یکی از پیامدهای خروج ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸، از دست رفتن اعتبار آن کشور و بیاعتمادی جهانیان نسبت به پایبندی آمریکا به اجرای قراردادهای بینالمللیِ خود بود. خروج از برجام در آن زمان حاصل تلاشهای لابیهای قدرتمند یهودی بود که یک بار دیگر قدرت، و نفوذ فوقالعادهی آنان بر دولتمردان آمریکایی را آشکار میساخت. دولت اول ترامپ با اینکه با همین یک نمونه، به بی اعتمادیِ جهانیان نسبت به آمریکا دامن میزد، و همزمان ثابت میشد که اسرائیل هرگز قادر به تحمل هیچ هژمونی غیر از خود در خاورمیانه نخواهد بود، اما در عین حال هم یادآوری مجددی بود بر اینکه تاریخِ آمریکا، به خودیِ خود و صرفنظر از اینکه کدام رئیس جمهور و کدام حزب بر سر کار باشد سرشار است از عهدشکنیها و نقض قرارداد. دولت دوم ترامپ (با ترکیبی از تندروهای جنگ طلب و صهیونیست و نزدیک به اسرائیل از یک سو، و عناصر متعادلتر از سوی دیگر) ماهیتِ عهدشکن-تهاجمیِ آمریکا را چنان علنی ساخته است که هنوز صد روز از ریاست جمهوری ترامپ سپری نشده بسیاری از کشورها فرآیند فرار و دوری هرچه بیشتر از آمریکا، و یافتن متحدین با ثباتتر را در دستور کار خود گنجاندهاند. نمونههای معدودی از عهدشکنیهایِ تاریخیِ آمریکا که در پایین آمده است تنها یادآوری گذراییست از بیماریِ بیعلاج بدعهدی و زورگویی که از همان اوائل تأسیس آمریکا به ذاتیِ آن کشور تبدیل شده است. اینکه سیاستگذاران ایرانی چرا روی این مذاکرات و موفقیت آن حساب باز کردهاند برای خود معمایی است چرا که زمین لرزههایی که ترامپ در صحنهی سیاست جهانی باعث شده نشان از یک نقطه عطفی تاریخی و افولِ رو به فزایندهی آمریکا دارد و محافل قدرتمند صهیونیسم بینالملل اگر هر قرارداد و حرکت سیاسی چه در خاورمیانه و چه در اروپا و چه در شاخ آفریقا، با دعای خیرِ آنها همراه نباشد، به هر صورت راهی برای ازهم پاشاندن آن پیدا خواهند کرد. مسلم اینست که بنیامین نتانیاهو و صهیونیستهای دیگر، در خصوص ایران، به چیزی کمتر از نمونهی لیبی و خلع سلاح کامل و تجزیهی آن راضی نمیشوند و هدف از دیدارهای مکرر آنها با ترامپ برای رسیدن به همین نتیجه است. شاید که هیئت حاکمهی سر در گم و بی لیاقت ایران معامله با ترامپ را آسانتر یافته است تا خانه تکانیِ داخلی و افسار زدن بر مافیای قدرتمندِ وابسته به جناحهای خودی، که از همان درون کشور خون هموطنان را میآشامند. شاید هم هیئت حاکمهی ایران بطرز نومید کنندهیی از زمان عقب مانده و استعداد تغییر و تحول خود را بکلی از دست داده و راه نجات را در همین مذاکرات میبیند.
هیئت ایرانی، در طول مذاکرات، هربار بر نشان دادن انعطاف و رفاقت و حسن نیّت خود إصرار میورزید و با کمر خم کردنهای داوطلبانه و غیر ضروری (و بعدها با نشان دادن وفاداریِ یکسویه به مُفاد و بندهای قرارداد)، ناخودآگاه ادراک ابتدایی و خام خود از پیچیدگیِ سیاسیِ امپریالیستها و استعمارگرانِ با تجربه را به نمایش میگذاشت. این عدم درک خصلتها و اصول سیاست بینالمللی، چیزی نبود که از دید حریفان غربی مخفی بماند و به غربیها اعتماد بنفس بیشتری میداد که با اِعمال فشار بیشتر به اهداف خود و خلع سلاح ایران دست یابند. در تقابل با برخورد ایرانیان از موضع ضعف، و نادیده گرفتن منافع دراز مدت خود بود که پیچیدگی و زیرکی سیاسی، و انعطاف ناپذیری آمریکا و اروپا، در راه رسیدن کامل به اهداف دقیق خود، برجستهتر میشد. هرچه باشد روحانی همان کسی بود که اشتیاق خود به دریافت جایزهیی مانند شوالیه و یا لژیون دو-نور را از کسی پنهان نمیکرد و جواد ظریف همانیست که در یکی از گفت و گو های خود غربیها را کشورهایی بحران گریز و مخالف جنگ ارزیابی میکرد تو گویی آمریکا همان کشوری نیست که ۸۵۰ پایگاه نظامی در گوشه و کنار جهان و از جمله کشورهای عربیِ خلیج فارس و شاخ آفریقا و جزیرهی دیه-گو-گارسیا دارد، و ناوهای رزمیِ انگلیس و فرانسه و آلمان و استرالیا پیوسته در خلیج فارس و دریاهای نزدیک به کشورش مانورهای تحریکآمیز صورت نمیدهند.
آنجا که روحانی و ظریف یکسویه مراتب رفاقت و دوستی نشان میدادند و با هیئتهای غربی بگو و بخند میکردند، سیاستمداران دانشآموختهی دانشگاههای تراز اول آمریکا با عزم محکم در راه ایجاد فشار بر مردم ایران و خلع سلاح و تحقیر هرچه بیشتر آن کشور، و آنچه أصول اولیهی سیاست و ماکیاولیسم دیکته میکند با آنها برخورد میکردند. تیم ایرانی (که یکی از مشاورین آن یک جاسوس MI6 بود) نمیدانست که آمریکاییها نصیحت تئودور روزولت را آویزهی گوش دارند که، «با نرمی حرف بزن و در همانحال چماقت را نشان بده آنوقت ببین چقدر جلو میافتی، speak softly and carry a big stick; you will go far» و به آن ابراز رفاقتهای نوع کوچه بازاری و سنّتی، و نشان دادن ضعف و حسن نیّت و پیشنهاد اجرای داوطلبانهی بندهایی که در اجرای آن اصراری نبود، به دیدهی تمسخر و تحقیر نگاه میکردند. طرف غربی بخوبی میدانست که چطور مذاکرات را بر أساس منطق جنگ و جدال و زور، و موازنهی قوا و طبع تغییر ناپذیر بشر، به پیش ببرد. در جریان مذاکرات برجام ۱ ، هر خوانندهی اخباری با یک مختصر دقت، و یادآوریِ تاریخِ مدرن ایران در رابطه با کشورهای خارجی، قرینهها و شباهتهای ناگزیر هیئت ایرانی با سیاستمداران آنگلوفیل گذشتههای نه چندان دور، و قراردادهای شرمآور آنها را میدید و آنرا در مقایسه میگذاشت با سیاستهای میهندوستانهی شخصیتی مانند دکتر مصدق. آنجا که طرف ایرانی داوطلبانه اهرمهای قدرت خود را، به سادگی و به امید نظر ملاطفت آمیز آمریکا و اروپا، تسلیم میکرد و روی میز مذاکره میگذاشت و از منافع ملّیِ خود کوتاه میآمد یادآور قراردادهای شرمآور دورهی قاجار با انگلیسیها، و خیانت گورباچُف و یلتسین در برچیدن نیروهای پیمان ورشو بود که بزودی به فروپاشیِ روسیه شوروی و افول آن کشور منجر میشد.
فروپاشی برجام بزودی و یک بار دیگر ثابت میکرد که غربیها و امپریالیستها از چه اندوختهی سیاسی استعماری و آقایی چند صد ساله و تجربیات غنی در مقابله با کشورهای ضعیف، و کلاهبرداریِ سیاسی برخوردار هستند. آنها که از همان آغاز مذاکرات و به یُمن وجود متخصصان مُبَرِز و اندیشکدههای ممتاز، سناریوها و راهکارهای محکمی برای روزهای پس از امضای برجام آماده داشتند، از پیش به خوبی می دانستند که کدام ترفند را در کدام مرحله از کار باید پیاده کنند که همزمان هم از تعهدات خود گریخته باشند و هم طرفِ زبون خود را زیر مهمیز و منگنه نگاه داشته و فشارها و تهدیدهای بیشتر را در کجاها عملی سازند. این پیچیدگیهای غربی مطمئناً چیزی نبود که برای نمایندگان مجلس شورای اسلامی و دولت آن با توجه به خاستگاه اجتماعی و میزان دانش و تجربهی آنها قابل درک بوده باشد. گفته میشود که حتی خودِ جواد ظریف نیز که با زبان انگلیسی آشنایی دارد قرارداد برجام را بدرستی بررسی نکرده و تا آخر نخوانده بود و شخص دیگری این بند را به او نشان داده و حساسیت و اهمیت و بحرانی بودن مادهی «مکانیسم ماشه» را گوشزد کرده بود. اما تکیه کلام او و روحانی این بود که، «هر قراردادی بهتر از هیچ قراردادی است.» و در اینجا جا دارد که این طرز فکر حیرتانگیز را با برخورد حریفِ کاردان و مکّار آمریکایی مقایسه کنیم که در مقابل نمایندگان کنگره شهادت میداد و علناً اظهار میکرد که، «اگر اهداف ما مو بمو و بطور صد در صد تامین نشود هرگز حاضر به امضای هیچ قراردادی نخواهیم بود.»
از اشتباهات ویرانگر مقامات ایرانی، هم در دوران مذاکرات برجام ۱ (و هم مذاکرات مشکوک و معمایی و سِرّیِ فعلی در عمّان)، یکی این بود که از دیدن بدعهدی و خیانتورزی و فریبکارییی که در طول نسلها و دههها ذاتیِ آن کشورها شده بود عاجز بودند و یا عامداً خود را ندیده میزدند. بدعهدی مشخصی که از همان ابتدای تأسیس دولت آمریکا به سرعت وارد ژِن آن کشور شده است حتی با یک نگاه ساده و سرسری به تاریخ گذشته و معاصر آمریکا آشکار میبود. ایرانیان کافی بود (و در پس زمینهی مذاکرات عمّان لازم است) که به کارنامهی آمریکا و غیرقابل اعتماد بودن آن در روابط بینالمللی، به نمونههایی مانند خروج از «شورای همکاری کشورهای حوزهی اقیانوس آرام» و یا «قرارداد پاریس و تغییر محیط زیست» و خروج از یونسکو و قرارداد سالت ۲ و منع آزمایشهای اتمی و بسیاری دیگر رجوع میکردند و از آنها تعهدات محکمتر و اجراییتری میگرفتند. اگر طرف ایرانی میتوانست خارج از نزاعهای جناحی و داخلی، و مانند سیاستمدارانی که حقوق و منافع کشورشان برایشان اولویت مطلق دارد، با حقوقدانان و متخصصان برجستهی ایرانی و آمریکایی و اروپایی مشورت میکردند مرتکب آن اشتباهات مهلک نمیشدند. آنها به این ترتیب میآموختند که تاریخ آمریکا انباشته است از نمونههایی که یا به راحتی و بدون هیچ إحساس شرمی قراردادهای خود را نقض کرده، یا امضای خود را پس گرفته، و یا حتی پس از امضا و طی یک قول و قرار و گاوبندیِ نانوشتهی قبلی، توسط مجلس و سنای آن کشور رد شده است. جالب اینجاست که آمریکا در همان حال که قراردادهای خود را زیر پا میگذارد به دیگر کشورها فشار وارد میکند که همان قراردادها را امضا و تصویب کرده و مو به مو به اجرا در آورند. از نمونههای شرمآور چنین قلدریها و اعمال قدرتها میتوان به تحریم قضات دیوان بین المللی کیفری اشاره کرد. آمریکا با وجودی که این دیوان را به رسمیت نمیشناسد اما قضات آن را مشمول تحریمهای خود میسازد به بهانهی تحت تعقیب قرار دادن بنیامین نتانیاهو، متحد درجه اول خود، و مجریِ نسل کشی و پاکسازی نژادیِ فلسطینیهای ساکن غزه. جالب است که نتانیاهو با مصونیت کامل به کشورهای اروپایی و آمریکا سفر میکند اما همین ایالات متحده و برخی کشورهای غربی، دستگیریِ ولادیمیر پوتین را از دیگر کشورها مطالبه میکنند.
آمریکا از همان آغاز پا گرفتن خود صدها قراردادی را که با بومیان آمریکا میبست یا بصورت عریان نقض میکرد و یا اصولاً از همان ابتدا عامداً به تصویب نمیرساند. آمریکا در واقع از همان ابتدا آموخته بود که بستن قرارداد با ملتها و مردم ضعیف راه کم خطر و کم هزینهیی است برای رسیدن به اهداف امپریالیستی دراز مدت خود. تردیدی نیست که با توجه به ماهیت تغییر ناپذیر آمریکا، سیاست مذاکره با ایران در عمّان (موسوم به برجام ۲) ترفند ماهرانهی دیگری است در راه خلع سلاح ایران در خدمت هدفهای دراز مدت سیاسی ژئوپولیتیک خود و در کادر روابط میان ایران و چین و روسیه و بازی کردن با سه رأس این مثلث برای حفظ هژمونی جهانی و دلار خود. ایران با ترکیب آشفته سیاسیِ کنونی و هرج و مرج و نزاعهای داخلی که میان هواداران نزدیکی به اروپا و آمریکا واسراییل از یک سو و نهادها و شخصیت های مافیایی و فاسد و ویرانگر (در دو جریان موسوم به اصلاح طلب و اصولگرا) از سوی دیگر در جریان است، بالقوه میتواند به یکی از بهترین پایگاههای ضد چین و روسیه و نقطهی کلیدیِ مهار آنها، مبدل شود. همین مذاکرات میتواند پس از خلع سلاح ایران و در زمان مقتضی با یک چرخش غیرمنتظره (برخلاف ظاهر اخبار و اظهارات علنیِ مقامات آمریکایی) به بهترین اهرم فشار برای حفظ هژمونیِ نظامیِ اسرائیل و ایجاد تدریجیِ تفرقه و شکاف و گُسلهای منطقهیی در ایران مبدل شود. متفکرین و سیاستگذاران صهیونیست و تاریخدان برجستهیی مانند برنارد لوییس همیشه بر این اعتقاد بودهاند که، «ایران برای ما زیادی بزرگ است، Iran is simply too big for us.». از آن گذشته، همزیستیِ مسالمت آمیزِ قوی و ضعیف، شیر و خرگوش، اسرائیل و غزّه، آمریکا و ویتنام، آمریکا و ایران، انگلستان و هندوستان، و اسپانیولیها با اینکا و آزتِکها، و غیره و غیره تنها میتواند در یک نقاشیِ مذهبی رویایی بر پسزمینهی باغ عدن و اتوپیاهای تخیّلی ظاهر شود نه در عمل و در جهان واقعی.
ایران با توجه به فقر دانشِ سیاسیِ دولتمردان خود، در حال حاضر با کشوری روبرو و طرف معامله است که از ۱۸ مصوّبهی حقوق بشریِ سازمان ملل، تنها به پنج تای آن تن در داده و به تصویب رسانده است و در واقع خروج آمریکا از قراردادهای رسمیِ بینالمللی و عُرفهای پذیرفتهی سیاسی در جهان از غرور و تبختر کشور و ملتی بر میخیزد که جایگاه بلند و برجستهیی در نظام جهان برای خود قائل بوده و از ضربالمثل «حق با قدرتمندان است، Might is right»، و توکیدید، Thucydides الهام میگیرند که میگفت، «قدرتمند هرچه دلش میخواهد میکند، و ضعیف تنها باید تحمل کند، The strong do what they can and the weak suffer what they must» ریگان در توصیف آمریکا به آیهیی از انجیل متی استناد میکرد، «به جهان نور میپاشد…، شهر روشن فراز تپه…» و در مقابل روسیهی شوروی را «امپراتوریِ زشتی، evil empire» خطاب میکرد. چنین ذهنیت و کِبر و غرور چیزی نیست که با خواهش و تمناهای پزشکیان و ظریف و درخواست نشان دادن احترام به ایرانیان، بیکباره تغییر کرده و آمریکا با ایرانیان وارد یک معامله و برخورد برابر بشود از نوعی که به فرض با مردم و همنژادان انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و غربیِ خود دارد.
جالب است بدانیم که پس از اینکه باراک أوباما قرارداد برجام را در سال ۲۰۱۵ با دولت روحانی امضا کرد هیئتی از نمایندگان مجلس و سنای آمریکا در یک تماس خصوصی به دولت ایران هشدار دادند که در دولت آتی (که اتفاقاً ترامپ برندهی انتخابات شد) قرارداد برجام فسخ شده و بهتر آنست که به اجرایی شدن آن امید نبندند. و همین یک بار دیگر نشان میداد که تنها موازنه قدرت میان کشورهای قوی و ضعیف، و در این مورد بخصوص، این لابی قدرتمند یهودی یا AIPAC است که در آمریکا حرف آخر را میزند و به قول چه-گوارا «هرگز نباید به امپریالیستها اعتماد کرد.»
در واقع تا وقتی که صهیونیستهای تندرو و یا لیبرال، افسار سیاست خارجی و داخلی امریکا را در پنجهی قدرتمند خود میفشارند و از طریق نمایندگان مُزد بگیر خود در کنگره و سنا و هم از طریق اعمال نفوذ بر رئیس جمهور (چه دموکرات و چه جمهوریخواه) برای آمریکا تعیین سیاست میکنند، عمل به تعهدات از سوی آمریکا و یا سرمایهگذاری آن کشور در ایران، تنها به یک رویای زیبا و یک مَتَل و افسانهی تخیّلی شباهت دارد. صهیونیستها حتی سالها پیش از افشای برنامهی اتمی ایران (که توسط موساد کشف شده و برخی مدارک آن را در اختیار سازمان مجاهدین خلق ایران داده بودند به منظور به خدمت گرفتن آنها، و برای پادویی و گرفتن تماسهای علنی با مقامات آمریکایی، و نیز امتحان میزان خدمتکاری آنها به غرب و اسرائیل)، در هر قدم از دادن وام به ایران در خدمت توسعهی اقتصادی جلوگیری میکردند و از طریق شاخکها و پنجههای دراز خود در بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، درخواستهای ایران را هر بار رد میکردند. عناصر ضد ایرانی، در جریان برجام ۱ درِ باغ سبزِ دوهزار و پانصد شرکت آمریکایی (یک رقم دقیق!) را به مردم تحت فشار نشان میدادند که گویا همه بیرون سفارت ایران در واشنگتن صف کشیدهاند تا در فردای امضای قرارداد ویزا گرفته و برای سرمایهگذاری به ایران سفر کنند، و امروز نیز کسانی که آخرین اتمهای حس میهن پرستی خود را از دههها پیش از دست دادهاند، با وقاحت کامل، افسانه و رویای پانصد میلیارد دلار سرمایه گذاری در ایران را به مردم درمانده و ناچار ما تلقین میکنند! افسوس که نه چپاولگران داخلی و مافیای حکومتی تا آخرین نفس از غارتگری خود دست بر خواهد برداشت و نه پلنگ آمریکا خالهای دائمیِ بدعهدی خود را از دست خواهد داد.
شماری از عهدشکنیهای آمریکا
- پیماننامههای نقض شده با بومیان آمریکا بین سالهای ۱۷۲۲ تا ۱۸۶۹
مدارک موجود در آرشیو ملی آمریکا نشان میدهد که بین سالهای ۱۷۷۲ تا ۱۸۶۷ بیش از ۳۷۴ قرارداد میان دولت آمریکا و بومیان آن کشور به امضا رسیده است که بسیاری از آن اجرایی نشده است. بطور مثال از معاهداتی مانند پیکِرینگ Pickering Treaty و کانادا-ایگووا Treaty of Canadaigua که در سال ۱۷۹۴ بسته شده بود تنها یک ماده به اجرا در آمده بود و بسیاری دیگر، از جمله ۱۸ قراردادی که در دورهی هجوم به کالیفرنیا برای کشف طلا،gold rush به امضا رسیده بود، حتی به مرحلهی تصویب هم نرسیدند و دولت وقت در تسلیم برخی زمینها و مناطق به راحتی زیر قول خود زد و قبایل بومیِ کالیفرنیا را فریب داد.
- پیمان وِرسای، ۱۹۱۹
وودرو ویلسون Woodrow Wilson رئیس جمهور آمریکا از فعالین پایان دادن به جنگ جهانی اول و امضای قرارداد صلح میان متفقین و آلمان شد. این قرارداد که بیشترین فشار را از جهت پرداخت غرامت جنگی و محدودیتهای سیاسی به آلمان وارد میساخت یکی از عواملی بود که بعدها دستاویز فاشیستها و نازیهای آلمان و هیتلر قرار گرفت و به جنگ جهانی دوم انجامید. ویلسون از بابت کوششهای خود در بستن پیمان ورسای، که برای آلمانیها خفّتبار تلقی میشد، همواره به خود می بالید و با هوایی از غرور و تبختر میگفت، «بالاخره جهانیان فهمیدند که آمریکا مُنجیِ بشریت است.» اما همین ویلسون با مقاومتهای شدید نمایندگان مجلس روبرو شد و امضای پیمان ترک مخاصمه با دولت آلمان و امپراتوری سابق اتریش-مجارستان را تا سال ۱۹۲۱ به تعویق انداخت.
- کنوانسیون بینالمللی کار، ۱۹۴۹
به رسمیت شناختن حق انسانها به تشکیل اتحادیهها و آزادی در ایجاد تشکّلهای کارگری، یکی از قدیمیترین معاهدات جهانییی است که هنوز که هنوز است منتظر تصویب سنای آمریکا نشسته است. این قرارداد هرچند که به امضای ۱۵۴ کشور و از جمله ایالات متحده رسیده است اما هیچگاه در آمریکا به تصویب نرسیده و رسمیت پیدا نکرده است.
- توافقنامهی ژنو، ۱۹۵۴
کنفرانس ژنو در سال ۱۹۵۴ به منظور پایان دادن به جنگ کُره و اولین جنگ هندوچین و با حضور فرانسه و ویتنام و چین و شوروی و انگلستان و آمریکا تشکیل شده بود. در این کنفرانس با پایان دادن به جنگ موافقت شد و به امضای تمام کشورهای شرکت کننده به استثنای آمریکا. قابل توجه است که دولت آمریکا با اینکه در کنفرانس و مذاکرات آن شرکت داشت در نهایت از موضع بالا و برگزیدهیی که همواره احساس میکرد از امضای آن سر باز زد و تنها به احترام به آتشبس بسنده کرد.
- میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی و فرهنگی، ۱۹۶۶
این میثاق که در سال ۱۹۶۶ در اعلامیه جهانی حقوق بشر گنجانده شده این اعلامیه را به حیطههای حقوق اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی انسانها بسط داده و آنرا از محدودیتهای قوانین مدنی و سیاسی محفوظ میدارد. این میثاق نیز با وجود اینکه توسط ۱۶۶ کشور جهان به تصویب رسیده است اما ایالات متحده تنها به امضای آن اکتفا کرده و از تصویب و گنجاندن در قانون خودداری کرده است.
- کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان، ۱۹۷۹
ایالات متحده با امضای این کنوانسیون در سال ۱۹۸۰ به جمع ۱۵۶ کشوری پیوست که به رفع تبعیض از زنان رأی مثبت داده بودند. جیمی کارتر پس از امضا، این قرارداد را برای تصویب تسلیم مجلس کرد اما هنوز که هنوز است در بایگانی کنگرهی آمریکا خاک میخورد و منتظر تصویب نشسته است.
- قانون حقوق دریایی، ۱۹۸۲
کنوانسیون سازمان ملل در خصوص قانون حقوق دریایی بین سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۸۲ در جامائیکا برگزار شد که در آن امضا کنندگان ملزم به اجرای یک سلسله قوانین، و مسئول رفتار و عمل خود در دریاها هستند. این قانون از جمله جزئیات عملیات نجات و جستجو در دریاها را شامل میشود. آمریکا با اینکه پس از یک تأخیر دو ساله به امضای آن تن در داد اما هیچگاه اشتیاقی نسبت به تصویب قانونیِ آن نشان نداد.
- کنوانسیون حقوق کودک، ۱۹۸۹
این قانون که از مهمترین الحاقیههای اعلامیهی جهانی حقوق بشر به شمار میرود از اولین معاهدههایی است که طیف وسیعی از حقوق کودکان از جمله حق سوادآموزی، بهداشت، و عدالت اجتماعی را در بر میگیرد. این قانون که به سرعت از سوی تمام کشورها و به اتفاق آرا پذیرفته شده و به تصویب رسید در آخر پس از یک تأخیر شش ساله و در سال ۱۹۹۵ به امضای آمریکا رسید و با کمال تعجب تنها کشوری است که از تصویب آن سر باز میزند.
- معاهدهی منع آزمایشهای هستهیی، ۱۹۹۶
هرچند که این قانون در سال ۱۹۹۶ به تصویب شورای عمومی سازمان ملل متحد رسیده و به تصویب ۱۶۶ کشور رسیده است اما بار دیگر به دلیل عدم تصویب آن توسط آمریکا و هشت کشور دیگر، هنوز که هنوز است غیرقابل اجرا باقی مانده است. کشورهای دیگری که هنوز این قانون را تصویب نکردهاند عبارتند از چین و مصر و هندوستان و ایران و اسرائیل و کره شمالی و پاکستان.
- معاهدهی منع استفاده از مین، یا معاهدهی اوتاوا، ۱۹۹۷
این معاهده که هدف آن حذف کامل مینهای ضد نفر و منع تولید و ذخیره و استفاده از این سلاح است یکی دیگر از معاهداتی است که آمریکا به مانند ۳۳ کشور دیگر و از جمله روسیه و هندوستان و چین تنها آنرا به امضا رسانده بی آنکه به دنبال تصویب آن بوده باشد.
- دیوان بینالمللی کیفری، ۱۹۹۸
قرارداد رُم نتیجهی گفت و گوهای میان ۱۴۸ کشور برای برپایی یک دیوان بینالمللی بود. در پایان مذاکرات ۱۲۰ کشور به آن رأی موافق، هفت کشور رأی مخالف، و ۲۱ کشور رأی ممتنع دادند. بیل کلینتون با اینکه این قرارداد را در سال ۲۰۰۰ امضا کرد اما در فرستادن آن به سنا و تصویب آن به بهانهی مطالعهی دقیقترِ طرز کار این دادگاه تأخیر نشان داد. تنها دو سال بعد پس از آنکه این معاهده توسط ۶۰ کشور تصویب شده و کار خود را شروع کرده بود جورج بوش رئیس جمهور آمریکا به سازمان ملل اطلاع داد که آمریکا مطلقاً در نظر ندارد که این قرارداد را برای بررسی و تصویب به سنای آمریکا تسلیم کند.
- پروتُکُل کیوتو، ۱۹۹۷
هرچند که ایالات متحده این پروتکل را در ابتدا به امضا رسانده بود اما هیچگاه قصد اجرای آنرا نداشت و در میان کشورهای کانادا و سودان جنوبی و آندورا خود را ملزم به اجرای مُفاد قرارداد ضد آلودگی جو و محدود کردن انتشار گاز کربنیک در فضا نمیداند.
- توافقنامهی محیط زیست، پاریس ۲۰۱۵،
قرارداد حفظ محیط زیست و جلوگیری از پخش گازهای آلوده کننده در هوا، در سال ۲۰۱۵ در پاریس به امضای ۱۹۵ کشور رسید و سال بعد اجرایی شد. ترامپ در ژوئن سال ۲۰۱۷ از این معاهده خارج شد هرچند که ملزم به اجرای آن تا سال ۲۰۲۰ بود.
شمار معاهدات بینالمللی که از سال ۱۹۴۹ تاکنون در انتظار بررسی و تصویب سنای آمریکا باقی ماندهاند تا امروز به ۴۵ تا میرسد. آمریکا مشخصاً از امضای قراردادهای مهم جهانی از جمله منع استفاده از مین، کنوانسیون ضد اِعمال شکنجه، و احترام به حقوق معلولین سر باز زده است. آمریکا خود را قدرتمندتر و منحصر بفرد تر از این میداند که به قوانین بینالمللی پایبند باشد و درست به همین دلیل است که این کشور به طور یکجانبه حتی از قراردادهایی نیز خارج میشود که بیاعتنایی به آن جان میلیاردها انسان و سرنوشت کُرهی زمین را به مخاطره میاندازد از جمله قرارداد Salt II بین آمریکا و روسیه شوروی، قرارداد بیطرفی کرهی ماه و پرهیز از استفادههای نظامی Moon Treaty، قرار داد منع استفاده از موشکهای اتمی بُرد متوسط، Intermediate-Range Nuclear Forces Treaty، و قرارداد کنترل تجارت اسلحه Arms Trade Treaty (ATT)، و قرارداد منع استفاده از بمبهای خوشهیی. گریز آمریکا از امضا و به تصویب رساندن معاهداتی که یا در خدمت صلح بوده و یا خطر جنگ و کشتار را کاهش میدهد بخوبی ثابت میکند که مشکل آمریکا با ایران نه بمب اتمی بلکه حفظ چنان موازنهی قدرتی است که در آن اسرائیل از مقام هژمون نظامی منطقه پایین نیامده و بعنوان چماقی بر سر کشورهای خاورمیانه عمل کند و با ایمنی کامل بتواند در منطقه به ایجاد بحران و جنگ و تکه پاره کردن کشورها دست بزند و از عواقب آن مصون بماند.
ل تدین نژاد
۲۵ آوریل ۲۰۲۵