سکولاریسم، مفهومی اساسی در جوامع مدرن، به دنبال یافتن راهی برای همزیستی مسالمتآمیز میان آزادی وجدان، برابری شهروندان و بیطرفی دولت در جوامعی است که با تنوع مذهبی فزایندهای روبرو هستند. با این حال، تعریف و اجرای این مفهوم در کشورهای مختلف میتواند به طور چشمگیری متفاوت باشد، حتی در دو کشور همسایه با نزدیکی فرهنگی مانند فرانسه و بلژیک. این مقاله به بررسی عمیقتر مفهوم سکولاریسم، تمایزهای آن در فرانسه و بلژیک، کاربردهای عملی، و چالشهای ناشی از سوءتفاهمها و افراطگراییها میپردازد.
تعریف سکولاریسم: چارچوب سیاسی و حقوقی
به گفته کاترین کینزلر، سکولاریسم آنگونه که در جمهوری فرانسه به کار گرفته میشود، یک سازوکار سیاسی و حقوقی است. این مفهوم بر این ایده ساده استوار است که قدرت عمومی (دولت، قانونگذاران، مقامات و کارمندان دولتی) نیازی به مرجع خارجی یا متعالی (مانند مذهب) ندارد. دولت خود را بر فضایی «صفر» یا «اشباع نشده» بنا میکند. این فضا، مانند یک فضای خالی در یک کتابخانه، امکان وجود هر چیز دیگری را فراهم میکند؛ به این معنا که همیشه یک “جای دیگر” ممکن است.
این رویکرد نشاندهده یک “مینیمالیسم“ است؛ دولت اصل سکولاریسم را بر خود و هر آنچه مستقیماً از آن تبعیت میکند، اعمال میکند. این بدان معناست که هیچ اشارهای به باور یا عدم باور خاصی نمیشود؛ هیچ آموزه یا دین رسمی دولتی به رسمیت شناخته نمیشود. با این حال، در حوزه جامعه مدنی، آزادی کامل عقاید و ادیان در چارچوب قانون عمومی اعمال میشود. بنابراین، بیطرفی دولت صرفاً یک فهرست کردن مواضع مختلف نیست، بلکه یک تمرکز بر موقعیت “صفر” خود است که به مواضع فلسفی مختلف اجازه میدهد در نظم قانون عمومی جای گیرند. ژان لکلر با این تعریف کاملاً موافق است و آن را بهترین رویکرد برای تعریف سکولاریسم میداند، زیرا ریشه در تاریخ مفاهیم و فلسفه دارد و یک “چارچوب باز“ و “فراگیر“ برای کثرتگرایی است.
مدلهای فرانسوی و بلژیکی سکولاریسم در عمل
فرانسه: در فرانسه، سکولاریسم بر جدایی دقیق بین دولت و ادیان استوار است که بیطرفی دولت را تضمین کرده و بیان مذهبی را در فضاهای عمومی تنظیم میکند. این سیستم، برخلاف تصور رایج، ضد دینی یا روحانیستیز نیست. بلکه چارچوبی است که به همه امکان وجود میدهد و از این رو شامل ادیان نیز میشود.
نمونههایی از کاربرد سکولاریسم در فرانسه:
-
پایان زندگی (یوتانازی): در بحثهای مربوط به یوتانازی، نقش دولت سازماندهی بحث است. دولت هیچ موضعی را از پیش به رسمیت نمیشناسد و باید خطمشیای را تدوین کند که مدیون هیچ تحمیل خارجی نباشد. این خطمشی باید توسط خود فرآیند قانونگذاری تدوین شود.
-
حمایت از ادیان: سکولاریسم فرانسوی ادیان را نیز حمایت میکند، به این معنا که آزادی باور و عدم باور را تضمین میکند. با این حال، این حمایت متقابل است؛ هیچ باور یا عدم باوری نمیتواند قانون خود را برای تدوین قوانین تحمیل کند.
-
میراث مذهبی و نمادها: بناهای مذهبی مانند کلیساها که بخشی از میراث تاریخی هستند و توسط قانون 1905 به عهده دولت گرفته شدهاند، همچنان توسط دولت نگهداری و تأمین مالی میشوند. اما نصب نمادهای مذهبی جدید در اماکن عمومی از سال 1905 ممنوع است.
-
مدرسه: در فضای آموزشی که حضور اجباری است، سکولاریسم به این معناست که دانشآموزان باید “خود را از نمادهای مذهبی، سیاسی و فلسفی“ برهنه کنند. مدرسه مکانی برای “انتقال از مرکز“ و “رهاسازی“ است، نه بازتولید هویتهای موجود.
بلژیک: در مقابل، سکولاریسم در بلژیک حول محور به رسمیت شناختن و تأمین مالی فرقهها (از جمله سکولاریسم فلسفی) شکل گرفته است. با وجود اینکه واژه “سکولاریسم” در قانون اساسی بلژیک وجود ندارد (بلکه از “بیطرفی” صحبت میشود)، این کشور در برخی زمینهها رویکردی سکولارتر از فرانسه نشان داده است.
-
قانون یوتانازی: بلژیک از 22 سال پیش قانونی برای یوتانازی دارد. این قانون نه یک قانون سکولار صرف و نه یک قانون کاتولیک است، بلکه حاصل کار قانونگذارانی است که با واقعیت بیماریهای بسیار ناتوانکننده روبرو بودهاند. این قانون آزادی وجدان پزشک را تضمین میکند، بدین معنا که پزشک میتواند به دلایل اعتقادی از انجام یوتانازی امتناع کند، اما باید بیمار را به همکار دیگری ارجاع دهد. اما این آزادی وجدان برای شبکههای بیمارستانی که توسط دولت تأمین مالی میشوند، وجود ندارد.
-
آموزش: در بلژیک، سیستم آموزشی منجر به تفکیک دانشآموزان بر اساس انتخاب درس مذهبی یا اخلاق غیرمذهبی میشود. این موضوع میتواند به پیچیدگیهایی در برخورد بین جوامع مذهبی منجر شود. تلاشهایی برای افزایش درس فلسفه و شهروندی و اختیاری کردن دروس دینی صورت گرفته است، اما این روند به دلیل تغییرات سیاسی کند شده است.
آزادی وجدان در برابر مدارا
ژان لکلر بر این نکته تأکید میکند که سکولاریسم مسئله مدارا نیست، بلکه مسئله آزادی وجدان است. مدارا واژهای است که معمولاً در برخورد ادیان با یکدیگر به کار میرود، اما در زمینه سکولاریسم به عنوان اصل سازماندهی پیوند سیاسی، مسئله آزادی وجدان مطرح است. این آزادی شامل داشتن یا نداشتن دین، ارتداد (تغییر دین) و حتی کفرگویی (آزادی بیان) میشود.
کاترین کینزلر نیز حق عدم تعلق و تغییر نظر را بنیادی میداند. این حق نشان میدهد که هویت فرد به سادگی به باورهایش در بدو تولد گره نخورده است، بلکه هویتی قابل تغییر و تکاملیافته است. در یک جامعه سکولار، شهروندان آزادند که باورهای خود را تغییر دهند و جمهوری به آنها این امکان را میدهد که “جای دیگر” را ببینند.
نقد ادیان و پرهیز از نفرتپراکنی: سکولاریسم این امکان را فراهم میکند که ادیان مورد نقد قرار گیرند. این نقد به معنای نفرتپراکنی علیه افراد نیست. قانون افراد را بر اساس دینشان محافظت میکند، اما خود دین را از نقد مصون نمیدارد. این تمایز بسیار مهم است، زیرا به افراد اجازه میدهد که باورهای خود را از هویت شخصیشان جدا کنند.
سوءتفاهمها و انحرافات سکولاریسم
مفهوم سکولاریسم نیز مانند هر اصل سیاسی دیگری میتواند دستخوش سوءتفاهم و انحراف شود. دو انحراف اصلی وجود دارد که دقیقاً برعکس یکدیگر عمل میکنند:
-
سکولاریسم افراطی (Laïcité extrémiste/Laïcarde): این رویکرد، که به آن “بیابانزدایی” یا “پاکسازی“ نیز گفته میشود، معتقد است که کل جامعه باید تابع اصل سکولاریسم (یعنی خودداری از هرگونه بیان مذهبی) باشد. این دیدگاه، به سادگی آزادی را از بین میبرد و هدفش “پاک کردن” جامعه از هرگونه نشان مذهبی است. این یک انحراف از سکولاریسم است، زیرا سکولاریسم باید به حوزه محدودی از قدرت عمومی اعمال شود.
-
سکولاریسم صفتنما (Laïcité adjectivée): این انحراف، که معمولاً در کشورهای دیگر دیده میشود، شامل به رسمیت شناختن عمومی و احتمالی یارانهپردازی همه مواضع دینی و فلسفی است. این رویکرد به جای ایجاد یک فضای “صفر” یا “اشباع نشده“، به “یکسانسازی مولکولی“ منجر میشود. در این حالت، دیگر فضای “تنفس” یا امکان “نگاه کردن به جای دیگر” فراتر از تعلقات جامعهمحور وجود ندارد.
هر دو این انحرافات، در نهایت به “یکسانی“ منجر میشوند. سکولاریسم افراطی به یکسانی تحمیلی از سوی دولت منجر میشود، در حالی که سکولاریسم صفتنما به یکسانی تحمیلی از سوی جوامع مختلف میانجامد. جالب اینجاست که این دو افراط، یکدیگر را تقویت میکنند. ژان لکلر تأکید میکند که سکولاریسم، اسلامهراسانه نیست. اگر به درستی مفهومسازی شود و بر “فضای تنفس” تأکید کند، میتواند ابزاری برای مقابله با اسلامهراسی باشد.
نقش آموزش و عقل در سکولاریسم
سکولاریسم، شرط امکان برای بروز عقاید است، نه خود یک عقیده در میان دیگر عقاید. در قلب این مفهوم، اهمیت عقل و گفتگوی انتقادی نهفته است.
-
مدارس به عنوان فضای عقلانی: مدرسه، به ویژه در آموزش اجباری، مکانی برای “بالا بردن“ دانشآموزان و “دور کردن آنها از مرکز“ است. این به معنای ورود به مدرسه و کنار گذاشتن علائم اعتقادی، سیاسی و فلسفی است، تا دانشآموز بتواند هویت خود را فراتر از تعلقات اولیه توسعه دهد.
-
علوم ادیان در برابر الهیات: در چارچوب سکولاریسم، ضروری است که علوم ادیان از الهیات متمایز شوند. علوم ادیان به دانشآموزان این امکان را میدهند که ادیان را از دیدگاه عقلانی و انتقادی مورد بررسی قرار دهند (تاریخ ادیان، روانشناسی ادیان، فلسفه ادیان)، بدون اینکه به باورهای آنها توهین شود. این رویکرد به دانشآموزان کمک میکند تا ایمان خود را به شکلی عقلانیتر تحلیل کنند.
-
میراث و هنر: سکولاریسم به معنای حذف هنر مذهبی از موزههای عمومی نیست. یک راهنمای موزه که توسط دولت پرداخت میشود، باید آثار مذهبی را از دیدگاه هنری، تاریخی و فرهنگی توضیح دهد، نه اینکه آنها را به عنوان حقیقت مذهبی معرفی کند. این تمایز حیاتی است و نشان میدهد که چگونه سکولاریسم به حفظ و درک میراث فرهنگی بدون تحمیل عقیده کمک میکند.
به گفته ژان لکلر، “هیچ چیز سکولارتر از رابطه با دانش نیست“. سکولاریسم به دنبال صلح و آرامش است، نه جنگ. این اصل، فضایی مشترک را فراهم میکند که در آن همه شهروندان میتوانند بر اساس عقل و گفتگو با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، حتی زمانی که اختلاف نظر دارند.
نتیجهگیری
سکولاریسم، به ویژه در قالب فرانسوی آن، یک چارچوب پویا و در حال تحول است که به دنبال تعادل میان آزادی وجدان، برابری و بیطرفی دولت در جوامعی است که به طور فزایندهای متنوع میشوند. این مفهوم نه تنها آزادی ادیان و عدم باورها را تضمین میکند، بلکه از دولت در برابر تحمیل هرگونه عقیده خاص محافظت میکند. با درک تمایزات بین مدلهای مختلف سکولاریسم و پرهیز از انحرافات افراطی یا صفتنما، میتوان به پتانسیل کامل آن برای ایجاد جوامعی کثرتگرا، آزاد و صلحآمیز دست یافت، جایی که حق “بودن خود” با حق “نگاه کردن به جای دیگر“ همزیستی دارد. سکولاریسم، به عنوان یک اصل، امکان زندگی مشترک و گفتگوی انتقادی را فراهم میآورد و بدین ترتیب به “زندگی قانون“ کمک میکند.