در نشستی فلسفی که توسط “تیمبرو” میزبانی شد، پروفسور فلسفه پر باون از دانشگاه لینئوس و پروفسور فلسفه توربیورن تنسو از دانشگاه استکهلم، به مناظرهای پرشور پیرامون مفهوم “برابری” و ابعاد اخلاقی آن پرداختند. این نشست به مناسبت انتشار گزارش باون با عنوان “ورای اخلاق حسد: استدلالی برای تفکر برابری مبتنی بر حقوق” برگزار شد. در ادامه، مروری بر نکات کلیدی این مناظره ارائه میشود.
دیدگاه پر باون: برابریِ مبتنی بر حقوق
پر باون بحث خود را با تاکید بر نقش محوری مفهوم برابری در فلسفه سیاسی آغاز کرد. او اذعان داشت که برابری، مفهومی بسیار مورد احترام، بهویژه در بستر سوئد، است و در طول تاریخ با مفاهیمی چون دموکراسی، حقوق سیاسی برابر، دولت رفاه، مقاومت در برابر بردهداری و تبعیض گره خورده است. با این حال، باون خاطرنشان کرد که برابری تقریباً هرگز به تنهایی و “به هر قیمتی” مورد بحث قرار نگرفته و همواره با مفاهیم دیگری نظیر آزادی (مثلاً در انقلاب فرانسه) یا حق حیات و جستجوی خوشبختی (مثلاً در اعلامیه استقلال آمریکا) همراه بوده است.
استدلال اصلی باون این است که هنگامی که برابری از مفاهیم دیگر مانند آزادی یا حقوق اساسی جدا شود، در خطر تبدیل شدن به بهانهای برای یک نظم اجتماعی استبدادی قرار میگیرد. او معتقد است که در چنین حالتی، هدف صرفاً برابری در میزان داشتهها نیست، بلکه هدف این است که “هیچکس بیشتر از دیگری نداشته باشد“، بدون توجه به سطحی که این برابری در آن اتفاق میافتد. وضعیتی که هیچکس چیزی ندارد نیز میتواند یک وضعیت برابر باشد.
باون به چندین تعریف از برابری و مشکلات آنها اشاره کرد:
- برابری به معنای “رفتار یکسان“: این تعریف کافی نیست؛ زیرا یک بردهدار میتواند با تمام بردگانش یکسان رفتار کند، اما این به معنای رفتار برابر با آنها در نسبت با خودش نیست.
- برابری به معنای “رفتار یکسان با موارد مشابه“: این تعریف فضایی برای معیارهای شایستگی ایجاد میکند؛ یعنی پاداش و مجازات باید بر اساس شایستگی فردی توزیع شوند (مثلاً فرد کوشا و دقیق باید پاداش بگیرد، نه فرد تنبل و بیدقت).
- نقد باون به “قرعهکشی طبیعی” (John Rawls): باون استدلال رایج جان رالز را که ویژگیهای ما محصول “قرعهکشی طبیعی” (ارث و محیط) هستند و ما خود آنها را انتخاب نکردهایم، رد میکند. باون معتقد است که مسئولیت فردی نه به منشأ ویژگیها، بلکه به “دانستن و خواستن” اعمال بستگی دارد. اگر فرد در لحظه عمل بر رفتار خود کنترل داشته باشد، مسئولیت آن را بر عهده دارد، فارغ از اینکه این توانایی از ژنها یا تربیت او نشأت گرفته باشد.
“برابری نتیجه” یا “اخلاق حسد”: باون این مفهوم را که “همه باید نتایج یکسانی داشته باشند” مورد انتقاد قرار میدهد. او میگوید:
- در این دیدگاه، شایستگی هیچ نقشی ندارد.
- اگر نابرابری بین گروهها وجود داشته باشد، آن را ناشی از “تبعیض ساختاری” میدانند.
- این دیدگاه میتواند موفقیت را مجازات کند، زیرا موفقیت برخی افراد، ایده “نتایج برابر” را بر هم میزند.
- باون به مثالهای افراطی مانند خمرهای سرخ پل پوت در کامبوج اشاره میکند که داشتن هر چیزی بیشتر از دیگران را ناعادلانه میدانستند و افراد را به خاطر نگهداری مخفیانه مرغ یا برنج با مرگ مجازات میکردند.
- او همچنین به مثالهای داخلی سوئد اشاره میکند: رد درخواست والدین برای پرداخت هزینه کاشت حلزون دوم برای فرزندشان در استان یمتلاند، به بهانه اینکه “هیچکس نباید بتواند مراقبتی را بخرد که به همه ارائه نمیشود”. یا داستان مدرسهای که به دلیل غذای بهتر آشپز خود، مجبور به توقف تهیه غذای باکیفیتتر شد، زیرا “همه مدارس نمیتوانند از چنین مزایایی بهرهمند شوند”.
- “اخلاق حسد” به این معناست که “اگر همه نمیتوانند آن را داشته باشند، هیچکس نباید آن را داشته باشد.” این یک سیاست برابری منفی است که موفقیت را مجازات میکند، حتی اگر از دیگری گرفته نشده باشد.
راهحل پیشنهادی باون: برابری باید به ایده “حقوق برابر” گره خورده باشد. این حقوق باید شامل نیازهای اساسی مانند زندگی، آزادی، سلامت، آموزش و امنیت باشد. فراتر از این حقوق اساسی، باید فضایی برای افراد وجود داشته باشد تا بتوانند از آزادی خود برای دستیابی به راهحلهای بهتر برای خود یا عزیزانشان استفاده کنند. این امر با حقوق دیگران منافاتی ندارد، زیرا کسی چیزی را از دست نمیدهد. مبنای اخلاقی برابری از دید باون: ظرفیت مشترک انسانها برای تعیین اهداف و تلاش برای تحقق آنها. برای موفقیت در این مسیر، همه به پیششرطهای اساسی نیاز دارند و این مبنای نوعی برابری است.
در پاسخ به مثال قایق نجات لوکس تنسو، باون گفت که اگر مردم داوطلبانه برای خرید بلیط کشتیای که چنین سیاستی دارد، اقدام کنند، مشکلی وجود ندارد. او این مثال را از وضعیت مرگ و زندگی در بیمارستان دور میبیند. باون معتقد است که اگر کسی داوطلبانه و بدون محروم کردن دیگری، چیزی را به دست میآورد، ممانعت از آن تنها میتواند ناشی از “حسادت” باشد. باون نسبت به مفهوم “تبعیض ساختاری” بدبین است و آن را مفهومی مشکلساز میداند که بر “ساختارها” تمرکز دارد تا اعمال عمدی. او معتقد است که صرف وجود تفاوت در نتایج بین گروهها، دلیلی بر تبعیض نیست (مانند جامعه “آمیش” که آگاهانه از تحصیلات عالی دوری میکنند) و نباید منجر به “تبعیض مثبت” شود. در مورد مسئولیت جهانی، باون معتقد است که دولتها در ابتدا مسئولیت شهروندان خود را دارند، اما این به معنای نفی مسئولیت در برابر مشکلات جهانی نیست و دولتها میتوانند برای حل مشکلات جهانی با هم همکاری کنند.
دیدگاه توربیورن تنسو: برابریِ نتیجه و شهود شرافت
توربیورن تنسو در آغاز سخنانش، اتهام “اخلاق حسد” را یک حربه رتوریک دانست که موضع فلسفی مدافعان برابری را به درستی درک نمیکند. او اظهار داشت که در گزارش باون، تمایزی بین “برابری به عنوان هدف” و “برابری به عنوان وسیله” وجود ندارد.
تنسو به چندین فیلسوف و مفهوم که از “برابری نتیجه” یا برابری “معنادارتر” دفاع میکنند، اشاره کرد:
- اصل تفاوت جان رالز (John Rawls’s Difference Principle): جامعه باید به گونهای تنظیم شود که بیشترین منفعت را برای کسانی که در بدترین وضعیت قرار دارند، فراهم آورد. این دیدگاه، حقوق اساسی را نقض نمیکند و از اتهام “اخلاق حسد” مبرا است.
- دیدگاه اولویت (Derek Parfit’s Priority View): این ایده که حال و روز افراد از نظر مطلق اهمیت دارد، نه فقط روابط آنها با یکدیگر. کسانی که حالشان بد است، باید وضعشان بهتر شود و کسانی که حالشان خوب است، نباید وضعشان خیلی بهتر شود. این ایده مبتنی بر “کاهش مطلوبیت نهایی” است؛ یعنی هر چه شادتر باشیم، سود کمتری از شادی بیشتر میبریم. این دیدگاه، چالش مهمی برای فایدهگرایی است و در گزارش باون نادیده گرفته شده است.
- برابریخواهی مبتنی بر شانس (Luck Egalitarianism): این دیدگاه بر فرصتهای برابر برای داشتن یک زندگی خوب تاکید دارد و انتخابهای افراد را در نظر میگیرد. این رویکرد نیز با “اخلاق حسد” قابل حمله نیست، زیرا برابری را با مجموع رفاه میسنجد.
برابری به عنوان “وسیله” (که تنسو معتقد است در گزارش باون مغفول مانده است):
- تحقیقات ویلکینسون و پیکت: نابرابری باعث بیماری میشود. تنسو این تحقیقات را جدی میداند.
- پدیده الیگارشی: نابرابری شدید میتواند دموکراسی را تضعیف کند، زیرا افراد بسیار ثروتمند میتوانند بر تصمیمات سیاسی تأثیر بگذارند و حتی مقامات را بخرند. این جنبه مهم از نابرابری در گزارش باون ذکر نشده است.
- OECD: نابرابری باعث کاهش رشد بهرهوری میشود.
“شرافت” (Anständighet): تنسو مفهومی را مطرح میکند که به عقیده او یک شهود اخلاقی مشترک در میان ماست. این شهود میگوید که در برخی موقعیتهای خاص زندگی که با “مرگ و زندگی” و “سلامت” سروکار دارند، تفاوتهای اقتصادی نباید نقش بازی کنند.
- مثال استان یمتلاند: تنسو تصمیم رد کاشت حلزون دوم را “احمقانه” میداند. اما نکته مهم این است که اصرار والدین به پرداخت پول برای عمل، نابرابری را آشکار کرد و منجر به اصلاح سیاست عمومی شد. این “شرافت” است که در چنین موقعیتهایی، پول نباید بتواند دسترسی به مراقبت بهتر را فراهم کند.
- مثال قایق نجات لوکس: تنسو این مثال را به شدت “آزاردهنده” و “غیراخلاقی” میداند، حتی اگر منجر به فضای بیشتر برای دیگران در قایقهای نجات معمولی شود. او این را “حسادت” نمیداند، بلکه “فرسایش حساسیت اخلاقی” و “دیدگاه ما به یکدیگر و احترام متقابل” میداند. در شرایط مرگ و زندگی، همه باید به بهترین قایق نجات دسترسی داشته باشند و نمیتوان جایگاهها را فروخت.
- تبعیض ساختاری: تنسو معتقد است تبعیض ساختاری وجود دارد. او مثال فروشندهای را میزند که بر اساس آمار، نسبت به مشتریان با پوشش خاصی محتاطتر است. این یک “تبعیض معقول” از دیدگاه فردی است که هیچکس آگاهانه به دنبال آن نبوده، اما باعث میشود افراد آن گروه در وضعیت بدتری قرار گیرند. بررسی تفاوت در نتایج میتواند چنین مکانیسمهایی را آشکار کند.
- دامنه برابری (ملی در مقابل جهانی): تنسو به دشواری همزیستی حفظ دولت رفاه ملی با الزامات عدالت جهانی (مثلاً در مورد پناهندگان) اذعان دارد. او به عنوان یک فایدهگرا، تمایل دارد به گشودن مرزها، حتی اگر به معنای کاهش سطح رفاه در کشور خود باشد.
- نقش خشونت: تنسو معتقد است که نابرابری میتواند به خشونت در جامعه دامن بزند و حفظ جاهطلبیهای برابریخواهانه میتواند خشونت را کاهش دهد.
- منفعت جامعه در مقابل منفعت فرد: تنسو با باون موافق است که منفعت جامعه مجموع منافع فردی است و جامعه ارگانیسمی جدا از افراد نیست.
- منابع محدود: در موقعیتهایی که منابع محدود هستند (مانند قایق نجات یا درمانهای پزشکی)، دسترسی نابرابر بر اساس ثروت، عمیقاً غیراخلاقی است.
نقاط تلاقی و اختلاف اصلی
مناظره باون و تنسو به خوبی دو رویکرد اصلی به برابری را برجسته میکند:
- باون بر برابری در حقوق و فرصتهای پایه تاکید دارد و معتقد است که تلاش برای برابری در “نتیجه” به “اخلاق حسد” منجر شده و میتواند آزادی فردی را محدود کرده و حتی موفقیت را مجازات کند.
- تنسو با تاکید بر برابری “معنادارتر” در نتایج، به ویژه در حوزههای حیاتی مانند سلامت و بقا، و با اشاره به فیلسوفانی چون رالز و پارفیت، نشان میدهد که این نوع برابری نه تنها به “حسادت” مربوط نیست، بلکه ریشه در شهود اخلاقی عمیقتری به نام “شرافت“ دارد که نابرابری در چنین حوزههایی را غیراخلاقی میداند. او همچنین نابرابری را به عنوان عاملی تضعیفکننده دموکراسی و رفاه اجتماعی میبیند.
این مناظره نشان میدهد که بحث برابری، فراتر از یک شعار سیاسی، یک چالش عمیق فلسفی است که ابعاد اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی گستردهای دارد و درک آن مستلزم توجه به ظرافتهای مختلف است.