اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

مقاومت در برابر امپریالیسم تنها از مسیر بازگشت به آرمان‌های انقلاب ۵۷، تداوم آن و تغییر نظم اجتماعی در جهت آن ممکن و شدنی است اما این بازگشت و به چنگ آوردن نه از مسیر هم‌پیمانی با و ستایش از ضدانقلابی که «توان دفاعی» و «انحصار نظامی» را در دست دارد، بلکه از مسیر مبارزه‌ای انقلابی با نظم حاکمی می‌گذرد که حکمرانی آن تنها با سرکوب انقلاب و آرمان انقلاب میسر شده است.

بعد از جنگ دوازده‌روزه و آتش‌بس میان اسرائیل و ایران، صداهای بسیاری نه تنها از میان نیروهای وابسته به حکومت و چپ‌نماهای محور مقاومتی، بلکه هم‌چنین گاه و بی‌گاه از میان برخی گرایش‌های دیگر چپ نیز شنیده شد که از زرادخانه‌ی تسلیحاتی و آنچه «توان دفاعی» جمهوری اسلامی خوانده می‌شد، دفاع یا از آن ستایش کردند. در نگاه اول این دفاع و ستایش به نظر درست می‌رسد و می‌توان چنین استدلال کرد که بدون این زرادخانه‌ی تسلیحاتی و «توان دفاعی»، ایران هیچ امکانی برای بازدارندگی نداشت تا بتواند به نقطه‌ی آتش‌بس برسد. البته فعلن از این نکته‌ی مهم می‌گذریم که آیا این «توان دفاعی»، توان دفاعی‌ای واقعی است یا در کم‌وکیف آن اغراق می‌شود؛ آن هم در شرایطی که طی دوازده روز ارشدترین عناصر فرماندهی نظامی و دانشمندان هسته‌ای کشته شدند، بسیاری از پایگاه‌های نظامی ارتش و سپاه آسیب جدی دیدند -به نحوی که در روزهای آخر پرتاب موشک به سمت اسرائیل عملن عملیات انتحاری محسوب می‌شد و تقریبن بلافاصله بعد از شلیک، محل پرتاب موشک‌ها مورد تهاجم اسرائیل قرار می‌گرفت-، اصلی‌ترین سایت‌های هسته‌ای کشور مستقیمن توسط آمریکا بمباران شد، بسیاری از مراکز دولتی چون صداوسیما مورد حمله قرار گرفتند و بنا به ادعای مقامات رسمی عالی‌ترین مقامات سیاسی کشور بعد از علی خامنه‌ای تنها بر حسب اتفاق زنده ماندند.

بنابراین موقتن این ادعا را می‌پذیریم که زرادخانه‌ی تسلیحاتی جمهوری اسلامی شکلی از توان دفاعی بود که در نهایت منجر به آتش‌بس شد و از این‌رو می‌توان بر ضرورت گسترش و تقویت آن چونان امری بدیهی صحه گذاشت. با این‌وجود در کل این روایت یک تقلب بزرگ و اساسی اتفاق افتاده است که توسط جریان‌های امنیتی و شبه‌امنیتی و نیز آنها که با شلیک دو موشک مفتون صحنه‌ی آتش شده‌اند، جعل و به عنوان حقیقت قالب می‌شود: فرو کاستن مسئله‌ی مقاومت در برابر امپریالیسم به مسئله‌ای نظامی و به این واسطه مسئله‌ای در انحصار قدرت سیاسی حاکم به جای درک مقاومت در برابر امپریالیسم به عنوان امری اجتماعی، که لاجرم هم‌دستی تاریخی و طبقاتی قدرت سیاسی حاکم را با منویات بلندمدت امپریالیسم افشا کرده و امکان سازشی حتا موقتی با این قدرت حاکم سرمایه‌سالار را ناممکن می‌کند. به همین دلیل زبان نصیحت‌گر طیف‌های گوناگون چپ‌نماهای محور مقاومتی از جدال و همت تا کارگاه تی‌وی و ده مهری‌ها رو به حکام جمهوری اسلامی برای اصلاح سیاست‌های اقتصادی‌اش، ترکیبی است از بلاهت و شیادی. بلاهت از آن‌رو که گمان می‌کند سیاست‌های اقتصادی جمهوری اسلامی تصمیم دو-سه بانکدار و کارشناس اقتصادی و شخصیت سیاسی ذی‌نفوذ است و شیادی از این‌رو که می‌خواهد دیگران هم چنین یاوه‌ای را باور کنند.

این دار و دسته‌ها به‌رغم اعلام وفاداری لفظی به آرمان‌های انقلاب ۵۷، از آن رو که امکان احیای انقلاب را در درون ضدانقلابی جستجو می‌کنند که تنها به واسطه‌ی سرکوب خونین انقلابْ قدرت سیاسی را تصاحب کرده، ربطی به انقلاب ۵۷ ندارند بلکه در برخورد با انقلاب ۵۷ و انکار و نادیده گرفتن نبرد انقلاب و ضدانقلاب، در واقع در تداوم منطقی و تاریخی ضدانقلابی قرار می‌گیرند که پیروز آن نبرد بوده است. چنین است که آنها در قدم اول نبرد طبقاتی بر سر سرنوشت انقلاب ۵۷ و طبقه‌ی پیروز در این نبرد را نادیده می‌گیرند، در قدم بعدی مبارزه‌ی ضدسرمایه‌داری را از مبارزه‌ی ضدامپریالیستی تفکیک می‌کنند تا هم وظیفه‌ی مبارزه‌ی ضدامپریالیستی و هم به شکلی متناقض‌نما وظیفه‌ی سیاست‌گذاری‌های سوسیالیستی را از جریانی درون سرمایه‌داری حاکم طلب کنند و در نهایت برای جلب توجه همان جریان از سرمایه‌داری حاکم به فرصت‌های رونق داد و ستد اقتصادی با روسیه و چین به جای امپریالیسم غرب توجه می‌دهند. آنها سرآخر اشکال متخالفی از همان اصلاح‌طلبان غربگرایی هستند که در شمایل تنها شیاطین حامی سرمایه تصویر می‌شوند تا مسئولیت استقرار نظم سرمایه‌داری از دوش دیگر جناح‌های سرمایه برداشته شود و امکان «اصلاح» امور گشوده بماند. کارگرانِ آنها در نهایت فرقی با کارگرانِ اپوزیسیون راستگرای جمهوری اسلامی ندارد. کارگرانِ آنها کارگران بی‌طبقه‌ای‌اند که بناست بدون شرکت در نبردی طبقاتی و بدون عاملیتْ در انتظار باشند تا سرمایه‌داری حاکم سر عقل بیاید و میزانی از امکانات عمومیِ غارت‌شده، بخشی از مالکیت عمومی سلب مالکیت‌شده و اندکی امکان مداخله‌ی مطلقن صنفی (و نه سیاسی را) در تقسیم کار اجتماعی و اداره‌ی امور برای آنها بگشاید.

مسئله‌ی اصلی‌ای که شیفتگان موشک آن را نفی و انکار می‌کنند این است که مقاومت در برابر امپریالیسم و انواع مداخلات امپریالیستی، که جنگ یگانه شکل آن نیست، بیش از آن‌که مسئله‌ای نظامی باشد امری است مربوط به جامعه؛ در حالی که امکانات جامعه‌ی ایران برای مقاومت در برابر این مداخلات امپریالیستی را جمهوری اسلامی نه فقط در چند سال اخیر، بلکه در طول دوران حکمرانی‌اش قدم به قدم در هم کوبیده و از بین برده است. در مستندی در مورد یکی از کودتاهای آمریکایی علیه دولت هوگو چاوز در ونزوئلا، مردم یکی از محله‌های حاشیه‌نشین کاراکاس به تصویر کشیده می‌شدند که محله‌ی خودشان را سنگربندی کرده و مسلحانه آماده‌ی مقابله با کودتاچیان شده بودند. یکی از اعضای این بریگادهای انقلابی خودجوش در گفت‌وگویی در این مستند می‌گفت: مسئله‌ی ما دفاع از دولت چاوز نیست؛ مسئله‌ی ما دفاع از خودمان است چون در صورت پیروزی کودتا، کودتاچی‌ها مردم حاشیه‌نشین را خواهند درید. جمهوری اسلامی در روندی چهل و چندساله از سلب مالکیت عمومی، خصوصی‌سازی‌های گسترده، ارزان‌سازی نیروی کار، بی‌ثبات‌سازی طبقه‌ی کارگر، آزادسازی قیمت‌ها، حذف یارانه‌ها، پولی و کالایی‌سازی آموزش و بهداشت و دیگر امکانات عمومی و ده‌ها نمونه‌ی دیگر از سیاست‌گذاری‌هایی که به نفع صاحبان سرمایه بوده، در واقع امکان مقاومت در برابر امپریالیسم را از جامعه سلب کرده است. آن بخشی از جامعه که بیش از چهار دهه است مورد تهاجم سیاست‌های سرمایه‌دارانه‌ی جمهوری اسلامی قرار دارد و در تجربه‌ی زیسته‌ی خودش مفهوم اجرای توافقات بین‌المللی جمهوری اسلامی با نهادهای جهانی امپریالیستی مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی را درک کرده، نمی‌تواند مانند خرده‌بورژواهای چپ‌نمای شیفته‌ی موشک، سرمایه‌داری را از امپریالیسم تفکیک کند و اجرای عدالت را موقتن به تعویق بیندازد. احاله‌ی اجرای عدالت به بعدهایی که زمان آن نامشخص است، تنها از همان طبقه‌ای برمی‌آید که هنوز به‌لحاظ مادی یا حتا صرفن به لحاظ وهمی ایدئولوژیک، امکان ادامه‌ی حیات در شرایط فعلی را دارد و این شامل اکثریت کسانی که در روند به‌هم‌پیوسته‌ای از فقیرسازی و تهاجم نئولیبرالی قدم به قدم دچار فلاکت شده‌اند، نمی‌شود.

به این‌ترتیب اتفاقن آنها که مبارزه‌ی ضدسرمایه‌داری را از مقاومت ضدامپریالیستی تفکیک می‌کنند و در برابر سیاست‌های سرمایه‌دارانه‌ی جمهوری اسلامی تنها به نصایح برادرانه‌ای اکتفا می‌نمایند که خودشان هم از پیش می‌دانند هیچ مابه‌ازای مادی‌ای نخواهد داشت و خللی در روند جاری امور ایجاد نخواهد کرد، در واقع هم‌هنگام با هم‌دستی در تحکیم و تقویت سرمایه‌داری داخلی در جهت تقویت امکان مداخله‌ی امپریالیستی نیز قرار می‌گیرند. لفاظی‌های آنها از قضا دقیقن در خدمت تقویت این افسانه‌ی رایج است که در ارتباط با جمهوری اسلامی مسئله، سرمایه‌داری نیست؛ بلکه مشکل، عدم کفایت و درایت حاکمان جمهوری اسلامی برای اجرای خوب سرمایه‌داری، خصوصی‌سازی واقعی و ایجاد امکان سرمایه‌گذاری خارجی است. طبقه‌ی کارگر، تهی‌دستان شهری و فرودستان در حالی که زیر بمباران بسته‌های سیاست‌های نئولیبرالی جمهوری اسلامی شاهد نابودی زندگی‌هایشان هستند و در فقر و فلاکت دست‌وپا می‌زنند، در ضمن هم‌زمان توسط گفتار مسلطی سازمان‌یافته در حکومت و اپوزیسیون نیز بمباران می‌شوند که به آنها می‌گوید مشکل سرمایه‌داری نیست بلکه نحوه‌ی اجرای آن است و اساسن سیاست‌های جمهوری اسلامی «کمونیستی» است. برای مقابله با این افسانه‌های مسلط و غالب، تلاش برای «آگاه کردن» طبقه تلاشی عبث و بی‌فرجام است. آگاهی قابلیتی است که در درون مبارزه‌ی طبقاتی و از درون مبارزه‌ی طبقاتی شکل می‌گیرد، نه با تراکت و ویدئو و فرمایشات کارشناسان کارگری، به ویژه اگر این فرمایشات در تضادی آشکار با تجربه‌ی واقعی‌ای باشد که طبقه آن را زندگی می‌کند. کافی است برای درکی عینی از این مسئله، کارگران هفت‌تپه و فولاد اهواز در دقایق مبارزات درخشان تابستان و پاییز ۹۷ و اعتلای آگاهی طبقاتی در میان آنان را به یاد بیاوریم و زوزه‌های هم‌زمان تمام جناح‌های طرفدار سرمایه در درون و بیرون حکومت را در همان دوران برای دفاع از «اصل خصوصی‌سازی» و «اصل سرمایه‌داری» که پاسخ کوبنده‌اش را در درون اعتصابات و اعتراضات طبقه دریافت می‌کرد.

برای ضدامپریالیست‌های شیفته‌ی موشک که در هر نسبتی با جمهوری اسلامی مبارزه‌ی ضدسرمایه‌داری را از مقاومت ضدامپریالیستی به صراحت یا ضمنی تفکیک می‌کنند، این لحظات درخشان از عاملیت طبقه‌ی کارگر نشانه‌های انحراف و کج‌روی طبقه‌ی کارگر است و به همین دلیل است که همه‌ی نیروهای درون این طیف، از «کارگاه تی‌وی» تا «تدارک کمونیستی» لحظه‌ی اکنون را هنگامه‌ی شکوفایی و اعتلای مبارزه‌ی صنفی و طبقاتی طبقه‌ی کارگر جا می‌زنند. اما آنچه طبقه‌ی کارگر در زندگی واقعی خودش تجربه می‌کند موج‌های گسترده‌ی اخراج و «تعدیل نیرو»، حقوق‌های عقب‌افتاده‌ی دائمی و متداوم، نابودی تامین اجتماعی و حذف بخشنامه‌ای قانون کار، پیمان‌کاری‌سازی همه‌چیز برای تسهیل استثمار و بهره‌کشی، کاستن هزینه‌ی کارفرما به واسطه‌ی حذف ایمنی و بیمه و همدستی بیش از پیش نهاد دولت با نهادهای سرمایه مانند اتاق بازرگانی و اتاق صنعت و سرمایه‌ی خصوصی است. بنابراین برای طبقه‌ی کارگرِ سرکوب‌شده که افق‌های طبقاتی‌اش به واسطه‌ی قهر و سرکوب حکومتی کور شده؛ برخلاف خرده‌بورژواهایی که ناگهان وطن‌پرست و میهن‌دوست شده‌اند، گزینه‌ها در عمل به انتخاب میان دو بمباران محدود می‌شود؛ بمبارانی که دست‌کم یکی از آن‌ها وعده‌ی «آینده‌ای بهتر» را جعل می‌کند.‌ به این‌ترتیب اتفاقن شیفتگان موشک با همدستی در این سرکوب، با نفی و انکار و تخفیف تضاد طبقاتی به عنوان تضاد بنیادین و صورت‌بندی تضاد با امپریالیسم به عنوان تضاد اصلی‌ای که در پرتو آن می‌توان موقتن تضادها و ستم‌های دیگر از جمله تضاد طبقاتی را نادیده گرفت، مسیر را برای مداخله‌های امپریالیستی‌ای باز می‌کنند که از سرکوب مبارزه‌ی طبقاتی و طبقه‌ی کارگر به نفع مداخلاتی سود می‌جوید که تنها و تنها در غیبت عاملیت طبقه‌ی کارگر، تهی‌دستان شهری و فرودستان ممکن بوده و خواهد بود.

گیج‌سری طیف‌های گوناگون چپ‌نماهای محور مقاومتی از این روست که از حکومتی انتظار مقاومت ضدامپریالیستی دارند که عامدانه تنها سوژه‌ای را که در پرتو مبارزه‌ی طبقاتی، تضادی آشتی‌ناپذیر با امپریالیسم دارد به شیوه‌ها و در روندهای گوناگون قتل‌عام می‌کند؛ خواه با گلوله‌ی مستقیم در درون قیام‌ها و خیزش‌ها و خواه با تحمیل فقر و سوءتغذیه و خواه با درمان و مسکن نامناسب. مسئله‌ی مقاومت در برابر امپریالیسم تنها موشک نیست، مسئله این است که کنترل موشک‌ها را چه کسی در دست دارد و کدام جامعه توان و از آن پیش‌تر امکان مقاومت در برابر امپریالیسم را دارد. وگرنه وقتی موشک‌ها درست در همان هنگامی شلیک می‌شوند که هم‌زمان آخرین توصیه‌نامه‌های صندوق بین‌المللی پول به مورد اجرا گذاشته می‌شود و وزارت اقتصاد به وزیری سپرده می‌شود که در مدرسه‌ی کودتاچی‌های میلتون فریدمنی درس خوانده است و عالی‌ترین مقامات حکومتی بر اجرای بی‌تنازل سیاست‌های اقتصادی موجود اصرار می‌ورزند، موشک‌ها تنها مقدمه‌ی سازش با امپریالیسم خواهند بود. عقب‌نشینی‌های گام به گام جمهوری اسلامی و انفعال آن بعد از عملیات ۷ اکتبرِ مقاومت فلسطین و آغاز قتل‌عام در غزه، بیش از آن‌که به توان نظامی حکومت ربط داشته باشد به جامعه‌ای ربط دارد که پیشاپیش تحت سیاست‌های حکمرانی به امپریالیسم واگذار شده است و این واگذاری نه از یک دهه پیش، نه از دولت حسن روحانی، نه از تعدیل اقتصادی دوران هاشمی رفسنجانی بلکه درست از همان لحظه‌ای آغاز شده که ضدانقلاب خمینیستی شوراها و کمیته‌های انقلابی را در کارخانه‌ها و مراکز تولید، در محله‌ها و دانشگاه‌ها و مدارس، در ادارات و روستاها و در هر کجایی که فرا روییده بودند، در کشمکشی خونین سرکوب کرد و از کار انداخت. بنابراین با این صورت‌بندی توافق داریم که مقاومت در برابر امپریالیسم تنها از مسیر بازگشت به آرمان‌های انقلاب ۵۷، تداوم آن و تغییر نظم اجتماعی در جهت آن ممکن و شدنی است اما این بازگشت و به چنگ آوردن نه از مسیر هم‌پیمانی با و ستایش از ضدانقلابی که «توان دفاعی» و «انحصار نظامی» را در دست دارد، بلکه از مسیر مبارزه‌ای انقلابی با نظم حاکمی می‌گذرد که حکمرانی آن تنها با سرکوب انقلاب و آرمان انقلاب میسر شده است.

شهریور ۱۴۰۴

منبع: فلاخن شماره‌ی دویست و هفتاد و پنجم

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0274136
Visit Today : 439
Visit Yesterday : 698