سیلوانا استرادا، خواننده و ترانهسرای ۲۸ ساله مکزیکی، میگوید ۲۵ سال از عمرش را گذرانده بود بیآنکه بداند چگونه باید خشمگین شود: «این ناتوانی، انرژی و کرامتم را گرفت.» اما اندوه، همواره همراه او بود: «من با غم زندگی کردهام، خیلی نزدیک به من است.» او در حاشیهی شهر وراکروز، در سواحل خلیج مکزیک بزرگ شد؛ جایی که با فاجعههای گوناگون روبهرو بود: فمینیسید (قتلهای جنسیتی)، خشونت کارتلهای مواد مخدر، و تخریب محیط زیست، از جمله حملات به مزارع قهوه و رودخانهها. نوجوانی منزوی بود تا آنکه با کشف صدای بیلی هالیدی، سارا وان و الا فیتزجرالد راهی تازه یافت: بداههخوانی و رها کردن تاریکی در صدا.
استرادا، دختر خانوادهای سازساز (لوتیه)، نخستین آهنگهایش را با ساز «کواترو» ونزوئلایی نواخت و از سنت «سون خاروشو»ی مکزیک الهام گرفت. آلبوم نخستش، «مارچیتا» (به معنای پژمرده) در ۲۰۲۲، روایتی شاعرانه و عمیق از نخستین عشق ناکام بود و برایش جایزهی گرمی لاتین در بخش «بهترین هنرمند جدید» را به ارمغان آورد. ناتالیا لافورکاد، ترانهسرای نامدار مکزیکی، درباره او گفته است: «صدای او آزادی است، پرندگان بهشتی است، روح مکزیک و آمریکای لاتین است.»
از غم تا خشم: کشف روی دیگر خود
استرادا پس از موفقیت «مارچیتا» میخواست در دومین آلبومش از سایهی اندوه فاصله بگیرد و با لحنی شادتر و سبکتر خود را نشان دهد. اما مرگ دلخراش دوستان و فروپاشی برخی روابط نزدیک، او را به رویارویی با وجهی تیرهتر واداشت. در ترانههای تازهاش، لحنی سرشار از خشم و سرزنش شنیده میشود: علیه معشوقانی که پاسخی به عشق ندادند، و علیه دوستی که بهخاطر موفقیت کاری او را ترک کرد. استرادا میگوید: «نمیتوانستم باور کنم که تو را مثل برادر دوست داشته باشم، اما چون احساس کوچکی کردی دیگر نخواهی مرا ببینی. این ضربهی بزرگی بود.»
خشمش را در قطعهی «شببهخیر، خوششانسی» ریخت؛ تصنیفی طنزآلود و در عین حال تراژیک دربارهی «گوستینگ» (بیخبر ناپدید شدن در رابطه). او با خنده و عصبانیت میگوید: «اینکه کسی زنده باشد و خودش تصمیم بگیرد برای تو به یک شبح تبدیل شود، خیلی حقیرانه است!»
استرادا در جریان نوشتن دریافت: «خشم انرژی عجیبی است، تو را مجبور میکند مسئول نیازها و مرزهایت باشی. ما به خشم نیاز داریم تا برای زندگی خود و دیگران بجنگیم.»
آلبومی میان زیبایی و هراس
با وجود این، آلبوم دوم او «بارانهای نرم خواهند آمد» (Vendrán Suaves Lluvias) که ۱۷ اکتبر منتشر میشود، پر از لحظاتی زیبا و نوازشگر است. استرادا پس از همکاری ناموفق با چهار تهیهکننده، تصمیم گرفت خود دست به کار شود: «فهمیدم فقط خودم میدانم چه میخواهم.» در این آلبوم، کواترو با سازهای زهی، پیانو و بادی در هم آمیخته و صدای نافذ و پرمهر او بر موسیقی سایه میاندازد.
ترانهی «مثل پرنده» که برای گرمی لاتین نامزد شده، روشن و پرطراوت است؛ بهسان صبحی بهاری. خود او شگفتزده بود که چنین ملودیهای شاداب از دلش بیرون آمده: «هرچه بزرگتر میشوم بیشتر اهمیت شادی و لذت را درمییابم؛ حتی در روزهای سخت.»
مرگ، دوستی و فقدان
اندوه بزرگتر اما مرگ دوست صمیمیاش، خورخه، بود که در دسامبر ۲۰۲۲ همراه برادر و عمویش به قتل رسید. استرادا با صدایی بغضآلود میگوید: «خورخه اولین دوستی بود که به من معنای دوستی را نشان داد؛ کسی که تو را همانطور که هستی میپذیرد.» آهنگ «شعاعی از نور» ادای دینی به اوست، نوشتهشده در خانهی چاولا وارگاس، خوانندهی افسانهای مکزیک.
قاتلان دستگیر شدند، اما استرادا باور دارد: «عدالت حداقلِ ماجراست. سیستم به ما خیانت کرد. من حتی به زندان هم باور ندارم، به بازپروری باور دارم.»
هنرمندی با صدای عدالت
استرادا همواره صدای عدالتخواهی بوده است. ویدئوی حمایتش از حق سقط جنین در ۲۰۱۸، زمانیکه هنوز در مکزیک قانونی نشده بود، در اینترنت پربازدید شد. در ۲۰۲۲ نیز ترانهی «اگر مرا بکشند» را در واکنش به قتل دانشجویی به دست راننده تاکسی اینترنتی منتشر کرد. او میگوید: «میخواهم از صدایی که دارم برای الهامبخشی استفاده کنم، بهویژه برای دختران جوان.»
لافورکاد در وصفش میگوید: «او صدای نسل جوان است؛ روحی کهنسال در کالبدی جوان و پر از زندگی.»
دولت مکزیک در ۲۰۲۳ از ترانههای استرادا برای مقابله با محبوبیت موسیقی «کوریدوس تومبادوس» (ترپ منطقهای مکزیک) استفاده کرد؛ سبکی که متهم است کارتلهای مواد مخدر را میستاید. استرادا میگوید هرچند «افتخار» کرده، اما مخالف سانسور است: «باید از خود بپرسیم چرا جوانان کسانی را تحسین میکنند که آزادی و زندگی ما را نابود میکنند. گفتگو مهمترین ابزار تغییر است.»
خشم و افسانهها
در ترانهی «بگو» (Dime) او به لحظهای رسید که فهمید نمیخواهد معشوق بماند، بلکه میخواهد خودش برود: «فهم این موضوع برایم انقلابی بود؛ اینکه میتوانی بگویی نه.» استرادا خشم زنانه را با افسانههای یونانی پیوند میزند: «فوریها (ایرینیها) الهههای انتقام بودند. زنانی زشت با مارهایی به جای مو. اما من خود را با آنها نزدیکتر میبینم: مهم نیست موی من مار باشد یا چشم اضافه داشته باشم؛ مهم این است که زندهتر و آزادتر باشم.»
سیلوانا استرادا امروز هنرمندی است که صدایش از مرز موسیقی فراتر میرود؛ صدایی علیه خشونت، فراموشی و بیعدالتی. موسیقی او پاندولی است میان زیبایی و ترس، شادی و اندوه، و بیش از همه میان خشم و امید. او میگوید: «ما به خشم نیاز داریم تا برای زندگی خود و دیگران بجنگیم.»
منبع: گاردین