مقدمه: پرسش درباره چیستی و هستی دوزخ یا جهنم از دیرباز تاکنون، یکی از چالشبرانگیزترین مباحث میان متکلمان متقدم و متأخر مسلمان و مسیحی بوده است. برخی از این متکلمان دوزخ یا جهنم را جسمانی دانستهاند حال آنکه بنا به تأویل دیگری سرشت دوزخ غیر جسمانی و روانی است. از سوی دیگر، عذاب جهنم از منظر برخی از متکلمان ابدی تلقی شده و حال آنکه رویکردی دیگر آن را از نظر زمانی موقت میداند. با توجه به مباحث پیشین، میتوان رویکردهای نظری درباره ماهیت دوزخ را به چهار دسته کلی تقسیمبندی کرد:
- دوزخ جسمانی و ابدی: دیدگاه سنتی در اسلام و مسیحیت سنتگرا (عذاب جسمی در مکان خاص برای همیشه).
- دوزخ جسمانی و موقتی: برخی مکاتب عرفانی و تصوف (عذاب جسمانی بهعنوان مرحلهای برای پالایش روح).
- دوزخ غیرجسمانی و ابدی: سی. اس. لوئیس (وضعیت روانی و اگزیستانسیالیستی که برگشتناپذیر است).
- دوزخ غیرجسمانی و موقتی: پل تیلیش،[۱] جان هیک و دیوید بنتلی هارت (جهنم بهعنوان تجربهای موقتی که همه را بهسوی نجات هدایت میکند)؛ بنابراین بر پایه این دو محور میتوان نمودار زیر را تنظیم کرد:
جدول شماره ۱: دستهبندی دیدگاهها درباره دوزخ
ابدی (برگشتناپذیر) | غیرابدی (موقتی، گذرا) | |
برخی مکاتب عرفانی: عذابهای دوزخ بهعنوان مراحلی برای تصفیه روحی (برخی تفاسیر اسلامی مانند ابن عربی) | سنتی در اسلام و مسیحیت: دوزخ دارای آتش، عذاب جسمانی و یک مکان خاص است. (ابن تیمیه، سنتگرایان کاتولیک) | جسمانی |
پل تیلیش، جان هیک، دیوید بنتلی هارت: دوزخ وضعیتی گذرا ازخودبیگانگی است که در نهایت به بازگشت همه انسانها به خیر مطلق میانجامد. | سی. اس. لوئیس: دوزخ بهعنوان تجربه هستی جدایی مطلق از خداوند، اما ابدی و تغییرناپذیر. | غیرجسمانی |
البته استدلالهای هرکدام از گرایشهای فوق جنبههای مثبت و منفی و قدرت و ضعف خود را دارند. در این یادداشت کوتاه اما تمرکز گفتوگو بر معرفی چیستی و هستی جهنم از منظر فلسفه دین پل تیلیش خواهد بود. نگرش تیلیش به دوزخ مبتنی بر پارادایم هستیشناسی الهیاتی و اگزیستانسیالیسم است. برخلاف نگاه جزمگرایانه و ظاهرگرایانه سنتی که دوزخ را یک مجازات عینی میداند، تیلیش آن را بهعنوان یک تجربه درونی بیگانگی و پوچی معرفی میکند که امکان رهایی از آن، از طریق اتصال دوباره به بنیاد هستی (خدا) فراهم است.
زبان استعاری متن دینی و معنای جهنم
پل تیلیش (۱۸۸۶-۱۹۶۵) متأله اگزیستانسیالیست و فیلسوف دین، بر این باور است که زبان متون دینی، بهویژه در توصیف مفاهیم جهان متعالیه و همچنین آخرت مانند جهنم، بر پایه زبان حقیقت و ظاهر[۲] نیست، بلکه از جنس زبان نمادین[۳] یا استعاره است، بنابراین توصیفی ظاهرگرایانه از واقعیت عینی نیست. تیلیش معتقد است متون دینی را نباید با روش ظاهرگرایانه، زبان علمی یا فلسفه متافیزیکی تفسیر شوند، بلکه باید تأویل[۴] اگزیستانسیالیستی از آنها ارائه داد؛ بنابراین او مخالف تفسیر جزمی[۵] بر پایه زبان ظاهرگرایانه و حقیقت[۶] از متون دینی است. چه این فیلسوف دین وحی را نه بهعنوان یک داده صرفاً تاریخی، گزارههای الهی یا کلامی، بلکه بهعنوان امری نمادین درک میکند که فرد را با امر قدسی مرتبط میسازد. برای او، وحی یک زبان نمادین است که انسان را به حقیقتی فراتر از درک صرفاً عقلانی راهنمایی میکند. در همین راستا، «دوزخ» از منظر او نوعی نماد از وضعیتی هستیشناسی، روحی و روانشناختی است که در آن وضعیت فرد احساس ازخودبیگانگی و طردشدگی از خداوند را تجربه میکند (جدول ۲).
پل تیلیش و مفهوم «دوزخ»: تجربه جدایی از خدا
یکی از رویکردهای مدرن به مفهوم دوزخ یا جهنم، تعریف آن بهعنوان وضعیت جدایی از خداوند بهجای یک فضای جسمانی و مادی است. این تأویل از «دوزخ» بهویژه در فلسفه پل تیلیش و برخی متفکران اگزیستانسیالیست و نئوتوماسی مطرح شده است. بنا به این دیدگاه، «دوزخ» بیشتر به یک موقعیت وجودی[۷] تا یک فضای مجازات جسمانی تأویل میشود؛ بنابراین تیلیش مفهوم سنتی دوزخ را بازتأویل نموده و آن را نه بهعنوان مکانی جسمانی و مادی، بلکه مثابه وضعیتی از وجود توصیف میکند که با جدایی از خدا و فقدان معنا برای انسان همراه است. او این انگاره را در آثار متعددی مانند شجاعت بودن[۸] و الهیات نظاممند[۹] مطرح کرده است. این فیلسوف دین در آثار مهم خود، بهویژه در الهیات نظاممند، خداوند را «بنیاد هستی»[۱۰] نه یک موجود منفصل و منفک از هستی معرفی میکند. بنا به نظریه تیلیش انسان بهطور ذاتی با خداوند مرتبط است، اما آنگاه که این ارتباط دچار اختلال شده و انسان از آن فاصله میگیرد، دچار اضطراب وجودی[۱۱] میشود که اوج آن همان «دوزخ» است.
سطوح گوناگون دوزخ
- «دوزخ» بهعنوان بیگانگی وجودی:[۱۲]
بنا به دیدگاه تیلیش، دوزخ حالت عمیقی از بیگانگی و اضطراب است که انسان در آن از وجود اصیل خود، از دیگران و از خدا جدا افتاده است. او این بیگانگی را در سه سطح تحلیل میکند:
- بیگانگی از خود[۱۳]
انسان در این وضعیت دچار ازخودبیگانگی[۱۴] است، به این معنا که نسبت به وجود خویش احساس بیمعنایی، پوچی و اضطراب دارد. دوزخ از این منظر، حالت از دست دادن هویت اصیل و گم شدن در نیروهای بیگانهای است که فرد را از خویش دور میکند.
- بیگانگی از دیگران[۱۵]
در این مرحله، فرد روابط خود را با دیگر انسانها از دست میدهد و در انزوا قرار میگیرد. این انزوا شکلی از جهنم را میسازد، زیرا انسان از نظر تیلیش ذاتاً موجودی اجتماعی است و گسستن از ارتباطات انسانی، نوعی رنج وجودی به بار میآورد.
- بیگانگی از خدا[۱۶]
این عمیقترین نوع دوزخ است: از دست دادن ارتباط با امر متعالی[۱۷].
تیلیش خدا را «بنیاد وجود» میداند و از این منظر، دوزخ جدایی از این بنیاد و در نتیجه، از دست دادن معنا و امید است.
- استدلال فلسفی- انسانشناسانه تیلیش:
تیلیش معتقد است که انسان ذاتاً نیازمند پیوند با امر متعالی است و در صورت گسستن از این ارتباط، در نوعی اضطراب هستیشناختی[۱۸] گرفتار میشود که همان تجربه دوزخ است.
- دوزخ در چارچوب «شجاعت بودن»
تیلیش در کتاب شجاعت بودن توضیح میدهد که انسان سه نوع اضطراب بنیادین دارد که درک آنها به فهم دوزخ اگزیستانسیالیستی کمک میکند:
- اضطراب مرگ[۱۹]
ترس از فنا شدن و نابودی که در سنت مسیحی با مفهوم «هلاکت ابدی» مرتبط است.
در تجربه دوزخی، این اضطراب به حداکثر شدت خود میرسد، زیرا فرد خود را در برابر نیستی قرار میدهد.
- اضطراب پوچی و بیمعنایی[۲۰]
درک اینکه زندگی بیمعناست، باعث احساس دوزخی از پوچی و ناامیدی میشود.
این وضعیت زمانی رخ میدهد که فرد نتواند به ارزشها و باورهایی متصل شود که معنا را برای او به ارمغان میآوردند.
- اضطراب محکومیت اخلاقی[۲۱]
درک اینکه فرد در برابر حقیقت شکست خورده است و خود را مقصر و بیارزش میداند. تجربه دوزخ در اینجا به شکل احساس گناه و طردشدگی مطلق نمایان میشود. از اینرو تیلیش بر این باور است که ایمان به خدا، یعنی پذیرش اینکه او «بنیاد وجود» است، راه خروج از این وضعیت دوزخی است. ایمان به معنای اعتماد به اینکه علیرغم جدایی، امکان بازگشت، پیوند با مرکز هستی و بازآفرینی معنا وجود دارد.
۳. تفاوت نگرش تیلیش با درک ظاهرگرای غالب سنتی مسیحی از دوزخ دوزخ و امکان رهایی[۲۲]
برخلاف نگرش برخی از برداشتهای سنتی که متن را ظاهرگرایانه تفسیر میکنند که دوزخ را مکانی ابدی میداند، تیلیش معتقد است که فیض الهی میتواند این جدایی را از بین ببرد. این فیلسوف دین بر نقش فیض و رهایی از گناه تأکید دارد و بر این باور است که خداوند همواره فرصت بازگشت به خویش را فراهم میکند؛ بنابراین، در نگاه او، دوزخ ابدی نیست، بلکه یک وضعیت روانی خاص است که میتوان از آن رهایی یافت. البته در الهیات جزمی و ظاهرگرای سنتی، بهویژه در مسیحیت ارتودکس و کاتولیک، دوزخ بهعنوان مکانی جسمانی برای کسانی که از فیض الهی محروم شدهاند تأویل میشود. تیلیش از واژه[۲۳] (بیگانگی و ازخودبیگانگی) استفاده میکند تا نشان دهد که دوزخ وضعیتی از پریشانی، گمشدگی معنوی، ناامیدی و اضطراب عمیق است. از منظر تیلیش، این وضعیت ابدی نیست، بلکه انسان میتواند از طریق پذیرش فیض الهی از آن رهایی یابد.
جمعبندی
در برخی از تأویلهای الهیات مسیحی، دوزخ عمدتاً بهعنوان مکانی جسمانی برای عذاب ابدی گناهکاران تلقی شده است. بنا به این تأویل، دوزخ یک وضعیت تغییرناپذیر است که در آن فرد گناهکار بهواسطه عدالت الهی مجازات میشود. در مقابل، تیلیش با ارائه تفسیری اگزیستانسیالیستی از دوزخ بهجای تأکید بر یک مکان مادی و جغرافیایی، دوزخ را بهعنوان وضعیتی روانی از وجود پویا و قابل تغییر تأویل میکند که ناشی از بیگانگی وجودی از بنیاد هستی (خدا) است. بر همین پایه، او کیفر الهی را نه یک آزار و عذاب خارجی، بلکه نتیجه طبیعی بیگانگی انسان از بنیاد هستی میداند. علاوه بر این، درحالیکه در چارچوب الهیات سنتی، دوزخ وضعیت ابدی تلقی میشود، تیلیش امکان خروج از آن را از طریق پذیرش فیض مطرح میسازد. او معتقد است که انسان میتواند از این وضعیت با «شجاعت بودن» و ایمان حقیقی عبور کند.
جدول شماره ۲: تفاوتهای کلیدی میان دیدگاه تیلیش و نگرش سنتی
نگرش پل تیلیش | برخی از نگرش جزمی-ظاهرگرای سنتی مسیحی | معیار مقایسه |
زبان سمبلیک و استعاری | زبان جزمی و ظاهرگرای متن (دیدگاه ارتدوکسی و کاتولیکی) | گرایش فلسفه زبان متن دینی |
یک وضعیت وجودی از بیگانگی از خدا | مکانی واقعی برای عذاب گناهکاران | ماهیت دوزخ |
موقتی، چون انسان میتواند از طریق فیض الهی نجات یابد | معمولاً ابدی (در دیدگاه ارتدوکسی و کاتولیکی) | ابدیت یا موقتی بودن |
روانی و معنوی (اضطراب، ناامیدی، بیگانگی) | جسمانی و روحی | نوع عذاب |
پذیرش و آگاهی از حضور الهی و غلبه بر بیگانگی | تنها از طریق فیض الهی و باور به مسیح ممکن است | راه رهایی |
منابع و مأخذ
- Paul Tillich, The Courage to Be, Yale University Press, 1952
- Paul Tillich, Systematic Theology, University of Chicago Press, Vol. 2, 1957
- Paul Tillich, The Shaking of the Foundations, 1948