در ادامه گفتگوی ما درباره کتاب «دنیای دیگری ممکن است» نوشته سر جف مولگان، که در پادکست «یک کتاب» با گفتگوی سپهر عاطفی و عرفان ثابتی مورد بحث قرار گرفت، میتوانیم مقالهای برای سایت «تجدد» با تمرکز بر بحران تخیل و راههای غلبه بر آن بنویسیم. این مقاله میتواند به مخاطبان «تجدد» که به دنبال بینشهای نو و راهحلهای پیشرو هستند، امید و انگیزه ببخشد.
مقدمه
در جهانی که هر روز بیش از پیش با بحرانهای بیسابقه، از تغییرات اقلیمی گرفته تا نابرابری و بحران اعتماد، دست و پنجه نرم میکند، تصور آیندهای بهتر دشوارتر از همیشه به نظر میرسد. آیا تا به حال به این فکر کردهاید که چرا اکثر فیلمها، رمانها و حتی بحثهای سیاسی ما، بهجای ترسیم «آرمانشهر» (یوتوپیا)، بیشتر به سمت «ویرانشهر» (دیستوپیا) متمایلاند؟ پادکست «یک کتاب» در گفتگوی اخیر خود با عرفان ثابتی، پژوهشگر و جامعهشناس، به بررسی کتاب «دنیای دیگری ممکن است: چگونه دوباره تخیل سیاسی و اجتماعی را برانگیزیم» نوشته سر جف مولگان پرداخته است. مولگان، که سابقه درخشانی در دولت بریتانیا و نهادهای نوآوری داشته، معتقد است ما امروز با «بحران تخیل سیاسی و اجتماعی» مواجه هستیم. اما این بحران چیست و چگونه میتوانیم با تقویت قوه تخیل خود، مسیر «تجدد» و ساخت آیندهای متفاوت را هموار کنیم؟
نشانههای بحران تخیل: از فلج اراده تا نوستالژی سیاسی
سر جف مولگان نشانههای متعددی برای این بحران برمیشمارد:
- تصویر تیره و تار از آینده: برخلاف نظریهپردازان دو قرن گذشته که آینده را سرزمین موعودی پر از صلح و رفاه میدیدند، امروزه با تصور آیندهای دورتر، ذهن ما پر از مصائب، سقوط و حتی پسرفت میشود. بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و نخبگان، آینده را نه محل امید، بلکه مایه نگرانی میدانند.
- نوستالژی در سیاست: در حوزه سیاست، به جای صحبت از آیندهای بهتر، بسیاری دلمشغول گذشته و احیای نظامهای سیاسی قدیمی هستند. این نشان میدهد که مسیر تاریخ نه به سوی پیشرفت، بلکه گویا به سوی پسرفت دیده میشود.
- فلج اراده: این تمرکز بر آیندهای تاریک و ویرانشهری، منجر به «فلج اراده» میشود. همانطور که مولگان پس از مشاهده فعالیت نوجوانان جنبش اقلیمی در سال ۲۰۲۰ دریافت، انگیزه این فعالان نه امید به ساخت دنیایی بهتر، بلکه بدبینی نسبت به آیندهای بدتر و تلاش برای جلوگیری از فاجعه است.
- ناتوانی در تصور آلترناتیوهای مثبت: وقتی از مردم سوال میشود که در ۳۰-۴۰ سال آینده چه تصویری از جامعه مطلوب خود دارند، به راحتی از سناریوهای فاجعهبار (نابودی بشر، بردگی رباتها، پیروزی پوپولیستها) صحبت میکنند، اما به سختی یا اصلاً نمیتوانند آلترناتیوهای مثبت را متصور شوند. حتی تصور اینکه فرزندانشان در دنیای بهتری زندگی خواهند کرد، برایشان ناممکن شده است.
- تکرار ایدههای قدیمی در میان نخبگان: این بحران تنها محدود به مردم عادی نیست. سیاستمداران، تجار، دانشگاهیان و مسئولان سازمانهای غیردولتی در اروپا و آمریکای شمالی نیز همین تصویر تیره و تار از آینده را دارند. مولگان حتی با مرور صدها کتاب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی منتشر شده، مشاهده کرده که بسیاری از آنها مشکلات را به خوبی تشخیص میدهند، اما در ارائه راهحلهای خلاقانه ناتوانند و صرفاً ایدههای قدیمی را تکرار میکنند.
- «واقعگرایی جان به لب رسیده»: این نوعی «واقعگرایی افسرده و ناامید» است که معتقد است دنیا را نمیتوان تغییر داد و ما به سمت ویرانی میرویم. مولگان این نگرش را «فوقالعاده غیرواقعگرایانه» میداند.
چرا تخیل گامی ضروری برای «تجدد» است؟
مولگان تاکید میکند که تخیل، اولین قدم برای تحقق جامعه و دنیای بهتر است. ما برای مواجهه با بحرانهای بیسابقهای که حیات بشر را تهدید میکنند، بیش از هر زمان دیگری به خلاقیت نیازمندیم. ایدهها و نگرشهای قدیمی دیگر کارایی ندارند و ادامه دادن با پارادایمهای منسوخ، ما را درگیر مشکلات نگه میدارد. همانطور که مولگان میگوید، باید به یاد داشته باشیم که «دنیای دیگری هم امکانپذیر است». امید، حتی اگر گاهی به ناامیدی بینجامد، ما را دچار فلج اراده نمیکند و به حرکت وامیدارد. تجربیات گذشته نشان دادهاند که تغییرات بزرگ ممکن هستند؛ مثلاً کاهش ۵۰ درصدی انتشار گازهای گلخانهای بریتانیا از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۰ یا موفقیت پروژههای کاهش فقر کودکان. برای این کار، ما به ترکیبی از «اراده، تمرکز و صبر» نیاز داریم.
پرورش تخیل: از ایدههای موجود تا خلاقیت سیاسی
برای غلبه بر این بحران، مولگان پیشنهاد میکند:
- پروراندن رویای جمعی: مولگان جملهای زیبا از جنبش «طغیان علیه انقراض» را نقل میکند: «ما باید تخیل خود را دوباره به پرواز درآوریم. ما باید دوباره یاد بگیریم که چگونه رویا در سر بپرورانیم و باید این را همراه با هم بیاموزیم.».
- بازی با ایدههای موجود: تخیل هرگز یک لوح سفید نیست؛ بلکه ثمره بسط دادن، بازی کردن، معکوس کردن یا ترکیب ایدههای موجود است. «تخیل قوی یا پرمایه» نیازمند پرورش است؛ این نوع تخیل، ایدههای گوناگون، برنامههای مختلف و روش اجرای دقیق آنها را در هم میآمیزد.
- تفکر دیالکتیکی: قویترین تخیلها آنهایی هستند که هم مسیر کنونی جامعه و دنیا را درک میکنند (توصیف واقعبینانه) و هم تلاش میکنند آن مسیر را تغییر شکل دهند یا حتی جهت حرکت را عوض کنند. این تخیل بازیگوشانه، به جای ترسیم جزئیات دقیق آینده (که میتواند به تمامیتخواهی منجر شود)، یک نقشه کلی از آینده را ترسیم میکند.
- پذیرش ریسک خلاقیت: نباید جلوی خلاقیت را به بهانه «غیرواقعگرایانه بودن» گرفت، زیرا تاریخ نشان داده که «واقعگرایان سرسخت» گاهی در بزنگاههای حیاتی اشتباه کردهاند و «اهل کشف و شهود» بودهاند که حق با آنها بوده است.
- پیشرفت آگاهی: پیشرفت محدود به فناوری و ماشینها نیست؛ بلکه شامل پیشرفت در آگاهی ما از انسان، طبیعت و کیهان نیز میشود. درک بهتر ماهیت بشر و جهان به ترسیم دنیای بهتر کمک میکند، همانطور که زمانی بردهداری پذیرفتنی بود اما اکنون درک غلط آن، خود نشانهای از پیشرفت آگاهی ماست.
سیاست عاری از تخیل باید تغییر کند
مولگان تاکید دارد که بخش عمدهای از تغییرات اجتماعی باید از مجرای سیاست و دولت بگذرد، زیرا ایدهها برای تأثیرگذاری باید به قانون و برنامه تبدیل شوند. این موضوع در مورد لغو بردهداری یا برابری حقوق زنان نیز صادق بوده و امروز برای مسائلی چون کاهش انتشار گازهای کربنی یا ایجاد دولتهای رفاه نیز ضروری است.
سیاستمداران باید برای تخیل تربیت و پرورش یابند. مولگان با مثالهایی از شهرداران خلاق مانند آنتاناس موکاس در بوگوتا و شهردار سابق مدلین در کلمبیا نشان میدهد که چگونه تخیل میتواند به تغییرات چشمگیر منجر شود. موکاس با ایفای نقش «معلم» و استفاده از هنر، فرهنگ شهر را تغییر داد و مردم را در اداره شهر مسئول و شریک کرد. شهردار مدلین نیز با انتقال نهادهای اصلی شهرداری به فقیرترین محلهها، ارتباط بین بوروکراتها و مشکلات روزمره مردم محروم را برقرار کرد و این خود نشانهای از اوج تخیل و خلاقیت در حوزه مدیریت شهری است.
«ما» در مسیر «تجدد»
اگر بتوانیم آیندهای بهتر را مجسم کنیم، این عمل نه تنها به هماهنگی و وحدت بیشتر ما با یکدیگر منجر میشود، بلکه تضادها و ستیزهها را نیز کاهش میدهد. تصور آیندهای که در آن «ما» زمام امور خود را به دست میگیریم، «ما»یی که قدرت تخیل جمعی خود را کشف کردهایم، باعث میشود که امیدها و آرزوهای فردی ما با آرزوهای جمعی در تضاد نباشند.
مولگان با مثلی زیبا از زبان چینی، پیام اصلی کتاب خود را بیان میکند: «وقتی باد تغییر میوزد، بعضیها دیوار میسازند، اما بعضیها آسیاب بادی میسازند.». به جای ساختن پناهگاه از ترس تغییرات و فجایع آخرالزمانی، باید بیاموزیم که چگونه از نیروی تغییرات به نحو بهینه استفاده کنیم و خودمان آینده را رقم بزنیم.
«دنیای دیگری ممکن است» و برای ساخت آن، ما نیازمند پرورش تخیل اجتماعی و سیاسی هستیم و نباید در برابر واقعیت نامطلوب موجود تسلیم شویم. این فراخوانی است برای همه کسانی که به دنبال «تجدد» و ایجاد دنیایی متفاوت و بهتر هستند