اندیشه ، فلسفه
تاریخ
  • «ما فراموش نمی‌کنیم که این رهایی از بیرون آمد» سون فلیکس کلرهوف
    مقدمه مترجم: امروز ۸ ماه مه، هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم در اروپاست. سالهای متمادی، برای آلمانی‌ها چگونگی توصیف این روز مایه سردرگمی، سوال و مناقشه بود. به مناسبت چهلمین
  • سوریه؛ ظهور و سقوط یک خاندان – دو سعید سلامی
    علی خامنه‌ای در دیدار با مجمع عالی فرماندهان سپاه پاسداران در مهر ماه ۱۳۹۸، سه ماه پیش از ترور قاسم سلیمانی، گفت: «نگاه وسیع جغرافیای مقاومت را از دست ندهید؛ این نگاه فرامرزی را از دست ندهید. قناعت نکنیم به منطقۀ خودمان…این نگاه وسیع فرامرزی، این امتداد عمق راهبردی گاهی اوقات از واجب‌ترین
  • حماسه گیلگمش سیروس اوندیلادزه
    حماسه گیلگمش داستانی حماسی از (بین‌النهرین) است که ماجراهای گیلگمش، پادشاه اوروک، و دوستش انکیدو را روایت می‌کند.: 1 . معرفی گیلگمش: گیلگمش پادشاهی قدرتمند اما ستمگر در شهر اوروک در(بین‌النهرین) (عراق امروزی) است. او دو سوم خدایی و یک سوم انسانی است و از نیرو و زیبایی فوق‌العاده‌ای برخوردار است. با
  • ایران آبستن انقلابی دیگر! (تجارب و بازخوانی انقلاب ۵۷) – هلمت احمدیان
    انقلاب ۱۳۵۷ یکی از عظیم ترین جنبش‌های توده‌ای در تاریخ ایران بود که منجر به سرنگونی رژیم پهلوی شد. اما با وجود این پیروزی اولیه، این انقلاب توسط ارتجاع اسلامی با یاری قدرت های سرمایه داری ربوده شد و ناکام ماند و شکست خوردو نهایتاً به سلطه‌ی یک نظام استبدادی مذهبی منجر گردید. در چهار دهه گذشته
اقتصاد

شورای نظامی و «مدافعان استالینگراد» دسامبر ۱۹۴۲. از سمت راست: ژنرال آندری ژریومنکو، فرمانده جبهه جنوب شرقی [استالینگراد] ارتش سرخ. الکسی چویانوف، دبیر اول کمیته منطقه‌ای استالینگراد حزب کمونیست شوروی. ژنرال الکسی کریچنکو، عضو شورای نظامی جبهه استالینگراد و مسئول لجستیک نظامی. نفر چهارم از راست: نیکیتا خروشچف، عضو دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی، دبیر اول کمیته مرکزی حزب کمونیست اوکراین

ما می‌توانیم هم جنگ کنونی در اوکراین و هم ادعای انحصاری دولت روسیه بر میراث ارتش سرخ را رد کنیم، بی‌آنکه فراموش کنیم روز پیروزی چه معنایی برای میلیون‌ها انسان در سراسر اروپا داشت که زیر سلطه خشونت‌بار فاشیسم زندگی می‌کردند. اما همچنین نباید فراموش کنیم که فاشیسم چگونه شکل گرفت – نه به‌عنوان نوعی نفرت نژادی انتزاعی یا ملی‌گرایی افراطی صرف، بلکه به‌مثابه پاسخی سازمان‌یافته و خشونت‌آمیز به خیزش جنبش سوسیالیستی؛ یک اتحاد میان طبقات دارا و واپس‌گراترین نیروهای اجتماعی، علیه نیروهایی که خواستار تغییر جامعه به نفع اکثریت بودند

معنای واقعی روز آزادی
در آلمان بحث‌ها درباره هشتم ماه مه عمدتاً پیرامون این موضوع بود که آیا نمایندگان دولت روسیه اجازه دارند در مراسم بزرگداشت شرکت کنند یا نه. این تمرکز، خطر آن را دارد که از نظر دور بماند روز آزادی در اصل نماد چه چیزی است و اینکه چگونه در دوران تهدیدهای فزاینده راست‌افراطی همچنان اهمیت خود را حفظ کرده است.

«عدم دعوت از نمایندگان روسیه و بلاروس به مراسم رسمی بزرگداشت» – این توصیه‌ای بود که در ابتدای سال جاری، وزارت امور خارجه آلمان در نامه‌ای محرمانه به ایالت‌ها و شهرداری‌ها ارائه داد. در این نامه آمده بود که اگر اوضاع تشدید شود، ایالت‌ها و شهرداری‌ها باید در نظر داشته باشند که از حق مالکیت خود بر محل مراسم استفاده کرده و این افراد را از حضور در مراسم حذف کنند.

گرچه این ممنوعیت رسمی نیست، اما عملاً بالاترین سطوح دولت را شامل می‌شود. مجلس فدرال (بوندستاگ) تصمیم گرفته است که همه دیپلمات‌های دارای اعتبارنامه در آلمان را به مراسم بزرگداشت امسال دعوت کند – به‌جز همتایان روسی و بلاروسی آنان. سفیر اسرائیل، ران پرسور، که کشورش ظاهراً در حال آماده‌سازی یک پاک‌سازی قومی در فلسطین اشغالی است، احتمالاً دعوت‌نامه دریافت کرده است. به نظر می‌رسد که برخی جنایات جنگی از برخی دیگر بدتر تلقی می‌شوند.

برای زارا واگن‌کنشت، حذف نمایندگان روسیه از این مراسم یک «رسوایی» است. او در روزنامه برلینر سایتونگ دولت را متهم کرده که نقش اتحاد جماهیر شوروی در نابودی ناسیونال‌سوسیالیسم را کوچک می‌شمارد – او این رویکرد را بازتابی از «روحیه‌ای می‌داند که می‌خواهد ما را از نظر ذهنی برای جنگ بعدی با روسیه آماده کند». با این حال، واقعیت – مانند اغلب موارد – حداقل کمی پیچیده‌تر از آن چیزی است که لحن انتقادی واگن‌کنشت القا می‌کند. شماری از شخصیت‌ها، از سیاستمداران سوسیال‌دموکرات محلی گرفته تا نوربرت لامرت، رئیس پیشین مجلس فدرال، از توصیه وزارت امور خارجه انتقاد کرده‌اند، و چندین شهرداری – از جمله منطقه تربتو در برلین که بزرگ‌ترین یادمان شوروی در آلمان در آن قرار دارد – این توصیه را نادیده گرفته‌اند. ائتلاف بزرگ حاکم بر شهر برلین – که به‌هیچ‌وجه نمونه‌ای از سیاست‌های پیشرو به شمار نمی‌رود – شاید بهترین راه‌حل برای این معضل کنونی را یافته باشد: اساساً هیچ نماینده رسمی‌ای را دعوت نکرده است.

با این حال، این واقعیت که در هشتادمین سالگرد پیروزی متفقین بر آلمان نازی – و در نتیجه، آزادی جهان از فاشیسم – مراسم عمومی بزرگداشت تحت‌الشعاع این پرسش قرار گرفته که چگونه باید با نمایندگان فدراسیون روسیه برخورد شود، خود گویای تاریکی دوران ماست؛ آن‌هم در شرایطی که روسیه در حال جنگی مداوم با همسایه و کشور سابقاً برادرِ شوروی‌اش است. یادبود قربانی شدن میلیون‌ها سرباز شوروی، در پرتو جنگی که اکنون میان نسل‌های پس از آنان در جریان است، از همیشه غم‌انگیزتر و شاید متناقض‌تر به نظر می‌رسد. اما آیا این باید دلیلی باشد برای بازنویسی تاریخ شکست نظامی فاشیسم؟

علیه همسان‌سازی

در آلمان، اصطلاح «دو دیکتاتوری» – یعنی حکومت ترور هیتلر و سپس چهل سال آلمان شرقی (DDR) – برای مدت‌ها توسط جریان سیاسی میانه‌رو به کار می‌رفت تا این دو رژیم را برابر نشان دهد و جمهوری فدرال آلمان را به‌عنوان پیروز نهایی تاریخ معرفی کند؛ کشوری بردبار و دموکراتیک که از گذشته پُرچالش خود درس‌های درست گرفته و از هرگونه رادیکالیسم، صرف‌نظر از گرایش آن، دست شسته است.

از زمان آغاز جنگ در اوکراین، این لحن به‌شدت تشدید شده است؛ تلاش‌ها برای پاک‌کردن نقش اتحاد جماهیر شوروی در پیروزی بر ناسیونال‌سوسیالیسم و ارائهٔ شوروی صرفاً به‌عنوان یک تمامیت‌خواهی دیگر – هم‌تراز با امپراتوری فاشیستی که آن را شکست داد – به‌شدت افزایش یافته‌اند. در پایتخت‌های اروپایی، از لتونی تا بلغارستان، بناهای یادبود دوران شوروی منفجر شده‌اند تا میراث سوسیالیسم واقعی از حافظه عمومی زدوده شود – و ناخواسته ادعای انحصاری ولادیمیر پوتین برای دستاوردهای تاریخی ارتش سرخ مورد تأیید قرار گیرد.

این‌که متفکران راست‌گرا از جنگ کنونی برای بی‌اعتبار کردن گذشتهٔ شوروی بهره‌برداری می‌کنند، جای تعجب ندارد. پس از فروپاشی بلوک شرق، به‌ویژه در اروپای شرقی، صنعتی کامل به‌وجود آمد که تمام دوران پس از جنگ را به‌عنوان عصری از اشغال و سرکوب خشن روسی ترسیم می‌کند. اما در سال‌های اخیر – بی‌شک تحت تأثیر جنگ پوتین – گونه‌ای از این روایت حتی در بخشی از جناح چپ نیز پذیرفته شده است. اتحاد شوروی اکنون به‌عنوان شکلی دیگر از «استعمار روسی» دیده می‌شود که در کنار امپریالیسم کلاسیک یا اشغال غیرقانونی فلسطین نام برده می‌شود. جنگ روسیه علیه اوکراین – هرچند که از نظر اخلاقی نفرت‌انگیز است – به‌عنوان یک «نسل‌کشی» تعبیر می‌شود؛ دست‌کم، یک نسل‌کشی فرهنگی.

این تفسیر باید قاطعانه رد شود.
چنین برداشتی نه‌تنها واقعیت زندگی در اتحاد جماهیر شوروی را ساده‌سازی می‌کند – جایی که اوکراینی‌ها اغلب در موقعیت‌های برجسته سیاسی و فرهنگی حضور داشتند – بلکه ماهیت استعماری و حقیقتاً نسل‌کشانهٔ جنگ‌افروزی آلمان نازی در شرق را نیز نادیده می‌گیرد. هدف نازی‌ها صرفاً تغییر چند مرز یا تسلط بر مناطقی حاشیه‌ای نبود؛ آنان برنامه‌ای وسیع برای نابودی کامل گروه‌های قومی و زبانی داشتند تا زمین را برای اسکان دوباره آلمانی‌ها، بر استخوان‌های قربانیان اس‌اس، آماده سازند. هرگز پیش از آن، و نه پس از آن، بشریت با کشتاری صنعتی در چنین ابعادی مواجه نبوده است. این‌که معماران این فاجعه پیش از تحقق کامل نقشه‌هایشان متوقف شدند، برای همیشه یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای تاریخ بشر خواهد ماند – صرف‌نظر از آنچه بعداً روی داد.

ما می‌توانیم هم جنگ کنونی در اوکراین و هم ادعای انحصاری دولت روسیه بر میراث ارتش سرخ را رد کنیم، بی‌آنکه فراموش کنیم روز پیروزی چه معنایی برای میلیون‌ها انسان در سراسر اروپا داشت که زیر سلطه خشونت‌بار فاشیسم زندگی می‌کردند. اما همچنین نباید فراموش کنیم که فاشیسم چگونه شکل گرفت – نه به‌عنوان نوعی نفرت نژادی انتزاعی یا ملی‌گرایی افراطی صرف، بلکه به‌مثابه پاسخی سازمان‌یافته و خشونت‌آمیز به خیزش جنبش سوسیالیستی؛ یک اتحاد میان طبقات دارا و واپس‌گراترین نیروهای اجتماعی، علیه نیروهایی که خواستار تغییر جامعه به نفع اکثریت بودند.

در زمانه‌ای که رکود اقتصادی و سقوط اجتماعی، به قدرت‌گیری نیروهای واپس‌گرا در سراسر قاره دامن می‌زند، حیاتی است که نه‌فقط به یاد دلاوری‌های جاودان کسانی باشیم که فاشیسم را شکست دادند، بلکه مبارزهٔ آن‌ها را امروز نیز ادامه دهیم – چرا که به نظر می‌رسد نیمه‌شب قرن ما، بار دیگر در حال نزدیک شدن است.

جنگی علیه کمونیسم

دلایل آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا – که به‌اتفاق نظر اکثر مورخان با حمله آلمان به لهستان در ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ آغاز شد و با تسلیم آلمان در هشتاد سال پیش پایان یافت – متنوع بودند، اما در نهایت در تنش میان قدرت‌های امپریالیستی در حال افول از یک سو و رقبای نوظهور از سوی دیگر ریشه داشتند. افزون بر این، نباید از شدت تأثیر یهودستیزی افراطی نازی‌ها در شکل‌گیری خشونت افسارگسیختهٔ این جنگ غافل شد.

با این حال، یکی از انگیزه‌های اصلی – نه‌فقط برای هیتلر، بلکه برای حامیان او در نخبگان آلمانی و همدستانش در سراسر جهان – تمایل به نابود کردن «تهدید کمونیستی» و در نتیجه، امکان جهانی ورای سرمایه‌داری بود. بدون اذعان به این حقیقت، نمی‌توان نه وحشتی را که سراسر اروپا را فرا گرفت به‌درستی فهمید، و نه فداکاری قهرمانانه میلیون‌ها نفری را که جان خود را برای پایان دادن به آن دادند.

از همان آغاز خیزش سیاسی‌اش، یهودستیزی آدولف هیتلر با نفرتش از جنبش کارگری گره خورده بود. شبح «یهودو-بلشویسم» که در ابتدا توسط ضدانقلابیون سفید روسی برای بی‌اعتبار کردن انقلاب روسیه ساخته و پرداخته شد، بعدها توسط ایدئولوگ نازی، آلفرد روزنبرگ، جذب و بازآفرینی شد تا نیروهای چپ را با اقلیت یهودی در یک قالب واحد نشان دهد و جهان‌بینی‌ای پدید آورد که برای سرمایه‌داران بزرگ – که خزانه‌هایشان هزینه جنگ صلیبی نازی‌ها را تأمین می‌کرد – جذاب‌تر باشد.

در یکی از دیدارهای berüchtigt (بدنام) میان هیتلر، دیگر رهبران نازی و صاحبان صنایع بزرگ آلمانی، که چند هفته پیش از انتخابات مجلس در ۵ مارس ۱۹۳۳ برگزار شد – انتخاباتی که در عمل به تثبیت قدرت نازی‌ها انجامید – هیتلر آشکارا اعلام کرد که این آخرین انتخابات آزاد در آلمان خواهد بود. او وعده داد که نازی‌ها پس از آن، جنبش کارگری را از صحنه پاک کرده و کشور را برای امنیت مالکیت خصوصی آماده خواهند کرد. سرمایه‌داران نیز با کمال میل به این برنامه چراغ سبز نشان دادند.

در حقیقت، در سال‌های پیش از حمله آلمان، در درجه اول ضدکمونیسم بود – نه یهودستیزی – که نازی‌ها آن را به خارج از کشور منتقل کردند تا همدلی‌ها را جلب کنند و حامیان خارجی به دست آورند. پیمان رسمی میان آلمان نازی و امپراتوری ژاپن، که اساس جنگ را تشکیل می‌داد، به‌طور رسمی به‌عنوان «پیمان علیه کمونیسم بین‌الملل» شناخته می‌شد و شامل بندهای محرمانه‌ای بود که به‌ویژه علیه اتحاد جماهیر شوروی طراحی شده بودند.

سال‌ها پیش از آن‌که جنگ جهان را فرا گیرد، فاشیسم و کمونیسم نوعی جنگ نیابتی به راه انداخته بودند، به‌ویژه در جنگ داخلی اسپانیا که هرکدام از طرفین از دیگری حمایت می‌کردند. در حالی که آلمان و ایتالیا نیروهای فرانکو را با سلاح و پول تأمین می‌کردند، اتحاد شوروی و کمینترن هزاران مبارز فداکار به اسپانیا فرستادند که بیش از هر متحد احتمالی دیگر، درک می‌کردند که پیروزی در اسپانیا، پیروزی برای آزادی در سراسر جهان خواهد بود. پیروزی کامل فرانکو بر نیروهای دموکراتیک در آوریل ۱۹۳۹ در نهایت طعم پیش از فتح آلمان در اروپا را به همراه داشت.

با وجود نشانه‌های فراوان مبنی بر این‌که آلمان و ژاپن در حال آمادگی برای جنگ‌های اشغالی هستند، فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده به تلاش‌های شوروی‌ها برای تشکیل یک ائتلاف ضدآلمان واکنش منفی نشان دادند. در نهایت، شوروی‌ها هیچ راهی جز ورود به یک پیمان عدم‌تعرض با آلمان نداشتند. بندهای محرمانه این پیمان، از جمله تقسیم لهستان و الحاق کشورهای بالتیک به شوروی، توسط تاریخ‌نگارانی که تلاش دارند فاشیسم و کمونیسم را برابر نشان دهند، به‌تفصیل بررسی شده‌اند.

اما همان تاریخ‌نگاران توضیح نمی‌دهند که چرا غرب، اگر واقعاً می‌خواست فاشیسم را شکست دهد، تلاش‌های دیپلماتیک اتحاد شوروی در طول دهه ۱۹۳۰ را رد کرد و چرا ایالات متحده، که به گفته رئیس‌جمهور فعلی آن، «بیش از هر کشور دیگری به نتیجه پیروزی کمک کرده است»، تا دسامبر ۱۹۴۱ صبر کرد تا وارد عمل شود، در حالی که هولوکاست و برده‌سازی اروپا در حال انجام بود. آیا ممکن است این حقیقت داشته باشد که تمایل آنها برای وارد کردن ضربه‌ای به کمونیسم در اروپا شرقی، حداقل به طور موقت، بزرگ‌تر از تعهدشان به دموکراسی و حقوق بشر بود؟

میراث مقاومت

تاریخ همیشه پیچیده است، و این واقعیت که هم شوروی‌ها و هم آمریکایی‌ها جنگ با آلمان را تا حد ممکن به تأخیر انداختند، هیچ‌گونه کاهش ارزشی برای مشارکت سربازانشان در جنگ ایجاد نمی‌کند. اما اگر فاشیست‌ها جنگ جهانی دوم را به‌نام نابودی کمونیسم رهبری می‌کردند، میلیون‌ها نفر نه تنها به‌نام دموکراسی یا حاکمیت ملی، بلکه به‌عنوان بخشی از جنبش کمونیستی نیز مقاومت کردند.

چه مبارزان پارتیزان در یوگسلاوی، آلبانی و یونان که آلمانی‌ها را از سرزمین‌های خود بیرون راندند، چه سلول‌های مقاومت در زیرزمین که اشغالگران آلمانی و همدستانشان را در فرانسه وحشت‌زده می‌کردند، یا حدود ۳۵ میلیون شهروند شوروی که در ارتش سرخ خدمت می‌کردند – جنگ علیه فاشیسم بدون مبارزه برای سوسیالیسم قابل تصور نبود. فاجعه‌های نیمه اول قرن بیستم – قتل‌عام بی‌معنی جنگ جهانی اول، رنج و محرومیت‌های پس از سقوط بازار بورس در ۱۹۲۹ و نه آخر از همه، خرابی‌های بی‌سابقه جنگ جهانی دوم – به‌طور گسترده‌ای به‌عنوان محصولات ناپایداری ذاتی سرمایه‌داری شناخته می‌شدند که مادام‌که جوامع ما در چنگال آن گرفتار بودند، دوباره تکرار می‌شدند. میلیون‌ها کمونیستی که علیه فاشیسم جنگیدند، بدون شک از تلاش‌های کنونی برای ترکیب پروژه آنها با کابوس فاشیستی که جان خود را فدای مقابله با آن کردند، وحشت‌زده می‌شوند.

در هشتاد سالی که از زمانی که نیروهای شوروی پرچم سرخ را بر روی ساختمان رایشتاگ برافراشتند و بدین ترتیب پیروزی بر فاشیسم در اروپا را نمادین کردند، تحولات زیادی رخ داده است – از جمله اینکه اتحاد شوروی و جنبش کمونیستی تحت رهبری آن، به دلیل تناقضات درونی خود فروپاشیدند. از آن زمان، دنیای ما تحت سلطه «فقط سرمایه‌داری» قرار گرفته است، به نقل از عنوان کتاب برجسته‌ای از اقتصاددان صربستانی برانکو میلانویچ – دنیایی که در آن نبردهای بزرگ قرن بیستم به صحنه‌های رمانتیک تبدیل شده و هر گونه جایگزین سیستمی برای وضعیت موجود، در بهترین حالت، به عنوان یک خیال و توهم دیده می‌شود.

برای برخی، چپ‌های منحرف، ستایش گذشته در این زمینه به نوعی جایگزینی برای مبارزه در دنیای واقعی شده است، به این معنا که: «شاید ما قادر نباشیم در زمان خود تغییری ایجاد کنیم، اما می‌توانیم پرچم شوروی را به اهتزاز درآوریم و پیشروی روسیه در اوکراین را جشن بگیریم، گویا این پیشروی نوعی ادامه جنگ صلیبی ضد فاشیستی باشد». از زمان آغاز جنگ در اوکراین، این نوع از بازیگران قرمز به معادل خود در صفوف ملی‌گرایان و تاریخ‌نگاران تجدیدنظرطلبی برخورد کرده‌اند که نه تنها جنایات جنگی ارتش سرخ یا مبارزان پارتیزانی که گرایش کمونیستی داشتند را برجسته می‌کنند، بلکه حتی تا جایی پیش می‌روند که ادعا می‌کنند همکاران نازی‌ها به طور کلی تنها میهن‌پرستانی بودند که به اشتباه به طرف دیکتاتوری آلمان پیوستند و در برابر نسخه سرکوبگرتر شوروی ایستادند.

برای هر ضد فاشیستی باید واضح باشد که این دو شکل از تجدید نظر در تاریخ و بازی‌های ژئوپلیتیکی نه تنها نادرست، بلکه از نظر سیاسی غیرمسئولانه هستند. دنیای ما ممکن است مشابه دنیای هشتاد سال پیش نباشد، اما روز به روز بیشتر به دنیایی شبیه به آنچه پیش از جنگ جهانی دوم بود، شباهت پیدا می‌کند، چرا که نیروهای راست‌گرا قدرت خود را بر دموکراسی پارلمانی تحکیم می‌کنند و بحران اقلیمی به احساس عمومی از افول تمدن دامن می‌زند. اگر قرن ما فرصتی داشته باشد که در مکانی بهتر از قرن بیستم پایان یابد، نیاز به یک جنگ بزرگ نداریم، بلکه به یک دگرگونی بزرگ قبل از اینکه دیر شود، نیاز داریم. پارتیزان‌های جنگ جهانی دوم ممکن است امروز ما را الهام بخشند، اما آنها راهنمایی زیادی برای عمل سیاسی فوری به ما نمی‌دهند.

پیروزی بر آلمان نازی که بدون قربانیان سربازان شوروی (از جمله میلیون‌ها اوکراینی) امکان‌پذیر نبود، از دستاوردهای بزرگ قرن بیستم است و شاید بشریت را از قرن‌ها تاریکی نجات داده باشد. ما همه به آنها بدهکاریم و باید برای فداکاری آنها تا ابد سپاسگزار باشیم، فداکاری که بیشتر از سوالاتی در مورد اینکه کدام دیپلمات کجا تاج گل بگذارد، باید در کانون مراسم‌های یادبود امروز قرار گیرد. باشد که فداییشان بی‌فایده نبوده باشد.

منبع: ژاکوبن

print
مقالات
  • بازگشت تلخ عراقی‌های اخراج شده از اروپا
    محمد جلال، شهروند عراقی، ۱۰ سال از عمر خود را در جست‌وجوی پناهندگی در آلمان از دست داد، اما بی‌نتیجه. به جای اعطای پناهندگی، او به سرزمینی که از آن فرار کرده بود بازگردانده شد. اکنون با همان چالش‌هایی
  • سازمان مدنی کارآمد: تقویت درون برای موفقیت بیرون کِنِت اندروز و همکاران
    چنانکه الکسی توکویل یکی از بنیان‌گذاران علوم اجتماعی و از اولین نظریه‌پردازان جامعه‌‌ی مدنی می‌گوید، انجمن‌های مدنی مراکز رایگان آموزش و ترویج دموکراسی هستند. از طریق فعالیت درون این سازمان‌هاست که
  • قاچاق کتاب‌های ممنوع چه نقشی در سقوط کمونیسم داشت؟ چارلی اینگلیش
    روکشی که روی جلد اصلیِ کتاب پیچیده شده است یک اتاق کامپیوتر در دهه‌ی ۱۹۷۰ را نشان می‌دهد که مُنادیانِ خوش‌پوش و آراسته‌ی عصر اطلاعات در آن سرگرم کار با پایانه‌های یک رایانه‌ی بسیار بزرگ هستند. آیا چیزی
  • نگاهی به نکسوس، آخرین کتاب یووال هراری س.ساسان
    نکسوس؛ افزایش قدرت افسانه‌سازی و کنترل اطلاعات در زمان هوش مصنوعی: انسان‌ها برخلاف حیوانات، به دلیل توانایی خود در داستان‌سرایی و ایجاد باورهای مشترک، توانسته‌اند تاریخ ما را بسازند و تمدن‌های بزرگ را به وجود آورند. دین، ملت/ملیت، اقتصاد، پول… همگی باورهای مشترکی است که ما خودمان ساختیم و پذیرفتیم.
  • انتقاد عباس عبدی از پزشکیان، راه‌حل‌تان چیست؟
    این یادداشت را در روز ۱۸بهمن نوشتم تا شنبه ۲۰بهمن منتشر کنم، ولی چون مقارن با سخنرانی ۱۹بهمن مقام رهبری شد، از انتشارش صرف‌نظر کردم تا دچار تعبیر دیگری نشود. اکنون که از آن تاریخ یک هفته گذشته، آن را منتشر می‌کنم.
محیط زیست
Visitor
0195001
Visit Today : 279
Visit Yesterday : 403