بیانیهها در نفی نظامِ مسلط، با خواستهائی چون رفراندم برای گذار از جمهوری اسلامی و..، نشانههائی هستند از زنده بودنِ صداهای مبارزه و مقاومت در داخلِ کشور و تلاش برای خلقِ گفتمان و چشمانداز.اما بیان (حضورِ رسانهای، مجازی، مقاله، بیانیه و…)، گرچه ضروری، بدونِ عملِ متناسب با بیان و بدونِ سازمانیابی فعالانِ سیاسی پراکنده و سازماندهی نیروها و گرایشها و لایههای مردم، جای سیاست و ارائهی استراتژی عملی برای تحققِ هدفهای مقطعی و هدفِ نهائی را نمیگیرد.
گرایشِ سیاسی با هر سمت و سوئی، بدونِ رابطه ارگانیک با پایگاه مردمی بالقوهی خود، بدونِ توانائی بسیجِ آنها و بدونِ بالفعل کردن حمایتِ بالقوه، به نیروی موثرِ سیاسی دارای عاملیت بدل نمیشود.
اما تمامی گرایشهای گوناگونِ اپوزیسیونِ جمهوری اسلامی در داخل و خارج، تاکنون، جز در برخی نهادهای صنفی/دموکراتیکِ داخلِ کشور، به دلایلِ گوناگون، از عهده سازمانیابی فعالانِ خود و سازماندهی و بسیجِ هوادارن و پایگاههای بالقوهی مردمی خود برنیامدهاند.
اکثریتِ مردمِ ایران، بارها و بارها و به شکلهای گوناکون، نشان داده است که خواهان گذار از جمهوری اسلامی است، اما اپوزیسیونِ جمهوری اسلامی تاکنون تنوانسته است از این گرایش برای بسیجِ سازمانیافته خود و مردم بهره گیرد. جز در چند مورد و منطقه، جنبشها و مقاومت در ایران، خودانگیخته بوده و نه سازمانیافته. به تقریب همه فراخوانهای همه گرایشهای اپوزیسیون به این یا آن کردارِ سیاسی نیز تاکنون با استقبالِ مردم مواجه نشدهاند.
حضور در رسانهها و فضای مجازی، صدور بیانیهها و اعلامِ مواضع، البته که کارهائی مفید و ضروری و بخشی از مبارزه است اما این همه، در غیبتِ سازماندهی و بسیجِ مردمی، میتواند به بیانِ بدونِ عمل و توهمِ تاثیر به جای تاثیر بدل شود و توهمِ تاثیر به جای تاثیر، از نشانههای آسیبشناسی اپوزیسیونِ ناتوان است.
گرایشی در اپوزیسیون ایرانی به حمایتِ خارجی، حتا در حدِ حمله نظامی، به فروپاشی خودبهخودی نظامِ جمهوری اسلامی و ریزش!؟ دل بسته است. کارِ این گرایش، بیانیه و مصاحبه و..، و بهویژه تخریبِ گرایشها و چهرههائی است که به «رهبری» خودخوانده این گرایش تن نمیدهند. این گرایش به سازماندهی مردم و عاملیت در مقطعِ کنونی نیاز ندارد چرا که در سناریوی آن، لحظه موعودِ طلائی، پس از حمله نظامی خارجی و فلج شدنِ حکومت، یا پس از فروپاشی نظام، خودبهخود فرا میرسد. در آن هنگامه مردم، با الهام از رسانههای حامی این گرایش، بر بسترِ نوستالژی گذشته و… نامِ رهبرِ را فریاد زده و برای ورودِ او فرشِ قرمز پهن خواهند کرد و… روی سخنِ من در این یادداشت با این گرایش نیست. روی سخن با گرایشهای رنگارنگی است که به گذارِ دموکراتیک از جمهوری اسلامی، بر بسترِ مبارزه مردم و عاملیتِ خود و مردم باور دارند. اغلبِ امضاکنندگان چند بیانیه اخیر در بابِ رفراندم خود را در این گرایش تعریف میکنند.
از موسوی، که به نمادِ مقاومتِ جنبش سبز بدل شد، چه با او همراه باشیم و موافق چه ناهمراه و مخالفِ، چشم داشتی جز بیانیه نیست که در حصر است. از زندانیانِ سیاسی نیز. استبداد امکانِ گفتوگو و عمل در عرصه واقعی را از موسوی و دیگر زندانیانِ سیاسی سلب کرده است. سازمانیابی گرایشهای سیاسی اپوزیسیون، که فعالان و هواداران آنها، اغلب پراکنده و منفرد هستند، سازماندهی لایههای گوناگونِ جامعه رنگارنگِ ایران، تدوین و ارائه استراتژی گذار بر بسترِ تلفیق عمل و نظر و آزمون و خطا و… نیز کارِ فردی نیست.
اغلبِ امضا کنندگان بیانیه ۷۰۰ نفره در حمایت از بیانیهی موسوی (که در میان آنان نامِ برخی چهرهها و حامیانِ حکومت نیز هست!؟) و برخی از امضاکنندگانِ بیانیهی ۱۷ نفره، که به تقریب در محتوا در همان حال و هوا است، زندانی نیستند.
اما اینان نیز، جز توصیههای کلی تکراری چون در بیانیه ۱۷ نفره، به اعلامِ موضع بسنده و دربارهی پرسشهای اصلی چون چگونگی سازمانیابی خود و سازماندهی مردمی یا راههای توسل به خردِ جمعی برای تدوینِ استراتژی گذار و… سکوت کردهاند.
آینده نشان میدهد که این بیانهها مقدمه حرکتهای عملی و سازماندهی خود و مردم است یا تنها بیانِ مواضعی که چند روزی به خبرِ رسانهها بدل شده، کنش را به بیان تقلیل داده و در غیبتِ عاملیت و سازماندهی، در توفانِ رخدادهای پرشتاب و پی در پی، به دستِ فراموشی سپرده خواهند شد.
دو توضیح
رفراندم؟
رفراندم و انتخاباتِ آزادِ مجلسِ موسسان برای نوشتنِ قانون ِاساسی نظامِ نو، گام ضروری اما نهائی گذر از جمهوری اسلامی است. دستکم چند ماه آزادی بیان، رسانه، حزبها و نهادهای مدنی، آزادی تجمع و… از استلزامات آن است.
:::