اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

همسایه‌ها می‌گفتند که یک محافظ همیشه پشت سر او می‌آمد و می‌رفت، وقتی که در خیابانی پر از درخت در مرکز تهران از آپارتمانش بیرون می‌رفت یا بازمی‌گشت. مردی کم‌حرف با ریش خاکستری کوتاه؛ هیچ‌کس دقیق نمی‌دانست چرا او نیاز به محافظ دارد. و البته همه بهتر می‌دانستند که نباید چنین سؤالی بپرسند.

امیرعلی خرمی، نوجوانی که در همسایگی او زندگی می‌کرد، چندان به این چیزها اهمیتی نمی‌داد. امیرعلی ۱۴ ساله شیفته بازی‌های ویدئویی و فوتبال بود و به گفته خانواده‌اش، رویای دروازه‌بان حرفه‌ای شدن را در سر می‌پروراند. او به ندرت به همسایه سالخورده توجهی می‌کرد؛ همان مردی که گاهی در خیابان با پدرش خوش‌وبش کوتاهی می‌کرد.

اما بامداد ۱۳ ژوئن، در روزهای آغازین جنگ ۱۲روزه میان اسرائیل و ایران که بعداً ایالات متحده را هم درگیر کرد، سرنوشت آن‌ها به طرز جداناشدنی در هم گره خورد. یک بمب اسرائیلی به خانه آن استاد، دکتر احمدرضا ذوالفقاری، اصابت کرد؛ کسی که مشخص شد یکی از دانشمندان برجسته هسته‌ای ایران بوده است.

انفجار نه تنها جان دانشمند و خانواده‌اش را گرفت، بلکه به ساختمان‌های اطراف نیز سرایت کرد، دیوار پشت دیوار را درید تا سرانجام به اتاق کوچک خواب امیرعلی رسید و او را هم کشت.


رحیم خرمی (چپ) و شهلا عراقیان‌فر، در اتاقی که پسرشان امیرعلی در حمله هوایی اسرائیل کشته شد

 

 

 

آثار حمله اسرائیل که دکتر احمدرضا ذوالفقاری، یکی از دانشمندان برجسته هسته‌ای ایران، را هدف قرار داد

 

 

زهرا قادری، ۱۶ ساله، در دومین روز جنگ، هنگامی که بمبی در نزدیکی خانه‌اش در تهران فرود آمد، هدف اصابت ترکش قرار گرفت. شش هفته بعد، او هر دو ساعت یکبار برای کنترل درد، دوزهایی از مورفین دریافت می‌کرد. او گفت: «من هنوز کابوس می‌بینم.»

امدادگران یک ساعت طول دادند تا پیکر درهم‌شکسته امیرعلی را از زیر آوار بیرون بکشند. این را امیرمحمد، برادر ۲۱ ساله او، برای من تعریف کرد؛ همان‌طور که تقریباً دو ماه پس از حمله در خرابه‌های اتاق خواب‌شان ایستاده بود.

ما که با ویزاهای نادر خبرنگاری به ایران آمده بودیم، هشت روز در این کشور ماندیم تا بازتاب‌های مرگبارترین جنگ چند دهه اخیر ایران را بررسی کنیم. گرچه مترجم ما از سوی دولت تأمین شده بود، اما ما ترجمه‌اش را راستی‌آزمایی کردیم و با وجود فضای پر از ترس از حکومت، بسیاری از مردم با صراحت شگفت‌انگیزی صحبت کردند.

امیرمحمد به یک فیگور مرد عنکبوتی که از زیر آوار بیرون زده بود و گرد و خاک رویش نشسته بود، اشاره کرد و گفت: «امیرعلی عاشق زندگی بود. چه کار کرده بود که باید کشته می‌شد؟»

صدها غیرنظامی در ژوئن کشته شدند، وقتی که بمب‌ها و موشک‌های اسرائیل به مدت ۱۲ روز بر فراز تهران، کلان‌شهری ۱۰ میلیونی، باریدن گرفت و پایتخت را خونین و پریشان برجا گذاشت. بمب‌افکن‌های آمریکایی تأسیسات کلیدی هسته‌ای در جنوب کشور را در هم کوبیدند. اما این بمباران‌ها در قلب پایتخت بود که شوک عمیق‌تری به بسیاری از ایرانی‌ها وارد کرد و نشان داد که رقابت دیرینه ایران و اسرائیل وارد مرحله‌ای بی‌ثبات و به شدت خطرناک شده است.

اسرائیل می‌خواست برنامه هسته‌ای ایران را فلج کند و در زمانی حساس رهبری منطقه‌ای تهران را تضعیف نماید؛ درست وقتی که نیروهای نیابتی ایران مانند حماس و حزب‌الله به شدت تضعیف شده بودند. جنگنده‌ها و پهپادها مراکز فرماندهی نظامی و اهداف دیگر را در هم کوبیدند و فرماندهی ارشد نظامی ایران را همراه با دست‌کم ۱۳ دانشمند هسته‌ای از میان بردند.

اما بمب‌ها همچنین به زندانی شلوغ، یک ایستگاه تلویزیونی که در حال پخش اخبار بود، و آپارتمان‌هایی که خانواده‌ها در آن در خواب بودند، اصابت کردند. حتی رفت‌وآمد روزانه هم امن نبود: بنابر فیلم‌های منتشرشده، بمب‌هایی که بر ترافیک ساعت شلوغی افتادند، خودروها را مانند اسباب‌بازی به هوا پرتاب کردند.


پوستری از سحر امامی، مجری اخبار، در میان ویرانه‌های تلویزیون دولتی ایران. خانم امامی به دلیل ادامه انتقاد از اسرائیل پس از اصابت بمب به استودیویش، حتی در حالی که دود و آوار صحنه را پر کرده بود، به عنوان یک قهرمان ملی مورد ستایش قرار گرفت.

در مجموع، بنا به اعلام وزارت بهداشت ایران، ۷۰۰ غیرنظامی و نزدیک به ۴۰۰ نفر از نیروهای نظامی و پرسنل هسته‌ای کشته شدند. خبرگزاری حقوق بشر (HRANA)، گروهی مستقل مستقر در آمریکا، مرگ ۴۳۶ غیرنظامی، ۴۳۵ نیروی نظامی و ۳۱۹ نفر مفقودی را تأیید کرد.

در مقابل، حملات تلافی‌جویانه ایران علیه اسرائیل ــ از جمله شلیک موشک‌های بالستیک به شهرهای بزرگ ــ به گفته وزارت خارجه اسرائیل ۳۱ کشته برجای گذاشت.

تهران آخرین بار در سال ۱۹۸۸ مورد حمله بزرگ قرار گرفته بود، زمانی که موشک‌های اسکاد عراقی به محله‌های پرجمعیت اصابت کردند و دست‌کم ۴۰۰ غیرنظامی را کشتند. اما بسیاری از ساکنان می‌گویند آن حملات از نظر شدت قابل مقایسه با جنگ اخیر نبود. و حالا هم امید اندکی وجود دارد که آتش‌بس شکننده‌ای که ایران و اسرائیل در ۲۵ ژوئن پذیرفتند، چندان دوام بیاورد.

فریدون سلطانی، سنگ‌تراشی که از مراسم یادبود سردار حسین سلامی، فرمانده ترور شده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بیرون می‌آمد، به من گفت: «ما چشم‌مان به آسمان است. هیچ‌کس باور ندارد که این ماجرا تمام شده باشد.»

شیوه‌ای تازه از جنگ

این جنگ کوتاه اما سهمگین، نشانگر تغییر و تحولی لرزه‌آور در دشمنی‌ای بود که خاورمیانه مدرن را شکل داده است.

سال‌ها، اسرائیل و ایران درگیر جنگی پنهان بودند. ایران از طریق گروه‌های نیابتی منطقه‌ای خود علیه اسرائیل می‌جنگید. اسرائیل نیز تلاش می‌کرد برنامه هسته‌ای ایران را با خرابکاری، عملیات مخفی و ترورهای هدفمند فلج کند. در خیابان‌های تهران، موتورسوارانی بمب‌ها را به خودروهای دانشمندان هسته‌ای می‌چسباندند یا آنان را در همان صندلی‌هایشان هدف گلوله قرار می‌دادند. همسران و فرزندان آن‌ها عمدتاً آسیبی نمی‌دیدند.

اما در ژوئن، اسرائیل آن دکترین را کنار گذاشت و به عملیات نظامی آشکار روی آورد که صدها غیرنظامی را به کشتن داد. برخی حملات ساکنانی را کشت که تنها بدشانسی‌شان زندگی در کنار یک دانشمند هسته‌ای یا ژنرال ارشد بود؛ برخی دیگر نیز آشکارا اهداف غیرنظامی را هدف گرفتند که ظاهراً با هدف بی‌ثبات کردن حکومت ایران صورت می‌گرفت.


مراسم بزرگداشت دانشجویان، استادان و کارمندان کشته شده در جنگ در دانشکده فنی دانشگاه تهران


بیلبوردی که موشک‌ها و شخصیت اسطوره‌ای آرش کمانگیر را به تصویر می‌کشد


مراسم یادبود ژنرال حسین سلامی، فرمانده ترور شده سپاه قدرتمند پاسداران انقلاب اسلامی ایران

مرگبارترین واقعه، بمباران یک‌ساعته زندان بدنام اوین بود که بنا بر اعلام وزارت بهداشت ایران، ۸۰ کشته برجای گذاشت؛ از جمله زندانیان، مددکاران اجتماعی و کودکان. مقام‌های اسرائیلی این حمله را ضربه‌ای به «ظلم» توجیه کردند. اما دیدبان حقوق بشر و عفو بین‌الملل آن را به احتمال زیاد جنایت جنگی نامیدند.

رهبران اقتدارگرای ایران کوشیدند چهره‌ای مقاوم از خود نشان دهند و اندوه ملی را به سوی نوعی ملی‌گرایی چالش‌گرانه هدایت کنند. ابراهیم رضایی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس، در مصاحبه‌ای گفت: «آنچه تو را نکشد، قوی‌ترت می‌کند.»

پرتره‌های عظیم ژنرال‌ها و دانشمندان هسته‌ای کشته‌شده بر فراز میدان‌های اصلی تهران آویزان بود. در مراسم رسمی، پرده‌های بزرگ ویدئویی موشک‌هایی را نشان می‌دادند که به سوی اسرائیل روانه می‌شدند. شمارش‌گر دیجیتال برای «محو اسرائیل» ــ که در روز بازدید من روی عدد ۵۵۳۳ روز ایستاده بود ــ همچنان در میدان فلسطین شهر به‌طور چالشگرانه می‌درخشید؛ همان‌طور که سال‌هاست چنین می‌کند.


دختری عکسی از خود با محمد سعید ایزدی، ژنرال ارشد ایرانی که توسط اسرائیل کشته شد، در بیرون از مراسم بزرگداشتی در تهران در دست داشت. ایزدی تا زمان مرگش، ریاست «سپاه فلسطین» را بر عهده داشت که از حماس و دیگر گروه‌های شبه‌نظامی فلسطینی حمایت می‌کند

در دانشگاه تهران، دانشجویان تالاری را پر کرده بودند که در آن روحانی‌ای عمامه‌به‌سر، نماینده رهبر ایران آیت‌الله علی خامنه‌ای، روایت‌های بازنویسی‌شده‌ای از جنگ اخیر ارائه می‌کرد. او اعلام کرد: «آمریکا و اسرائیل به ما التماس کردند که آتش‌بس را بپذیریم.»

فاطمه پنجی، دانشجوی ۲۴ ساله، با دقت گوش می‌داد. او گفت جنگ تجربه‌ای وحشتناک بود و تعریف کرد چگونه در خوابگاهش پناه گرفته بود، در حالی که بمب‌ها در نزدیکی فرو می‌افتادند. اما جنگ او را مصمم کرده بود که آینده‌اش را وقف ایران کند؛ به گفته خودش: «حتی جانم را.»

اما دیگران دوگانه‌نگرتر بودند؛ خشم نسبت به اسرائیل را با سرخوردگی از حکومت خود درهم می‌آمیختند. تحریم‌های سخت آمریکا که برای فشار بر ایران در موضوع هسته‌ای اعمال شده، اقتصاد کشور را فلج کرده است؛ در حالی که خشم نسبت به حاکمان روحانی پیش‌تر به اعتراضات خیابانی گسترده منجر شد، آخرین بار در سال ۲۰۲۲.

تابستان امسال، رنج مردم با کمبود مزمن آب و برق در بدترین موج گرما طی سال‌های اخیر تشدید شد. و حالا، پس از جنگ، بسیاری حتی در خانه‌های خود احساس امنیت نمی‌کنند.

وقتی احمد حیاتی‌زاده، بامداد ۱۳ ژوئن از تختش به بیرون پرتاب شد، گمان کرد زمین‌لرزه بزرگی فرارسیده که زمین‌شناسان مدت‌هاست وقوعش را در تهران پیش‌بینی می‌کنند. اما در واقع بمبی بود که خانه دکتر ذوالفقاری، دانشمند هسته‌ای ساکن آن سوی خیابان، را هدف گرفته بود.

امروز حیاتی‌زاده، بازرگان بازنشسته، شب‌ها به‌سختی خوابش می‌برد. او در حالی که کنار کاناپه‌ای تکه‌تکه‌شده ایستاده بود، گفت: «اگر اینجا امن نیست، پس کجا می‌تواند باشد؟»

احساسات پیچیده درباره جنگ و آمریکا

یک غروب در اواخر ژوئیه، هزاران خانواده در گوشه‌ای از بهشت زهرا ــ گورستان عظیم تهران ــ گرد آمدند تا یاد کسانی را زنده کنند که ۴۰ روز پیش کشته شده بودند؛ رویدادی که در آیین شیعه ایران نقطه عطفی مهم محسوب می‌شود.

تاریخ ایران پیش‌تر هم اینجا رقم خورده بود. در جریان انقلاب ۱۳۵۷، نخستین رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله روح‌الله خمینی، پس از بازگشت از تبعید به این گورستان شتافت تا سخنرانی‌ای ایراد کند که جاه‌طلبی‌هایش برای کشور را آشکار ساخت.

اکنون، بهشت زهرا بازتابی بود از آنکه رویکرد تقابلی او ایران را به کجا کشانده است. صدها قبر تازه‌کنده‌شده، پوشیده از گلبرگ‌های رز، بخشی را پر کرده بود که به کشته‌شدگان جنگ ژوئن اختصاص یافته بود. زنان سیاه‌پوش روی سنگ قبرهای مرمر خم می‌شدند و دعا می‌خواندند. مردان در سکوت بر سینه‌های خود می‌کوبیدند و اشک‌هایشان را فرو می‌خوردند.


مزار دکتر زهره رسولی، متخصص زنان و زایمان، و نوزاد دو ماهه‌اش، رایان قاسمیان. رایان کوچکترین قربانی جنگ بود


عزاداران عکس‌های کشته‌شدگان را در بخشی از گورستان وسیعی که برای کشته‌شدگان جنگ ژوئن در نظر گرفته شده بود، در دست داشتند

جوانی با صدایی پر احساس، در حالی که سوگوارانی عکس‌های قربانیان ــ افسران و سربازان ارتش، اما همچنین بازرگانان، دانشجویان و داوطلبان هلال‌احمر ــ را بالا گرفته بودند، با میکروفن به خواندن مرثیه‌ها پرداخت. جوان‌ترین قربانی، پسربچه‌ای دو ماهه به نام رایان قاسمیان بود که در کنار مادرش به خاک سپرده شد.

برای چند ساعت کوتاه، این مراسم ایرانیانی را گرد هم آورد که در دل دستگاه امنیتی سختگیر کشور بودند با شهروندانی که هیچ ارتباطی با آن نداشتند. غم خشم‌آلود، آنان را به هم پیوند زد.

لیلا علی‌زاده در حالی که عکس برادرش ــ افسری در نیروی هوایی که به گفته او نزدیک تأسیسات زیرزمینی غنی‌سازی اورانیوم در فردو کشته شده بود ــ را در دست می‌فشرد، گفت: «فکر می‌کنند با کشتن فرماندهان ما می‌توانند ما را تضعیف کنند. اما این فقط ما را قوی‌تر می‌کند.»

حدیث پازوکی، مدیر صنعت مد با چهره‌ای رنگ‌پریده، خم شد بر مزار پدرش؛ مردی که در خیابان بر اثر یکی از بمب‌هایی که زندان اوین را هدف گرفته بود، کشته شد. او با چشمانی درخشان از خشم به من گفت: «او هرگز در هیچ تجمع سیاسی شرکت نکرده بود. او چه کار به اسرائیل یا آمریکا داشت؟»

خانم پازوکی افزود که این جنگ احساسات پیچیده‌ای در او برانگیخته است. او گفت: «جوانان ایرانی رؤیای آمریکایی را تحسین می‌کنند.» اما مقصر مرگ پدرش را شخصاً رئیس‌جمهور ترامپ می‌دانست که در سال ۲۰۱۸ از توافق هسته‌ای با ایران خارج شد: «این جنگ به گردن اوست.»


یک نقاشی دیواری در تهران. در یکی از سطرها نوشته شده است: «ما حتی برای یک ثانیه هم با آمریکا کنار نخواهیم آمد.»

سوگوار دیگری به نام خدیجه آرام نزدیک شد. مانند بسیاری از ایرانیانی که با آن‌ها مصاحبه کردیم، او از ترس انتقام حکومت از گفتن نام کاملش خودداری کرد. او گفت: «باید بدانید که ایرانی‌ها با دولت‌شان یکی نیستند.»

دخترش که در کنارش ایستاده بود، چند جمله‌ای به زبان آلمانی گفت؛ زبانی که تازه آموختنش را آغاز کرده به امید مهاجرت.

خدیجه ادامه داد: «هیچ مادر عاقلی نمی‌گذارد فرزندانش در کشوری درگیر جنگ بمانند.» او افزود، آنچه ایرانیان بیش از هر چیز می‌خواهند «صلح و آزادی» است.

حس عمیق آسیب‌پذیری

امید برخی رهبران اسرائیل به اینکه جنگ، شورشی مردمی علیه حکومت ایران به پا کند، به‌طور فاحشی بی‌اساس از کار درآمد.

به‌جای قیام علیه رهبران، ایرانیان آرام‌آرام به نوعی از زندگی عادی بازگشتند. کسانی که هنگام جنگ گریخته بودند، عمدتاً بازگشتند. رستوران‌های گران‌قیمت در مناطق اعیان‌نشین شمال تهران دوباره در تعطیلات آخر هفته مملو از جمعیت شد. ترافیک بدنام و سنگین شهر دوباره آغاز شد.

اما همزمان، حسی عمیق آسیب‌پذیری در شهر جریان دارد. فروپاشی سامانه‌های پدافند هوایی ایران، که کشور را در برابر حملات ۱۲روزه اسرائیل بی‌دفاع گذاشت، بسیاری از ساکنان را نگران کرده است. اطمینان‌خاطری‌های رسمی در تضاد با موج گسترده جست‌وجو برای «خائنان» است که از ژوئن تاکنون به اعدام ۱۰ متهم به جاسوسی انجامیده است.


جوانان ایرانی در کافه گودو، در مرکز شهر. از زمان جنگ در ماه ژوئن، زندگی عادی از سر گرفته شده است


یک شب شلوغ در بازار بزرگ


مسافران در متروی تهران. اکثر ساکنانی که در طول جنگ از پایتخت گریخته بودند، بازگشته‌اند

در عین حال، این احساس هم وجود دارد که جنگ چیزی ناملموس را در ایران دگرگون کرده و ممکن است کشور را به مسیری تازه و غیرقابل پیش‌بینی بکشاند.

«الان هر چیزی ممکن به نظر می‌رسد.» این را نیوشا، دانش‌آموز ۱۷ ساله، با خنده‌ای بیرون از یک پیتزافروشی شلوغ در گوشه‌ای پررونق از مرکز تهران گفت؛ در حالی که کنار دخترعمویش از شیراز ایستاده بود.

این دختران جوان، که خواستند تنها با یک نام معرفی شوند، نمی‌خواستند از سیاست حرفی بزنند. اما در همان دم گفتند که مشتاق تغییرند. برخی تغییرها هم از همین حالا آغاز شده است. آن‌ها مانند شمار روزافزونی از زنان تهرانی، دیگر حجاب اجباری نداشتند ــ قانونی که دست‌کم فعلاً حکومت در اجرای آن سهل‌گیری کرده است.

اما برای برخی دیگر، این لحظه زمانی برای دوچندان کردن رویکرد جنگ‌طلبانه است. اعضای بسیج دانشجویی، گروهی داوطلب وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، گرد خرابه‌های خانه دکتر ذوالفقاری جمع شدند.

زنان روی تیرهای چراغ‌برق گل‌های لاله ــ نماد ملی ایران ــ نقاشی می‌کردند، در حالی که مردان پرچم‌ها را بر ویرانه‌ها می‌آویختند و شعار انتقام سر می‌دادند. علی سلیمانی، دانشجوی حقوق، گفت: «ما جنگ می‌خواهیم.»

کنارش، روی تکه‌ای بتن شکسته، گرافیتی تازه‌ای برق می‌زد. شعار چنین بود: «شما شروع کردید. ما تمامش می‌کنیم.»

—-
* دکلن والش خبرنگار ارشد آفریقا در نیویورک تایمز مستقر در نایروبی، کنیا است. او پیش‌تر از قاهره، پوشش خاورمیانه، و اسلام‌آباد، پاکستان گزارش می‌داد.


بخش زنانه مسجد امامزاده صالح در شمال تهران. بسیاری از ایرانی‌ها نگرانند که اگر جنگ با اسرائیل از سر گرفته شود، چه اتفاقی خواهد افتاد

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0275066
Visit Today : 637
Visit Yesterday : 732