یکی از محورهای اصلی این گفتگو، تحلیل ابعاد پنهان و آشکار کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی بود که ابتدا کنسل و سپس به ورزشگاه آزادی موکول شد [۱]. این رویداد، فارغ از جنبههای هنری، به سرعت به یک مسئله سیاسی و اجتماعی پیچیده تبدیل گشت و واکنشهای مختلفی را برانگیخت. دکتر مطهرنیا با نگاهی تحلیلی، این موضوع را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار میدهد.
منتقدین این کنسرت به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: گروهی که همایون شجریان را متهم به «بازی در زمین جمهوری اسلامی» میکنند [۱، ۲] و هدف حاکمیت را عادیسازی وضعیت در برابر حملات خارجی و مشروعیتزدایی داخلی میدانند [۲]. این گروه معتقدند که همایون شجریان دانسته یا ندانسته در پازل جمهوری اسلامی قرار گرفته و به نوعی به «خونشویی» وضعیت موجود میپردازد [۵]. دسته دوم، با نیمنگاهی به جایگاه و مواضع محمدرضا شجریان فقید در دهههای پایانی عمرش که «زاویه عمیقی با جمهوری اسلامی داشت»، معتقدند که همایون «چوب حراج به آبروی پدرش زده است» [۲]. البته عده قلیلی نیز امیدوار بودند که این کنسرت میتواند فرصتی برای راهاندازی «جنبش اعتراضی» باشد، اما این دیدگاه غالب نبود [۲].
دکتر مطهرنیا معتقد است که حاکمیت در تلاش برای برگزاری چنین رویدادی، اهداف چندگانهای را دنبال میکرده است که همگی حول محور «مدیریت بحران» میچرخند [۲].
- تخلیه هیجانی مردم: اولین هدف، «تخلیه هیجانی» هیجانات انباشته شده در جامعه است. در وضعیت کنونی، خشم و خشونت در میان مردم به حدی رسیده که «هر کسی با هر کسی میخواهد دعوا کند» [۳]. نظام میکوشد تا با فراهم آوردن فضایی برای تجمع جمعیتی در «فضای فرهنگی»، این انرژی اجتماعی انباشته شده را به «مسیر غیرسیاسی» هدایت کند و از تبدیل شدن آن به اعتراضات سیاسی و خشونت جلوگیری کند [۳]. این اقدام به منزله یک سوپاپ اطمینان برای جلوگیری از انفجار اجتماعی عمل میکند.
- بازسازی مشروعیت نرم: دومین هدف، «بازسازی مشروعیت نرم» حاکمیت است [۳]. با حضور چهرههای هنری و موسیقیایی که مردم ایران «موسیقی را امروز یک امر سیاسی تبدیل کردهاند»، نظام سعی دارد تصویری متفاوت از خود به نمایش بگذارد [۳]. این رویکرد یک «عقبنشینی» محسوب میشود؛ زیرا در دهه شصت حتی «نوارهای پدر همایون مرحوم شجریان بزرگ» نیز ممنوع بود و «میشکستند» [۳]. حال، همین حاکمیت از موسیقیهایی چون هایده و یا صدای آقای کریمی برای «ایران ای مرز پر گهر» در حضور رهبری استفاده میکند [۳]. این تغییر رویکرد نشاندهنده تلاش برای تطهیر وجهه و نمایش انعطافپذیری است.
- پوشاندن بحرانها و فرابحرانها: سومین هدف، «پوشاندن بحرانها» و «فرابحرانها» است [۴]. دکتر مطهرنیا تأکید میکند که ایران اکنون در «وضعیت فرابحرانها» قرار دارد؛ بحرانهایی که در صورت عدم حل، میتوانند به «فاجعه» تبدیل شوند [۴]. در چنین شرایطی، برگزاری یک کنسرت بزرگ در میدان آزادی میتواند به جامعه القا کند که «هیچ خبری نیست» و توجه عمومی را از مسائل عمیقتر منحرف سازد [۴].
- مدیریت نمادین بحران و میدان نمادین: چهارمین هدف، «ایجاد مدیریت نمادین بحران یا مدیریت میدان نمادین» است [۴]. «میدان آزادی»، که در حافظه تاریخی ملت ایران با نام «شهیاد» و همچنین به عنوان کانون «جشنهای پیروزی انقلاب اسلامی» شناخته میشود، دارای «بار سیاسی تاریخی» است [۴]. حاکمیت تلاش میکند تا با حضور هنرمندان، این میدان را «از مکانی برای اعتراض به مکانی برای سرگرمی تبدیل کند» [۴]. این اقدام استراتژیک، یک تلاش برای تغییر کاربری و معنای نمادین یک فضای مهم عمومی است.
دکتر مطهرنیا درباره انتقاداتی که به شخص همایون شجریان وارد میشود، موضعی مبتنی بر «احترام به هنرمند» و «پیچیدگی شرایط» میگیرد [۵]. او میگوید که «همایون شجریان یه هنرمند ایرانزمینه» و حتی اگر مخالف عملکرد او باشیم، باید «حیطه حرمت احترام او رو نگه میداریم» [۶]. وی با اشاره به «گسست درونی و فروریزشهای درونی کثرتگرا» در جامعه ایران، بر لزوم «اتحاد میان همه ایرانیان» تأکید میکند و هشدار میدهد که «اگر ما همه به جان هم بپریم هر کسی بخواهد عملکرد دیگری رو به صورت رادیکالیستی زیر سؤال ببره»، به تشتت بیشتر دامن زده میشود [۶]. دکتر مطهرنیا به این نکته اشاره میکند که هنرمندانی چون همایون شجریان تحت «بیشترین نظارت» قرار دارند و از نظر مالی نیز نیازمند فعالیت حرفهای خود هستند [۶، ۷]. او معتقد است که همایون باید «این رو با مردم مطرح میکرد» [۷].
در مورد اینکه آیا چنین کنسرتی میتواند به «استارت یک جنبش اعتراضی بزرگ» تبدیل شود، دکتر مطهرنیا معتقد است «هر چیزی امکان داره» [۸]. تاریخ ایران نشان داده که «گاهی همان مهار به جرقههای اعتراض تبدیل شده و زمینههای تغییر ناگهانی رو به وجود آورده» [۴]. او چهار سناریو را مطرح میکند: «جشن خاموشی، موج سرکوشی و سرکوب نرم، شورش سمفونیک و برخورد آهنگ و باترم» [۵]. این سناریوها نشاندهنده عدم قطعیت در واکنش مردمی و نحوه مدیریت حکومتی است [۵].
ایران در چهارراه ژئوپلیتیک: بحرانهای سهگانه و اتحادهای ناپایدار
وضعیت خارجی ایران نیز به همان اندازه داخلی، پیچیده و پرمخاطره است. دکتر مطهرنیا بر سه بحران محوری تأکید میکند:
- بحران جانشینی معطوف به بحران بقای نظام جمهوری اسلامی و گفتمان انقلابی [۱۱].
- بحران جایابی منطقهای که ممکن است منجر به «جایابهجایی مرزها» شود [۱۱].
- تلاقی تحولات درونی، منطقهای و بینالمللی که هر کاری را «مخاطرهبرانگیز» میکند [۲].
در صحنه بینالملل، دکتر مطهرنیا به «نمایشهای نمادین قدرت» توسط کشورهایی مانند چین اشاره میکند [۹]. او معتقد است که «چین به خوبی میداند» که اگر «ماجرای هارتلند نو و نوهاتلند» (خاورمیانه عربی و فلات ایران با مرکزیت ایران) حل نشود، نمیتواند به اهداف خود دست یابد [۱۰]. با این حال، او این نمایشهای قدرت را صرفاً «بازتاب فشارهایی» میداند که برای «تثبیت نظم نوین جهانی» از سوی آمریکاییها وارد شده است [۱۱].
دکتر مطهرنیا صراحتاً بیان میکند که «فاتحه ایران رو هم روسیه خونده و هم چین» [۱۱]. او بر این باور است که روسیه و چین «ایران را سپر تحرکات خودشون قرار میدن» و به ایران به عنوان «یک برگ برنده در جهت بازیهای استراتژیک، منطقهای و بینالمللی نگاه میکنن» [۲۲، ۲۳]. این کشورها در عمل، کمک تسلیحاتی جدی به ایران در ماجرای اوکراین نکردند و وارد بازی نشدند، اما «ایران شد و مطرح کردن» [۱۰]. این موضعگیری نشان میدهد که ایران به جای یک شریک استراتژیک واقعی، صرفاً به عنوان یک ابزار در دست قدرتهای بزرگ برای گرفتن امتیاز از یکدیگر عمل میکند [۱۱].
در پیوند با برنامه هستهای ایران، دکتر مطهرنیا به گزارشهای رافائل گروسی، رئیس آژانس بینالمللی انرژی اتمی، و نگرانی جامعه جهانی اشاره میکند که میتواند «زمینه ایجاد یک حمله مجدد» از سوی اسرائیل را فراهم کند [۱۲]. او معتقد است که سخن گفتن از بمب اتمی توسط جریان انقلابی، نه تنها بقای نظام را تضمین نمیکند، بلکه «شدت حملات» را «سریعتر» خواهد کرد و «زمینهسازی» برای حملات خارجی است [۲۰].
موضوع سفر «مشاوران شاهزاده رضا پهلوی» به اسرائیل نیز در این گفتگو مطرح شد [۱۲]. دکتر مطهرنیا تحلیل میکند که «آمریکا و اسرائیل تجزیه ایران رو نمیخوان»؛ نه به این دلیل که «دلشون به حال ما بسوزد»، بلکه به نفع آنها نیست [۱۳]. آنها «چشمانداز درازمدت» را میبینند و میدانند که «نزدیکی ایرانیان با قوم یهود وجود داشته» [۱۳]. از نظر او، «نزدیکی ایران با اسرائیل بدون کنترل آینده دولت ایران یکم اعوجاج ایجاد میکنه حتی در وجود آمریکاییها» و «باعث ترسشون میشه» [۱۳]. این نزدیکی از یک جهت میتواند «یک امتیاز باشد»، اما باید دید که «در چه بستری داره ایجاد میشه» و «چشمانداز آیندهاش» چگونه خواهد بود [۱۴]. این روند در چارچوب «جایگزینی نظم نوین جهانی» باید دیده شود [۱۴].
مردم و بحرانهای درونی: از مطلقانگاری تا مطالبه تضمین
در چنین شرایطی، این پرسش مطرح میشود که «مردم ایران در یه همچین وضعیتی چه کاری از دستشون برمیاد؟» [۱۵]. دکتر مطهرنیا با اشاره به اینکه «مردم ایران مردمی شدهاند در طول تاریخ مسمومیت فکری رو پذیرفتن که مطلق انگارند سپید و سیاه میبینن»، مهمترین چالش را در این «مطلقانگاری» میداند [۱۵]. او تأکید میکند که «تا از سپید و سیاهی تا دست برندارید نمیتونید تعامل بکنید همواره تقابل میکنید» [۱۵]. وی همچنین به «افول اخلاقی» در جامعه اشاره کرده که «مردم اخلاقمدارترین مردمان جهان نام گرفته بودن دروغ میگن تهمت میزنن غیبت میکنن ریاکاری میکنیم قضاوت میکنیم» [۱۵].
این تحلیلگر سیاسی، مردم را دعوت به «بازیابی جایگاه خودمون» و «اتحاد میان همه ایرانیان» میکند تا «زمینه تغییر تحولات خوبی رو برای آینده فراهم کنید» [۱]. او معتقد است که این وضعیت به «تئوری بومرنگ» میماند که «پرت میکنی میخوره تو سر خودت» و امروز که «یکی رو زدی فردا خودت زده میشی» [۱۶].
یکی از نکات مهمی که دکتر مطهرنیا به آن اشاره میکند، «سوءبرداشت حاکمیت» از عدم حضور مردم در خیابانها به هنگام تهدیدات خارجی است [۱۸]. او به فراخوان ترامپ برای تخلیه تهران در دوران جنگ ۱۲ روزه و خارج شدن بسیاری از مردم اشاره میکند، اما با کمال حیرت میگوید که جمهوری اسلامی «از به خیابان نیومدن مردم داره یه همچین برداشتی میکنه؟ یعنی مشروعیت صد درصدی خودش رو برداشت میکنه؟» [۱۸]. دکتر مطهرنیا این برداشت را «بسیار دردآور» میداند و معتقد است که در وضعیت جنگی، «هر کی بیاد تو میدان فوراً شی فرمان نتانیاهوسوست طرف معترضه» و «خائن محسوب نخواهد شد» [۱۸]. این وضعیت را او «جنگ آیینی» مینامد که حاکمیت در آن به دنبال «مرجع و پیوند» خود در «سکوت مردم» است [۱۸].
مردم ایران «در این چند سال چقدر هزینه دادن؟» و «با این رنج بیپایانی که کشیده» دیگر «تضمینی وجود نداره که دوباره اون تکرار نشه» [۱۷]. از دیدگاه دکتر مطهرنیا، مردم به دنبال «یک چیزیان که بتونن بر اساس اون احساس این بکنن که اگر هزینه بدن هزینههاشون بر باد فنا نرفت» [۱۷]. او بر این باور است که «منطق تاریخی و فکری ایرانیان تمایل به قدرت متمرکز شخصی داره» و «جمهوری در ایران هیچگاه نبوده» [۱۷]. به همین دلیل، در صورت بروز تغییرات، باید «تضمین عملیاتی و عینی در رفتارها و کنشها» به مردم داده شود [۱۷].
در مورد «کاتالیزور خیزش مردمی»، دکتر مطهرنیا معتقد است که این یک پدیده «هیبریدی» و «چند ساحتی» است [۲۱]. «جنگ بیرونی زمانی رخ میخید که ضعف درونی خودش رو مبرهن میکنه، آشکار میکنه» [۲۱]. بحرانهای داخلی مانند «تابستان داغ» که منجر به «تعطیلی بسیاری از تولیدیهای ما شد» و «شهرهای ما روزی ۴ تا ۸ ساعت برق و آب ندارن»، ضعف درونی را تشدید میکنند [۲۱]. این فشارهای بیرونی و داخلی در هم اثر میگذارند و «فلج اقتصادی» را به دنبال دارند [۲۱]. در نهایت، «آن لحظهای که طبقه الیگارش جامعه با تضاد درونی روبهرو بشه و طبقه متوسط بالایی که پشت اولیگارشها خوابیدن نتونن کار بکنن بریزن تو طبقه متوسط پایین اونوقت اون لحظهای که گفتم میتونه زودتر فراهم باشه» [۲۱].
پدیده بابک زنجانی: نمادی از فلج اقتصادی و فساد سیستمی
پدیده بابک زنجانی، نمادی آشکار از «فلج اقتصادی» و «فساد سیستمی» در ایران است. دکتر مطهرنیا بابک زنجانی را «یک پدیده برساخته بافت متن ناموزون سیاست و اقتصاد و فرهنگ و ارزشها در جامعه ایران» میداند [۲۳]. در سیستمی که «هیچ چیز در جای خودش نیست»، «عاملیتهای اقتصادی» نقش خود را ایفا نمیکنند و «سیاستگذاری در عرصه سیاستورزی» درست نیست، افرادی مانند بابک زنجانی «برش پیدا میکنن» [۲۳].
بابک زنجانی که پس از مدت نامعلومی از زندان آزاد شده، اکنون خود را در قامت «ایلان ماسک ایرانی» معرفی میکند [۲۳]. او ادعا میکند که میتواند «قضیه ارز رو درست بکنیم» و «قیمت طلا رو درست بکنیم» و حتی «رئیس بانک مرکزی رو تهدید میکنه» [۲۳]. این در حالی است که مردم او را «به چشم یک مفسد بزرگ اقتصادی» میبینند [۲۳].
پرسش اساسی این است که «این آدم با کدوم پولا داره کار میکنه؟ پول خودشه یا پولهای اختلاص شده رو داره باهاش مانور میده؟» [۲۴]. دکتر مطهرنیا بر لزوم «شفافیت» در مورد پرونده بابک زنجانی تأکید میکند [۲۵]. او میگوید که اگر این افراد «خلاقیتهای ذهنی و کاربردی در عرصه اقتصاد» دارند، باید بتوانند در «چارچوب یک ساختار سالم» برای مملکت خود کار کنند و «ایلان ماسک بشن زاکربرگ بشن» [۲۴]. اما این مسیر باید «برای مردم مهم» باشد و با «پول خودش» نه «پولهای اختلاص شده» [۲۵]. استفاده از «امثال بابک زنجانیها برای دور زدن تحریمها» خطرات و ریسکهای خاص خود را به دنبال دارد [۲۵].
نتیجهگیری: ضرورت بازنگری و اتحاد ملی
تحلیل دکتر مطهرنیا تصویری جامع و هشداردهنده از وضعیت ایران ارائه میدهد. کشور در معرض بحرانهای سهگانهای قرار دارد که در هم تنیده شدهاند: بحران بقای نظام و جانشینی در داخل، بحران جایابی در منطقه، و قرار گرفتن در جایگاه «سپر» برای قدرتهای بزرگ در عرصه بینالملل [۱۱، ۲۲]. در چنین فضایی، رویدادی مانند کنسرت شجریان، به جای پرداختن به ریشههای مشکلات، صرفاً به «مدیریت نمادین بحران» میپردازد و هدفش «تخلیه هیجانی»، «بازسازی مشروعیت نرم» و «پوشاندن فرابحرانها» است [۳، ۴].
دکتر مطهرنیا برای برونرفت از این وضعیت، بر «نقش مردم» و «اتحاد ملی» تأکید میکند [۱]. او از مردم میخواهد که از «مطلقانگاری» دست بردارند و از تخریب یکدیگر پرهیز کنند، زیرا این امر به تشتت و ضعف بیشتر منجر میشود [۱۵، ۱۶]. از سوی دیگر، او از حاکمیت میخواهد که با «شفافیت»، «تضمینهای عملیاتی و عینی» به مردم بدهد که «اگر هزینه بدن هزینههاشون بر باد فنا نرفت» [۱۷]. سوءتفسیر از عدم اعتراض مردم در شرایط جنگی به عنوان «مشروعیت صد درصدی»، یک «خطای استراتژیک» و «جنگ آیینی» است که تنها شکاف بین مردم و حاکمیت را عمیقتر میکند [۱۸].
در نهایت، دکتر مطهرنیا بر این باور است که ایران نیازمند یک بازنگری اساسی در راهبردهای داخلی و خارجی خود است. نه اتحاد با شرق به معنای واقعی کلمه است و نه تکیه بر «پدیدههای برساخته» مانند بابک زنجانی میتواند راهحلی برای فلج اقتصادی و دور زدن تحریمها باشد [۲۳، ۲۵]. آنچه ایران نیاز دارد، «بهرهمندی از مزایای موجود در جهت نشاندن توانمندی خود به نفع جامعه ملی» است [۲۵] که مستلزم یک ساختار سالم، شفافیت، و استفاده صحیح از استعدادهای داخلی در چارچوب قانون و منافع ملی است [۲۴، ۲۵].
این سرزمین «به شماها میباله» و باید با کمترین هزینه و اتلاف انرژی، از این دوره حساس عبور کند [۲۶]. امید است که با درک عمیقتر این بحرانها و اتخاذ رویکردی عقلانی و متحد، «ایران عزیزمون پاینده باشد» [۲۶].