در این یادداشت بررسی خواهد شد که چرا در صورت تداوم رژیم آپارتاید اسرائیل هیچیک از کشورهای خاورمیانه روی آرامش و آزادی را نخواهند دید. در ادامه، برای نجات از این وضعیت، به آرای دو تن از نظریهپردازان یهودی در زمینههای علوم سیاسی و تاریخ، به نامهای نورمن فینکلشتاین و ایلان پاپه مراجعه خواهیم کرد.
در طول تاریخ معاصرِ منطقهای که ما در آن زندگی میکنیم، ایران همواره در نقطهی تلاقی قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای بوده است؛ قدرتهایی که اغلب منافع خود را بر سرنوشت مردمان خاورمیانه تحمیل کردهاند. از جنگهای جهانی اول و دوم گرفته تا دوران جنگ سرد، ایران به واسطه موقعیت ژئوپولیتیکیاش مرکز رقابتهای استعماری، امپریالیستی و ایدئولوژیک بوده است. این رقابتها نه تنها به بحرانهای اقتصادی و سیاسی در ایران دامن زدهاند، بلکه ساختارهای اجتماعی و فرهنگی آن را نیز تضعیف کردهاند.
جنگ و بحرانهای بزرگ نه فقط نتیجه برخورد نیروهای نظامی، بلکه بازتابی از بحرانهای عمیقتر اقتصادی، اجتماعی و رسانهای هستند که جوامع را دچار اضمحلال میکنند.
در تاریخ ایران معاصر، این پدیده بارها تکرار شده است: مثلاً در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که با دخالت مستقیم امریکا و بریتانیا، قدرت مردم و دولت منتخب آنها سرکوب شد، یا در جنگ هشت ساله ایران و عراق که بهخوبی نشان داد چگونه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بحران را تشدید میکنند. امروز هم که بحرانهای اقتصادی و اجتماعی ایران با حضور نیروهای امپریالیستی در منطقه و دخالت نظامی مستقیم اسرائیل و امریکا همزمان شده، شاهد همان چرخه تکراری اضمحلال هستیم.
از این منظر، ایران به تنهایی قادر به عبور از بحران نیست؛ چرا که بحران ریشهای و منطقهای است. سطحینگری است اگر مشکل ایران را تنها در نحوهی مدیریت بیکفایت جمهوری اسلامی و چارهی راه را صرفا در «براندازی» به هر طریقی تصور کنیم.
اسرائیل بهعنوان پایگاه امپریالیسم امریکا نقش ژاندارم منطقه را ایفا میکند و با ایجاد موانع سیاسی، نظامی و فرهنگی مانع تحقق دموکراسی و استقلال واقعی در ایران و کشورهای همسایه میشود.
در نتیجه، برای خروج از این بحران، لازم است نه فقط به ساختارهای داخلی توجه شود، بلکه در چارچوب تاریخی، روندهای منطقهای و جهانی را نیز به دقت تحلیل کرد و با توجه به تجربههای تاریخی، به مقابله با سلطهی امپریالیستی و همپیمانان منطقهای آن پرداخت.
در این چارچوب، مبارزه با حاکمیت اسرائیل و امپریالیسم امریکا به عنوان بخشی جداییناپذیر از راهبرد کلان آزادی و استقلال ایران و منطقه، ضرورت تاریخی و سیاسی دارد.
مبارزه با اسرائیل بههیچوجه به معنای بمباران مردماش یا از بین بردن تک تک یهودیان ساکن در خاک فلسطین نیست. مبارزه با اسرائیل اگر در جهتی ادامه یابد که به تضعیف حاکمیت مرکزیاش بیانجامد، گام بزرگی برداشته خواهد شد.
چه میتوان کرد
یکی از این راهکارهای رادیکال منصرف شدن از شعار بیمحتوای دو دولت-دو کشور و پشتیبانی از راه حل یک کشور- یک دولت است که نظریه پردازان مهمی مانند نورمن فینکلشتاین و ایلان پاپه مطرح کردهاند. متأسفانه برخی تحلیلگران چپ نیز با افتادن در دام قدرتهای بزرگ امپریالیستی بدون آنکه در این باره مداقه کردهباشند، در نوشتههای خود از راه حل دو کشور-دو دولت حمایت میکنند.
در زیر به اختصار نظرات نورمن فینکلشتاین و ایلان پاپه را بازتاب میدهیم:
نورمن فینکلشتاین

فینکلشتاین استدلال میکند که راهحل دو دولتی به دلیل سیاستهای شهرکسازی اسرائیل در کرانهی باختری عملاً غیرممکن شده است. سالها ساخت شهرکها، جادهها، دیوارهای امنیتی و کنترل نظامی، سرزمینهای فلسطینی را به طور کلی برای زندگی نامناسب کرده است.
او همچنین تأکید میکند که هیچ فشار بینالمللی جدی بر اسرائیل برای عقبنشینی از این سیاستهای شهرکسازی به وجود نیامده است.
فینکلشتاین رویههای اسرائیل در سرزمینهای اشغالی را با رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی مقایسه میکند. در این مورد، او فکر میکند که راه حل نباید «جدایی خاکها» باشد، بلکه باید وحدتی مبتنی بر «حقوق شهروندی برابر» تأسیس گردد. در این زمینه، او استدلال میکند که یک دولت واحد دموکراتیک و سکولار که در آن یهودیان و فلسطینیان از حقوق برابر برخوردار باشند، راه حل عادلانهتری است.
فینکلشتاین اظهار میکند که راه حل یک کشور-یک دولت میتواند شامل حق بازگشت پناهندگان فلسطینی آواره شده در سال ۱۹۴۸ نیز باشد. با این حال، این حق عموماً در راه حل دو کشور-دو دولت نادیده گرفته میشود.
علاوه بر این، راه حل یک دولت این امکان را فراهم میکند که هم به سرزمینهای اشغالی در سال ۱۹۶۷ و هم به حقوق شهروندان عربی که در سال ۱۹۴۸ در اسرائیل باقی مانده بودند، رسیدگی شود.
به گفته او، راه حل دو کشوری امروزه صرفاً به یک «خیالپردازی» تبدیل شده است. در عمل، اسرائیل کل منطقه را تحت یک حاکمیت واحد ، اما تحت سیاستی آپارتایدی اداره میکند.
بهطور خلاصه، جهتگیری نورمن فینکلشتاین به سمت راه حل یک کشوری مبتنی بر دلایلی مانند برگشتناپذیری سیاستهای شهرکسازی اسرائیل، ناکارآمدی جامعه بینالمللی و دفاع از اصل برابری شهروندی است. او فکر میکند که این راه حل هم عادلانهتر و هم اکنون واقعبینانهتر است.
افزون بر این، نورمن فینکلشتاین استدلال میکند که اسرائیل، به ویژه از نظر سیاست خارجی ایالات متحده، نقش یک «پایگاه مرزی» یا «ژاندارمری» را در خاورمیانه بر عهده گرفته است .
از منظر فینکلشتاین، اسرائیل برای محافظت از منافع ایالات متحده در خاورمیانه، کنترل منطقه و اعمال فشار بر رژیمهایی که با غرب دوست نیستند، به ویژه از زمان جنگ سرد، مورد استفاده قرار گرفته است. در چارچوب این نقش: اسرائیل کمکهای نظامی و اقتصادی عظیمی از ایالات متحده دریافت میکند. در تحولات منطقه مطابق با منافع ایالات متحده مداخله میکند. و به ویژه با دامنزدن به بحران فلسطین به ایجاد یک «وضعیت استثنایی دائمی» کمک میکند تا این نقش را برای اسرائیل مشروعیت بخشد.
فینکلشتاین استدلال میکند که اگر راهحل تکدولتی محقق شود، هویت اسرائیل به عنوان یک «دولت یهودی» تضعیف خواهد شد و نقش استراتژیک مرتبط با این هویت نیز اعتبار خود را از دست خواهد داد: به این ترتیب، اسرائیل دیگر متحد «ویژه» غرب در خاورمیانه نخواهد بود. یک دولت واحد مبتنی بر شهروندی دموکراتیک و برابر، دیگر ساختاری نخواهد بود که ایالات متحده بتواند از آن به عنوان وسیلهای برای کنترل در منطقه استفاده کند.
این امر به سلطه نظامی و ژئوپلیتیکی اسرائیل و ایالات متحده در منطقه ضربه خواهد زد. او میگوید: «اگر یک دولت واحد دموکراتیک تأسیس شود، این دولت دیگر پروژهای برای برتری قومی نخواهد بود، بلکه مبتنی بر برابری مردم خواهد بود. چنین ساختاری باعث تسلط ایالات متحده بر منطقه نخواهد شد، بلکه باعث عقبنشینی از منطقه خواهد شد.»
به عبارت دیگر، راه حل تک دولتی نه تنها به معنای گسست برای فلسطینیان، بلکه برای روابط قدرت امپریالیستی در منطقه نیز خواهد بود.
ایلان پاپه

حمایت ایلان پاپه از راهحل تکدولتی، اشتراکاتی با نورمن فینکلشتاین دارد، اما ریشه در ریشههای تاریخی و ایدئولوژیک متفاوتی دارد. پاپه نقدی رادیکالتر و ساختاریتر ارائه میدهد و از راهحل تکدولتی با مخالفت اساسی با فلسفهی تأسیس اسرائیل حمایت میکند. از نظر وی صهیونیسم یک پروژهی استعماری است.
پاپه اسرائیل را نه به عنوان یک دولت-ملت، بلکه به عنوان یک پروژهی «استعماری-مهاجرت» تعریف میکند. بر اساس این دیدگاه: تأسیس اسرائیل مبتنی بر جابجایی سیستماتیک (پاکسازی قومی) جمعیت بومی فلسطین و اسکان جمعیت خارجی است. این پروژه نه تنها از سال ۱۹۶۷، بلکه از ۱۹۴۸ نیز ناعادلانه و نامشروع بوده است.
راهحل دو دولت، این ساختار استعماری را مشروعیت میبخشد. عدالت واقعی با دگرگونی کامل این ساختار امکانپذیر است: یعنی یک دولت واحد، برابرگرا و دموکراتیک.
پاپه «نکبت» (فاجعه بزرگ، اخراج اجباری فلسطینیها) را که در سال ۱۹۴۸ رخ داد، اساس وجودی اسرائیل میداند. به نظر او: راه حل دو دولتی فقط بر مرزهای ۱۹۶۷ تمرکز دارد و حقوق پناهندگان اخراج شده در سال ۱۹۴۸ را نادیده میگیرد. اما یک راه حل عادلانه باید شامل به رسمیت شناختن نکبت و حق بازگشت پناهندگان باشد. یک دولت واحد میتواند حقوق پناهندگان ۱۹۴۸ و قربانیان اشغال ۱۹۶۷ را در بر بگیرد.
نزدیک به ۲ میلیون عرب فلسطینی که تابعیت اسرائیل را دارند، در حال حاضر به عنوان شهروندان درجه دو رفتار میشوند. راه حل دو کشور: این شهروندان را با این فرض که «در داخل اسرائیل باقی خواهند ماند» کنار میگذارد و نابرابری موجود را «عادی» میپذیرد. یک کشور واحد، ساختاری را هدف قرار میدهد که در آن همه مردم از حقوق برابر برخوردار باشند. پاپه این را «زمینه واقعی برای زندگی مشترک» توصیف میکند.
یک دولت دموکراتیک واحد میتواند زمینهای ایجاد کند که در آن مردم یهود و عرب بتوانند با حقوق برابر در کنار هم زندگی کنند، و به نظام آپارتاید پایان دهند. درضمن، نقش برتری نظامی و ژئوپلیتیکی اسرائیل را در منطقه خنثی کند، به حقوق قربانیان سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۶۷ (از جمله پناهندگان) رسیدگی کند، و در نهایت پایه و اساس محکمتری نه تنها برای فلسطین-اسرائیل، بلکه برای ثبات و صلح کل خاورمیانه فراهم کند. این دیدگاه فقط یک «مدل راهحل» نیست، بلکه مطالبهای برای عدالت اخلاقی، تاریخی و سیاسی نیز هست. این دیدگاه بر این فرض اساسی استوار است که صلح بدون عدالت محقق نمیشود.
مسئلهی فلسطین فقط یک مسئلهی مرزی بین مردم اسرائیل و فلسطین نیست؛ بلکه زخمی در قلب ساختار سیاسی، ایدئولوژیک و ژئوپلیتیکی کل خاورمیانه است.
تا زمانی که مسئلهی فلسطین حل نشود: هیچ مردمی در خاورمیانه قادر به دستیابی به صلح و دموکراسی واقعی نخواهند بود. از آنجا که این مسئله همچنان به عنوان بهانهای برای مداخلات ایالات متحده و غرب در منطقه وجود دارد، موقعیت ممتاز و دستنخوردهی اسرائیل دائماً تصور تهدید را برای کشورهای منطقه ایجاد میکند (مثال ایران در اینجا بسیار واضح است)، رژیمهای عربی از «آرمان فلسطین» به عنوان ابزاری لفاظی برای منحرف کردن مردم خود از فشارهای داخلی استفاده میکنند، اما این راه حلی ارائه نمیدهد. صلح بدون به رسمیت شناختن نکبت، بازگشت پناهندگان و دستیابی مردم فلسطین به حقوق کامل، صرفاً یک بازی دیپلماتیک است.
راه حل یک کشور-یک دولت اسرائیل را از نقش ژاندارم امریکا در منطقه خلاصی میبخشد؛ احساسات ضد اسرائیلی کشورهایی مانند ایران ممکن است جای خود را به همبستگی مردمی بدهد، و دست حاکمیت ایران را برای دشمنتراشی کوتاهتر کند.
همهچیز حاکی از این است که تا زمانی که مسئلهی اسرائیل حل نشود، نه تحول دموکراتیک و نه صلح واقعیِ منطقهای در خاورمیانه امکانپذیر نخواهد بود. این دیدگاه به طور فزایندهای توسط بسیاری از نظریهپردازان معاصر فلسطینی(مسلمان و یهودی) به عنوان «مسیر دشوار اما تنها مسیر معتبر به سوی یک صلح عادلانه» دیده میشود.