خیزش نسل Z: از خیابان تا فضای مجازی، سیاستی بدون رهبر: مقدمه مترجم: نوشته زیر از خانم «مینا کنداسامی» (Meena Kandasamy) تلاش دارد تا با توجه به اعتراضات اخیر جوانان در نپال، جنبشهای مشابه در دیگر کشورهای جنوب و جنوبشرقی آسیا را در یک چارچوب کلی بررسی کند؛ بهویژه با تاکید بر نقش رسانههای دیجیتال و نسل Z که پیوندی با انقلابیون حرفهای نداشته و تنها به دلیل فشار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، وارد صحنه شدهاند.
بحرانهای اقتصادی، بیکاری گسترده، فساد نخبگان و شکاف طبقاتی عامل اصلی نارضایتی این جوانان هستند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند. این شرایط باعث شده که در این کشورها، قراردادهای اجتماعی آسیب ببینند و به اعتقاد نویسنده، حرکتهای «سنتی چپ یا پیشرو» نیز نتوانستهاند جایگزین مناسبی برای هدایت خشم این جوانان باشند.
در مقابل رسانههای اجتماعی، عمدتا اینستاگرام و تیکتاک، ابزار اصلی سازماندهی و انتشار خشم سیاسی هستند و به نسل Z امکان میدهند بدون رهبران رسمی، اعتراضات خود را هماهنگ و مؤثر انجام دهد. اصلیترین ویژگیهای نسل Z این است که سازماندهی دیجیتال را خود سیاست میداند و نه فقط ابزاری برای آن، ساختارهای سنتی را نمیپذیرد و تلاش میکند تا ساختاری غیرمتمرکز، سیال و مؤثر ایجاد کنند.
اقدامات دولتها برای محدود کردن رسانههای اجتماعی، به جای کاهش اعتراضات، باعث خشم و تجمعات خیابانی بیشتر شده است و این واکنشها ضمن افزایش رادیکالیسم، باعث توجه سیاسی جوانان به فساد و خشونت دولتی نیز میشوند. از سوی دیگر، تلاش دولتها برای کنترل روایت و متهم کردن دشمنان یا عوامل خارجی، تاثیر گذشته خود را از دست داده است.
اگر چه این نسل صدای خود را یافته و نادیده گرفتن آن برای قدرتها خطرناک است اما دارای نقاط ضعف خود نیز میباشد که احتیاج به آسیبشناسی دارد. به عنوان مثال همانطور که بهار عربی از امید به هرجومرج کشیده شد، این خیزشهای آسیایی (و دیگر نقاط همچون کشور ما) نیز بدون رهبری سیاسی روشن میتوانند به آشوب، کودتا یا خشونتهای فرقهای منجر شوند. بهترین گواه، حملات آتشسوزی عمدی در جریان اعتراضات اخیر نپال است، که ساختمانها، پروندههای دادگاه و حتی سوابق توافقهای بینالمللی و سرمایهگذاریهای دولتی را نیز نابود کردند، بهطوریکه این کشور اکنون به «نقطه صفر» بازگشته است.
درست است که خشونت این جوانان عمدتاً واکنشی به سرکوبهای دولتی و برخورد پلیس است، مثلاً تیراندازی پلیس در نپال، زیر گرفتن یک پیک در اندونزی و خودسوزی محمد بوعزیزی در تونس هستند. اما راههای موثر جهت کنترل این خشم و هدایت آن به مسیری سازنده چیستند؟
به اعتقاد خانم کنداسامی، «چپ و جنبشهای پیشرو» در این کشورها به دلیل فساد، سوءاستفاده یا بیاعتباری از بین رفته یا ضعیف شدهاند و عدم وجود چنین جایگزینهای سیاسی قابل اعتماد، مسیر آشوب و هرج و مرج را میگشاید. از سوی دیگر او معتقد است که «وضعیت فرسودهی سیاست لیبرال، بهویژه در این منطقه از جهان، به این معناست که این جوانان هیچ نیروی وحدتبخشی ندارند.» صرف نظر از این پرسش مهم که این چه «چپ و جنبش پیشرویی» است که «تنها برای مشارکت در همان فساد و استثماری که پیشتر متعهد به نابود کردن آن بود»، مبارزه میکرد و با در نظر گرفتن «وضعیت فرسوده سیاست لیبرالی» در این کشورها، کدامین نیروهای سیاسی دیگری، جایگزینهای قابل اعتمادی هستند؟
بدون ادعای داشتن پاسخی روشن برای این سوال اساسی، طرح آن جهت هماندیشی و یافتن پاسخی مناسب، برای کشور ما نیز که شرایط مشابهی دارد، موضوعی حیاتی است.
خانم مینا کنداسامی، نویسندهای مستقر در چنای، هند است که نوشتههایش اغلب بر برابری جنسیتی، نقد ساختارهای قدرت و مبارزه زنان با سرکوب اجتماعی تمرکز دارد. از او مجموعه شعری با عنوان Ms. Militancy منتشر شده است. رمان آینده او، «کار میدانی بهمثابه یک ابژهی جنسی» (Fieldwork As a Sex Object)، به بررسی فرهنگ اینترنتی، نقش اینفلوئنسرها و گروههای راست افراطی میپردازد و نشان میدهد که چگونه فضای آنلاین بر رفتارهای اجتماعی و سیاستهای فرهنگی تاثیر میگذارد.
یک دستور زبان بصری تازه از مقاومت در گسترهی پهناور جنوب و جنوبشرقی آسیا در حال نوشته شدن است؛ و بهطور زنده و لحظهای برای مخاطبان جهانی پخش میشود.
تصاویر ماندگار نه از انقلابیون حرفهای، بلکه از جوانان عادی است که به آستانه تحمل خود رسیدهاند. آنها تصاویر معترضان را نشان میدهند که بر تخت سایباندارِ رئیسجمهور در حال فرار سریلانکا دراز کشیدهاند؛ از جمعیت شادی که در حال غارت اقامتگاه نخستوزیر بنگلادش هستند و از ساختمان پارلمان در نپال که به آتش کشیده شده است. این یک زبان غریزیِ شورش است برای نسل Z که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند.
در بنگلادش سال گذشته، در سریلانکا در سال ۲۰۲۲ و تنها در چند هفته اخیر در اندونزی و نپال، جوانان ناراضی آسیایی حکومتهای مستقر را سرنگون کرده یا به لرزه انداختند. تصادفی نیست که این رخدادها تا این اندازه گسترده روی میدهند؛ اینها پیامدهای افول جهانی جنبشهای سازمان یافته چپ و پیشرو است.
در هر یک از این کشورها، قراردادهای اجتماعی توسط ترکیبی از بیکاری گستردهی جوانان، نخبگان فاسد و سرکوبگر، بحرانهای اقتصادی و شکاف فزاینده بین ثروتمندان و فقرا در هم شکسته شده است. با این حال، در سراسر آسیا و فراتر از آن، جنبشهای پیشرو که به طور سنتی مدافع این مسائل بودهاند، پراکنده، بیسروته یا نابود شدهاند و قادر نیستند خود را بهعنوان جایگزینهای معتبر برای نسل Z مطرح کنند.
در این خلا، جوانان خشمگینی وارد میشوند که جایی برای رجوع ندارند جز تلفنهای هوشمندشان. رسانههای اجتماعی به اندازه کافی قدرتمندند تا اعتراضات خیابانی را هماهنگ کنند، اما رهبری وجود ندارد که قادر باشد یک ایدئولوژی را بیان کند و خشم را به سمت چشماندازی پس از انقلاب هدایت کند. این نسخهای بازسازیشده از بهار عربی است، این بار در آسیا.
حکومت خاندان راجاباکسا در سریلانکا پس از افزایش شدید تورم و ورشکستگی کشور در پرداخت بدهیهای بینالمللی فروپاشید و میلیونها نفر را در وضعیتی قرار داد که قادر به خرید غذا، سوخت و دارو نبودند. در بنگلادش، بیکاری گستردهی جوانان و سیستم سهمیهبندی شغلی که به نفع طرفداران حزب حاکم لیگ عوامی تلقی میشد، به سرنگونی آن کمک کرد. در اندونزی، تورم، نابرابری و قوانین شغلی که به عنوان تضعیف حقوق کارگران و حفاظتهای زیستمحیطی مورد انتقاد قرار گرفته بود، یک جرقه آهسته ایجاد کرد که ماه گذشته به خشونت منجر شد. در نپال در این ماه، ترکیبی مشابه از عوامل سمی باعث درگیریهای مرگبار بین معترضان و پلیس شد که منجر به استعفای نخستوزیر و خلأ مداوم قدرت گردید.
وقتی خشم فوران میکند، مستقیماً به سوی نمادهای افرادی هدایت میشود که معترضان آنها را مسئول تهی کردن آیندهشان میدانند: ساختمانهای پارلمان، کاخهای ریاست جمهوری و خانههای سیاستمداران.
این جنبشها از طریق همبستگی دیجیتال شکل گرفتهاند. رسانههای اجتماعی تنها عرصهی اتاقهای پژواک افراطی راست و قطبیشدن بیپایان نیستند. بخش قابل توجهی از نسل Z نیز به احساسات مشروع ضد ساختار و ضد فساد که در فضای آنلاین بیان میشوند، جذب میشوند. تنها مشکل این است که وضعیت فرسودهی سیاست لیبرال، بهویژه در این منطقه از جهان، به این معناست که این جوانان هیچ نیروی وحدتبخشی ندارند.
چپ در اندونزی تحت رژیم رئیسجمهور سوهارتو در سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۹۸ نابود شد و هرگز واقعاً احیا نشد. در نپال، شورشیان سابق مائوئیست که علیه سلطنت منحلشده کشور جنگ داخلی کرده بودند، وارد سیاست شدند اما تنها برای مشارکت در همان فساد و استثماری شدند که پیشتر متعهد به نابود کردن آن بودند. چپ در سریلانکا توسط شوونیسم قومی بلعیده شد و در بنگلادش عمدتاً بیاهمیتی شد.
اگر توییتر بیش از یک دهه پیش به بهار عربی نیرو داد، امروز در آسیا اینستاگرام و تیکتاک چنین نقشی دارند.
نسل Z اغلب به عنوان آسیبپذیر و پرهیزکار از ریسک تحقیر میشود و دیدگاه جهان و تمرکز آنها توسط مصرف محتوای ۶۰ ثانیهای اینستاگرام محدود شده است. اما قیامها در جنوب و جنوبشرق آسیا خلاف این را ثابت میکنند. این نسل در برابر دنیای واقعی بیتفاوت نیست و رسانههای اجتماعی مانع از مشارکت سیاسی آنها نشده است؛ برعکس، رسانههای اجتماعی قدرتمندترین سلاح آنها شده است.
مردم فوراً وارد خیابانهای پایتختهای آسیایی نشده و بلافاصله شروع به آتش زدن بناها نکردند. اعتراضها عمدتاً در واکنش به خشونت دولت به خشونت گراییدند، که باعث بسیج و رادیکالیسم بیشتر در اینترنت و خیابان شد. این یک درس سیاسی برای جوانان بود که مجبور شدند دامنه بررسیهای خود از نظام سرکوب را فراتر از درخواستهای اولیه برای کمک اقتصادی یا اصلاحات سیاسی گسترش دهند و پاسخگویی در قبال خشونت دولت را نیز پیگیری کنند.
در نپال، در ابتدا جوانان حاضر در خیابانها سادهلوحی اولیهای داشتند. دوستی در کاتماندو به من گفت که معترضان صلحطلب قصد داشتند پس از تظاهرات هفته گذشته، محل را پاکسازی کنند و حتی در مورد راهاندازی غرفههای غذا برای تغذیه همرزمانشان بحث کرده بودند. این معصومیت جشنگونه تنها زمانی به خشونت کشیده شد که پلیس به معترضانی که قصد ورود به پارلمان را داشتند شلیک کرد.
خشونت دولتی همچنین نقطه عطفی در سریلانکا و بنگلادش ایجاد کرد. تظاهرات اندونزی پس از آنکه راننده جوان پیک، آفیان کورنیووان، که در میانه سرکوب پلیس علیه معترضان گرفتار شده بود، توسط یک خودروی زرهی در جاکارتا زیر گرفته و کشته شد، سراسر کشور را فرا گرفت. به طور مشابه، خودسوزی محمد بوعزیزی، فروشنده خیابانی ۲۶ ساله تونسی در سال ۲۰۱۰ — پس از آنکه کالاهایش توسط مقامات ضبط شد — موجی را به راه انداخت که جهان عرب را فرا گرفت.
سانسور اینترنت، که با هدف جلوگیری از ناآرامیها اعمال شد، تنها اوضاع را بدتر کرد. پس از اینکه هشتگهایی مانند #nepobaby — که خویشاوندسالاری و فساد نخبگان را در نپال افشا میکردند — وایرال شدند، رژیم انتقاد آنلاین را به عنوان تهدیدی وجودی قلمداد کرد. اما وقتی پلتفرمهای رسانهای اجتماعی را تعطیل کرد و توانایی مردم برای تخلیه خشم را محدود نمود، این اقدام جوانان را به روی خاکریزها کشاند. تمایل دولت برای کنترل روایت و سرزنش دشمنان یا «دست خارجی» نامرئی قبلاً مانع جوانان عرب نشده بود و امروز در آسیا نیز مؤثر نخواهد بود.
مسیر نهایی بهار عربی، از امید تا ویرانی، پیشنمایشی هشداردهنده از جایی است که این تحولات میتوانند پیش روند. شرایطی که شورشهای آسیایی را تغذیه میکنند، همچنان پابرجا هستند. و بدون جایگزینهای چپگرای معتبر یا پیشرو برای هدایت خشم، مسیر توأم با آشوبی در انتظار است — خشم، کودتاهای نظامی و خشونتهای فرقهای.
اما این بار چیزی متفاوت به نظر میرسد. نسل Z آسیا سازماندهی دیجیتال را نه به عنوان مکمل سیاست، بلکه به عنوان خود سیاست میبیند. با دیدن شکست جنبشهای قدیمیتر، آنها چیزی را از صفر میسازند: غیرمتمرکز، سیال و بهطرز ویرانگری مؤثر.
آنها در حال یافتن صدای خود هستند. صاحبان قدرت اگر آن را نادیده بگیرند، به زیان خودشان است.
نیویورکتایمز / مترجم جمشید خونجوش