چکیده: کوروش بزرگ در حافظه تاریخی ایران و در روایتهای عبری، یونانی و لاتین، نماد عدالت و خردمندی شناخته میشود. اما بررسی منابع تاریخی نشان میدهد که تصویر آرمانی او بیش از آنکه مبتنی بر اسناد ایرانی باشد، در متون غیرایرانی و با فاصله زمانی طولانی از مرگ وی شکل گرفته است. این مقاله با تمرکز بر استوانه کوروش، بحران جانشینی پس از او، و روایتهای متناقض پژوهشگران، به بازخوانی انتقادی جایگاه کوروش در تاریخ میپردازد.
مقدمه
کوروش دوم (۵۵۹–۵۳۰ ق.م) بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی است. در روایتهای عبری، یونانی و لاتین، او چهرهای اسطورهای یافته و بهعنوان نماد مدارا و رهبری خردمند معرفی شده است.[۱] اما پرسش اساسی این است که آیا این تصویر با واقعیات تاریخی همخوانی دارد یا بخشی از فرایند اسطورهسازی است که بعدها، بهویژه در تاریخنگاری معاصر ایران، تقویت شده است؟
کوروش و فتح بابل
مهمترین سند تاریخی درباره کوروش، استوانهای است که در سال ۱۸۷۹ در پرستشگاه مردوک در بابل کشف شد. این متن، برخلاف ادعای محمدرضا شاه در جشنهای ۲۵۰۰ ساله (۱۹۷۱)، «نخستین منشور حقوق بشر» نیست، بلکه تکرار سنتهای مذهبی بابل است. شاهان آشور و بابل پیشتر متونی مشابه صادر کرده بودند و قانوننامه حمورابی (قرن ۱۸ ق.م) نمونه بارز آن است.[۲] در استوانه کوروش، پیروزی او نتیجه اراده مردوک معرفی میشود و نه حاصل یک ایده حقوقی مدرن.
بحران جانشینی: کمبوجیه و بردیا
پس از مرگ کوروش در نبرد با ماساگتها، کمبوجیه به سلطنت رسید. او برای جلوگیری از ادعای سلطنت توسط برادرش، بردیا را به قتل رساند. مرگ مشکوک کمبوجیه در بازگشت از مصر موجب شد فردی به نام گئومات، خود را «بردیا» معرفی کرده و قدرت را به دست گیرد. این رخداد، نخستین بحران جدی مشروعیت در تاریخ هخامنشی بود.[۳]
داریوش و مسئله کودتا
داریوش با همراهی گروهی از بزرگان دربار، گئومات را کشت و خود به سلطنت رسید. منابع تاریخی در مورد این رویداد متناقضاند: هرودوت آن را نتیجه توطئهای درباری میداند، در حالیکه روایتهای هخامنشی آن را عملی مشروع معرفی میکنند.[۴] این دوگانگی پرسشبرانگیز است: آیا داریوش مشروعیتی سیاسی داشت یا صرفاً با کودتا قدرت را تصاحب کرد؟
دین و دولت در ایران باستان
از دوره هخامنشی، ادغام دین و دولت به عنصر بنیادین سیاست ایران بدل شد. مشروعیت شاهان در گرو تأیید خدایان بود: در بابل با مردوک و در ایران با اهورامزدا. این الگو در تاریخ ایران بارها تکرار شد و بهعنوان یکی از عوامل بازدارنده توسعه سیاسی شناخته میشود.[۵]
روایتهای متناقض پژوهشگران
– گزنفون در کوروشنامه، کوروش را رهبر آرمانی و اسطورهای معرفی میکند.[۶]
– هرودوت تصویری انتقادیتر و گاه تراژیک از او ارائه میدهد.[۷]
– کتزیاس، حتی پیش از این دو، روایتهایی آمیخته با افسانه از کوروش نقل کرده است.
– رابرت فاکنر نشان میدهد که این منابع در ترسیم کوروش ناهمگون و ناسازوارند.[۸]
– رابرت رولینگر بر الگوی تکرارشونده بحرانهای جانشینی و دوگانگی قدرت در تاریخ ایران تأکید دارد.[۹]
– امنون نتصر اهمیت متون عبری، از جمله کتاب استر، را در بازنمایی سلطنت ایران در حافظه یهودیان برجسته میسازد.[۱۰]
نتیجهگیری
کوروش بیتردید شخصیتی برجسته در تاریخ ایران و جهان باستان است. اما تصویر او بیش از آنکه بر شواهد مستقیم استوار باشد، ساخته روایتهای غیرایرانی و اسطورهپردازیهای بعدی است. استوانه کوروش را نمیتوان «منشور حقوق بشر» دانست؛ بلکه باید آن را در ادامه سنتهای مذهبی و سیاسی بابل تحلیل کرد. از سوی دیگر، تاریخ هخامنشی با فرزندکشی، برادرکشی و کودتاهای کاخی پیوند خورده است. بنابراین، بازخوانی انتقادی کوروش نه کاستن از عظمت او، بلکه گامی برای فهم واقعگرایانهتر تاریخ ایران است.
علاقمندان به کاوش در باره کوروش می توانند به ویژه نامه کوروش بزرگ، فصلنامه ره آورد، شماره ۱۴۴، پائیز ۱۴۰۲/۲۰۲۳ مراجعه کنند.