مقدمه مترجم: امروز ۸ ماه مه، هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی و پایان جنگ جهانی دوم در اروپاست. سالهای متمادی، برای آلمانیها چگونگی توصیف این روز مایه سردرگمی، سوال و مناقشه بود. به مناسبت چهلمینسالگرد این رخداد در سال ۱۹۸۵، رئیس جمهور وقت آلمان، ریچارد فون وایتسکر که پدر دیپلماتش ارنست فون وایتسکر از سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۳ دبیر کل (Staatssekretär) وزارت امور خارجه آلمان بود و به رغم نظر منفی درباره نازیها، عملا در نسلکشی یهودیان اروپا سهیم بود، در سخنرانی خود این روز را «روز رهایی» مردم آلمان نامید.
نوشته زیر از نشریه «دی ولت» به یک بررسی اجمالی درباره تحول در نحوه مواجهه با این روز در آلمان پرداخته است. نویسنده نشان میدهد که چگونگی تفسیر از پدیدههایی مشابه این رخداد و نتیجه گرفته شده، به فاکتورهای متفاوتی از جمله نسلهای درگیر، صفبندیهای سیاسی و اجتماعی درون کشور، اوضاع ژئوپلیتیک مستقر در دنیا و آگاهی هرچه بیشتر به ابعاد متفاوت پدیده و پیوندهای درونی آن مربوط است و با تغییر چنین فاکتورهایی، نتیجهگیری نیز خواه ناخواه تحول مییابد. به سخن دیگر، یک داوری تاریخی برای همیشه وجود ندارد و متناسب با دادههای بیشتر، تغییرات نسلی و تحول زمانه، داوریها میتوانند تغییر کنند. چیزی که در مورد تاریخ گذشته ما ایرانیان نیز صادق است.
هشتم ماه مه ۱۹۴۵ در گذر زمان
ده سال پیش از سخنرانی مشهور ریچارد فون وایتسکر در سال ۱۹۸۵، رئیسجمهور آلمان والتر شیل و صدراعظم هلموت اشمیت پایان جنگ را بهعنوان «رهایی» مردم آلمان (غربی) توصیف کرده بودند. نحوه برخورد با این تاریخ در طول زمان بارها دستخوش تغییر شده است.
تواضع، ویژگی ذاتی مقام ریاستجمهوری در آلمان فدرال است؛ بهویژه در قبال پیشینیان خود: هیچ رئیسجمهوری در جمهوری فدرال آلمان یکی از اسلاف خود را بهصراحت مورد انتقاد قرار نمیدهد یا شدیداً با او مخالفت نمیورزد. اما این خویشتنداری خردمندانه و لازم از منظر سیاست دولتی، چیزی را در این واقعیت تغییر نمیدهد که قضاوتهای ارزشی میتوانند در گذر دههها دگرگون شوند. نمونه بسیار برجسته از این موضوع، نحوهی مواجهه با هشتم ماه مه، روز نمادین پایان جنگ در اروپا در سال ۱۹۴۵، است.
تئودور هویس، رئیسجمهور لیبرال و یکی از بنیانگذاران جمهوری فدرال آلمان، این تاریخ را در آخرین مناظره شورای پارلمانی، درست چهار سال پس از ۸ مه ۱۹۴۵، «تراژیک ترین و سوال برانگیزترین پارادوکس تاریخ برای هر یک از ما» نامید و توضیح داد: «زیرا ما رهایی یافته و در عین حال نابود شده بودیم.»
وقتی او این سخنان را بر زبان آورد، تقریباً یک نفر از هر شش شهروند جمهوری فدرال نوپا، کموبیش مدتی در ورماخت (ارتش آلمان نازی) خدمت کرده بود. حدود نه میلیون از مردان آلمان غربی بخشی از ماشین جنگی هیتلر بودند و بستگانشان تقریباً بدون استثنا سالهای جنگ، بمبارانها و نبردهای داخل خاک آلمان بهویژه در بهار ۱۹۴۵ را تجربه کرده بودند. احتمالاً بیشتر آلمانیهایی که از آن دوران جان سالم به در برده بودند، بهطور ذهنی خود را قربانی میدانستند. انتخاب واژگان هویس هم دقیقاً به این احساس اشاره داشت: «رهایی یافته و نابود شده».
هرچند روسای جمهوری پس از او، هاینریش لوبکه (که در دوران جنگ بهعنوان مدیر ساختوساز پروژههای مهم جنگی فعالیت میکرد) و گوستاو هاینهمان (که بین سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵ بهعنوان مشاور حقوقی یک کارخانه فولاد در شهر اسن مشغول بود)، گهگاهی در مورد پایان جنگ جهانی دوم اظهارنظر میکردند، اما هرگز مستقیماً در روز هشتم مه یا حتی نزدیک به آن تاریخ، سخنی به میان نیاوردند.
برای نخستینبار در تاریخ هشتم مه ۱۹۷۰، یعنی دقیقاً در بیستوپنجمین سالگرد، بیانیهای رسمی از سوی دولت فدرال درباره تسلیم آلمان منتشر شد. با این حال، این بیانیه به شکلی کاملاً غیررسمی و بی تجمل، بهعنوان بند بیستم از یک نشست عادی پارلمانی مطرح شد. ویلی برانت، صدراعظم وقت، که در سال ۱۹۳۳ ناچار به ترک آلمان شده و تنها در سال ۱۹۴۵ بازگشته بود، آشکارا تلاش میکرد از عباراتی استفاده کند که بتوانند اجماع سیاسی ایجاد کنند.
در مورد اهمیت کلی هشتم مه، ویلی برانت گفت: «آنچه در آن روزها، بیست و پنج سال پیش، برای آلمانیهای بیشماری بهعنوان رنجی شخصی و ملی احساس میشد، برای دیگر ملتها رهایی از سلطه بیگانه، ترور و ترس بود.» اما اینکه آلمانیها نیز آزاد شده باشند، از زبان او جاری نشد – چرا که بیش از نیمی از شهروندان آلمان فدرال، حکومت نازی و جنگ را بهعنوان بزرگسال یا نوجوان تجربه کرده بودند.
پس از برانت، نماینده ۵۰ ساله حزب دموکرات مسیحی (CDU) در بوندستاگ، به نام ریچارد فون وایتسکر از سوی اپوزیسیون سخن گفت – او از اولین تا آخرین روز جنگ در ورماخت خدمت کرده بود. او تأکید کرد که هشتم مه «برای ما یک روز جشن نیست». از یک سو، «گمراهیها و جنایات شریرانه ناسیونال سوسیالیسم، که خودمان نتوانسته بودیم بر آنها غلبه کنیم»، پایان یافته بود؛ در این گفته، نوعی «رهایی» نهفته بود. اما از سوی دیگر، وایتسکر با نگاهی به آلمان شرقی (DDR) افزود: «اما یک سلطه اجباریِ جدید در سرزمین آلمان راه یافت.»
پنج سال بعد، والتر شل که در آن زمان رئیسجمهور وقت آلمان بود، تصمیم گرفت نشانهای نمادین بگذارد. او که در سال ۱۹۱۹ متولد شده بود و حدود سهچهارم سال از وایتسکر بزرگتر بود، به عنوان یک لیبرال، شخصاً برای یک مراسم بزرگداشت دعوتنامه فرستاد. با این حال، نه در بوندستاگ و نه در خود روز هشتم مه ۱۹۷۵ – بلکه دو روز پیش از آن در کلیسای دانشگاه بن و در حضور جمعیتی نسبتاً کوچک سخنرانی کرد. با وجود آنکه شل سخنرانی ماهری بود، سخنرانیاش تأثیر چشمگیری در حافظه جمعی جامعه باقی نگذاشت.
با این حال، وقتی دوباره این سخنان خوانده میشود، برخی جملات جلب توجه میکنند: والتر شل گفته بود «مسلماً، در ۸ مه ۱۹۴۵ رژیم ناسیونال سوسیالیستی برای همیشه فروپاشید. ما از یوغی وحشتناک رهایی یافتیم – از جنگ، قتل، بردگی و بربریت». اینجا مفهوم «رهایی» مطرح شده بود. اما رئیسجمهور بلافاصله اضافه کرده بود: «اما ما فراموش نمیکنیم که این رهایی از بیرون آمد، اینکه ما آلمانیها قادر نبودیم خودمان این یوغ را از دوش بیفکنیم.» در این دیدگاه، شل کاملاً با وایتسکر همنظر بود.
فاصله او با هلموت اشمیت نیز چندان زیاد نبود. صدراعظم آلمان که چند ماهی از شل و وایتسکر مسنتر بود، اما همچون آنان در جنگ جهانی یک افسر ردهپایین محسوب میشد، در آغاز نشست کابینه در ۷ مه ۱۹۷۵ و در حضور مطبوعات، بیانیهای نسبتاً کوتاه صادر کرد. او صراحتاً، و به شکلی عجیب غیرشخصی، گفت: «هشتم مه ۱۹۴۵ ما را از حاکمیت خشونتبار ناسیونال سوسیالیستی رهایی بخشید.» به همین دلیل، سیامین سالگرد آن، «فرصتی برای بازنگری انتقادی از خود» است. و همزمان، این فرصتی بود برای سوگواری برای کشتهشدگان «در اردوگاههای کار اجباری، در میدانهای نبرد و در روستاها و شهرهای بمباران شده». اشمیت ادامه داد: اکثریت بزرگی از آلمانیهای کنونی پس از سال ۱۹۳۳ به دنیا آمدهاند: «آنها به هیچ وجه نمیتوانند گناهی بر دوش داشته باشند.» مانند سخنرانی شل در روز پیش، این سخنان اشمیت نیز به سرعت به فراموشی سپرده شدند.
همین اتفاق برای جملهای افتاد که هلموت کوهل، جانشین اشمیت، در ۲۱ آوریل ۱۹۸۵ به مناسبت چهلمین سالگرد آزادی اردوگاه کار اجباری برگن-بلزن بیان کرد: «سقوط دیکتاتوری نازیها در ۸ مه ۱۹۴۵ برای آلمانیها روز رهایی شد. اما همانطور که به سرعت مشخص شد، این روز برای همه نویدبخش آزادی تازهای نبود.» (مترجم:منظور مردم آلمان شرقی است) این یک بیان واقعگرایانه بود که در اصل انتقادی بر آن وارد نبود.
با این حال، در این میان فضای ذهنی جامعه تغییر کرده بود. تاریخ (و تاریخ معاصر) به موضوعی برای رویاروییهای اساسی سیاسی میان چپهای به ظاهر پیشرو و محافظهکاران به ظاهر واپسگرا تبدیل شده بود. در این فضای قطبی شده، تاریخ نگارانی برجسته مانند آندریاس هیلگروبر و ارنست نولته مفهوم «رهایی» برای پایان جنگ را رد کردند.
به مناسبت بازدید رئیسجمهور آمریکا، رونالد ریگان، از قبرستان سربازان در بیتبورگ در ۵ مه ۱۹۸۵، نویسنده گونتر گراس بهویژه با انتقادهای خود جنجال زیادی به پا کرد. او با صدایی بلند انتقاد کرد که در این مراسم به سربازان اساس نیز احترام گذاشته میشود. اما او فراموش کرد به مخاطبان خود بگوید که خود او نیز در سالهای ۱۹۴۴ و ۱۹۴۵ به Waffen-SS (اساسهای مسلح) تعلق داشت. این موضوع در سال ۲۰۰۶ فاش شد.
در این جو پرتنش، رئیسجمهور وقت ریچارد فون وایتسکر سخنرانی معروف خود را ایراد کرد. هسته مرکزی آن چنین بود: «۸ مه روز آزادی بود. این روز همه ما را از سیستم انسان ستیزانه حکومت نازی آزاد کرد.» این همان چیزی بود که قبلاً توسط والتر شل، هلموت اشمیت و هلموت کوهل گفته شده بود. اما این بار این جمله تاثیر زیادی گذاشت.
در تلاش برای تمایز از گفتمان غالب چپ، نمایندگان محافظهکار از حزب CDU و CSU از ریچارد فون وایتسکر فاصله گرفتند، از جمله چهرههایی چون آلفرد درگر و فرانتس یوزف اشتراوس. ۴۰ سال پس از پایان جنگ، این موضوع حساسیتی پیدا کرد که مشابه دوران پس از جنگ بود، زمانی که تئودور هویس همزمان از «نجات» و «ویرانی» صحبت کرده بود.
از آنجاییکه نسلی که در جنگ شرکت کرده بود از زندگی عمومی کنار رفته بود یا در آستانه آن قرار داشت، این انتقادات بیاثر شدند. سخنرانی وایتسکر به معیاری برای برخورد جدی با گذشته تبدیل شد – اگرچه همانطور که تاریخ نگار دانشگاه ورتزبورگ، پیتر هورِس، به درستی اشاره میکند، این سخنرانی «عمدتا بسیار مبهم، از نظر منطقی نادرست، دعوت کننده و عاطفی» و «با استعارههای معوج» ایراد شده بود. با این حال، همین سخنرانی بود که اندیشه دیدن ۸ مه به عنوان روز رهایی را تثبیت کرد. این امر به ویژه پس از فروپاشی دیکتاتوری حزب واحد سوسیالیستی آلمان (SED) در سالهای ۱۹۸۹/۹۰ و پایان یافتن تفسیر این تاریخ به عنوان یک روز تعطیل «ضد فاشیستی»، تقویت شد.
در شصتمین سالگرد پایان جنگ در سال ۲۰۰۵، رئیسجمهور وقت هورست کوهلر توانست قطببندی های موجود را کنار بگذارد و موضوع یادبود را برای آینده باز کند: «ما دوازده سال دیکتاتوری نازی و بدبختیهایی که آلمانیها به جهان تحمیل کردند را فراموش نخواهیم کرد، بلکه برعکس: به لطف فاصله زمانی، بسیاری از جزئیات را واضحتر مشاهده میکنیم و بسیاری از پیوندهای درونی بیعدالتی آن دوران را بهتر درک میکنیم.»
با این حال، این تحول جنبهای منفی نیز داشت: رنجهای آلمانیها در جنگ جهانی دوم، چه برای سربازان و چه برای غیرنظامیان، به تدریج از یاد رفت. این مسأله را هم تئودور هویس، هم والتر شل، هم هلموت اشمید و هم ویلی برانت در سخنرانیهای خود به گونهای متفاوت ذکر کرده بودند. سونکه نیتزل، تاریخنگار نظامی از شهر پوتسدام، میگوید: «اگر ما خواهان یک برخورد صادقانه هستیم، باید شیوههایی پیدا کنیم که به طوری مسئولانه به یاد آلمانیهایی نیز که در جنگ بمباران یا در هنگام فرار و آوارگی جان باختند، بپردازیم. به ویژه باید به یاد آوریم، آنهایی که به عنوان سربازان ورماخت جان باختند – این هم بخشی از تاریخ ماست.»
بدین ترتیب، پایان جنگ در سال ۱۹۴۵، با وجود آنکه تفسیر آن بهعنوان «رهایی» پس از چندین نسل بهطور گسترده پذیرفته شده، اما همچنان یک چالش باقی میماند. پیتر هورِس این دوگانگی را به خوبی توصیف میکند، وقتی میگوید: «هشتم مه نشانگر رهایی نهایی از ناسیونال سوسیالیسم است که از بیرون آمد. اما این روز را تنها زمانی میتوان به شکلی کلی نگرانه و بدون در نظر گرفتن پیچیدگیهای تاریخی جشن گرفت که به مانند گرهارد شرودر، تینو کروپالا، اگون کرنتس و کلاوس ارنست (*) در هشتم مه ۲۰۲۳ در سفارت روسیه، چشم بر تبعیدها، تجاوزها، قتلها و حکومتهای استبدادی پس از آن جنگ جهانی دوم در اروپای شرقی و آلمان شرقی ببندیم، و علاوه بر آن از جنگ تهاجمی جاری روسیه علیه اوکراین نیز صرفنظر کنیم.»
————————————
توضیحات:
سون فلیکس کلرهوف(نویسنده مقاله)، سردبیر ارشد بخش تاریخ روزنامه “دیولت” است. او هنوز ۸ مه ۱۹۸۵ و گفتوگویی را که در آن روز با پدرش درباره سخنرانی ریچارد فون وایتسکر داشت، بهخاطر دارد. بخشهایی از این خاطرات از تلویزیون پخش شد.
* گرهارد شرودر صدر اعظم سابق آلمان، تینو کروپالا یکی از دو رئیس کنونی حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD)، اگون کرنتس آخرین دبیرکل حزب واحد سوسیالیستی آلمان شرقی و کلاوس ارنست یکی از رهبران سابق حزب چپ آلمان که همراه با جمعی از این حزب انشعاب کرد و سازمان چپ ناسیونالیست-پوپولیستی «اتحادیه سارا واگن کنشت» را تأسیس کرد.
سون فلیکس کلرهوف
مترجم: جمشید خونجوش