آتشبسی برقرار شده است که هم اسرائیل و هم جمهوری اسلامی ایران عجالتا به آن احترام میگذارند، اما همه مفسران، روزنامهنگاران و تحلیلگران و همچنین ارزیابیهای اطلاعاتی، آتشبس فعلی را بسیار شکننده میخوانند. شکننده، در درجه اول به این دلیل که سابقه اسرائیل نشان میدهد که آنها در حمله به بهانه بازدارندگی تردید نمیکنند، به خصوص اگر فکر کنند دشمنانشان ضعیف شدهاند. و به نظر میرسد که جمهوری اسلامی هم در دادن بهانه به دشمنان خود برای اقدام بسیار خوب عمل میکند.
متن زیر تلاشی است برای بررسی سناریوهای مختلف احتمالی در رابطه با پیامدهای جنگ ۱۲ روزه بین اسرائیل، با حمایت آمریکا و متحدینشان و جمهوری اسلامی. البته لازم به ذکر است که درگیری خونین بین ۱۲ تا ۲۵ ژوئن ۲۰۲۵، نسخه درگیری فیزیکی یک جنگ طولانی در سایه (بیش از ۴۵ سال) بین جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکا بود، زیرا ایالات متحده پس از انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، متحد و پایگاه اصلی خود را در خاورمیانه از دست داد و هیچوقت با جمهوری اسلامی گفتگویی شفاف و سازنده نداشت. این دوازده روز در عین حال نسخه فیزیکی درگیری از جنگ نیابتی بین اسرائیل و جمهوری اسلامی هم بود که آن هم دههها در جریان بود زیرا حکومت مذهبی در تهران از سال ۱۹۷۹ وظیفه ریشه کن کردن کشور اسرائیل از روی زمین را برای خود قائل شد.
مروری کوتاه و سریع بر پیشینه بازیگران اصلی این برهه از درگیریها، به آگاهی بیشتر از آخرین تحولات کمک میکند. اسرائیل تنها قدرت اتمی کنترل نشده در خاورمیانه است. اسرائیل در سرکوب غیرانسانی و خشونتآمیز فلسطینیان، به عنوان مرتکب جنایات جنگی و نسلکشی شناخته شده است. ایالات متحده آمریکا هم در قرن بیستم و بیست و یکم به عنوان عضو مسلط امپریالیست جهانی و نظامیگرا که برای خود نقش ژاندارم در روابط بینالمللی را قائل است در سازمان ملل متحد و شورای امنیت آن نقشی کلیدی دارد. آمریکا تنها کشوری است در تاریخ که از توانایی هستهای نظامی خود برای شکست ژاپن در جنگ جهانی دوم استفاده کرده است. آمریکا از حمایت اسرائیل در هیچ زمینهای دریغ نمیکند و شایان توجه هست که لابی صهیونیستی با پشتیبانی مالی از سیاستمداران آمریکایی اهرم موثری برای تشویق این حمایتها دارد.
جمهوری اسلامی ایران، به عنوان یک حکومت دینی بنیادگرا در خاورمیانه، از زمان تأسیس خود، از جمله وحشیانهترین رژیمهای ایدئولوژیک تاریخ بوده است که عمدتاً ایرانیانی را که با ایدئولوژی مذهبی حاکم در ایران و خارج از کشور مخالف بودند، کشته و حذف کرده است. رژیم اسلامی به بهانه استقلال سیاسی، پس از ۸ سال جنگ با عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) با موفقیت، افسانه تهدید خارجی برای موجودیت خود را به راهبرد سیاسی برای بقای خود تبدیل کرد و ژست دشمن شماره یک اسرائیل شدن به خود گرفت. جمهوری اسلامی از طریق ایجاد هلال مقاومت (از ایران تا عراق پس از صدام، تا سوریه، یمن تحت سلطه حوثیها، لبنان تحت سلطه حزبالله و غزه تحت کنترل حماس) آهسته آهسته این افسانه را به حقیقتی نظامی تسری داد و به موازات آن تنها حامی دولتی علم «مرگ بر آمریکا» (نه تنها از طریق آتش زدن پرچم، بلکه از طریق کشتن آمریکاییها) شد.
در نهایت، جنگ لفظی و جنگ نیابتی و خصومتها بین جمهوری اسلامی و اسرائیل پس از اقدام تروریستی اسفناک حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اوج خود رسید و به افراطگرایان اسرائیلی فرصتی برای ارتکاب جنایات جنگی و نسلکشی علیه فلسطینیان داد، در حالی که جمهوری اسلامی این رویداد را فرصتی برای بسیج هلال مقاومت علیه اسرائیل دید. در همین حال، جمهوری اسلامی به طور فزایندهای مشروعیت خود را در داخل، به ویژه با اعتراضاتی که با عنوان «زن، زندگی، آزادی» شناخته شد، از دست داده و در خارج نیز به دلیل حمایت از روسیه در حمله به اوکراین و عدم شفافیت در برنامههای غنیسازی اورانیوم و حمایت از اسلام رادیکال در سطح جهانی، کاملاً منزوی شده است
جاهطلبی های اتمی جمهوری اسلامی با عدم شفافیت در غنی سازی اورانیوم تعبیر به حرکت به سمت بازدارندگی اتمی شد و این فعالیتهای جمهوری اسلامی تحت نظارت سازمان ملل قرار گرفت تا تعهد ایران به عدم اشاعه سلاح هستهای راستیآزمایی و کنترل شوند. حاصل این نظارتها معاهده برجام شد که به تعبیر اسرائیل و رییس جمهور ترامپ به حد کافی جلوی ماجراجوییهای جمهوری اسلامی را نمیتوانست بگیرد. ترامپ در دوره اول ریاست جمهوریاش از این معاهده خارج شد که به جمهوری اسلامی این امکان را داد تا از مفاد معاهده تخطی کند، اقدامی غیرهوشمندانه که در نهایت به آخرین گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی مورخ ۳۱ ماه مه ۲۰۲۵ و قطعنامه آن آژانس مورخ ۱۲ ژوئن ۲۰۲۵ (هشدار به جمهوری اسلامی در مورد عدم پایبندی، که میتواند دوباره به قطعنامه فصل هفتم منشور سازمان ملل منجر شود) ختم شد. با اصرار جمهوری اسلامی به ادامه جاهطلبیهای اتمیاش اسرائیل بهانهای برای حمله به جمهوری اسلامی در مقطعی پیدا کرد که از هلال مقاومت چیزی باقی نمانده بود و جنگ دوازده روزه آغاز شد.
با برقرای آتشبس که با میانجیگری ایالات متحده پس از بمباران تأسیسات غنیسازی زیرزمینی جمهوری اسلامی مقرر شد، بر اساس آخرین آمار پزشکی قانونی «۹۳۵» نفر از کسانی که در حملات اسرائیل کشته شدند، شناسایی شدهاند (که شامل مقامات ارشد امنیتی و دانشمند ارشد هستهای ایست). در حالی که مقامات اسرائیلی گفتند ۲۸ نفر در اسرائیل کشته شدهاند بدون آنکه هیچ پرسنل نظامی جان خود را از دست داده باشد. چندین منطقه مسکونی در اسرائیل در جنگ موشکی به شدت آسیب دیدهاند (اطلاعات دقیقی از آسیب به مناطق نظامی در اسرائیل در دسترس نیست )، در حالی که زیرساختهای هستهای جمهوری اسلامی و همچنین قابلیتهای پرتاب موشک، تولید سانتریفیوژ، قابلیتهای غنیسازی و پدافند هوایی آن بر اساس تصاویر ماهواره ای موجود عجالتا از کار افتاده اند که به اسرائیل آزادی عمل بر فراز آسمان ایران را میدهد.
اگرچه آتشبس برقرار است، اما هیچ توافق آتشبسی امضا نشده و هیچ شرایط خاصی برای توقف خصومتها مورد توافق قرار نگرفته است، به نظر میآید توافقی اخلاقی بین دو طرف با سابقه بد اخلاقی صورت گرفته که پا برجاست فقط تا زمانی که «تو به من ضربه نزنی، من هم به تو ضربه نخواهم زد» که تحت فشار یک صلحبان مغرض «دونالد ترامپ» حاصل شده است.
در این شرایط سناریوهای زیر را میتوان برای آینده نزدیک و دور این بنبست تصور کرد:
یکم – بازگشت به وضعیت قبل از جنگ، که خود در دو مسیر به هم پیوسته الف و ب زیر حرکت میکرد:
الف – مسیر برجام (که ایالات متحده در دولت اول ترامپ در سال ۲۰۱۸ آن را ترک کرد) که در اکتبر ۲۰۲۵ به اوج خود میرسد، زمانی که بند بازگشت سریع تحریمها (مکانیزم ماشه) تاریخ مصرف خود را از دست میدهد، مگر اینکه جمهوری اسلامی نتواند شرکای اروپایی برجام و موسسه انرژی اتمی (IAEA) را راضی کند (که تخطی مهمی صورت نگرفته) که در ان صورت همه تحریم های سازمان ملل ذیل بند هفت منشور ملل متحد بطور اتوماتیک بر خواهد گشت.
ب – مذاکره مستقیم با دولت ترامپ برای متوقف کردن تمام جاهطلبیهای هستهای جمهوری اسلامی از طریق توافق غنیسازی صفر در ازای لغو تحریمها و غیره.
این سناریو خیلی محتمل نیست زیرا اعتماد به جمهوری اسلامی در مورد جاهطلبیهای بازدارندگی هستهای از بین رفته چون قبل از اینکه جنگ شروع شود جمهوری اسلامی در عکس العمل به قطعنامه تهدید آمیز شورای حکام سازمان انرژی اتمی اعلام کرد که از بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی خارج خواهد شد و ذخایر اورانیوم غنیشده ۶۰٪ خود را پنهان خواهد کرد.
به طور خلاصه، مذاکرات برای متوقف کردن مکانیسم ماشه کنار گذاشته شده است و حتی اگر جمهوری اسلامی موافقت کند که غنیسازی در کشور را به طور کامل کنار بگذارد، هیچ کس، به ویژه اسرائیل، آنها را باور نخواهد کرد که مخفیانه به غنیسازی بازنگردند.
دوم – اگر مکانیسم ماشه به اجرا گذاشته شود، فشار بر جمهوری اسلامی از طریق تحریمهای گسترده سازمان ملل و انزوای جهانی بیشتر افزایش مییابد که جمهوری اسلامی این فشارها را به مردم ایران منتقل خواهد کرد. با این حال، این امر فرصتی را برای جمهوری اسلامی فراهم میکند تا ماجراجوییهای بازدارندگی هستهای خود را ادامه دهد و در عین حال، دست اسرائیل را برای انجام اقدامات نظامی یکجانبه بیشتر به دلیل ترسهای واقعی یا دروغین باز می گذارد.
این سناریوی مکانیسم ماشه شاید به عنوان ایدهآلترین سناریو برای رژیم ملاها تعبیر شود، زیرا آنها میتوانند به شیطنتهای هستهای پنهان خود ادامه دهند، و هم به اسرائیل و هم به جمهوری اسلامی فرصتی میدهد تا تجدید قوا کنند، تا زمانی که اسرائیل دوباره چراغ سبز بینالمللی را برای حمله به قابلیتهای تهاجمی/دفاعی جمهوری اسلامی به دست آورد. اما تحت شرایط سخت اقتصادی بیشتر، ایرانیان دوباره و بارها در خیابانها خواهند بود که برای رژیم آخوندی نهایتا خطری مهلک خواهد شد.
سناریو سوم مبتنی است بر این فرض که اسرائیل در کوتاه مدت از دستاوردهای خود در طول جنگ ۱۲ روزه راضی باشد و ایالات متحده علاقه خود را به گسترده شدن درگیری از دست بدهد. در این حالت ممکن است جمهوری اسلامی به این فکر بیافتد تا به انجام اقدامات تهاجمی علیه اسرائیل دست بزند. گزینه حمله به اسرائیل به جمهوری اسلامی فرصتی میدهد تا بخش زیادی از وجهه از دست رفته خود را در مجامع تندرو اسلامی بازیابد، که تنها در صورتی میتواند موفقیتآمیز باشد که اسرائیل مانند حمله تروریستی هفتم اکتبر حماس، در خواب غفلت فرو رفته باشد که بعید است.
در نتیجه، به نظر میرسد که با یا بدون حمایت ایالات متحده، با یا بدون نتانیاهو و حامیان افراطی اصول گرای او، اسرائیل به راحتی راضی نخواهد شد که تهدید علیه موجودیتاش از طرف جمهوری اسلامی باقی بماند و دیر یا زود تلاش خواهد کرد تا یا از طریق اقدام نظامی مستقیم یا ترورهای غیرمستقیم و فعالیتهای مخفی این تهدید را مهار کند.
بنابراین بعید نیست که دیر یا زود اسرائیل اقدامی انجام دهد که به احتمال زیاد از طریق یک محاسبه اشتباه دیگر جمهوری اسلامی مثلا با شعارهای بیش از حد رادیکال، و خشونتآمیز علیه اسرائیل توجیه خواهد شد. در نتیجه تنها راه برای جلوگیری از ویرانی بیشتر ایران توسط بمباران توسط اسرائیل و امریکا و خلع سلاح رژیم ملاها برای جلوگیری از تقویت افسانه دشمن خارجیشان، درخواست همهپرسی برای به رسمیت شناختن وجود کشور اسرائیل در چارچوب منشور سازمان ملل متحد است. پاسخ مثبت ایرانیان به این گام در انظار جهانی بهانه برای اقدام نظامی پیشگیرانه را از اسرائیل خواهد گرفت چون دیگر خطر موجودیتی اسرائیل را تهدید نمیکند و از طرف ایران خطری برای موجودیتاش وجود نخواهد داشت. و از این طریق ته مانده متمسک ایدولوژیک رژیم ملاها هم از بین میرود تا راه برای همهپرسی بعدی برای خلاص شدن از قدرت و نقش رهبر معظم هموار شود.
اما این سناریوپردازیها ساده انگارانه هستند چون ممکن است که توافقی پشت پرده برای عدم دستیابی به بمب، در ازای اینکه جمهوری اسلامی به حال خود رها شود صورت بگیرد. این بدترین گزینه برای ایرانیان است، نوعی ادامه ۴۶ سال گذشته با جمهوری اسلامی ضعیفتر که ممکن است با هرگونه بحران داخلی، سرکوبگرتر و بیرحمتر شود که ایران را به نمونه نوینی از پاکستان یا میانمار یا حتی عربستان سعودی تبدیل کند که هم دوست داشتنی نیست و هم قابل تحمل برای ایرانیان نخواهد بود ولی چه بسا جهانیان از این پا در هوا ماندن اوضاع در خاورمیانه تا حدی هم بهرهمند شوند.
چنین برزخی ممکن است منجر به فروپاشی ته مانده هویت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی شود که به همت ایرانیان به گذار از جمهوری اسلامی بیانجامد. ولی ممکن هم هست که اگر پول نفت به جریان بیافتد ایران به یک نمونه مانند چین یا یک نمونه روسیه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شود.
شاید بتوانیم نوید دهیم که جمهوری اسلامی بعد از جنگ دوازده روزه علاوه بر اعتماد مردم، کنترل حکومت را نیز از دست داده چون دیگر بحث امنیت ملی را هم باخته هم در میدان و هم در دیپلماسی.