اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

ستاره مُرد سپیده‌دم، چو یک فرشته ما هم   نهاده دیده بَر هم   میان پرنیان غنوده بود به آخرین نگاهش، نگاه بی‌گناهش  سرود واپسین سروده بود  دید که من از این پس دل در راهی دیگر دارم به راه دیگر شوری دیگر در سر دارم که عهد خونین با صبحی روشن‌تر دارم…

 این ترانه را دکتر حیدر رقابی، بنیان‌گذار سازمان سربازان جبهه ملّی ایران، در ادامه بخش دوم ترانه «مرا ببوس»، چند روز پس از شهادت دکتر حسین فاطمی در رثای او سرود. سرود واپسین دکتر فاطمی چه بود؟ عهد و میثاق او چه بود که به خاطر آن در مقابل جوخه آتشِ جلادان پهلوی قرار گفت و در خون غلتید! برای اینکه واپسین نظرات او فهم شود، بجاست نظرات او در فحوای گفتار و نوشتارش در روزهای ۲۵ تا ۲۷ اَمرداد ۱۳۳۲، روزهای اِختفا از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۶ اسفند ۱۳۳۲ و روزهای زندان او از ۶ اسفند ۱۳۳۲ تا روز شهادت وی در ۱۹ آذر ۱۳۳۳ بررسی شود.

گرچه مبانی اندیشه سیاسی دکتر فاطمی همان بود که پس از شهریور ۱۳۲۰ در نشریه «باختر»، سپس در کوران نَهضَت ملّی ایران از ۱۳۲۸ در نشریه «باختر امروز» بیان می‌شد، اما بدیهی است پدیدآیی بحران‌ها و رویدادهای سرنوشت‌ساز مانند روی کار آمدن دولت احمد قوام در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱، کشتار مردم در ۳۰ تیر ۱۳۳۱، دسیسه قتل دکتر مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ و در نهایت دو کودتای ۲۵ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در شکل‌گیری واپسینِ اندیشه سیاسی دکتر فاطمی نقش بارزی داشت. شهید دکتر فاطمی در کنار دکتر مصدق، از معدود رجال تاریخ ما بود که حتی در دوره زمامداری نیز به مبارزه خود ادامه داد و همچنان آزادی‌خواه و دشمنِ دیکتاتوری بود؛ بنابراین نخستین درسی که از زندگی فاطمی می‌گیریم این است که حضور او در دولت ملی دکتر مصدق، تأثیر چندانی در شخصیتِ مبارز آزادی‌خواه و ضد استبدادی‌اش نداشت.

برخی بر این باورند نظراتی که دکتر فاطمی در گردهمایی ۲۵ اَمرداد ۱۳۳۲ در میدان بهارستان مطرح کرد به آتش دشمنی شاه با دکتر مصدق را دامن زد، حتی برخی را بر آن داشته که دکتر فاطمی در آن گردهمایی نغمه سرنگونی سلطنت و بنیاد جمهوریت سر داده است. در این نوشته کوشیده‌ایم اهم نظرات دکتر فاطمی را در آن گردهمایی و سرمقاله‌هایش در نشریه باختر امروز، در آن سه روز بحرانی، بیان کنیم تا نظرات دکتر فاطمی را نه بر اساس پندارها و روایت‌ها، بلکه بر اساس رویدادها بیان کنیم.

دکتر فاطمی بر این باور بود که رضاخان به تحریک «آیرون‌ساید»، مستشار نظامی وزارت دفاع انگلیس در بریگاد قزاق و «مستر گادفری هاوارد»، سرکنسول کرمانشاه که درواقع مأمور MI6 در ایران بود، کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را رقم زد. این کودتا که پایمال‌کننده مشروطه در ایران بود، مقدمات یک استبداد مطلق را فراهم کرد که با تأسیس سلطنت پهلوی این استبداد تثبیت شد. فاطمی این دوره را بیست‌ساله می‌داند که موجبات استیلای انگلستان را در کشور ما مهیا کرد. قرارداد نفتی ۱۹۳۳ میان دولت ایران و «شرکت نفت ایران و انگلیس» که درواقع زیرمجموعه مستقیم دولت انگلستان بود موجبات انعقاد قراردادی شدند که شصت سال دیگر قرارداد ننگین دارسی را بر مردم تحمیل کردند. او بر این باور بود این قرارداد موجب گسترش استیلای انگلستان در ایران شده و وقتی حق عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری دست انگلستان باشد، آن‌ها بر تمامی امور مملکتی چیره خواهند شد و سیاست داخلی و خارجی ایران را تنظیم می‌کنند. درواقع رضاشاه از طریق وابستگی، استبداد خود را تحکیم می‌بخشید. دکتر فاطمی استبداد (داخلی) و استعمار (خارجی) را مکمل یکدیگر می‌دانست، به این صورت که با وجود استبداد، استعمار به ‌آسانی می‌تواند بر کیان ملت استیلا داشته باشد. دکتر فاطمی از شهریور ۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد، در طول دوازده سال مقالات زیادی درباره آسیب‌های استبداد رضاشاه نگاشت. او بارها به ولعِ سیری‌ناپذیری تصرف اموال ملت ایران توسط رضاشاه اشاره می‌کند که او نه‌تنها به جان مردم هم رحم نکرده که مال و اموال آنان را یغما برده است. رضاخان چون پیش از کودتای سوم اسفند هیچ جایگاهی نداشت، می‌خواست به همه چیز برسد. در نهایت بلافاصله پس از شهریور ۱۳۲۰، در ۵ مهر از ایران گریخت. رضاشاه نه‌تنها پشتوانه مردمی نداشت، بلکه مردم از گریزانی او شادمان شدند. او سرنوشت پسر (محمدرضا پهلوی) را ادامه سرنوشت پدر می‌داند و فرار شاه در ۲۵ اَمرداد ۱۳۳۲ را یادآور گریز رضاشاه دانسته است. با این تبصره که در گریز محمدرضا شاه از میهن، او از سویی در کودتای خود علیه نهضت ملی ایران شکست خورد و مجبور به ادامه سلطنت نبود و از سوی دیگر طغیان، خیزش و جنبش مردم، شاه را به اندیشه فرار از میهن رساند. دکتر فاطمی شکل‌گیری نهضت ملی ایران را بر پایه دو مبنای ایجابی و سلبی می‌دانست: نخست استبداد رضاشاه زمینه‌های آزادخواهی را در نهضت ملی ایران ایجاد کرد؛ و دوم زمینه‌های وابستگی رضاشاه (از همه مهم‌تر قرارداد نفتی ۱۹۳۳) و حمله و اشغال متفقین پس از شهریور ۱۳۲۰، زمینه‌های ضد استعماری و استقلال‌طلبی را در نهضت ملی ایران فراهم کرد. نهضت ملی شدن نفت پاسخ به آن دو ضرورت (استقلال و آزادی) بود که توسط ملت ایران، رجال ملی در صدر آنان دکتر مصدق پدید آمد. نهضتی که به نام نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق پدید آمد، انقلابی بزرگ در تاریخ ایران بود که هیچ کم از انقلاب مشروطه نداشت.

گردهمایی بهارستان و تظاهرات میلیونی مردم تهران در عصر ۲۵ امرداد ۱۳۳۲

پیش از اینکه گزیده‌ای از سخنرانی‌های مطرح‌شده در گردهمایی ۲۵ امرداد را بیاوریم، ابتدا گزارش باختر امروز از گردهمایی و تظاهرات مردم را می‌آوریم که فضای جامعه آن روزها را به‌خوبی بیان می‌کند. باختر امروز در ابتدای گزارش خود می‌نویسد: «دیروز برای اولین بار در تاریخ مبارزات درخشان ملت ایران شرایط و اوضاع سیاسی روز اجازه داد که وکلای مردم یک مسئله اساسی را که با حیات سیاسی و اقتصادی ملت ما بستگی دارد با ده‌ها هزار از سربازان مصمم و آماده نهضت ملی در میان بگذارند. تاریخ نشان داده تا علت وجودی پدیده‌های اجتماعی از نظر کمّی و کیفی و از لحاظ موقعیت مکانی و زمانی نفی نشود و طرفین متخاصم به آن درجه از رشد و آمادگی طبقاتی نرسیده باشند که قضایا و جریان‌های تاریخی با روشن‌بینی تاریخی تجزیه‌وتحلیل نمایند دگرگونی در هیچ موردی و در هیچ کشوری پدیده‌ای امکان‌پذیر نیست.

دربار پهلوی و شخص شاه هم که نمی‌تواند از چارچوب مقتضیات جهانی بیرون باشد، در جریان نهضت ضد استعماری ملت ایران علل وجودی خود را از دست داده بود و با یورش سبعانه‌ای که نیمه‌شب یک‌شنبه ۲۵ مرداد به نهضت ملت ایران کرد، مکان [جایگاه] تاریخی خود را از دست داد و از خوف طوفان خشم میلیون‌ها مردم مبارز وطن ما به دامان ارباب‌های لندنی خود به عراق گریخت. برچیدن بساط تهوع‌آور و ننگین دربار پهلوی که مثل سرطان ریشه‌های اجتماعی و تاریخی داشت و به‌صورت یک سنت ملی کاذبانه شکل گرفته بود، بدون تردید از بزرگ‌ترین خدمات تاریخی دکتر مصدق به ملت ایران است».

نکته مهمی که در نشریه باختر امروز ضمن گزارش گردهمایی و تظاهرات عصر ۲۵ امرداد ۱۳۳۲، بیان می‌شود این است که اگر قرار است تحول و رفرمی در جامعه ایران شکل بگیرد، تمامی اقشار جامعه باید به ضرورت آن رسیده باشند. در صورت یک تحول اجتماعی و سیاسی، جامعه باید پذیرای آن باشد. نمی‌شود جامعه را وارد یک نظام و ساختار سیاسی کرد، اما آحاد جامعه نسبت به آن بیگانه باشند. او تأکید می‌کند شاه و سلطنت پهلوی با زیر پا نهادن مستمر آمال و اراده ملی و قانون اساسی مشروطه، مشروعیت خود از دست داده است. شاه با کودتای مفتضحانه خود دیگر جایی برای تداوم نداشته است. این نکته تنها در گوشه‌ای از باختر امروز بیان شد و دیگر هم پی گرفته نشد، نکته بدیعی نبود، گرچه این نکته همان بود که جامعه در روز ۲۵ امرداد ۳۲ با بانگ رسا بیان کرده بود.

در ادامه گزارش باختر امروز، دعوت از احزاب و نیروهای سیاسی و اجتماعی به دعوت نمایندگان فراکسیون سابق نهضت ملی ایران، حجت‌الاسلام سید باقر جلالی موسوی، حجت‌الاسلام سید ضیاءالدین حاج سید جوادی، مهندس کاظم حسیبی، مهندس احمد رضوی، مرادخان ابراهیمی ریگی، مهندس احمد زیرک‌زاده، دکتر کریم سنجابی، دکتر علی شایگان، حجت‌الاسلام سید مرتضی شبستری، دکتر خلیل فلسفی، ابوالحسن ملکی، محمد نجفی فردوسی صورت گرفت. ضمن اینکه دیگر سازمان‌ها و احزاب ملی نیز مردم تهران را برای گردهمایی میدان بهارستان دعوت کردند. احزاب و سازمان‌های مانند جامعه بازرگانان، اصناف و پیشه‌وران، حزب ایران، حزب ملت ایران بر بنیاد پان‌ایرانیسم، جمعیت آزادی مردم ایران، حزب نیروی سوم، اتحادیه‌های مختلف و کمیته‌های طرفدار ادامه نهضت.

ابتدای گردهمایی «دکتر سعید فاطمی» سخنرانی کرد. او به مظالم و جنایات استعماری دربار اشاره کرد و گفت: «بحمدالله که به همت و پشتکار ملت ایران و درایت دکتر مصدق، آخرین پایگاه استعماری [دربار پهلوی] هم در کشور ما واژگون شد». سپس امیر مختار کریم‌پور شیرازی به مقابل تریبون قرار گرفت و مردم را تا اتخاذ تصمیم توسط دولت، دعوت به آرامش و شکیبایی کرد. سپس حجت‌الاسلام سید باقر جلالی موسوی، نماینده دماوند در مجلس هفدهم شورای ملی، ایران به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: «هم‌میهنان شریف می‌خواستند با کمال وقاحت پدر پیر ملت ایران [دکتر مصدق] پناهگاه مبارزات سنگین پشت سر گذاشته را بازداشت کنند و به دست دژخیمان بسپارند. خلاصه می‌خواستند بساط چپاول و تطاول شرکت سابق نفت را برقرار سازند، اما بیداری دولت نقشه‌های پلیدشان را نقش بر آب کرد و آن‌ها رسوا شدند… نمی‌خواستند بدانند که این عمال نفرت‌انگیز فقط گور نابودی خود آن‌ها را می‌کند. نمی‌خواستند بدانند که در قرن بیستم زندگی می‌کنند و در این قرن اگر پایه‌های قدرت و حکومت بر دوش مردم استوار نباشد، در پرتو سرنیزه‌های برق پایدار نخواهد بود…».

جلالی از نقشه‌های واقع و پسین کودتا توسط دربار و قدرت‌های جهانی سخن گفت:‌ «ما به مردم جهان اعلام می‌کنیم که استعمارگران با دست مزدوران و دست‌نشاندگان [دربار و دیگر گروه‌های دخیل در کودتا] می‌خواستند علی‌رغم نصوص منشور ملل متحد، حکومت سیاه دیکتاتوری درست کنند. ما خاطرنشان می‌کنیم که نهضت اصیل ملی مستقل و فقط ناشی از حس استقلال‌طلبی ملت ایران اخلال در سلامت و صلح جهانی تلقی خواهد شد».

همان‌طور که دیده می‌شود، پیش از سخنرانی دکتر حسین فاطمی، سخنرانان عین رویداد را بیان کردند. با قرار گرفتن در شرایطی که شاه به همراهی انگلیس و امریکا، کودتایش شکست خورد و راهی جز فرار نداشت، این دست کلمات و جملات را نمی‌توان تند و تیز قلمداد کرد.

سخنانی که در گردهمایی ایراد شد با منطوق سخنان دکتر فاطمی تفاوتی نداشت. دکتر علی شایگان، نماینده مجلس هفدهم شورای ملی ایران، از همان سنخ و جنس (دکتر فاطمی) سخنرانی کرد. او گفت: «آن‌ها [بیگانگان و انگلیس و غیره] سعی کردند دربار را در مقابل نَهضَت ملّی عَلَم کنند. دکتر مصدق و نمایندگان نهضت ملّی ایران آنچه در قوا داشته به فعل آوردند». دکتر شایگان هدف مشروطه و سیاست نهضت ملی دکتر مصدق را محدودانگاری شاه در قلمرو سلطنت دانست؛ اینکه شاه باید سلطنت کند و نه حکومت، اما دخالت وی در امور مختلف، سبب دخالت بیگانگان در سیاست ایران شد: «سیاست دکتر مصدق این بود که شاه مشروطه در چهار دیوار قانون اساسی محدود باشد و دخالتی در کارهای مملکت نکند. چرا؟ برای خاطر اینکه دخالت شاه در امور مملکت وضع مشروطیت را مختل می‌کرد و نه‌تنها به اساس مشروطیت لطمه می‌خورد، بلکه وسیله بسیار مهم برای خارجیان بود که مقاصد خودشان را دانسته یا نادانسته به‌وسیله دربار از پیش ببرند. ما می‌خواستیم که او سلطنت کند نه حکومت، ولی اجانب که پیشرفت مقاصد خود را میسر نمی‌دید کوشید تا دربار را مقابل نهضت ملی قرار دهد».

دکتر شایگان به این نکته اشاره می‌کند که پس از اینکه مشت شاه در دخالت او در امور مختلف باز شد، فرار را بر قرار ترجیح داد: «بعد از آنکه آن اقدامات ناشایسته از طرف اطرافیان دربار انجام گرفت [منظور کارشکنی‌ها و رویدادهای منجر به سرکوب قیام ۳۰ تیر]، خودِ دربار تصمیم گرفت برای اینکه مردم فجایع اَعمال دربار را فراموش کنند، مسافرتی به خارج ایران بکند [مردم ما شاه نمی‌خواهیم/ مرگ بر شاه] شاهی که مکرر بدون مقدمه به جاهای بسیار ناشایسته [بدنام] در خارج برای سفر رفته بود، این سفری را که خود می‌خواست برود بهانه کردند و آن غوغای نهم اسفند را به پا کردند. [اکنون دیشب] آن‌ها می‌خواستند دکتر مصدق را توقیف و سران نهضت ملی ایران توقیف و سپس اعدام کنند… همیشه اقدامات آن‌ها با ناکامی و در منتهای حماقت تمام می‌شود… هم‌وطنان توجه کنید. نظر این بود که اگر رادیو تهران ساکت بماند و علامت این باشد که کودتا انجام گرفته، شاه یک‌سره به تهران بیاید و ملّیون را تار و مار کند [فریاد مرگ بر شاه] … وقتی آن‌ها در رامسر یا کلاردشت مترصد بودند که رادیو تهران ساکت باشد، رادیو خبر داد که ملّیون بر توطئه‌کنندگان غلبه کردند. سفر تهران تغییر جهت داد و متاعی که باید به تهران بیاید به بغداد رفت».

در پایان، دکتر شایگان تشکیل شورای سلطنتی را یکی از برنامه‌های فوری دولت عنوان کرد: «در هر حال تقاضای نمایندگان فراکسیون نهضت ملی ایران این است که دولت هشیار ملی فوراً شورای سلطنتی تشکیل دهد. برای اینکه تکلیف آتیه مملکت را معین کند».

نباید سخنان دکتر فاطمی را جدا از آن گردهمایی نقد و بررسی کرد، بلکه باید سخنان دکتر فاطمی را با دیگر سخنرانان و فضای جامعه آن زمان، شعارها و نظرات دیگر نشریات و بیانیه‌های سازمان‌ها نیز مقایسه کرد. دکتر فاطمی نکته‌ای فراتر از گفتمان زمانه مطرح نکرد.

سخنران بعدی مهندس احمد زیرک‌زاده، دیگر نماینده مجلس هفدهم شورای ملی ایران درواقع عضو فراکسیون نهضت ملی ایران، بود. زیرک‌زاده از رهبری دکتر مصدق در نهضت ملی ایران ستایش کرد و او را مظهر اراده ملت دانست. دسایس و توطئه‌های داخلی و خارجی را با اراده ملت در پشتیبانی از دولت، نقش بر آب دانست و اوج دسایس بر علیه دولت را ۳۰ تیر دانست که در آنجا ملت بار دیگر با قیام خود پشتیبانی خود را از دولت ملی دکتر مصدق نشان داد، اما در ادامه «[دربار با همبستگی بیگانه در شبِ ۲۴ امرداد] کودتایی کردند و شکست خوردند و به خارج پناه بردند». در پایان گفت: «دولت ملی ما باید فوراً رَفته‌ها [شاه فراری] را رفته معرفی کند و مقام قانون به جای آن‌ها مستقر سازد و شاه را مستعفی اعلام و شورای سلطنتی تشکیل دهد». درواقع مهندس زیرک‌زاده آشکارا نه‌تنها خلع شاه از سلطنت را به‌طور رسمی خواستار شد، «رَفته‌ها را رَفته» قلمداد کرده که برای پایان سلطنت پهلوی، تشکیل شورای سلطنتی را ضروری می‌داند؛ بنابراین سخنان دکتر فاطمی چندان تفاوتی با سخنان دیگر سخنران نداشت.

سخنرانی فاطمی در گردهمایی

سخنرانی دکتر فاطمی در حالی صورت گرفت که سیل جوشان جمعیت در میدان بهارستان و خیابان‌های اطراف، موج می‌زد. جوش و خروش جمعیت و غلیان مردم قابل مقایسه با قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ بود. استقبالی که از حضور دکتر فاطمی صورت گرفت مثال‌زدنی بود. غریو مردم در پشتیبانی از نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق و شخص دکتر فاطمی بی‌مانند بود. شعار مردم این بود: «درود بر فاطمی، مرگ بر شاه خائن، نابود باد بساط ننگین دربار پهلوی، ما شاه نمی‌خواهیم، شاه باید محاکمه شود و… مانند غرش طوفان در و دیوار تهران را می‌لرزاند». شعار مصدق پیروز است، سلام به دکتر مصدق پیشوای ملت‌های اسیر شرق، سلام بر دکتر فاطمی یار وفادار مصدق. زمانی‌که دکتر فاطمی به جایگاه سخنرانی آمد، مردم یکپارچه شور و شوق شدند. فریاد سر دادند که سلام بر مصدق درود بر فاطمی. اگر سخنان دکتر فاطمی نادرست بود، هیچ‌گاه این‌گونه مردم از وی پشتیبانی نمی‎کردند. هر جمله‌ای از او بسان آتشی بود که در بین مردم شعله‌ور می‌شد؛ جملات او تمام نمی‌شود که پشتیبانی مردم از او اعلام می‌شد و شعار فاطمی زنده‌باد و مرگ بر شاه بلند می‌شد.

دکتر فاطمی در ابتدای سخنان خود گفت: «فرزند آن پدری که قرارداد ۱۹۳۳ را شصت سال تمدید کرد، می‌خواست نَهضَت شما را از بین ببرد. پدرش بیست سال عامل کمپانی نفت جنوب بود و چهل سال دیگر را برای پسرش گذاشت… [هم‌وطنان] شما باید نشان دهید ملتی هستید که می‌توانید روی پای خود بایستید… هم‌وطنان با آن‌ها که می‌گویند نهضت ملی شما رَنگ خارجی دارد بگویید ملت ایران برای نفوذ خارجی به قدر پشیزی ارزش قائل نیست؛ برای شما آن کسی که خارج از مرز شماست خارجی است [حق تصمیم‌گیری برای سرنوشت شما را ندارد].

او به عملیات کودتاگرانه شبِ گذشته دربار اشاره کرد. چون آن نقشه کودتا عملی نشد، پا به فرار گذاشتند: «هم‌وطنان! جنایات دربار پهلوی، روی جنایت ملک فاروق را سفید کرد. هم‌وطنان! اسلحه‌ای که به قیمت عرق جبین شما تهیه شده بود [اشاره به حمله نظامی به منزل دکتر فاطمی و کودتا شب ۲۴ امرداد]. فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ می‌خواست علیه شما به کار اندازد. هم‌وطنان! خائن همیشه خائف است [اشاره به فرار شاه از میهن]».

فاطمی فرار شاه از میهن و نیز خیلی عظیم جمعیت و شعار مرگ بر شاه را نشانه خوبی برای پایان‌پذیری سلطنت پهلوی دانست و گفت:‌ «هم‌وطنان! …امروز شما آمدید و یک بساط ننگینی را که یک کلنل انگلیسی [آیرون‌ساید] ۳۲ سال پیش برای حفظ منافع انگلستان در نفت جنوب ایران پایه‌گذاری کرد واژگون و سرنگون کردید. امروز شما باید دست به دست فرزند رشید وطن، دکتر محمد مصدق، بدهید و برای… ایران دور از تحریکات اجنبی طرح آینده را بریزد… هم‌وطنان! شکر خدا را که آخرین پایگاه سی‌ساله نفوذ انگلستان، یعنی دربار ننگین پهلوی آن‌چنان منهدم شد که جز اراده شما اراده دیگری نمی‌توانست بدون آن‌که خون از دماغ کسی بریزد این کانون فساد و کانون ننگ را منهدم کند».

دکتر فاطمی همواره سرنوشت پدر را بر پسر می‌نویسد که او همان راه را رفته، او مجری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و عاقد قرارداد ننگین ۱۹۳۳ بود. در نهایت از ایران گریخت. سرنوشت شاه جوان را ادامه همان پدر می‌داند. گفت: «فرزند پهلوی می‌خواست (فریاد جملگی مردم: مرده‌باد)، فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ …می‌خواست به جنگ ملّت… نمونه عالی‌ترین مظهر اراده خداست، برود؛ خدا او را آن‌چنان به زمین زد که هیچ‌کس در مُخَیّله خود تصور نمی‌کرد».

حتی دکتر فاطمی در این سخنرانی به تشکیل شورای سلطنتی اشاره نکرد، چه برسد به اعلام جمهوریت، درحالی‌که بیشینه سخنرانان و حتی قطع‌نامه گردهمایی مذعن به تشکیل شورای سلطنتی بود.

قطعنامه گردهمایی ۲۵ امرداد: تشکیل شورای موقت سلطنتی

آخرین سخنران گردهمایی «مهندس احمد رضوی»، نماینده مجلس هفدهم شورای ملی ایران بود. او در سخنرانی خود نظر آحاد جامعه و فراکسیون نهضت ملی ایران درباره فرار شاه از میهن و تشکیل شورای سلطنتی را بیان کرد. او خواستار عزل و به تعبیر خودش انفصال محمدرضا پهلوی از سلطنت شد. او گفت: «دیشب در پایتخت کشور یکی از نقشه‌های ارتجاعی به معرض آزمایش گذاشته شد و سعی کردند عده‌ای نظامی و افسر را وادار به عملیات قدرت‌نمایی و دیکتاتورتراشی بنمایند. هم‌وطنان من! امروز دیگر اراده یک نفر هر کسی که باشد سرنوشت مملکت را نمی‌تواند تغییر دهد، امروز اراده ملت به صورت نهضت ملی ایران ظاهر شده… هیچ قوه‌ای نیز در اراده و خواست ملت ایران در سرنوشت مملکت تأثیر ندارد… تکلیف مملکت اکنون که پادشاه از کشور خارج شده است، به‌وسیله دولت باید تعیین گردد… خلاصه آنکه امروز ما از دولت می‌خواهیم که اولاً انفصال پادشاهی که پشت به ملت ایران کرده و با این اقدام خود [همبستگی با قدرت‌های غربی و کودتا بر علیه دولت ملی] مثلاً سعی کرده است از منافع خارجی‌ها حمایت کند، به ملت ایران اعلام گردد… [دولت ملی] با نهایت قدرت حکومت کرده و مخالفان نهضت ملی ایران از هر دسته و طبقه که باشد، سرکوب نماید».

آنگاه «مهندس احمد رضوی» عضو فراکسیون نهضت ملی ایران، متن قطع‌نامه میتینگ را در سه ماده بدین شرح قرائت کرد و مردم با بلند کردن دست آن را بالاتفاق مورد تصویب قرار دادند… در قطعنامه مردم تهران از دولت دکتر مصدق خواستند که به فوریت عاملان کودتای خائنانه دربار و شاه فراری تحت تعقیب قرار دهد. همچنین از دولت خواستار شدند که شورای موقت سلطنتی تشکیل شود تا تکلیف مملکت روشن شود.

باختر امروز گزارش پایانی گردهمایی چنین گزارش می‌دهد؛ «پس از پایان گردهمایی تظاهرات فراگیری شهر را فراگرفت». این تظاهرات درحالی‌که بانگ مرگ بر شاه سر می‌داد، مقارن با نیمه‌شب ادامه داشت؛ «پایان میتینگ و شروع دمونستراسیون [تظاهرات]: ساعت ۲۰: ۱۹ میتینگ پایان یافت و سیل جمعیت درحالی‌که مشعل‌های فروزانی در دست داشتند، به طرف خیابان شاه‌آباد به حرکت درآمدند و علیه شاه فراری تظاهرات آغاز گردید و به این تظاهرات در تمام خیابان‌های بزرگ شهر تا مقارن نیمه‌شب ادامه داشت».

سرمقاله فاطمی روز ۲۵ امرداد در باختر امروز

بجاست دیگر نظرات دکتر فاطمی را در آن سه روز بحرانی واکاوی کنیم. ببینیم او چه در سر داشته است. آیا او چیزی ورای اراده و آمال ملت می‌اندیشیده؟! آیا او مطلبی را به دور از حقیقت و واقعیت عرضه داشته است؟! خارج از سخنرانی گردهمایی ۲۵ امرداد میدان بهارستان، ساعت ده همان روز چند ساعت پیش از گردهمایی، چند ساعت پس از کودتای نافرجام شبانه شاه و شرکا، دکتر فاطمی پیش از شروع گردهمایی در سرمقاله باختر امروز، با اشاره به کودتای نافرجام شب گذشته دربار، با تیتر بزرگ نوشت: این دربارِ شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد. اشاره فاطمی به دیکتاتوری و فساد گسترده ملک فاروق آخرین پادشاه مصر بود که یک سال پیش از آن تاریخ (۱۹۵۲) ساقط شد.

ابتدای سرمقاله گزارش کوتاهی از تهاجم شبانه به منزل خود و کودتای شب گذشته می‌دهد. می‌نویسد: «ساعت یازده و نیم دیشب چند افسر مسلح و قریب پنجاه شصت نفر سرباز گارد شاهنشاهی شصت‌تیر به دست مثل راهزنانی که در کنارهای افسانه قرون‌وسطایی خوانده‌اید به خانه من ریختند و بدون اینکه حتی اجازه دهند، من کفش پا کنم در برابر شیون طفل یازده‌ماهه و مادرش مرا به سعدآباد (کاخ سلطنتی) توقیفگاه گارد شاهنشاهی بردند و در هر اتاق خانه‌ام نیز تا ساعت چهار صبح دوازده سرباز بیتوته فرمودند. در این مقاله نمی‌خواهم ماجرای این جنایت (این کودتای ننگین) این دستبرد و تجاوز «شاهنشاهی» را به حقوق ملت شرح دهم، بلکه میل دارم حقایقی را که تا امروز قسمت مهم آن از مردم مخفی مانده است، ذکر کنم»

سپس فاطمی به شرح دسایس شاه برای کشتن دکتر مصدق و سرنگونی دولت ملی می‌پردازد. ابتدا به دسیسه قتل دکتر مصدق در نهم اسفند ۱۳۳۱ می‌پردازد. می‌گوید او به شاه گفته بود که خود شاه در این دسیسه نقش داشته است. همچنین از نقش شاه در رویدادهای منتهی به قیام ۳۰ تیر می‌گوید: «پس از حادثه نهم اسفند که دست خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت، من دیگر تا آن وقت به دربار نرفته بودم. ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه به کاخ اختصاصی رفتم، دیدم شاه از دکتر مصدق گله می‌کند و می‌گوید مصدق از من رنجیده است، به گمان اینکه در حادثه نهم اسفند من [شاه] دست داشته‌ام. شما چه می‌گویید؟ بی‌پروا به او گفتم که من تردید ندارم اعلیحضرت به وجود آورنده این صحنه شرم‌آور بوده‌اید. بعد به دو چشمان او که خیلی داعیه معصومیت دارند، نگاه کرده گفتم: به من بفرمایید «تا کجا می‌خواهید بروید»! آیا اَعمال فاروق برای شما درس عبرت نیست؟ آن روز خیلی صحبت کردیم، بالاخره به او گفتم یک‌بار در سی‌ام تیر به دستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آن را دیدید آیا خیال می‌کنید ممکن است آن آزمایش تلخ را تکرار کرد؟»

اینکه دکتر فاطمی ملک فاروق را برای شاه سرمشق قرار می‌دهد، به این خاطر بود که چند ماه پیش از آن رویداد، ملک فاروق، پادشاه مصر به‌واسطه استبداد و فساد گسترده، موجبات یک انقلاب را فراهم کرد، نه‌تنها ملک فاروق مجبور به کناره‌گیری شد که فرزندش هم پس از نشستن بر تخت، طولی نکشید که کنار گذاشته شد و در مصر اعلام جمهوری شد. نظراتی که دکتر فاطمی در ۲۵ تا ۲۷ امرداد ۱۳۳۲ مطرح کرد، برخی از آن‌ها را صریحاً پیش‌تر با خود شاه در میان گذاشته بود. گو اینکه در خلال سرمقاله‌های باختر امروز پس از قیام ۳۰ تیر به این‌سو، این نظرات توسط دکتر فاطمی بیان می‌شد.

دکتر فاطمی در ادامه کلمات تند و تیزی را نثار شاه روانه می‌کند و آن را پایگاه فساد و امپریالیسم می‌داند: «دربار در تمام طول ده سال اخیر قبله‌گاه هر چه دزد، هر چه بی‌ناموس و هر چه واخورده اجتماع بوده قرار داشته و از همه بدتر تنها تکیه‌گاه خارجیان و نکته اتکای سفارت انگلیس این دربار گَند و کثیف و لعنتی بوده است». سپس با کلمات درشت می‌نویسد: «من در طول دوازده سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش‌خط‌وخال که مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سر در هم می‌کشید و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را می‌زند سر فرود نیاورده‌ام و این آخرین دفعه هم که به ابتکار خودش نشان همایون به من داد هرگز نشان اهدایی او را بر سینه نزدم زیرا می‌دانستم که این «همایون» از قماش همان «همایون‌هایی» است که پنجاه شصت (راجه) نظیر او را انگلیس‌ها در موقع اشغال هند در خاک وسیع آن کشور ایجاد کرده‌اند… دربار دشمن همه آزادمردان، وطن‌پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادی است… یکی نیست از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پابرهنه و لختی که بیست سال پدرت آن‌ها را به نفت جنوب زیر نظر مستقیم خویش فروخت و برای چهل سال بعد از خود نیز قرارداد ۱۹۳۳ را باقی گذاشته چه می‌خواهید؟»

گرچه ممکن است این کلمات تند و تیز قلمداد شود، اما در آن شرایط، راستین و واقعی‌ترین کلماتی بود که می‌توان برای خانواده پهلوی برشمرد. او نوشت: «ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدکاره‌ها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می‌کنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف می‌برید؟»

باز دکتر فاطمی بنیاد نادرست نظام پهلوی را برمی‌شمارد که بنیاد این سامانه بر کودتای نظامی استوار بود و اکنون فرزند همان پدر کودتای دیگری را در ۲۴ امرداد ۱۳۳۲ عَلَم کرده است. باز با کلمات درشت و پررَنگ می‌نویسد: «پدر شما یک مرتبه به دستیاری «آیرون‌ساید» کلنل انگلیسی، به روی هم‌وطنان خود شمشیر کشید و عاقبت در منتهای نکبت در گوشه «ژوهانسبورگ» چشم بر هم گذاشت. او از این جنایت چه چیزی دید که امروز شما از روی نقشه فرستاده‌های سفارت انگلیس بغداد و ایادی جیره‌خوار اجنبی همان راه نکبت‌بار و لعنت‌آمیز را از نو می‌پیمایید؟!»

در پایان می‌نویسد: «عیاشی و شهوت‌پرستی و بی‌اعتنایی به سرنوشت میلیون‌ها مردم تا همین جا کافی است. از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می‌خواهید؟ تا پای انقراض تاریخ و سقوط وطن اکنون شما جلو رفته‌اید و به دست خود آن گور بدنامی و سیاه‌کاری و اجنبی‌پرستی را کندید».

سرمقاله دکتر فاطمی در ۲۶ امرداد باختر امروز

شاید برخی بگویند دکتر فاطمی به‌واسطه تهاجم شبانه به منزلش و تعرض به خانواده‌اش، از روی احساسات سرمقاله روز ۲۵ امرداد باختر امروز را نگاشت و آن سخنرانی را پرشور را در میدان بهارستان ایراد کرد. درحالی‌که به گفته بسیاری از شاهدان ازجمله مهندس زیرک‌زاده در گفت‌وگو با تاریخ شفاهی هاروارد و دیگران، فاطمی پس از دستگیری توسط گارد شاهنشاهی بسیار آرام، متین و بر اعصاب خویش مسلط بود. دوم اینکه اگر واکنش او در سرمقاله و سخنرانی ۲۵ امرداد، از روی احساسات بود، نباید در روزهای بعدی همان افکار و عقاید تکرار می‌شد. به‌عنوان نمونه دکتر فاطمی همان افکار را در ۲۶ امرداد در سرمقاله باختر امروز بیان کرد. گو اینکه همان‌طور که خواهیم گفت نه‌تنها او سخنگوی دولت ملی دکتر مصدق و تمامی آن سخنان و نوشته‌ها با کسب اجازه از دکتر مصدق بود، بلکه او به‌راستی نماینده افکار عمومی جامعه در آن بزنگاه بود. اگر دکتر فاطمی قرار بود مبتنی بر کینه‌توزی و انتقام‌جویی شخصی، ابراز نظر و کنش سیاسی کند، او می‌بایست نسل فداییان اسلام را پس از ترور نافرجامش نابود می‌کرد! درحالی‌که دیدیم که هیچ گزندی به فداییان اسلام وارد نشد و آزادی‌های فردی و فکری آن‌ها در طول زمامداری وی تأمین شده بود. تفاوت منش ملی‌گرایانه با منش‌های دیگر این است که ملی‌گرایان، حُبّ و بغض شخصی خود را وارد کنش مدنی و سیاسی خود نمی‌کنند؛ بنابراین خاستگاه نظرات دکتر فاطمی در آن روزگار، به هیچ عنوان به‌واسطه تهاجم و تعرض به شخص خود و خانواده‌اش نبود.

دکتر فاطمی در سرمقاله فردای گردهمایی میدان بهارستان، یعنی روز ۲۶ امرداد، با تیتر درشت بر پیشانی سرمقاله باختر امروز می‌نویسد: خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد، فرار کرد.

سپس با کلمات درشت و پررَنگ می‌نویسد:

«این جوان هوس‌باز با یک چنین اندیشه خام و احمقانه‌ای [یعنی کودتا بر علیه نهضت ملّی ایران] فراموش کرده بود ملتی وجود دارد که همه این مبارزات و افتخارات وطن، تمام جهاد [مبارزه] ملی شدن نفت و مجموع عملیات چند سال اخیر در طرد نفوذ شوم و خانه‌برانداز استعمار انگلستان از اوست و هم اوست که در مقابل توطئه‌های رنگارنگ ضد ملی دربار، در برابر مجلس‌سازی اشرف، در اقلیت‌سازی مادر [تاج‌الملوک ملکه مادر]، در جلوی مداخلات برادرها و در تحریکات و مداخلات علنی و آشکار خود شاه بر ضد منافع کشور سد آهنین مقاومت بسته و نمی‌گذارد که حاصل زحمات و جانبازی‌هایش را یک کانون فساد و ناپاکی و یک مرکز فحشا به آتش هوس‌بازی و نوکری لندن اندازد[۱] و یک خط ننگ و بدنامی ابدی روی افتخارات میلیون‌ها مردمی که دیگر حاضر نیستند تحت نفوذ و اراده خدایان کمپانی سابق باقی بمانند بکشد».

اینکه دکتر فاطمی دربار پهلوی را کانون فساد می‌دانست پر بیراهه نبود. فساد روی دیگر استبداد است و دربار پهلوی نماد همه رقم فساد بود. بعدها خاطرات اسدالله عَلَم نشان داد که دربار و در رأس آن شاه، از هیچ‌گونه فسادی برکنار نبودند. شاه به‌طور مستمر در پی شهوت‌رانی و هوسرانی بود. هم به خانواده و هم به مردم خویش خیانت می‌کرد.

در ادامه دکتر فاطمی ایده همیشگی خود را مطرح می‌کند که غرب و انگلستان با وجود دربار پهلوی از رضاشاه تا محمدرضا شاه، نیازی به کنسول، سفارت‌خانه، جاسوس، مستشار، سفیر و کاردار ندارد، چراکه آن‌ها به نحو احسن و حد اکمل، منافع آنان را تأمین می‌کردند و حافظ منافع آنان بودند! دکتر فاطمی می‌گوید: «من همیشه گفته‌ام که حق این بود پیش از بستن کنسولگری‌ها در شهرستان‌ها و سفارت فخیمه در تهران، آن مرکز ننگ و رسوایی [دربار و خانواده پهلوی] که انگلستان را خالق خود می‌داند و ساخته و پرداخته شده «آیرون‌ساید» (کلنل انگلیسی [فرمانده]) و «[مستر گادفری] هاوارد» [سرکنسول انگلیس در کرمانشاه و مأمور مهم MI6] معروف است کوبیده شود و در این خانه [دربار پهلوی] مجری اراده اجنبی را گِل بگیرند».

فاطمی همان سخنانی را درباره رضاشاه می‌گوید که دکتر مصدق با کمی ملاحظه در دادگاه نظامی مطرح کرد. او گفت: «دوست و دشمن فهمیدند که این «آقازاده» خلف‌الصدق همان پدری است که بیست سال ایران را غارت کرد. نصف مملکت را به صورت املاک اختصاصی درآورد و مرض زمین‌خواری او شهره دنیا شد و عایدات سالیانه او سر به ده‌ها میلیون گذاشت. سرانجام در روزی که باید از منافع کشورش دفاع کند مردم بی‌پناه را به تانک و توپ بمباران دو دشمن قوی [قوای متفقین روس و انگلیس]، بلاتکلیف سپرد و خود با کامیون‌های جواهرات راه فرار را در پیش گرفت».

همان‌طور که دیده شده فاطمی، محمدرضاشاه را وارث صالح رضاشاهی می‌داند که در مقابل قوای بیگانه زبون، ولی در مقابل مردم خویش چنان درنده است که به مال و جان کسی رحم نمی‌کند. فاطمی گفت: «با این تفاوت که از کودتای انجام‌شده پدر در سوم شهریور [سوم اسپند ۱۲۹۹ درست است]، بیست سال گذشته بود و پسری که وارث آن کودتای ننگین بود برای تحکیم پایه‌های لرزان و سست سلطنت جنایت‌آمیز خویش به نهضت ملی وطن که با خون فرزندان ۳۰ تیر آبیاری شده بود شبیخون ناجوانمردانه زد، ولی چون نقش ابلهانه او نگرفت بعد از یک ساعت بر هواپیما نشست و در کنار سفارت انگلیس بغداد فرود آمد». در ادامه دکتر فاطمی در سرمقاله با خط درشت می‌نویسد:‌ «برو ای خائن! …اکنون از غارتی‌های پدر و از دلارها و لیره‌های یغماشده خویش باید خرج کاباره‌های اروپا را تأمین کنی».

در این نوشته کوشش شده تمامی جملات و نکات دکتر فاطمی در اوج درشتی و عریانی بیاوریم که تاریخ آن‌گونه که رخ داده، روایت شود. نیک پیداست که دکتر فاطمی این سخنان را در خلأ بیان نکرده است. کودتایی توسط شاه و شرکا در شبِ ۲۴ اَمرداد رخ داد. چون کودتا نافرجام شد و دست شاه آشکار شد، شاه مجبور به فرار شد. به قول دکتر فاطمی با استناد به آیه پنج سوره منافقون «الخائن الخائف» خائن همیشه فراری است. از سوی دیگر طغیان و قیام مردم چنین سخنانی را ایجاب می‌کرد. او مظهر اراده ملت بود. او هیچ‌گاه چیزی را ورای اراده ملت نگفت. تاریخ به‌درستی نشان داد هم مردم در قیام خود صادق بودند و هم شاه در خیانت خود به مردم اندکی فروگذاری نکرد. درواقع شاه با خیانت خود و کودتای شبانه به همراه امریکا و انگلیس طبق قانون اساسی از سلطنت منعزل بود. گفتار و نوشتار دکتر فاطمی را باید در شرایط زمان و مکان خود ارزیابی کرد.

در ادامه دکتر فاطمی می‌نویسد چون شاه از خیانت خویش خبر داشت و می‌دانست در پیشگاه دادگاه محکوم خواهد شد، فرار را بر قرار ترجیح داد. نوشت:‌ «ملت ایران تشنه انتقام است و می‌خواهد تو را که به هیچ‌چیز او اِبقاء [رحم] نکردی، در روی میز متهمان دادگاه و آنگاه بر چوبه دار ببیند. تو نیز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم می‌دانستی که چقدر بی‌شرمانه فرمانبردار و آلت بی‌اراده اجنبی هستی، پس از آنکه دستور «ارباب» در برابر بیداری و مقاومت عمومی نقش بر آب شد به بیرون از مرزهای مملکت فرار کردی».

دکتر فاطمی خطاب به محمدرضا پهلوی می‌گوید: «برو ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایت‌آمیز دودمان سی‌ساله پهلوی را تکمیل کردی، آن سَفّاکی، خونریزی و چپاول پدر و خیلی از خصوصیات دیگر «خاندان -جلیل» این فصل شرم‌آور و این ورق سراپا ننگ آخر را نیز لازم داشت. از مُولود کودتای «آیرون‌ساید» [کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹] جز اینکه در سوم شهریور [۱۳۲۰ – پنج مهر صحیح است] فرار کند و از مخلوق سوم شهریور نیز غیر از اینکه به نهضت ملی ایران خیانت نماید، هیچ انتظار دیگری کسی نداشت».

دکتر فاطمی به جدال شاه با دکتر مصدق در طول ۲۸ ماه دولت ملی می‌پردازد، اینکه شاه برای تضعیف و سرنگونی دولت ملی، از دسایس و توطئه‌های گوناگون بهره می‌گرفت. به‌عنوان نمونه در نهم اسفند ۱۳۳۱ نقشه قتل دکتر مصدق را طراحی کرد.

دکتر فاطمی در باختر امروز، گزارشی از گردهمایی و تظاهرات مردم در ۲۵ امرداد ارائه می‌دهد که آن‌ها در گردهمایی خود خواستار این شدند وظایف شاه به‌طور موقت به یک شورای سلطنتی واگذار شود: «صدای تنفر ده‌ها هزار مردم تهران که دیروز در [تظاهرات و گردهمایی ۲۵ اَمرداد میدان] بهارستان بر ضد کودتای خائنانه فرزند قراردادی ۱۹۳۳ بلند بود، غریو شادی که از شنیدن خبر فرار او از جمعیت برخاست نشان داد که ملت ایران در راهِ به ثمر رسانیدن نَهضَت مقدس خویش تا چه حد مصمم و ثابت و پایدار است… مردم در قطعنامه میتینگ باشکوه بی‌سابقه دیروز تهران، خواستار [آن] شده‌اند که وظایف «فراری بغداد» به یک شورای موقتی [سلطنتی] واگذار شود»؛ بنابراین نه دکتر فاطمی خود دست به ابتکار تشکیل شورای موقت سلطنتی زد و نه بیش و کم از آن حرفی زد. نه فراتر از آن، برپایی نظام جمهوریت را اعلام کرد!

 

 

[۱] – درشتی و تأکید کلمات بر اساس نوشته دکتر فاطمی در باختر امروز است. از این قسمت به بعد تأکید توسط دکتر فاطمی برداشته می‌شود.

print

مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0293800
Visit Today : 506
Visit Yesterday : 1026