اندیشه ، فلسفه
تاریخ
  • میراث رضا شاه: از تجددگرایی تا استبداد سلطنتی م. روغنی
    رضا شاه در آستانه خروجش از ایران میراثی بجای گذاشت که از تناقضات شایان توجهی برخوردار بود. در دوران زمامداری وی از یک سو در راه مدرن‌سازی و دولت‌سازی کشور گام‌های مهمی برداشته شد و نهادهای تمدنی
  • نفوذ شیطان در حوزه علمیه امیر طاهری
    آیا شیطان رجیم در حوزه علیمه قم نفوذ کرده است تا مانع از آن شود که حوزه در خدمت «برترین هدف انقلاب اسلامی یعنی استقرار تمدن اسلامی» قرار گیرد؟ این پرسشی است که پس از مطالعه سخنان آیت‌الله علی
  • «ما فراموش نمی‌کنیم که این رهایی از بیرون آمد» سون فلیکس کلرهوف
    مقدمه مترجم: امروز ۸ ماه مه، هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم در اروپاست. سالهای متمادی، برای آلمانی‌ها چگونگی توصیف این روز مایه سردرگمی، سوال و مناقشه بود. به مناسبت چهلمین
  • سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان – دو سعید سلامی
    علی خامنه‌ای در دیدار با مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران در مهر ماه ۱۳۹۸، سه ماه پیش از ترور قاسم سلیمانی، گفت: «نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقۀ خودمان…این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین
اقتصاد

عید آمد و ما خانه‌ی خود را نتکاندیم / گردی نستردیم و غباری نستاندیم: عید است و نوروز، اما دریغ از دلی شاد و خاطری آسوده؛ بهار است و گل‌ها شکفته‌اند و عطر صحراها، به شهرها راه یافته، اما دریغ از احساسی که بتواند اندکی غم و اندوه و ترس و خشم و حقارت و کینه و زشتی و همه اندیشه‌های منفی و مرگبار را از ذهن و بدن ما پاک کند و جایش را به مهر و محبت و احساسات پاک و زیبا بدهد. اینکه چرا بدخواهان با ما چنین می‌کنند را می‌دانیم، همیشه می‌دانسته‌ایم، اما اینکه چرا خود با خود چنین می‌کنیم، گویی رمز و راز این سرزمین است؛ رمزی که شاید برای همیشه سربسته بماند. پهنه‌ای داریم، با زمین‌های سبز و شکوفا؛ با دریاهای آبی و خروشان؛ با بیابان‌های زرد و سوزان؛ با کوه‌های تیره و سر به فلک کشیده. پهنه‌ای داریم با جوانانی زیبا، دختران و پسران سرشار از عشق زندگی و توان و امید ، با چشم‌اندازهایی که می‌توانند بسیار پربار و فرح‌بخش باشند. اما گویی نفرینی بر این پهنه خانه کرده و نمی‌گذارد زشتی‌ها را پشت سر گذاریم و به هوای پاک، آفتاب درخشان و آسمان نیلگون دست بیابیم.

عید است و نوروز، اما دریغ از اندکی امید در روح و در خوشبین‌ترین دوستان و آشنایان. همه از غم و اندوه می‌گویند، از آنها که رفتند، از گل‌هایی که در آستانه شکوفایی پرپر شدند و بر زمین ریختند؛ از آن همه دل‌های خون شده، پدران و مادران داغ‌دیده؛ از آن همه سختی و درد و عذاب‌های بی‌دلیل، از آزارهایی که بر روح و کالبد ناتوان‌ترین مردمانمان روا شدند، و هرگز ندانستند چرا؟ براستی در سال‌های آتی، بیست، سی، پنجاه و یا صد سال بعد، درباره این روزها چه خواهند گفت؟ چه داریم برای دفاع از خودمان بگوییم؟ اگر امروز بتوانیم برای فرزندان فرزندانمان نامه‌ای بنویسم از این روزها چگونه برایش سخن بگوییم؟ چگونه و چرا به اینجا رسیدیم؟ چگونه باید از این دریای طوفانی به سبک‌بالی ساحل‌ها دست یابیم؟ واقعیت آن است که نه ما و نه هیچ کسی چیزی نمی‌داند. در این نوروز که دل‌ها سنگین‌اند و چشم‌ها زیر پرده اشک‌ها پنهان شده و رنگ بر چهره‌ها نیست و دل‌ها همه نگران روزهای بدتری که ممکن است در راه باشند، چه می‌توان کرد جز آنکه آگاهی و عقل، به سرها، و محبت و عشق به دل‌ها بازگردند.

شاید فردا دیگر دیر باشد.

با این خطوط که جز پژواکی از آن همه اندوه که در این سال سنگین کشیدیم، باز هم آرزو می‌کنیم سال آینده برای همه شما، برای همه ما، برای همه مردمان جهان، سالی بهتر باشد. دستکم دل‌های کمتری بسوزند و جان‌های کمتری از دست بروند و سرهای کمتری از تحقیر شدن فرو بیفتند و کمرهای کمتری زیر بار فشار زندگی فرو بشکنند. سخن خود را با این هدیه غم‌انگیز، شعرمهدی اخوان ثالث که آن را در ذهنیتی که شاید به روزهای امروزمان بخورد سروده است به پایان می‌بریم.

نوروزتان پیروز

ناصر فکوهی

۲۷ اسفند ۱۴۰۱

 

 

عید آمد و ما خانه‌ی خود را نتکاندیم / گردی نستردیم و غباری نستاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز / از بیدلی آن را زدر خانه براندیم

هر جا گذری غلغله‌ی شادی و شور است / ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم

آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما / پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم

احباب کهن را نه یکی نامه بدادیم / و اصحاب جوان را نه یکی بوسه ستاندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر / سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند / ما این خرک لنگ زجویی نجهاندیم

ماننده افسونزدگان، ره به حقیقت / بستیم و جز افسانه‌ی بیهوده نخواندیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان / مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر «امید» که صد بار / عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم

print

مقالات
محیط زیست
Visitor
0197291
Visit Today : 285
Visit Yesterday : 726