مقدمه: رویکردی نوین به یکی از دشوارترین متون فلسفی: دوره پدیدارشناسی روح هگل که در اینجا به آن میپردازیم، اگرچه دورهای مستقل محسوب میشود، اما در امتداد یک سیر دو ساله از تاریخ فلسفه، از تالس تا کانت، فیشته و شلینگ، و دوران ینای هگل قرار دارد [۱]. این دوره با هدف اتخاذ یک شیوه متفاوت، تمرکز بیشتری بر متن خود پدیدارشناسی روح میگذارد تا به هگل اجازه سخن گفتن بدهد [۱, ۲, ۳]. این روش، که دکتر اردبیلی آن را “قمار”ی در دل متن توصیف میکند، تلاشی است برای درک “حقیقت چگونه خود را بازنمایی میکند” و این امر از پیش تضمینشده نیست [۲, ۳]. ما با بررسی آثار شارحان مختلف، میکوشیم تا درون متن هگل غرق شویم و اجازه دهیم خود هگل راهنمای ما باشد، نه اینکه از بیرون و با یک نگاه از بالا به آن بپردازیم [۳, ۱۳].
این متن ششصفحهای که برای سایت تجدد تنظیم شده است، به معرفی، تحلیل و بررسی ابعاد مختلف کتاب پدیدارشناسی روح هگل، دشواریهای آن و چالشهای فهم آن، بهویژه در بستر ترجمههای فارسی میپردازد. هدف، ارائه یک دیدگاه جامع و عمیق از این اثر انقلابی است که نه تنها فلسفه، بلکه تاریخ، فرهنگ و آگاهی بشر را به گونهای نو تبیین میکند.
داستان نگارش و عنوان یک اثر انقلابی
داستان نگارش: اضطرار و تکامل پدیدارشناسی روح ماجرای نگارش خاصی دارد که به پیچیدگی و پویایی خود اثر میافزاید [۶]. هگل از سال ۱۸۰۵ تا ۱۸۰۶ بر روی کتابی با عنوان “علم تجربه آگاهی” کار میکرد [۱۲]. اما روند نگارش، فراتر از تصور اولیه او، به سمت مفهوم “خودآگاهی” و سپس “روح” پیش رفت، به گونهای که گویا خود حقیقت، هگل را به سمتی دیگر سوق میداد [۱۲, ۱۳]. این کتاب در سال ۱۸۰ آگاهی و روح است [۱۴, ۱۵]. این اثر به مثابه یک رمان تعلیمی (Bildungsroman) تلقی میشود که قهرمان آن “روح” است و زندگیاش در طول تاریخ روایت میشود [۳۴, ۳۵].
عنوان: “پدیدارشناسی روح” (Phenomenology of Spirit) عنوان کتاب خود محل تأمل است و از دو بخش اصلی “پدیدارشناسی” (Phenomenology) و “روح” (Spirit) تشکیل شده است [۲۱]. “پدیدارشناسی“: این واژه یونانی ریشههای “فاینومنون” (پدیدار) و “لوگوس” (شناخت یا علم) را در خود دارد [۲۲]. کانت اولین بار اصطلاح “پدیدارشناسی عمومی” را در سال ۱۷۷۰، سال تولد هگل، به کار برد [۲۳, ۲۴, ۲۵]. کانت آن را تعلیمات مقدماتی ضروری برای متافیزیک میدانست که وظیفه تعیین اعتبار و محدودیتهای اصول حسپذیری را بر عهده داشت [۲۳, ۲۴]. هگل، متاثر از سنت کانتی، پدیدارشناسی را شناخت ساحت پدیدار میداند و “نومن” (ذات فینفسه کانتی) را حذف میکند، به این معنا که حقیقت خود پدیدار است [۲۵]. “روح” (Geist): این واژه، بهویژه در زبان آلمانی، مفهومی متعارف برای “روح” دارد، اما ترجمههای انگلیسی آن بین “Spirit” و “Mind” (همچون ترجمه بیلی) در نوسان بودهاند [۲۶]. در فارسی نیز ترجمههای مختلفی مانند “ذهن”، “جان” و “روان” ارائه شده است [۲۶, ۶۲]. دکتر اردبیلی ترجیح میدهد “روح” را به دلیل جامعیت آن، بهترین معادل بداند، هرچند که هیچ یک از این معادلها به طور کامل کافی نیستند [۲۶, ۲۷]. مهمتر از انتخاب واژه، این است که هگل تعریفی از “روح” ارائه نمیدهد [۲۸]. در فلسفه هگل، که فلسفهای پویا و شونده است، هر تعریفی به مثابه ترمز حقیقت عمل میکند [۲۸]. مفهوم روح باید در طول مسیر و فرایند تکوین خود اثر درک شود، نه از پیش تعیین شده [۲۹, ۳۲].
ساختار و سیر دیالکتیکی اثر
فهرست و پیوستگی روایت کتاب پدیدارشناسی روح از بخشهای اصلی “آگاهی”، “خودآگاهی”، “عقل”، “روح”، “دین” و “دانش مطلق” تشکیل شده است [۳۴]. نکته کلیدی در ساختار این کتاب، پیوستگی روایت آن است. هگل مدعی است که سیر بحث در کتاب یکپارچه است، به گونهای که جمله اول هر فصل، ادامه شدنش” (Wissenschaft in ihrem Werden) بازنمایی میشود [۴۱, ۴۲]. این به معنای احیای ایدههای هراکلیتوس است که بر پویایی و شدن حقیقت تأکید دارد، برخلاف افلاطون که به دنبال دانش ثابت بود [۴۳, ۴۴].
ضرورت و نظم علمی هگل این “اشکال مختلف روح” (Gestalten des Geistes) را به مثابه “منزلگاههایی” میبیند که روح در مسیر خود به سوی “دانش مطلق” در آنها سکنا میگزیند [۴۶ این معنا که تاریخ پیشرونده است و حقیقت در حال تکامل است [۵۱, ۵۲]. نتیجه نهایی این مسیر، “دانش مطلق” است که نتیجه تمام “این داستان” (the whole) و جامع همه این دقایق است [۵۲, ۵۳]. این “کل” برای هگل، نه صرفاً مجموع اجزا، بلکه یک “وحدت ارگانیک” پویا و زنده است [۱۲۱].
دشواریهای متن هگل: چرایی و چگونگی
فهم پدیدارشناسی روح به دلایل متعددی دشوار است که فراتر از سبک نگارش صرف هگل است [۷۳]. فینلی آن را اثری “خلاقانه، بریدهبریده و کنایهآمیز” توصیف میکند که خواننده را به تلاشی مشقتزا برای تفسیر و بازسازی آن وامیدارد [۷۳].
۱. فضای رمانتیک: نگارش هگل در فضایی رمانتیک اتفاق افتاد و خود او نیز ریشههایی در این جریان فکری داشت. این تاثیر در سبک نوشتاری و زبان او منعکس شده است [۷۴, ۷۵]. ۲. محتوای انقلابی: هگل جهانی تازه و محتوایی بیسابقه را بیان میکند [۷۵]. مفاهیمی نظیر کارکرد خلاقانه سوژه یا وحدتگرایی پویشی جهان، پیش از هگل به این شکل مطرح نشده بودند [۷۶]. چنین محتوای نوینی، ناگزیر زبان را دشوار میسازد [۷۵]. ۳. زبان و گرامر تازه: هگل قصد داشت فلسفه را به زبان آلمانی بیاموزد، زبانی که پیش از او عمدتاً برای شعر بود [۷۷, ۷۸]. او با واژهسازی، بازی با کلمات و حتی تغییر نحو، زبانی تازه خلق میکند که پدیدارشناسی روح را به چیزی بین شعر و نثر تبدیل میکند [۷۸, ۷۹]. ۴. روش دیالکتیکی: هگل روشی جدید، یعنی دیالکتیک، را ابداع میکند که با دیالکتیکهای پیشین متفاوت است [۷۹]. این روش نه تنها در شناخت حقیقت، بلکه در هستیشناسی و قانون حاکم بر جهان نیز به کار میرود و از منطق متعارف ارسطویی فراتر میرود [۷۹, ۸۰]. ۵. دشواری عمدی: هگل آگاهانه متن خود را دشوار مینویسد تا فلسفهاش به ابتذال کشیده نشود. او معتقد است “راه شاهانهای برای فلسفه” وجود ندارد و خواننده باید مسیر فهم را طی کند [۸۰, ۸۱, ۸۲]. فهم هیچ بخشی از کتاب، بدون درک کل آن ممکن نیست [۸۱]. ۶. موضع شناور راوی: هگل از موضع دانای کل سخن نمیگوید. او خود را در جایگاه آگاهیای قرار میدهد که در حال تجربه حقیقت است و با آن پیش میرود. از این رو، مواضع او در طول متن تغییر میکند و تشخیص “موضع هگل” دشوار میشود [۸۳, ۸۴, ۸۵]. هر جملهای که بیان میشود، ممکن است لحظهای بعد مورد نقد قرار گیرد [۸۴]. ۷. فقدان تعریف و سیالیت مفاهیم: در فلسفه هگل، تعاریف ثابت جایگاهی ندارند. مفاهیم پیوسته در حال تغییر و تکامل هستند [۲۸, ۸۸]. آنچه در ابتدای کتاب به معنایی خاص به کار میرود، در انتهای کتاب میتواند معنایی دیگر داشته باشد [۸۸]. هگل با این کار، به سوی “فلسفه شدن” (philosophy of becoming) حرکت میکند [۸۹, ۹۰]. ۸. اشارات بینامتنی: هگل به طور مکرر و بدون نام بردن مستقیم، به فلسفهها، ادبیات، هنر، فیزیک و دین زمانه خود ارجاع میدهد [۹۱]. این بینامتنیت، رمزگشایی متن را برای خواننده بدون دانش پیشین گسترده، دشوار میسازد [۹۲].
دشواری کاذب در ترجمه فارسی متاسفانه، علاوه بر دشواریهای ذاتی، در زبان فارسی یک “دشواری کاذب” نیز به هگل افزودهاند [۹۲, ۹۳]. این دشواری گاه ناشی از تصورات عرفانی است که هر چه دشوارتر باشد، عمیقتر تلقی میشود [۶۵]. در نتیجه، برخی ترجمهها به جای روشن کردن متن، آن را مبهمتر کرده و حتی نادرست معنا میکنند [۶۶, ۹۲]. این مسئله، اهمیت رجوع به منابع موثق و ترجمههای دقیقتر را دوچندان میکند [۱۴۲].
چشمانداز هگل: فلسفه به مثابه علم و نقد زمانه
از “عشق به دانش” تا “دانش بالفعل“ هگل در پدیدارشناسی روح، رسالت خود را “نزدیکتر کردن فلسفه به فرم علم” اعلام میکند [۱۶۲]. او معتقد است زمان آن فرا رسیده است که فلسفه عنوان “عشق به دانش” (love of knowledge) را کنار بگذارد و به “دانش بالفعل” (actual knowledge) تبدیل شود [۱۶۲, ۱۶۳]. این تحول، در سرشت خود دانش نهفته است که همواره به دنبال علم شدن بوده، اما تا کنون قادر به آن نبوده است [۱۶۳, ۱۶۴]. این ضرورت نه تنها درونی است، بلکه در تجلی خود فلسفه در تاریخ نیز نمود پیدا میکند [۱۶۴, ۱۶۵].
مفهوم (Begriff): سنتز انتزاع و انضمام یکی از مهمترین مفاهیم در فلسفه هگل، “مفهوم” (Begriff) است. این مفهوم فراتر از اصول کلی انتزاعی یا جزئیات انضمامی است [۱۵۶]. برای هگل، مفهوم، تجلی روح و دربرگیرنده سوژه و ابژه است [۱۵۷, ۱۵۸]. این “جدیت مفهوم” نشاندهنده تحقق یافته مفهوم است که جهان را در خود مفهوم تبدیل میکند [۱۵۸, ۱۵۹].
نقد بیواسطگی و رمانتیکها هگل به شدت با هرگونه “شناخت بیواسطه” یا “شهود” مقابله میکند [۱۸۶, ۱۸۷]. او رویکردهای رمانتیکها و عارفان را که حقیقت را از طریق شهود، احساس یا ایمان بیواسطه به امر مطلق (خداوند، هستی) درمییابند، مورد نقد قرار میدهد [۱۸۸, ۱۸۹]. هگل این “زیبا، مقدس، جاودان، مذهب و عشق” را “طعمههایی” میداند که میل انسان را به “گاز زدن” برمیانگیزند، اما به معرفت حقیقی منجر نمیشوند [۱۹۲, ۱۹۳]. او الهام یکشبه و “گلولهای که از تپانچه رها میشود” را رد میکند و بر “پیشروی آرام ضرورت امر” تأکید دارد [۱۹۳, ۱۹۴].
نقد روشنگری و سنتز “آسمان و زمین“ در کنار نقد رمانتیکها، هگل روشنگری را نیز به دلیل “عقلگرایی مفرطش” مورد انتقاد قرار میدهد [۱۹۰, ۱۹۱, ۱۹۷]. او نبرد بین روشنگری (که در زمین میماند و حقیقت را از تجربه زمینی میجوید) و رمانتیسم (که به دنبال عشق الهی و آسمان است) را نبردی یکجانبه میداند [۱۹۷, ۱۹۸]. هگل به دنبال راه سومی است که “آسمان و زمین” را با یکدیگر درآمیزد و به یک علم جامع فلسفی دست یابد [۱۹۷]. در نهایت، در نظام هگل، “لوگوس” (عقل) نه تنها در مقابل “موتوس” (اسطوره، دین، هنر) نیست، بلکه آن را در خود جای میدهد و به آن معنا میبخشد [۱۸۰, ۱۸۱].
پایان تاریخ یا آغاز فصلی نو؟ هگل زمان نگارش پدیدارشناسی روح را “لحظه پایان” یا “آستانه پایان” تاریخی میداند [۱۶۹, ۱۷۰]. او احساس میکند که فلسفه به مرحلهای رسیده که میتواند به علم تبدیل شود [۱۷۰, ۱۷۱]. این دیدگاه، که گاه به او نسبت “آخرین فیلسوف” را میدهد، میتواند هم به معنای پایان قطعی و هم به معنای یک مرحله مهم در فرایند مداوم تکامل باشد [۱۷۲, ۱۷۳].
چالشهای ترجمه فارسی و مسیر پیشرو
فهم عمیق پدیدارشناسی روح در زبان فارسی با چالشهای جدی در حوزه ترجمه مواجه است. تا کنون سه ترجمه کامل از این اثر به فارسی منتشر شده است: ۱. ترجمه زیبا جبلی: این ترجمه (با عنوان “فنومنولوژی روح” یا “پدیدارشناسی ذهن”) از نظر بسیاری، ترجمه مطلوبی نیست و به نظر میرسد به جای متن آلمانی، بر اساس ترجمه انگلیسی میلر صورت گرفته است [۶۱, ۱۲۷, ۱۲۸, ۱۲۹, ۱۳۳]. ۲. ترجمه باقر پرهام: (با عنوان “پدیدارشناسی جان”) از میان ترجمههای موجود، بهترین تلقی میشود [۶۱, ۶۲]. اما این ترجمه نیز از فرانسه و از روی ترجمه منسوخ هیپولیت صورت گرفته که خود آن بر اساس ترجمه قدیمی بیلی بوده است [۶۲]. علاوه بر این، ایراداتی در شمارهگذاری، عنوانبندی و انتخاب واژگان (همچون “جان” به جای “روح”) دارد [۶۲, ۱۳۴, ۱۳۵]. ۳. ترجمه ملک اسماعیلی: این ترجمه (با عنوان “پدیدارشناسی روح”) اگرچه مستقیماً از آلمانی است، اما بسیار دشوار و نامفهوم است، به گونهای که خواننده حتی با دانش قبلی نیز نمیتواند آن را درک کند [۶۳, ۱۳۴, ۱۳۹, ۱۴۰].
همچنین دو ترجمه از پیشگفتار آن موجود است:
- ترجمه دکتر ابادیان: (منتشر شده در سال ۶۷) اولین ترجمه از پیشگفتار بود که نقش مهمی در معرفی هگل داشت، اما دارای ایرادات گرامری و مفهومی است [۱۲۶, ۱۳۰, ۱۳۱, ۱۳۸, ۱۴۳].
- ترجمه بهرام عباسی: (اخیراً منتشر شده) نیز حاوی جملات اضافی و ترجمههایی است که اصلاً در متن اصلی هگل وجود ندارند و فهم آن را ناممکن میسازند [۱۲۶, ۱۳۷, ۱۳۸, ۱۴۱].
چرا ترجمههای فارسی ناموفق بودهاند؟ این مشکلات ناشی از چندین عامل است:
- عدم تسلط کافی به فلسفه هگل: بسیاری از مترجمان، فهم عمیقی از جهانبینی هگل و پیچیدگیهای مفهومی او ندارند [۶۳, ۶۶, ۱۲۷].
- تأثیر دشواری کاذب: در سنت فکری فارسی، گاه این تصور وجود دارد که هرچه متنی دشوارتر باشد، عمیقتر است، که این خود به ایجاد ابهام عمدی دامن میزند [۶۵, ۶۶].
- واژهسازی بیرویه: برخی مترجمان به جای استفاده از واژگان موجود در سنت فلسفی، به خلق معادلهای جدید و نامأنوس دست میزنند که متن را بیش از پیش ناخوانا میکند [۶۴, ۱۳۹, ۱۴۰].
مسیر پیشرو با توجه به فقدان ترجمههای دقیق و قابل اعتماد فارسی، این دوره آموزشی بر استفاده از ترجمه انگلیسی پینکارد (Pinkard)، که همراه با متن آلمانی منتشر شده، تمرکز دارد [۷۰, ۷۱, ۷۲, ۱۴۳]. این رویکرد امکان رجوع به متن اصلی و بررسی دقیق واژگان و ساختار جملات را فراهم میآورد.
نتیجهگیری: ضرورت هگل در عصر حاضر فهم پدیدارشناسی روح هگل، اگرچه کاری دشوار و طاقتفرساست، اما برای رویارویی با مسائل فلسفی و تمدنی امروز ضروری است [۱۰۱, ۱۰۲]. هگل، با ارائه یک نظام فکری جامع که پویایی حقیقت، ضرورت تاریخ، و تلفیق عقل و روح را در بر میگیرد، همچنان در قله اندیشه ایستاده و دور زدن او ناممکن است [۱۰۲, ۱۰۳]. این سفر نه تنها به درک عمیقتر فلسفه کمک میکند، بلکه راهی برای مواجهه با چالشهای فکری و فرهنگی عصر حاضر میگشاید. این دوره تلاش میکند تا با اجتناب از تفاسیر سطحی و ابهامآلود، اجازه دهد “خود هگل سخن بگوید” و تصویری جامعتر و معتبرتر از این متفکر بزرگ ارائه دهد [۱۰۳].