محمد خیر ندمان – ایندیپندنت فارسی: حملات اسرائیل و ایالات متحده در ژوئن گذشته به ایران نهتنها به ایجاد نظمی تازه در خاورمیانه منجر نشد، بلکه اوضاع را پیچیدهتر کرد و موازنه بازدارندگی میان تهران و تلآویو را به هم زد. اسرائیل پس از جنگ ۱۲ روزه با اعتمادبهنفس بیشتری وارد صحنه شد و دامنه عملیات نظامی خود را از غزه تا صنعا و دمشق گسترش داد. این روند، جمهوری اسلامی را با تهدیدهایی بیسابقه و سرنوشتسازی مواجه کرد و آن را در موقعیتی دشوارتر قرار داد.
در جریان نبرد اخیر، جمهوری اسلامی بخش مهمی از شبکه متحدان منطقهای خود در «محور مقاومت» را از دست داد و به موقعیتی دفاعی کشانده شد که در آن هنوز به دنبال یافتن راهی برای نشان دادن واکنش است. با این حال، جدال اصلی در میان نخبگان حاکم تنها به آینده برنامه هستهای تهران محدود نمیشود، بلکه به مسئلهای اساسیتری گره خورده است که بقای رژیم جمهوری اسلامی را رقم میزند. بنابراین تصمیمهایی که در چارچوب مذاکرات محرمانه و پشت درهای بسته و در حلقه محدود قدرت گرفته میشود، سرنوشت این کشور را برای سالهای آینده مشخص خواهد کرد.
جنگ اخیر شکاف علنی رهبران جمهوری اسلامی را بر سر چگونگی پر کردن فاصله میان نظام و مردم عمیقتر کرد. در چنین شرایطی ممکن است جریان اصولگرا برای منحرف کردن نگاهها از بحران داخلی و تثبیت قدرت خود، به تشدید تنش در سیاست خارجی روی بیاورد و به گزینههایی تهدیدآمیزی همچون خروج از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای یا اخراج دائمی بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی متوسل شود.
اما گزینه جایگزین و عاقلانهتر این است که این بحثها به شکلگیری ائتلافی میان محافظهکاران عملگرا و اصلاحطلبان منجر شود؛ ائتلافی که قادر به مهار تندروها باشد و در تمامی عرصههای سیاست داخلی و خارجی بر منطق سازش تکیه کند.
امروزه حداقل پنج جناح سیاسی برای تعیین سرنوشت آینده نظام سیاسی در جمهوری اسلامی با هم رقابت میکنند: تندروهایی که میخواهند قدرت را بهطور کامل در اختیار داشته باشند، محافظهکاران عملگرایی که ترجیح میدهند دایره نخبگان باز بماند، اصلاحطلبانی که به دنبال گشایش تدریجی در سیاستاند، نیروهای مخالف مسلح خارج از ساختار نظام و در نهایت شخص آیتالله خامنهای که همچنان کانون ثقل قدرت سیاسی به شمار میرود. هر یک از این جریانهای یادشده میکوشد خود را بهترین گزینه برای رهبری جمهوری اسلامی معرفی کند.
در بحبوحه این آشفتگی، مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری اصلاح طلبنما، در تلاش است میان جناحهای مختلف توازن ایجاد کند. او بر صبر، عقلانیت و حفظ انسجام ملی تاکید دارد و حتی خواستار گفتگو با مخالفان بر اساس عدالت و انصاف شده است. با این حال، اظهارات او با واکنش شدید تندروها مواجه شد؛ تا آنجا که برخی نمایندگان او را به عادیسازی روابط با اسرائیل و حتی طراحی کودتا متهم کردند. استفاده مبهم او از واژه «مخالفان» خود بهتنهایی ریسکی بزرگ در نظامی به شمار میرود که هیچگونه اپوزیسیون خارج از چارچوب خود را مشروع نمیداند.
نقش آیتالله خامنهای بهعنوان رهبر و داور اصلی نظام پس از جنگ دشوارتر شده است. او باید پیوند خود را با تندروها حفظ کند و در عین حال از هیاهوی کشمکشهای سیاسی دور بماند. این در حالی است که پس از جنگ اخیر، توانایی خامنهای در ایجاد توازن میان دو جریان سیاسی حاکم بهشدت کاهش یافته است. با این حال او از «نزاعهای بیپایان و بیهوده» انتقاد کرده و خواستار «وحدت همه مردم فارغ از گرایشهای سیاسی یا مذهبی» شده است؛ لحنی که شباهت زیادی به سخنان پزشکیان دارد. این موضعگیری هرچند به معنای آشتی با مخالفان مسلح نیست، نشان میدهد که رهبر جمهوری اسلامی به این واقعیت پی برده است که بحران مشروعیت بیش از این نمیتواند ادامه یابد.
اینجا پارادوکسی بزرگ خودنمایی میکند: آیا نظام میتواند همچنان دوام بیاورد؟ پاسخ میتواند مثبت باشد، اما پرسش واقعی این است که این بقا به چه شکلی محقق خواهد شد. تحولات احتمالی میتواند در سه سناریو اصلی شکل گیرد:
اول، کودتایی از سوی سپاه پاسداران و نیروهای بسیج که اراده خود را تحمیل کنند و رهبری تازه برگزینند تا هرگونه مخالفت را در نطفه خفه کنند.
دوم، بهرهبرداری پزشکیان و تودههای ناراضی از موج نارضایتی عمومی برای افزایش نفوذ و محدود کردن نفش تندروها؛ سناریویی که اصلاحطلبان را در نبرد بر سر جانشینی رهبر جمهوری اسلامی به بازیگر اثرگذار تبدیل میکند.
سوم و محتملترین حالت، رسیدن نخبگان به نوعی توافق پشتپرده، طبق روال همیشگی، تا بار دیگر اتخاذ تصمیمهای حیاتی به آینده نامعلوم موکول شود.
بحث درباره تغییر نظام در ایران هنوز در برخی از محافل واشینگتن و تلآویو مطرح است. هدف از اظهارات نتانیاهو که بحران آب ایران را به سخره گرفت و ملت ایران را به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی فراخواند، تلاش برای تحریک جامعه ایران بود. به همین دلیل، پزشکیان ضمن تاکید بر پایداری قدرت جمهوری اسلامی، این فراخوان را تلاشی بیهوده قلمداد کرد و آن را «سراب» خواند.
پزشکیان در پاسخ به کسانی که مذاکره با غرب را رد میکنند، گفت: «اگر گفتگو نکنیم، پس چه کار کنیم؟ میخواهید بجنگید؟ خب آمد زد؛ دوباره درست کنیم باز هم میآید میزند. این مسئلهای نیست که بتوان با آن از روی احساسات برخورد کرد. اینکه برویم برای حرف زدن، به این معنی نیست که میخواهیم تسلیم شویم».
سخنان پزشکیان بهطرز قابل توجهی بنبست جمهوری اسلامی را به تصویر کشید. حتی معاون فرمانده سپاه پاسداران هم هشدار داد که «میدان سیاست خارجی جای بیان تمام حقیقت نیست»؛ اشارهای به اینکه برخی رهبران میدانند که افشای عمق بحران عملا خطرناک است.
برنامه هستهای جمهوری اسلامی ممکن است اولین قربانی تردیدها و دودستگیهای داخلی باشد. از این رو، تهدیدهای اروپا برای فعالسازی مکانیسم ماشه جدی تلقی شد و در واکنش به آن، تهران به بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجازه داد به ایران بازگردند. علاوه بر آن، انتظار میرود جمهوری اسلامی میزان غنیسازی اورانیوم را از ۶۰ درصد به ۲۰ درصد کاهش دهد.
با توجه به نکات یادشده میتوان گفت که جمهوری اسلامی جز تن دادن به راهحل دیپلماتیک، چارهای دیگری ندارد. در واقع، جمهوری اسلامی بر سر یک دوراهی دشوار و سرنوشتساز قرار گرفته است: گام برداشتن به سمت حفظ وحدت داخلی و آشتی با جهان یا رفتن به سمت تشدید تنشی که میتواند به جنگی جدید و مخربتر منجر شود. بنابراین، دستیابی به یک رویکرد هماهنگ در مذاکرات هستهای تنها یک انتخاب سیاسی نیست، بلکه تلاشی برای بقای رژیم جمهوری اسلامی است.
با توجه به توازن کنونی قدرت، وقوع هرگونه جنگ دیگر با اسرائيل و ایالات متحده نهتنها جمهوری اسلامی را به سمت فروپاشی و نابوی سوق خواهد داد، بلکه سراسر منطقه را در بحرانی بیسابقه و ویرانگر فرو خواهد برد.