به نظر می رسد که گردباد پسا جنگ ۱۲ روزه، در این آشفتگی، هندسهای انسانی با چهار ضلع، مربعی را ترسیم کرده که بتواند شجاعت اخلاقی را با عقلانیت سیاسی دربیامیزد.
– نخستین ضلع این مربع، بر خِرَد و کنشگری دمکراتیک همگانی استوار است. تصور کنید به دور از نظارت استصوابی ضدملی شورای نانگهبان، آفتاب آزادی بر صندوقهای رأی بتابد و ما ملت ایران، بتوانیم آزادانه و منصفانه سرنوشت خویش را رقم بزنیم. (ماده ۲۱ اعلامیه جهانی حقوق بشر).
در راستای همین هدف مهم و چارهجو، خواستِ رفراندوم میرحسین موسوی نه نشانه درماندگی که اوج عقلانیت، تعهد و شهامت است.
اعتمادی ریشهدار و عقلانی به توانایی مردم برای خلق آیندهای نو، بیآنکه ردپایی از خشونت بر چهره تاریخ بماند، بنمایهای که مشروعیت هر دگرگونی ساختاری بر آن استوار بشود و مسیر گذاری دمکراتیک که مسالمتآمیزترین نوع گذار است را مهندسی کند.
– ضلع دوم مربع، بیلکنت و بیابهام، محکوم کردن جنگ تحمیلی دوازده روزه است. بمبهایی که بر سر مردمانی فرود آمد که گناهی جز زادهشدن در سرزمین عزیزمان، ایران، را نداشتند. بیش از هزار جان غیر نظامی پر پر شد.
اینجا سخن از جانبداری از حکومت نیست؛ تکلیفی انسانی است. سکوت در برابر چنین جنایتی، همدستی با جلادان تاریخ است.
– سومین ضلع مربع، عبور از سیاستزدگی است. نیازی به برچسب سیاسی نیست؛ دفاع از حق زیستن فلسطینیها، دفاع از حق بنیادین “بودن” است؛ همان حقی که برای خود و فرزندانمان طلب میکنیم. سکوت ما در برابر این فاجعه فردا گریبانمان را بیشتر از اینها خواهد گرفت.
– چهارمین ضلع مربع، آینهای است رو به یکی از زخمهای داخلی کشورمان. اخراج هزاران تن از مهاجرین افغانستانی یا هموطنان افغانتبار، چهره شوم فاشیسمی دولتی و غیردولتی را عریان کرد که در پسِ نقاب امنیتگرایی پنهان شده بود.
کسانی که در کشورمان متولد شدهاند، یا سالها با سختکوشی به رشد کشورمان در سازندگی آن کمک کردهاند، اکنون با قساوت تمام در بیپناهی، در مرزها رها شدهاند.
این اقدام نه تدبیر حکومتی، که شرمآورترین شکل انسانستیزی است. دفاع از آنان خیانت به میهن نیست؛ وفاداری به سرشتی انسانی است که مرز نمیشناسد.
پیوند ارگانیک این چهار ضلع، نویدبخش گسستی رادیکال از گفتمانهای فرسوده به شمار می رود.
چگونه میتوانیم حق تعیین سرنوشت خود را فریاد بزنیم، آنگاه که برای فلسطینیان حتی حق نفسکشیدن قائل نباشیم؟ چگونه میتوانیم نژادپرستی رژیم صهیونیستی را محکوم کنیم، آنگاه که در خانه خود، با افغانستانیها یا افغانیتبارها اینچنین برخورد میکنیم؟
در جهان به همپیوسته امروز، امنیت کودک دبستانی در تهران، به امنیت دانشآموز غزه گره خورده است. کرامت کارگر افغان در مشهد، بخشی جداییناپذیر از کرامت کارگر ایرانی است.
این چارچوب تفکری سیاسی، بر علیه توهمات کهنه، فضایی میگشاید برای فصلی نو از کنشگری مترقیانهای که نه اسیر پروپاگاندهای حکومتی میماند و نه در دام اپوزیسیون برانداز و غیر میهندوست گرفتار می شود.
اکنون زمان نقشهکشیدن است:
زمان تشکیل کمیتههای حقیقتیاب مردمی برای مستندسازی رنجهای اخراجشدگان افغانستانیها میباشد.
زمان بنیاننهادن “خانههای مشترک ایران-افغانستان” برای همبستگی با زنان و دختران افغانستانی است تا زهر نفرت در دلها رشد نکند.
زمان برپایی پلتفرمهایی جهانی است که روایتهای مشترک جنگزدگان را به گوش جهان برساند.
زمان ایجاد کمپینهای ایجاد فشار بر جمهوریاسلامی برای برگزاری آن همهپرسی تاریخیست که باید زیر نظر ناظران بیطرف برگزار شود.
زمان ایجاد زمینه برای انتخاب آزادانه اعضای مجلس مؤسسانی است که تدوینگر طرح قانون اساسی جدیدی برای “جمهوری انسانمحور” آینده باشد، جمهوری که حقوق همه ساکنین در این جغرافیای سیاسی را پاس دارد.
عشق به ایران در گرو عشق به انسانیت است. برای آیندهای مبارزه کنیم که در آن میهن دوستی نه در تنگنای مرزهای جغرافیایی، که در گستره بیکران مبارزه برای دستیابی به کرامت انسانی معنا مییابد.