اندیشه ، فلسفه
تاریخ
اقتصاد

چه جایگاه ویژه و استثنایی باعث شده است که اسرائیل، با وجود محکومیت‌های مکرر در دادگاه‌ها و نهادهای بین‌المللی به اتهام‌هایی چون نسل‌کشی، جنایت جنگی و آپارتاید، همچنان بتواند سیاست‌های تجاوزکارانه و اقدامات نظامی خود را در سرزمین‌های اشغالی و منطقه غرب آسیا ادامه دهد و هیچ نهاد یا دادگاه بین‌المللی نیز عملاً نتواند مانع آن شود؟

حمله متجاوزانه اسرائیل به دوحه و نقض آشکار حاکمیت قطر

سه شنبه ۱۸ شهریور جنگنده‌های اسرائیلی دفتر خلیل الحلیه، رئیس دفتر سیاسی حماس در دوحه، را هدف قرار دادند. این تجاوز  درست در زمانی انجام شد که رهبران حماس پس از بازگشت از ترکیه در قطر حضور داشتند و به گفته برخی منابع، در حال بررسی پیشنهاد آتش‌بس ارائه‌شده توسط ترامپ بودند. این تجاوز با نام رمز «عملیات اجلاس آتشین» یادآور تجربه تلخ مذاکرات محرمانه آمریکا و ایران در عمان است؛ زمانی که گفت‌وگوهای دیپلماتیک عملاً به پوششی برای فشار و تجاوز اسرائیل و آمریکا بدل شد.

ماجد الانصاری، سخنگوی وزارت خارجه قطر، در بیانیه‌ای اعلام کرد: «قطر به شدت حمله بزدلانه اسرائیل به ساختمان‌های مسکونی شماری از اعضای دفتر سیاسی جنبش حماس در دوحه را محکوم می‌کند.» او افزود: «این تجاوز مجرمانه، نقض آشکار همه قوانین و عرف‌های بین‌المللی و تهدیدی خطرناک برای امنیت قطری‌ها و افراد مقیم در این کشور است.» الانصاری در پایان تأکید کرد: «قطر ضمن محکومیت شدید این تجاوز، اعلام می‌کند که در برابر هرگونه اقدامی که امنیت و حاکمیت این کشور را هدف قرار دهد، مسامحه نخواهد کرد.»

حمله اسرائیل تنها اقدامی علیه حماس نبود؛ بلکه نقض آشکار حاکمیت قطر و تهدیدی مستقیم علیه موقعیت ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک خلیج فارس و غرب آسیا به شمار می‌آید. پیام روشن این اقدام برای دولت‌های منطقه این است که اسرائیل در پی تحمیل طرح خود برای «خاورمیانه جدید» است و هر کشوری که در برابر این پروژه مقاومت کند، با فشار مستقیم یا غیرمستقیم مواجه خواهد شد. رئیس کنست اسرائیل با انتشار ویدیویی از حمله به قطر، این اقدام را پیامی به کل خاورمیانه توصیف کرده است.

نکته قابل توجه دیگر این است که اسرائیل در روزهای اخیر تنها قطر را هدف قرار نداده؛ بلکه برخی مواضع و تجهیزات ترکیه در سوریه نیز بمباران شده‌اند. رسانه‌های منطقه‌ای گزارش داده‌اند که انبارهای مهمات و سامانه‌های دفاعی ساخت ترکیه در استان‌های حمص و لاذقیه هدف حمله قرار گرفته‌اند. این اقدام پیامی روشن به آنکارا و دوحه فرستاد: حتی انفعال نسبی در برابر اسرائیل نیز تضمین‌کننده مصونیت از تهدید و حمله نیست. در نتیجه، هم ترکیه و هم قطر که هر دو میزبان پایگاه‌های مهم آمریکا در منطقه هستند، دریافتند که روابط راهبردی با واشنگتن نمی‌تواند مانع تجاوز اسرائیل شود.

منطق آمریکا همواره بر پایه سلطه بوده است؛ از کودتا در ایران و شیلی گرفته تا دخالت‌های نظامی در خاورمیانه و آمریکای لاتین و حمله به عراق در زمان بوش پسر. رؤسای جمهور پیشین هرچند از همین منطق تبعیت می‌کردند، اما همواره کوشیدند آن را در پوشش‌هایی چون «دفاع از دموکراسی» یا «حفظ ثبات منطقه‌ای» توجیه کنند. اکنون ترامپ این پوشش‌ها را کنار گذاشته و این منطق را بی‌واسطه و بی‌پرده بیان می‌کند. او نه‌تنها از خشونت به‌عنوان ابزار سیاست خارجی استفاده می‌کند، بلکه از نمایش آشکار آن نیز ابایی ندارد. تغییر نام «وزارت دفاع» به «وزارت جنگ» یکی از آشکارترین نشانه‌های این بی‌پروایی است. در نگاه ترامپ، خشونت دیگر ابزاری پنهان یا ناگزیر تلقی نمی‌شود، بلکه بخشی از هویت‌سازی آمریکا به‌عنوان یک قدرت هژمون است؛ قدرتی که امنیت دیگران را تنها تا جایی به رسمیت می‌شناسد که با منافع خود هم‌خوان باشد. پیام این اقدامات برای دولت‌های منطقه روشن است: هیچ قرارداد، توافق یا سازوکار بین‌المللی نمی‌تواند امنیت کشورها را در برابر آمریکا و اسرائیل تضمین کند. تجربه اخیر نشان داد که اعتماد به واشنگتن و همراهی آشکار با تل‌آویو نه امنیت کشورها را حفظ می‌کند و نه زیست ملی آنها را پایدار نگه می‌دارد.

سال‌هاست که قطر تلاش می‌کند امنیت خود را از طریق سازش و همکاری با آمریکا تضمین کند. در این چارچوب، آمریکایی‌ها یکی از بزرگ‌ترین پایگاه‌های نظامی خود در جهان را با نام «العدید» (Al-Udeid Air Base) در قطر تأسیس کرده‌اند و از آن برای عملیات نظامی در غرب آسیا و شمال آفریقا استفاده می‌کنند.

پایگاه العُدید در اواخر دهه ۱۹۹۰ (حدود سال ۱۹۹۶) ساخته شد و پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به یکی از مهم‌ترین مراکز عملیاتی ایالات متحده در خلیج فارس و خاورمیانه بدل گشت. این پایگاه به‌تدریج توسعه یافت و به مرکز اصلی نیروی هوایی آمریکا در منطقه ارتقا پیدا کرد؛ ظرفیتی برای میزبانی هزاران نظامی دارد و نقشی کلیدی در عملیات هوایی علیه عراق، افغانستان، و بعدها سوریه و اخیراً در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران نیز به‌عنوان اتاق عملیات مشترک عمل کرد؛ به‌گونه‌ای که هماهنگی میان اسکادران‌های هوایی آمریکا، متحدان اروپایی و نیروهای منطقه‌ای از همین‌جا صورت گرفت.

افزون بر این، پایگاه العُدید مرکز اصلی لجستیک، پشتیبانی و هماهنگی نیروهای چندملیتی است و نقشی مستقیم و تعیین‌کننده در موازنه قوا و امنیت منطقه‌ای خلیج فارس ایفا می‌کند.

سفر اردیبهشت‌ماه ترامپ به قطر یکی از خبرسازترین رویدادها در روابط دو کشور بود؛ سفری که در جریان آن قراردادهایی به ارزش ۱.۲ تریلیون دلار در حوزه مبادلات تجاری، ۲۴۳ میلیارد دلار توافق‌های مستقیم تجاری و دفاعی، سه میلیارد دلار قرارداد امنیتی و حتی یک هواپیمای تشریفاتی به شخص ترامپ تقدیم شد. با این حال، تمامی این سطح از همکاری نظامی و امتیازدهی‌های گسترده، مانع از آن نشد که آمریکا از تجاوز هوایی به خاک این کشور جلوگیری کند. این تجربه به‌روشنی نشان داد که اتکا صرف به حمایت واشنگتن و حضور پایگاه العدید هرگز نمی‌تواند ضامن امنیت و استقلال قطر باشد.

تحولات اخیر بار دیگر نشان داد که در نظام بین‌الملل مبتنی بر موازنه قوا، دلارهای نفتی و قراردادهای پرزرق‌وبرق نمی‌توانند جایگزین یک سیاست امنیتی چندجانبه و متوازن شوند.

پرسش کانونی

در بطن تحولات منطقه‌ای و در سایه محکومیت‌های مکرر بین‌المللی، یک پرسش اساسی همچنان مطرح است:

چه جایگاه ویژه و استثنایی باعث شده است که اسرائیل، با وجود محکومیت‌های مکرر در دادگاه‌ها و نهادهای بین‌المللی به اتهام‌هایی چون نسل‌کشی، جنایت جنگی و آپارتاید، همچنان بتواند سیاست‌های تجاوزکارانه و اقدامات نظامی خود را در سرزمین‌های اشغالی و منطقه غرب آسیا ادامه دهد و هیچ نهاد یا دادگاه بین‌المللی نیز عملاً نتواند مانع آن شود؟

اسرائیل برای کشورهای غربی نوعی «پیمانکار امنیتی و عملیاتی» به شمار می‌آید. این کشور عملاً نقش بازوی عملیاتی و بازدارنده غرب ـ به‌ویژه ایالات متحده ـ را در خاورمیانه ایفا می‌کند. قدرت نظامی پیشرفته و سازمان‌های اطلاعاتی کارآمد اسرائیل، تهدیدهای منطقه‌ای علیه منافع غرب را مدیریت کرده و با انجام عملیات‌هایی که از نظر سیاسی یا اخلاقی برای کشورهای غربی پرهزینه است، نقشی بی‌بدیل بر عهده می‌گیرد. نمونه بارز آن، حملات نظامی یا عملیات‌های هدفمندی است که اسرائیل به‌جای دولت‌های غربی اجرا می‌کند. علاوه بر این، تثبیت نفوذ اسرائیل در منطقه به حفظ امنیت مسیرهای انرژی و تأمین منافع اقتصادی غرب یاری می‌رساند.

روابط تاریخی و سیاسی نیز در تحکیم این جایگاه نقشی بنیادین دارند. پیوندهای ایدئولوژیک و همبستگی تاریخی اسرائیل با آمریکا و برخی کشورهای اروپایی، پشتوانه‌ای برای حمایت سیاسی و دیپلماتیک گسترده از آن فراهم کرده است. افزون بر این، لابی‌ها و شبکه‌های قدرتمند اسرائیل در عرصه‌های سیاسی، رسانه‌ای و اقتصادی جهانی، مانع از اعمال فشار مؤثر بین‌المللی می‌شوند.

از سوی دیگر، مزیت بازدارندگی و تسلط استراتژیک اسرائیل نیز قابل چشم‌پوشی نیست. این کشور با برخورداری از توان هسته‌ای غیررسمی، سامانه‌های دفاع موشکی و فناوری‌های پیشرفته نظامی، به یک عامل بازدارنده حیاتی برای حامیان غربی بدل شده است. چنین توانمندی‌هایی اسرائیل را به «قوی‌ترین دست» در معادلات منطقه‌ای تبدیل می‌کند و در عین حال استمرار حمایت بین‌المللی از آن را تضمین می‌نماید.

به اختصار، اسرائیل به‌عنوان پیمانکار امنیتی و عملیاتی غرب، مأمور تحقق اهداف استراتژیک و اقتصادی آن در منطقه است؛ در حالی‌که خود غرب به دلیل محدودیت‌های اخلاقی، حقوقی و سیاسی، قادر به اجرای مستقیم چنین اقدامات نیست. اسرائیل این نقش را بر عهده می‌گیرد و در مقابل، از حمایت بی‌چون‌وچرای غرب برخوردار می‌شود. این همان چیزی است که فریدریش مرتس با استعاره «کار کثیف» توصیف کرده است: اسرائیل آنچه را غرب نمی‌خواهد یا نمی‌تواند آشکارا انجام دهد، عملی می‌کند و پاداش آن دریافت پشتیبانی گسترده و همه‌جانبه است

سیاوش قائنی۱۹ شهریور ۱۴۰۴

print
مقالات
سکولاریسم و لائیسیته
Visitor
0276276
Visit Today : 499
Visit Yesterday : 656