د تا رابطه ایجاد می‌کنه. آدم‌ها، انسان‌ها، افراد تاکتیک‌های گوناگونی رو در جنبش به کار می‌برن. اما اون چیزی که این تاکتیک‌ها رو استراتژیک می‌کنه یعنی یه تاکتیکی هست که در یک لحظه خاصی، در یک مکان خاصی دیگه تاکتیک نیست. به استراتژی تبدیل میشه. بستگی داره به شرایط ساختاری معینی که تو اون لحظه خاص در اون مکان خاص وجود داره. به عبارت دیگه اس استراتژی یا راهبرد چیزی نیست مگر عاملیت افراد اما عاملیتی که مقید به ساختاره یعنی ممکنه یک تاکتیک انقلابیون در یک کشوری تبدیل به استراتژی نشه اما همون تاکتیک در یک کشور دیگه‌ای به دلیل وجود عوامل ساختاری متفاوتی تبدیل به استراتژی بشه بنابراین تو تحلیل انقلاب هم باید عاملیت افراد روش افراد روو در نظر بگیریم هم عوامل ساختاری رو و این از این نکته غافل ن م که مقاومت مدنی فقط یه تاکتیک نیست مقاومت مدنی یه کارزار مستمریه رویداد نیست فراینده این خیلی مهمه رویداد نیست مقاومت مدنی فراآینده و چون فراینده از روش‌ها و تاکتیک‌های گوناگونی استفاده می‌کنه یعنی هم به سراغ تظاهرات انبوه گسترده میره هم به سراغ اعتصابات سراسری میره هم به سراغ بایکوت و تحریم میره هم به سراغ عدم همکاری گسترده با حکومت میره با دولت میره هم به سراغ مثلاً استفاده از هنر اعتراضی میره همه این‌ها رو استفاده می‌کنه تا ببینه کدوم این تاکتیک‌ها می‌تونن به لطف اون شرایط ساختاری معین و خاصی که در اون جامعه خاص در اون لحظه خاص وجود داره یکی از این تاکتیکا تبدیل به استراتژی میشه و باعث پیروزی میشه یعنی هم از عاملیت باید حرف بزنیم و بهش تأکید کنیم ساختار عاملیت مقید به ساختار میشه استراتژی و راهبرد اما نکته مهم اینه که همه تاکتیک‌های خشونت پریزرو باید استفاده کنیم انتخاب کنیم اثر انباشتی و افزایشی و تجینی اون تاکتیک‌ها یا شرایط ساختاری رو به نفع مخالفان تغییر میده یا یکی از اون تاکتیکها تبدیل به استراتژی پیروزی میشه به یک کتاب گوش کردید پادکستی از آسو که در این قسمت به بررسی کتاب درباره انقلاب‌ها سیاست سرکش در دنیای معاصر پرداخت. پادکست‌ها و نسخه شنیداری مقالات آسو رو در شبکه‌های اجتماعی و اپ‌های پادگیر به نشانی نشر آسو پیدا کنید.

این مطلب از سایت آسو گرفته شده و از صوتی به مکتوب تبدیل شده

print

مقالات
محیط زیست
Visitor
0195632
Visit Today : 192
Visit Yesterday : 718