اندیشه ، فلسفه
  • کشف عدالت: سفر به سوی درک اصول اخلاقی
    مقدمه: چه چیزی درست است؟ این پرسشی است که در هسته وجودی ما قرار دارد و جوامع بشری را از دیرباز به خود مشغول کرده است. این پرسش، نه تنها یک کنجکاوی فلسفی، بلکه یک چالش عملی است که هر روز در
  • باید خیلی از این شوراهای عالی را حذف کنیم
    نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی تاکید کرد که معنی ندارد این همه شوراها وجود داشته باشد و مجلس را دور بزنند.غلامعلی جعفرزاده ایمن‌آبادی، نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی، در گفت‌وگو با آوش ضمن ارزیابی تعدد
  • اجلاس شانگهای؛ ویترین دیپلماسی تهران یا مسیر جدید با چین؟ عطا محامد
    حضور هم‌زمان رهبران چین، روسیه و هند به بیست‌وپنجمین نشست سران سازمان همکاری «شانگهای» در تیانجین چین وزنی کم‌سابقه داده است. برای جمهوری اسلامی، این اجلاس فرصتی است تا از اهرم‌های دیپلماتیک
  • هفتخوان «ولایت فقیه» امیر مُمبینی
    چندی پیش، در هشتم مرداد ماه امسال، دیوارنگاره‌ای تناور با هزار و چهارصد متر مربع مساحت و طرحی از نبرد رستم پرخاشگر با اژدهای هفت سر، در سبک سنتی درویش‌پرده (پرده‌ی درویشی) در میدان انقلاب تهران رونمایی
  • ایدئولوژی در محک تجربه شهریار حاتمی
    فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نقطه‌ی عطفی بود که بحث درباره‌ی اصالت و کارکرد ایدئولوژی‌های فراگیر را بیش از پیش در محافل گوناگون برانگیخت. این گفتگوها تنها در میان مخالفان چپ جریان نداشت، بلکه خودِ نیروهای چپ نیز
تاریخ
اقتصاد

«نامه‌نگاری یعنی عریان کردن خویش در محضر اشباح، و این همان چیزی است که اشباح با ولع و آزمندی به انتظارش نشسته‌اند. بوسه‌های مکتوب به مقصد نمی‌رسند زیرا به مقصد نارسیده اشباح در میانهٔ راه آنها را می‌نوشند» (از کتاب نامه‌هایی به میلنا، ترجمه سیاوش جمادی.)

این روزها وقتی آدم از نامه حرف می‌زند اولین چیزی که به ذهن می‌آید نامه‌های اداری است، چون دیگر کمتر کسی نامهٔ خصوصی می‌نویسد و با پست می‌فرسد. پیام‌ها به قولی سوار ابرهای اینترنتی می‌شوند و به دریافت کننده می‌رسند، حالا چه به شکل ایمیل باشد و چه به شکل پیام‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی یا با اپ‌های مخصوص فرستاده می‌شوند. این پیام‌ها، که وجه انتظار در آن‌ها کمرنگ‌تر شده است، به راحتی قابل پاک کردن و از خاطر بردنند، در حالیکه نامه‌های کاغذی ماندگاری بیشتری دارند و حتی مخاطبان دیگری غیر از صاحبان نامه پیدا می‌کنند. گاهی حتی زمانی می‌گذرد تا نامه‌ها دوباره کشف و خوانده شوند. اما آدم‌ها از آن‌ها لذت می‌برند، به خصوص از اینکه تکه‌ای از تاریخ را در دست می‌گیرند و به آن چشم می‌د‌وزند. نامه‌های خصوصی بین آدم‌ها همیشه آنقدر مورد توجه بوده‌اند که ژانر خاصی در ادبیات به وجود آورده‌اند: رمان نامه‌ای(۱)، که مبدع آن در انگلیسی ساموئل ریچاردسون با رمان‌هایی چون «پاملا» و «کلاریسا» بود، در قرن هیجدهم به ژانری محبوب بدل شد. نامه‌های این رمان‌ها معمولا وجود خارجی ندارند و نویسنده آن‌ها را می‌نویسد تا در طی آن‌ها پیرنگی را پیش ببرد. کتاب‌های بسیاری نیز از نامه‌های هنرمندان به یکدیگر یا هنرمندان به دلدار‌های خود منتشر شده است. همینطور نامه‌های افراد مشهور سیاسی.
نامه‌هایی که فیلم‌هایی نیز بر اساس نامه‌های بین افراد نوشته شده است، مانند فیلم «نامه‌ها» ساخت ویلیام رید(۲۰۱۴) یا چندین فیلم دیگر با همین نام یا نام‌های دیگر. نامه‌هایی که ناگهان کشف می‌شوند، یا حتی نامه‌هایی که درون بطری‌ها مانده‌اند و گذر زمان را بر خود دیده‌اند و ناگهان به دست کسانی می‌رسند تا از آن‌ها رمز گشایی شود از جذاب‌ترین نامه‌هایند. «آخرین نامهٔ عاشقت»(۲۰۱۲) ساختهٔ آگوستین فریزر یکی از فیلم‌هایی است که در آن دونفر نامه‌های دو عاشق را به هم پیدا می‌کنند و متوجه می‌شوند که آخرین نامه هرگز به معشوق نرسیده و سرنوشت آن‌ها به این دلیل تغییر کرده است. به همین دلیل می‌کوشند تا آن دو را بیابند و دوباره به هم متصل کنند. نامه‌های ساعدی به ظاهره کوزه‌گرانی، نامه‌های فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان یا برادرش، نامه‌های هدایت، نامه‌های کافکا و نامه‌های پل سلان نیز جزو نامه‌هایی‌اند که بعد از مرگ نویسندگان آن‌ها خوانندگان زیادی یافتند. رمان‌هایی جدیدی هم وجود دارد که بر اساس رد و بدل پیام‌های دیجیتال نوشته شده‌اند. رمان «مناسب باد شمال» نوشتهٔ دانیل گلاتاور، نویسندهٔ اتریشی، یکی از آن‌هاست.ایمیل امی،زنی که می‌خواهد آبونمان مجله‌ای را لغو کند، به خاطر اشتباه در نوشتن آدرس به دست لئو می‌افتد، که از روی ادب به او پاسخ می‌دهد و این آغاز یک رشته از ایمیل‌ها بین آن‌ها می‌شود و در نهایت به رابطهٔ عاشقانهٔ خاصی در غیاب تبدیل می‌شود. آنچه آن‌ها را به هم پیوند می‌دهد جادوی کلمات است و ناشناختگی. انگار که رویایی را با هم شریک شده‌اند، رویایی که فقط متعلق به آن دوست. در این نوع پیام‌های بین افراد معمولا نوعی رمز و راز و اشتیاق وجود دارد که کشف آن برای خوانندگان کشش خاصی دارد. خصیصهٔ مهمی که این مکالمات دارند این است که ناشناس بودن یا ماندن یکی از دو نفر دخیل در گفتگو سبب می‌شود که آدم‌ها هیچ بندی بر احساسات و عواطف پنهان خود نگذارند و بی‌پروا از خود بگویند. گاهی یکی از این دو نفر یا هر دوی آن‌ها وارد رابطه‌ای می‌شوند که اصولا حقیقی نیست و بیشتر بر اساس تصور هر یک از دیگری ساخته شده است، به خصوص اگر دو طرف علایق مشترک داشته باشند. در واقع شکلی از ادبیات هم در اینجا تولید یا خلق می‌شود.
غیر از نامه‌هایی که از طرف افراد حقیقی به هم نوشته شده است، گاهی هم کسانی بوده‌اند که به آدم‌های خیالی نامه نوشته‌اند، یا هرگز نامه‌هایشان را به آنکه دوست می‌داشتند نفرستاده‌اند، مثل ساعدی. انگاراین‌ها فقط برای خود نوشته‌اند، برای اینکه از آلام خود کم کنند. اما در میان تمام نامه‌ها آن‌ها که نویسندگان مشهور به معشوق نوشته‌اند یا نامه‌نگاری بین افراد مشهور از محبوب‌ترین نامه‌نگاری‌هاست.پرسش این است که چرا مردم به مکاتبات بین آدم‌های دیگر، به خصوص نویسندگان و هنرمندان علاقه‌مندند. چرا به خصوص نامه‌های خاصی مورد توجه قرار می‌گیرند؟ نامه‌های کافکا به فلیسه یا میلنا، نامه‌های ریلکه به لو سالومه، نامه‌های پروست یا نامه‌های بین سلان و باخمن چه جاذبه‌ای در خود دارند که اینهمه مخاطب در سراسر جهان آن‌ها را می‌خوانند؟ شاید بشود گفت که نامه‌های عاشقانه یا مکاتبات بین نویسندگان دریچه‌ای به افکار و احساسات صمیمی و بی‌پرده افرادی باز می‌کنند که چهره‌های عمومی آن‌ها معمولاً توسط آثار ادبی یا اهمیت فرهنگی‌شان شکل گرفته است. دلایل این جذابیت مختلفند. اما بی شک راه یافتن به حریم شخصی افرادی که انسان‌ها برایشان احترام قائلند، بزرگ شان می‌پندارند یا دوست‌شان می‌دارند یکی از مهم‌ترین این دلایل است. از سوی دیگر جادوی کلماتی که این نویسندگان در نزدیک‌ترین روابط خود نوشته‌اند و ارزش ادبی و هنری هم دارد، برای برخی مانند جادوی خود ادبیات است. نامه‌های عاشقانه اغلب احساسات خام و از صافی نگذشته‌ای مانند شادی، اشتیاق، آسیب‌پذیری یا حتی تضاد را به تصویر می‌کشند. این صداقت، آن‌ها را قابل‌ارتباط و عمیقاً انسانی می‌کند. این نامه‌ها زندگی احساسی افراد را نشان می‌دهند و چهره‌ای را آشکار می‌کنند که درنوشته‌های رسمی و عمومی‌شان کمتر دیده می‌شود. شاید بتوان گفت که ارتباط بین دو جان‌ سبب می‌شود که جان‌های بسیاری از ارتعاش آن به لرزش دربیایند. علاوه بر این نامه‌های بین نویسندگان معمولاً تکامل ایده‌ها، فلسفه‌ها و روند خلاقیت را نشان می‌دهند. خواندن افکار خصوصی آن‌ها به ما کمک می‌کند بفهمیم که آثارشان چگونه شکل گرفته است. این مکاتبات ممکن است شامل نقد آثار یکدیگر، بحث درباره هنر، سیاست یا جامعه باشد که زمینه‌ی گسترده‌تری برای درک نوشته‌هایشان فراهم می‌کند. نامه‌ها مانند کپسول‌های زمان عمل و هنجارهای اجتماعی، شرایط سیاسی و چالش‌های شخصی دوره‌ای که در آن نوشته شده‌اند را منعکس می‌کنند. غیر از این هم این دست نوشته‌ها می‌توانند دیدگاه‌های منحصر به فردی درباره رویدادها یا جنبش‌های تاریخی ارائه دهند، یعنی همان‌طور که نویسندگان آن‌ها تجربه کرده‌اند، نه آنچنان که ما در کتاب‌های تاریخ و گزارش‌ها می‌خوانیم. دیدن نویسندگان معروف که عشق، تردید، ناامیدی یا اشتیاق را بیان می‌کنند، یادآور انسانیت مشترک ماست. این امر آن‌ها را قابل‌درک‌تر و کمتر اسطوره‌ای می‌کند. برای مثال، نامه‌های ویرجینیا وولف به ویتا سکویل-وست یا نامه‌های فرانتس کافکا به میلنا یسنکا یا فلیسه جنبه‌های متفاوتی از شخصیت آن‌ها را آشکار می‌کند که در آثار عمومی‌شان کمتر دیده می‌شود. خود عمل نامه‌نگاری جذابیت رمانتیکی دارد، روشی آرام و اندیشمندانه در دنیایی پرسرعت. نامه‌ها شخصی‌تر و معنادارتر از ارتباطات مدرن هستند..
نامه‌های عاشقانه به‌ویژه نوعی از ارتباط را ثبت می‌کنند که عمیقاً خصوصی و لمسی است و حس نوستالژی نسبت به ابراز احساسات با دقت و تعمق را برمی‌انگیزد. بسیاری از نامه‌های نویسندگان به زیبایی نوشته شده‌اند و مملو از تأملات شاعرانه یا فلسفی هستند. این نامه‌ها نه تنها به‌خاطر محتوایشان بلکه به‌دلیل ظرافت سبک‌شان جذاب‌اند. تلفیق هوش و احساس در چنین مکاتباتی می‌تواند به اندازه آثار منتشرشده‌ی آن‌ها تأثیرگذار باشد. علاوه بر این مکالمات گاهی همراه با رد و بدل آثار ادبی هم هست که در این مکاتبات مورد بحث هم قرار می‌گیرد و اغلب زندگی خلاقانه افراد را شکل می‌دهند .به عنوان مثال، مکاتبات الیزابت برت و رابرت براونینگ نه تنها داستان عاشقانه آن‌ها را روایت می‌کند بلکه تأثیری را که بر آثار یکدیگر داشته‌اند، نشان می‌دهد. همینطور نامه‌های بین سلان و باخمن که بخشی از تاریخ شعر و ادبیات دورهٔ مهم بعد از جنگ جهانی اول را نیز بیان می‌کنند. به‌طور کلی، این نامه‌ها پلی بین زندگی عمومی و خصوصی نویسندگان هستند و به خوانندگان نگاهی ویژه به دنیای آن‌ها می‌دهند.
یکی از کتاب‌های مهم در این زمینه، که من ترجمهٔ سه نامه از آن را در این جا می‌آورم، کتاب «وقت دل» است، که شامل نامه‌نگاری‌های بین سلان و باخمن،به آلمانی، نامه‌های باخمن و گیزله سلان(همسر سلان) به فرانسه و پل سلان و ماکس فریش(همسر اینگه بورگ باخمن) است. باخمن و سلان در این نامه‌ها علاوه بر بیان احساسات شخصی گاهی شعر برای یکدیگر می‌فرستند یا در مورد جلسه‌های شعر گروه ۴۷ با یکدیگر صحبت می‌کنند.
رابطهٔ عاشقانه بین این دو شاعر مطرح آلمانی زبان بعد از جنگ جهانی در وین آغاز شد. باخمن در آنجا به تحصیل فلسفه مشغول بود، اما وین برای پل سلان زیستگاهی موقت بود. در ماه مه ۱۹۴۸ با یکدیگر آشنا شدند و اواخر ژوئن سلان به پاریس رفت. نامه‌نگاری‌های بعد از جدایی ابتدا به ندرت و با فاصله بود و بعد به شکل دوره‌های پر تلاطم ادامه یافت. هر یک از این دوره‌ها مشخصه،موضوع و لحن خاص خود را داشت. و امید‌ها، پویایی و نوع سکوت‌شان با هم متفاوت بود. در پایان سال ۱۹۶۱، وقتی بحران روحی سلان، به خصوص بعد از ماجرای گُل* شدت می‌یابد، گفتگو‌های نامه‌ای و ملاقات‌های بین این دو قطع می‌شود. نامه نگاری‌هایی که بین سلان و باخمن از ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۱ صورت گرفت، مدرک تاثیر‌گذاری است از چگونگی بیان عشق بعد از آشویتز، با همه علائم آسیب‌های روانی و بحران‌هایی، که حاصل پیشنه‌های فرهنگی متضاد این دو و نوع حیات فردی‌شان در مقام زن و مرد و نویسنده است، که به سختی با یکدیگر به توافق می‌رسیدند. با این وجود نامه‌ها نشانگر نوعی دوستی یا شکلی از رابطهٔ عمیق بین این دو نفر است.
پل

اینگه بورگ باخمن به پل سلان. وین، ۱۲ آوریل ۱۹۴۹

ای عزیز،
خیلی خوشحالم که نامه‌ات را دریافت کردم. این بار من بودم که تو را مدتی طولانی منتظر گذاشتم و البته بی آنکه قصدی داشته باشم یا افکار نامهربانانه‌ای. خودت می‌دانی که گاهی اینطور پیش می‌آید و آدم نمی‌داند چرا. دو سه بار نامه نوشتم ولی نفرستادم. اما چه اهمیتی دارد وقتی که ما به یکدیگر فکر می‌کنیم و شاید هنوز مدت درازی هم این کار را بکنیم.
من تنها با برادرت حرف نمی‌زنم، امروز فقظ با تو حرف می‌زنم، چرا که از طریق برادرت تو را دوست می‌دارم و نباید فکر کنی که از تو گذشته‌ام. به زودی بهار می‌رسد، بهاری که سال گذشته چنان عجیب و فراموش ناشدنی بود. بی‌شک دیگر نمی‌توانم از میان پارک شهر بگذرم بی آنکه فکر کنم که این پارک می‌تواند تمام دنیا باشد؛ بی آنکه دوباره آن ماهی کوچک آن زمان بشوم.
این را که اندوهی بر تو سنگینی می‌کند تمام مدت احساس می‌کردم. برایم بنویس که آیا دریافت نامه‌های بیشتر می‌تواند به تو کمک‌ کند یا نه.
پاییز بود که دوستان شعرهای تو را به من هدیه دادند. لحظات غم‌انگیزی بودند، چون از غریبه‌ها آن‌ها را می‌گرفتند، بی کلمه‌ای از تو. اما خواندن هر سظری از آنها از غم‌ام کاست.
شاید این خوشحالت کند که بدانی که گاهی آدم‌ها سراغت را می‌گیرند. چندی پیش حتی مجبور شدم آدرس تو را به آدم‌های کاملا غریبه‌ای اهل گراتس بدهم که دست از سرم بردارند. نانی کوچک و کلاوس دموس هم هنوز وقتی از تو حرف می‌زنند جشم‌شان برق می‌زند.
حالا درک می‌کنم که پاریس رفتن برای تو تصمیم درستی بود. نظرت چیست که من هم ناگهان پاییز در آنجا ظاهر شوم؟ من باید بعد از دکترایم بورسی برای آمریکا یا پاریس بگیرم. هنوز باورم نمی‌شود. بیش از حد دل‌انگیز خواهد بود.
چیز زیادی دربارهٔ خود نمی‌توانم بگویم. خیلی کار دارم. درسم دارد به پایان می‌رسد. کنارش برای روزنامه‌ها و رادیو و غیره مطلب می‌نویسم، خیلی بیشتر از قدیم. تلاش می‌کنم به خودم فکر نکنم و با چشمان بسته بگذرم و به آنچه برسم که هدفم است. قطعا همه‌ی ما تحت فشار زیادیم، نمی‌توانیم خودمان را خلاص کنیم و مرتب زیگزاگ می‌زنیم. اما گاهی آنقدر حالم از همه چیز به هم می‌خورد که می‌ترسم یک وقتی دیگر نتوانم ادامه دهم.
اینگه بورگ

اینگه بورگ باخمن به پل سلان، وین، اواخر مه/ اوایل ژوئن ۱۹۴۹(؟) در بین نامه‌ها فاصله افتاده است.

پل، پل عزیز

دلم برای تو و افسانه‌مان تنگ شده است. چه کنم؟ تو این همه از من دوری و کارت پستال هایت، که تا همین چند وقت پیش راضی‌ام می‌کرد، دیگر برایم کافی نیستند. دیروز شعر هایی از تو از طریق کلاوس دموس به دستم رسید که برایم آشنا نبودند و سه تای آنها تاریخ‌شان جدید بود. من اصلا نمی‌توانم تحمل کنم که این شعر ها این طور غیر مستقیم به دست من برسند. لطفا لطفا نگذار که این اتفاق بیفتد. باید هنوز چیزی مختص من وجود داشته باشد.
من شعر هایت را بهتر از دیگران می‌توانم بخوانم، چون از آن وقتی که دیگر کوچه بئاتریسی وجود ندارد با تو در این شعر‌ها روبرو می‌شوم . همه چیز برای من پیرامون تو می‌چرخد. مدام به تو فکر می‌کنم و با تو حرف می‌زنم. سر غریبه و سیاه تو را میان دستانم می‌گیرم و دلم می‌خواهد سنگی که بر سینه‌ات سنگینی می‌کند کنار بزنم. دست تو را با میخک‌ها آزاد کنم و بشنوم که آواز می‌خوانی. برایم اتفاقی نیفتاده است که ناگهان اینقدر شدید به فکر تو افتاده باشم. همه چیز مثل سابق است: کار می‌کنم، موفقم و مردهایی همیشه دور و برم هستند اما اینها برایم کم اهمیت است. وجود زیبا و تاریک تو بر همهٔ روز‌های در حال گذرم سایه افکنده است.

پل سلان به اینگه بورگ باخمن، ۲۰ ژوئن ۱۹۴۹

امسال زمانی دیر و نامعلوم می‌آیم. شاید فقط به این خاطر که می‌خواهم وقتی خشخاش و خاطره، مقدار زیادی خشخاش* و همانقدر خاطره،* دو دسته‌ی درخشان بزرگ، بر روی میز تولدت می‌گذارم، کسی غیر از تو حضور نداشته باشد. هفته‌هاست که انتظار این لحظه را می‌کشم.
پل

*خشخاش وخاطره نام کتابی از سلان است. در اینجا با نام کتاب و گل خشخاش بازی شده است.

پی نویس

۱.Epistolary novel

۲. ایوان گُل از دوستان شاعر سلان بود که بعد از آشنایی با اشعار سلان بسیار به او نزدیک شد و به خاطر همین صمیمیت و نزدیکی در وصیت خود حق نشر آثارش بعد از مرگ را به او واگذار کرد. رابطه بین سلان و همسر او کلر تا مدتی بعد از مرگ او خوب بود اما ناگهان کلر به سلان اتهام سرقت ادبی از آثار همسرش را زد. با اینکه دوستان سلان از جمله باخمن، ماری لوئیز کاشنیتز و هانس مگنوس انتسنزبرگر به دفاع از او برخاستند، اما نامه‌نگاری متعدد کلر گُل تردیدی در مورد سلان به وجود آورد که منجر به بررسی زبانشناسانه آثار او و در نهایت تبرئه‌اش از این اتهام شد، اما بعد از این ماجرا سلان از همه دوستانش کناره گرفت و بعد از مدتی چنان بحران روحی‌اش شدت گرفت که کارش به بستری شدن در بیمارستان روانی کشید.

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0271598
Visit Today : 504
Visit Yesterday : 1381