رضا شاه در آستانه خروجش از ایران میراثی بجای گذاشت که از تناقضات شایان توجهی برخوردار بود. در دوران زمامداری وی از یک سو در راه مدرنسازی و دولتسازی کشور گامهای مهمی برداشته شد و نهادهای تمدنی بسیاری بنا گردید که یکی از هدفهای اصلی اصلاحطلبان و تجددخواهان دوره قاجار و بسیاری از کنشگران دوران مشروطیت را تشکیل میداد. از سوی دیگر تحول در کشور از راه سرکوب به پیش رفت که منجر به بازگشت استبداد سلطنتی گردید و دستآوردهای آزادیخواهانه انقلاب مشروطیت را پایمال ساخت.
اما یکی از نتایج مهم مدرنسازی در این دوره دینزدایی از سپهر همگانی و نهادهای دولتی بود که به عنوان تحولی ژرف در جامعه ایران به شمار میآید. تجددگرایی و دولتسازی رضا شاه با توجه به ویژگیهای ساختاری و فرهنگی کشور به گونهای از جدایی دین از دولت انجامید که با وجود کاهش نفوذ شایانتوجه روحانیت، از اهداف دمکراتیک سکولاریسم فاصله گرفت که آن را میتوان سکولاریسم رضا شاهی نامید. در این نوشته ابتدا به شرایط و عواملی خواهم پرداخت که تحولات مدرن کشور را امکانپذیر ساخت.
۱- تجددگرایی
در پایان جنگ جهانی اول دوران تجددگرایی در بسیاری از کشورها آغاز و یا به تحقق رسید که به دگرگونیهای ساختاری گستردهای منجر گردید. در این مورد میتوان از جمله به اجرای طرحهای تجددگرایی، دولتسازی، استقرار دولتهای پارلمانی و یا انقلابهای اجتماعی اشاره کرد که در اتیوپی، تایلند، افغانستان، چین کومینگ تانک، ترکیه و روسیه به تحقق رسید. در این میان تحولات تجددگرایی در کشورهای همسایه بر رویدادهای کشورمان بیشترین تاثیر را بر جای گذاشت.
– دولت شوراها در روسیه تزاری قدرت را بدست گرفت و کلیه قراردادهای استعماری پیشین با ایران لغو گردید. در پی آن میدان برای تاخت و تاز استعمار انگلیس در کل کشور بازتر شد اما خطر بلشویزم خواب آسوده را از چشمان این دولت ربود و مصلحت براین دیده شد که برخلاف گذشته با تشکیل دولت مرکزی مقتدر در ایران کنار آید، هرج و مرج و نظام ایلی پایان پذیرد و راه اصلاحات و نوسازی کشور گشوده گردد.
– امپراتوری عثمانی پس از ۶۰۰ سال از هم پاشید و کشور ترکیه زاده شد. مصطفی کمال پاشا که در سازماندهی مقاومت در برابر دول خارجی به قهرمان ملی بدل شده بود توانست جمهوری ترکیه را در سال ۱۳۰۲ ش برپایه قانون اساسی سکولار پایه گذاری کند و برای جبران عقب ماندگی این کشور نسبت به همسایگان اروپاییش اصلاحات ریشهای گسترده را به انجام رساند. وی که اتاتورک لقب گرفت تا حدودی به الگویی برای نوسازی ایران تبدیل شد.
– در سال ۱۲۹۸ (ش) امانالله خان در پی قتل پدرش در افغانستان به پادشاهی رسید و دوران گذر از استبداد به یک نظام مشروطه پادشاهی آغاز گردید. در ایندوره گامهای بلندی به سوی نوسازی کشور از جمله تصویب اولین قانون اساسی برداشته شد. یکی از ویژگیهای این دوره توجه به زندگی و حقوق و آزادیهای زنان بود که از جمله میتوان به تاسیس مدارس/ مکاتب برای دختران و انتشار مجله “ارشاد النسوان” اشاره کرد که “از سویی در جامعه سنتی آن روز افغانستان یکی از مظاهر مدرنیسم و اقتدار نیروهای تجددگرا به شمار میآمد و از سویی دیگر از نخستین نشریههای اختصاصی زنان بود که در منطقه منتشر میگردید.”[۱] وی حتی شماری از دختران را برای تحصیلات دانشگاهی به اروپا فرستاد. این تحولات نمیتوانست از چشم دولتمردان و تجدد خواهان ایرانی بدورماند.
جدا از دوران تجدد گرایی از جمله در کشورهای همسایه، عامل دوم که راه را برای اجرای طرحهای مدرنسازی و دولتسازی رضا شاه هموار نمود وجود نخبگان، کارگزان و نمایندگان تجدد خواهی بود که عمدتا تحصیلات عالیهشان را در کشورهای اروپایی به پایان رسانده بودند و به اصلاحات و مدرن سازی کشور باور داشتند. از جمله میتوان به دولتمردانی مانند “مشیروالدوله [که] در مدرسه نظام روسیه و سپس در مدرسه حقوق آنجا را تمام کرده بود. موتمن الملک [که] فارغ التحصیل پلی تکنیک پاریس و دانشکده حقوق فرانسه بود. مخبرالسلطنه [که] تحصیلات خود را در آلمان تمام کرده بود به زبان آلمانی تسلط کامل داشت. ناصرالملک [که] در فرانسه رشته حسابداری و در انگلستان در دانشگاه اکسفورد رشته علوم سیاسی فارغالتحصیل شده بود و بقیه هم به همچنین.”[۲] اشاره کرد. در این میان نقش محمدعلیَ فروغی در دولتهای رضا شاهی در اجرای اصلاحات و نوسازی فرهنگ و گسترش تجدد در کشور برجسته بود که به دو زبان انگلیسی و فرانسه تسلط داشت و کتابهای ارزندهای را نیز به فارسی ترجمه کرد. وی کسی بود که رضا شاه را به رفتن به ترکیه و ملاقات با اتاتورک تشویق کرد. از وی از جمله به عنوان پایهگذار لیبرالیسم در ایران یاد شده است. از ۵۰ نفری که کابینههای رضا شاه را پر میکردند ۲۶ نفر در خارج کشور و ۱۴ نفر در دارالفنون درس خوانده بودند. وزرای دولتهای رضا شاه همگی به یکی از زبانهای مهم خارجی صحبت میکردند.[۳]
عامل سوم را میتوان همراهی برخی از روحانیون پرقدرت با تجدد گرایی رضا شاه بر شمرد که مراحل گوناگونی را پشت سر گذاشت. دکتر سید رضا نیازمند[۴] این رابطه را به سه مقطع زمانی تقسیم کرده است:
مرحله اول همراهی روحانیت بلندپایه با اقدامات تجددخواهانه رضا شاه بود که تا سال ۱۳۰۷ شمسی ادامه یافت. ویژگی این مرحله در این بود که شیخ عبدالکریم حائری “تجددخواه “[۵] ریاست حوزه علمیه قم را در دست گرفت و با اصلاحاتی که انجام داد و نهادهای تازهای که در این حوزه احداث کرد رتبه دینی این نهاد از عتبات پیشی گرفت و به مرکز تربیت مجتهد درآمد. اصلاحات وی مورد حمایت رضا شاه نیز واقع شد.
به باور دکتر نیازمند رابطه رضا شاه با روحانیت از جمله حائری دوجانبه بود. روحانیت بلند پایه تا آنجا که امکان داشت با طرحهای مدرن سازی همراهی نشان میداد و این پادشاه نیز نگرانیهای روحانیت را در اصلاحاتش در نظر میگرفت. از جمله میتوان به تغییر تقویم رسمی از قمری به شمسی در سال ۱۳۰۴ اشاره کرد که با توجه به مبدا دینی آن با مخالفت روحانیت روبرو نشد. البته این تغییر دوسال پیش از آن در افغانستان انجام شده بود. ممنوع کردن زنجیر و قمهزنی در مراسم دینی از دیگر تحولات ایندوره بود که با فتوای مجتهدین عملی شد. تعطیلی خزینه در حمامهای عمومی که برای انجام غسل مورد استفاده قرار میگرفت و به مرکز انتقال بیماریهای کچلی، سالک و تراخم تبدیل شده بود نیز با موافقت روحانیون دوش حمام جای آن را گرفت.
در مورد پیروی رضا شاه از مجتهدین بلند پایه میتوان به بازدید رضا شاه از قم اشاره کرد که مجتهدین سرشناس نائینی، اصفهانی و طباطبایی قمی در دیدار با وی با استقرار جمهوریت مخالفت کردند و رضا شاه به خواست آنان گردن نهاد و در فروردین سال ۱۳۰۳ طی اعلامیهای خود را حافظ “عظمت اسلام و استقلال ایران و رعایت کامل مصالح مملکت و ملت “[۶] نامید و طرح جمهوریت را خاتمه یافته اعلام کرد. افزون براین رضا شاه و اطرافیان وی خود را مؤمن و اسلامپناه جلوه میدادند و در دستههای عزاداری شرکت میکردند. رضا شاه در دسته عزاداری در حالی که سر خود را برهنه میکرد و کاه روی سر میریخت در جلوی جمعیت حرکت میکرد. دکتر نیازمند رویکرد مذهبی رضا شاه را متاثر از پیروی وی از توصیههای ملکم خان میسنجد که در دوران مشروطیت اجرای پایدار اصلاحات را به همکاری با روحانیون و اسلامی نشان دادن آن اصلاحات مشروط میکرد. اما به باور نگارنده همراهی رضا شاه با روحانیون در دوران صدارت بهمنظور بهره گیری از نفوذ آنان در میان مردم و رای آنان در مجلس صورت میگرفت تا از پلکان قدرت بالا رود. در مجلس پنجم که سلسله قاجار منحل و رضا شاه به عنوان نایَبالسلطنه انتخاب شد، ۴۰ درصد نمایندگان را روحانیون تشکیل میدادند. وی در مراسم تاجگذاری ضمن سپاسگزاری از علمای دینی گفت: من همواره نسبت به نگهبانی از اصول دین و تحکیم پایههای آن توجه ویژهای داشته و خواهم داشت زیرا باور دارم که تقویت کامل دین یکی از مؤثرترین ابزار برای اتحاد ملی و تقویت روح جامعه ایرانی است.
– البته باید افزود با افزایش قدرت رضا شاه و اصلاحات شبه سکولاریستیاش که برای محدود کردن قدرت روحانیت در حوزهها، دادگاههای شرع و موقوفات صورت گرفت، رابطه روحانیت با وی رو به سردی نهاد و پس از اجرای خشونتآمیز دومین قانون لباس برای مردان و کشف حجاب زنان که به اعتراض شیخ عبدالکریم حائری نیز انجامید، این رابطه بهکلی قطع گردید. در پی این رویداد اقدامات دینزدایی از سپهر همگانی و محدود کردن فعالیتهای مذهبی رضا شاه تشدید گردید که میتوان به ممنوع شدن آیینهای خیابانی مذهبی، مجبور کردن مساجد به استفاده از صندلی برای برگزاری مراسم مذهبی، بازکردن حرم امام رضا و مساجد تاریخی اصفهان بر روی جهانگردان اشاره کرد. در پی این رویدادها نفوذ روحانیت در سیاست کاهش چشمگیری یافت و در حالی که نسبت شمار روحانیون در مجلس هفتم به ۳۰ درصد نمایندگان میرسید این درصد در مجلس یازدهم (۱۳۱۶) به صفر کاهش یافت.
بارزترین اقدامات دینزدایانه رضا شاه را میتوان از جمله در مدرن شدن نظام قضایی، آموزشی و دولتی شدن اوقاف برشمرد. ساختار قضایی دولتی و تشکیل دیوان عالی کشور، تصویپ قوانین ثبت اسناد، املاک و ازدواج و طلاق و استخدام قضاتی که در دانشکده حقوق تهران و یا کشورهای خارج درس خوانده بودند جملگی قدرت روحانیون در امور قضایی را کاهش سهمگین داد. با اینحال قانون مدنی کشور که در سال ۱۳۰۷ به تصویب مجلس رسید ترکیبی از قانون مدنی فرانسه و شریعت اسلام بود. بهطور نمونه تبعیضهای حقوقی (ارث، طلاق، حق چند زنی مردان و غیره) علیه زنان حفظ اما تفاوت حقوقی میان مسلمانان و غیر مسلمان برطرف گردید.[۷]
اصلاحات آموزشی علاوه بر گسترش مدارس دولتی خارج از نفوذ روحانیون شامل کنترل دولت بر مدارس دینی نیز میگردید براین اساس از شاگردان مدارس دینی امتحان زبان فارسی، عربی حقوق و منطق بوسیله آموزش و پرورش گرفته میشد که ضربه دیگری به نهاد روحانیت وارد ساخت. در سال ۱۳۱۳ تعیین مواد درسی حوزهها نیز بر عهده آموزش و پرورش گذاشته شد. به باورهایده مغیثی رفرمهای آموزشی رضا شاه سبب پیشرفت در آموزش زنان گردید. برپایه قوانین رضا شاهی، نگرش جامعه نسبت به آموزش زنان تغییر یافت. این در حالی بود که این تحول با مخالفت بعضا خشونتآمیز روحانیون مواجه میشد که انرا مخالف اسلام به شمار میآوردند.[۸]
یکی از اقدامات تاریخساز رضا شاه کشف حجاب بود که به باور هایده مغیثی، از اواخر دهه اول روی کار آمدن رضا شاه بهطور خودجوش در میان زنان کنشگر طبقه متوسط و بالا آغاز شده بود هر چند در خیابانها مورد اذیت و آزار قرار میگرفتند.[۹] بنابراین اجرای رسمی آن زمینهای اجتماعی داشت که یکی از مهمترین تحولات دوران رضا شاهی به شمار آمد و به دینزدایی ژرف از پهنه همگانی و دگرگونی در جایگاه اجتماعی زنان ایرانی شد. نوشین احمدی خراسانی حجاب در آن دوره را “زندگی سنتی (اندرونی)” به شمار میآورد که کشف حجاب میتوانست این نظم سنتی را بهم ریزد.[۱۰] باید افزود این رویداد به زنان ایرانی امکان داد که از زندگی “اندرونی” به سپهر همگانی وارد شوند.
واکنشها به فرمان کشف حجاب متناقض بود. به باور حسین مکی تجدد خواهان با شور و شوق از آن استقبال کردند. ” البته محیط کما بیش آمادگی داشت اما فقط در تهران و یکی دو ایالت دیگر مثلا گیلان و بعضی قسمتهای خوزستان و فارس. “[۱۱] اما کشف حجاب به جامعه سنتی و مردسالار کشور شوک سختی وارد ساخت. به نوشته مکی “مردان متعصب قسم خوردند علیه بیحجابی کفن پوشند و با دولت جهاد کنند. عدهای از حاجیها زنانشان را طلاق دادند…. بسیاری از فامیلها برای اینکه زنهایشان از حجاب بیرون نیایند از مملکت مهاجرت کردند. ” [۱۲]
اما باید گفت که رویکرد رضا شاه در اجرای کشف حجاب مستبدانه و زورمدارانه بود و در نتیجه حقوق فردی و اجتماعی زنان محجبه را پایمال میکرد. خامنهای نیز در اجرای حجاب اجباری از همان رویکردهای سرکوبگرانه بهره میگیرد و میکوشد تاریخ را به گذشته بازگرداند اما مقاومت دلیرانه بخش مهمی از زنان ایرانی و با وجود گونههای مخلتف سرکوب، تلاشهای مذبوهانه ولی مطلقه را تا کنون با ناکامی روبرو کرده است.
۲- استبداد سلطنتی
در پی انقلاب مشروطه، شرایط اسفناکی در کشور حاکم گردید بهطوری که زمینه بازگشت دوباره استبداد سلطنتی هزاران ساله را فراهم ساخت. حاکمیت سیاسی از توان کشورداری تهی گشته بود. سقوط حکومت استبدادی سبب افسار گسیختگی گردید. اعیان و اشراف که قدرت دولت را به ارث برده بودند با هم هیچگونه هماهنگی نداشتند و نمیتوانستند به یک طبقه منسجم تبدیل شوند. مجلس نیز با دولتهایی که بطور متوسط هر شش ماه سرکار میآمدند به سختی هماهنگ میشد و کار کشور روز به روز و به دشواری به پیش میرفت. در برابر ضعف دولت مرکزی نظام کهنه ایلی نیز سر برافراشت و در بسیاری نقاط کشور هرج و مرج کامل حکم فرما گردید. بهطوری که در سال ۱۹۲۰، رؤسای ایلات بیشتر مناطق کردستان، خوزستان و بلوچستان را در دست داشتند. افزون براین اداره گیلان و آذربایجان نیز در دست حکومتهای خودمختار قرار گرفت.
پایان جنگ قحطی و بیماری را نیز به ارمغان آورد. آنفولانزای اسپانیایی حدود دو میلیون نفر از جمعیت ۱۲ میلیونی کشور را کشت[۱۳]. دولت در عمل ورشکسته بود و بدون کمک خارجی ادامه حیاتش غیر ممکن گردید. “… به نحوی که انگلیس ماهانه مبلغی برای هزینههای اداری به دولت و مبلغ دیگری برای هزینه تیپ قزاق میپرداخت. چون پس از انقلاب روسیه، این نیرو با آن کشور ارتباطی نداشت.”[۱۴]
دولت انگلیس که پس از انقلاب اکتبر میداندار سیاست در ایران شده بود همراه با نخبگان و سیاستمداران در پی آن شدند که راه خلاصی برای بیرون رفتن از آشفتگی حاکم بیابند. ظاهرا شماری راه برونرفت را در اجرای کودتای نظامی جستجو میکردند. ملک الشعرای بهار باور دارد که “مردم بفکر کودتا افتاده بودند! در این مورد میتوان از جمله به “حسن مدرس”[۱۵] اشاره کرد که که قرار بود به یاری افراد تفنگچی و یکی از ایلات جنوب، تهران را تصرف کند.
به صوابدید دیپلماتهای انگلیسی قرعه به نام “سید ضیاء” افتاد و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رخ داد.
در باره این کودتا روایتهای متفاوتی در دست است. ابراهامیان آن را کودتایی با نقش پررنگ انگلیس میسنجد که در پی مذاکراتی که بین رضاخان و آیرون ساید فرمانده انگلیسی قزاقها انجام گرفت و اطمینانهایی که از سوی طرف ایرانی به وی داده شد، عملی گردید.[۱۶] اما همایون کاتوزیان باور دارد که “کار کار انگلیسیها نبود” و نقش ایرانیان را در این رویداد پررنگ تر میبیند.[۱۷] و سرانجام روایتی دیگر برین باور است که کار کار افسران انگلیسی بود و دولت بریتانیا در این رویداد نقشی نداشت. بههر روی، از شواهد چنین پیداست که برای اولین بار میان نخبگان تجددخواه، اصلاحطلبان و بخشی از کارگزاران سیاسی و نظامی انگلیس در ایران بر سر راه برون رفت از بحران اتفاق نظر و جود داشت و هر دو گروه استقرار دولت مرکزی مقتدر را راه حل مؤثر میدانستند. ملکالشعرای بهار در این مورد به گفتگویی اشاره میکند که بین او و “مستر اسمارت” یکی از اعضای سفارت صورت گرفته بود و هر دو بر لزوم “ایجاد حکومتی مقتدر که بتواند هر صاحب داعیه و صاحب صوتی را سرکوب دهد و ایجاد دولت ثابت و نیمه دیکتاتوری بنماید”[۱۸] تآکید داشتهاند. تنها نقطه اختلاف ایندو در باره شخص مجری بوده است.
چرایی واگذاری نقش محوری کودتا به رضا خان را باید از جمله در گونه پرورش کودکی و دوران جوانیاش جستجو کرد که در نهایت از وی فردی پرقدرت، خشن و مستبد ساخت.
رضا از مادری مهاجر و پدری ارتشی در سال ۱۲۳۶ شمسی در یکی از روستاهای مازندران زاده شد. در هشت ماهگی پدرش را از دست داد و مادرش به تهران رفت و پس از ازدواج سرپرستی او را به عمویش سپرد. حدو چهار سال داشت که به خانه یکی از دوستان عمویش به نام کاظم خان فرستاده شد که افسری قذاق بود. البته در این دوران درکمبود مهر خانوادگی به ویژه مادری، فرصت یافت با فرزندان سرپرست تازهاش، به یاری معلمان سر خانه سواد بیاموزد.
در سن شانزده سالگی به تیپ قزاق پیوست و مدارج نظامی را از جمله در دوران قاجار پشت سر گذاشت و از سوی شاهزاده فرمان فرما به مدرسه نظامی فرستاده شد و سرانجام در تیپ قذاق به درجه سرتیپی رسید.
اوضاع اسفناک کشور و همباوری دولت انگلیس، دولت شوراها و بسیاری از نخبگان در نیاز به استقرار دولتی مقتدر در کشور به رضا خان، یاری رساند که زمام امور کشور را در دست گیرد.
البته باید افزود، مدرنسازی و سکولاریسم رضا شاهی غیر دمکراتیک و سرکوبگرانه بود که در آن دوران عمومیت داشت و دولتهای بسیاری از رویکردهای مشابه پیروی میکردند. به باور کرونین دیکتاتوری تنها الگویی بود که برای اداره کشور در برابر رضا شاه قرار داشت.[۱۹] بهار نیز باور داشت که “آنروزها مرض دیکتاتوری برای جلوگیری از کمونیسم در دنیا مد شده بود!”[۲۰] رویکرد رضا شاه و ارتش یکپارچه وی در برقراری امنیت و اسکان ایلات نمونهای از این سرکوبها بود که از آن به عنوان “نسل کشی”[۲۱] یاد شده است. اقلیتهای دینی از جمله ارامنه و مسیحیان نیز از اذیت و آزار و تبعیض نظام رضا شاهی در امان نبودند. رفتار وی با وزرا و کارگزاران حکومتی (از جمله علیاکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش و فیروز فرمانفرما) نیز خودکامگی فردی وی را نمایان ساخت که وی را در رساندن به قدرت و اجرای برنامههایش یاری رسانده بودند که اولی به علت “حمله قلبی”[۲۲] و دو تن دیگر از راههای گوناگون حذف و نابود شدند.[۲۳] روشنفکران و فرهیختگان نیز از سرکوب در آمان نماندند. ساموئل حیم به جرم خیانت اعدام شد. میرزاده عشقی هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. محمد فرخی یزدی در بیمارستان زندان درگذشت.[۲۴]
افزون براین رضا شاه ضربه مهلکی به جامعه مدنی، نظام پارلمانی و احزاب نوپا وارد ساخت که پایگیری آنان نتیجه و حاصل انقلاب مشروطیت و آرزوی متجددین ایرانی برای رسیدن به آزادی بود. در پایان سلطنت وی روزنامهها و احزاب مستقل تعطیل، مجلس به دستگاه بله بله گوی سلطنت تبدیل شد. رضا شاه که فرزند زمین دار خرده پایی بود در پایان سلطنت به ثروتمندترین مرد ایران تبدیل گرید.[۲۵] پایان کار وی با نادرشاه افشار قابل مقایسه است که به پارانویا دچار گردید بهطوری که به حد افراط به انگلیسیها سوءظن داشت و همه بدیهای دنیا را از انگلستان میدانست. حتی سوءظناش به پسرش محمدرضا هم متوجه شد و فکر کرد که با انگلیسیها کار میکند. گزارش سفیر انگلیس در خرداد ۱۳۲۰ گویای ریزش شدید پشتیبانی مردمی از رضا شاه بود که در دهه ۱۳۰۰ پس از برقراری نظم در کشور از آن برخوردار بود.
نزدیکی ایدئولوژیک، اقتصادی و سیاسی آلمان نازی و حکومت استبدادی رضا شاه متفقین را برآن داشت که در شهریور سال ۱۳۲۰ ایران را از شمال و جنوب اشغال و موجب خروج اجباری رضا شاه شدند که به سود پسرش محمد رضا از سلطنت کناره گیری کرد.
حکومت فاجعهبار اسلام سیاسی در چند دهه گذشته موجب شده که در برخی از تظاهراتها علیه خامنهای شعار “رضا شاه روحت شاه” بهرغم پادشاهی استبدادیاش شنیده شود. به باور نگارنده دلیل اصلیاش رویکرد شبهسکولاریستی رضا شاه و خانهنشین کردن بسیاری از روحانیون بود که به دخالتهای مرتجاعانه آنان در امور کشور خاتمه داد و تحقق برنامههای تجددگرایانه وی و نخبگان برجستهاش را امکانپذیر ساخت.
اردیبهشت ۱۴۰۳
mrowghani.com
————————————————
[۱] – ویکیپیدیا، امان الله خان در افغانستان
[۲] – دکتر نیازمند، ص. ۳۸۳
[۳] – ابراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص. ۱۴۶
[۴] – دکتر نیازمند ص. ۳۷۸
[۵]- همان ص. ۳۸۱
[۶] – دکتر نیازمند، ص. ۳۹۰
[۷] – ابراهامیان، تاریخ ایران مدرن. ص. ۱۶۴
[۹] – همانجا
[۱۰] – نوشین احمدی خراسانی، حجاب و روشنفکران، ناشر : مؤلف، ۱۳۹۰، ۳۷
[۱۱] – حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، انتشارات علمی، ۱۳۸۰، جلد ششم، ص. ۳۱۶
[۱۲] – همان ص. ۱۵
[۱۳] – کاتوزیان، همان
[۱۴] – همان
[۱۵] – ظاهرا رضا شاه پیش از کودتا به سید حسن مدرس پیشنهاد همدستی داده بود که به اوضاع سروسامنی بخشد و ایران را از خطر بلشویزم نجات دهد. همان ص. ۶۱
[۱۶] – ابراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص. ۱۳۲
[۱۷] – همایون کاتوزیان، همان
[۱۸] – ملک الشعرای بهار، همان ص. ۶۳
[۲۰] – ملک الشعرای بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران. شرکت کتابهای جیبی، ۱۳۵۷، جلد اول، ص. ۹۵
[۲۲] – آبراهامیان، تاریخ ایران نوین، ص. ۱۴۷
[۲۳] – همان ص. ۱۴۶-۱۴۷
[۲۴] – ابراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ص. ۱۴۴
[۲۵] – ابراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص. ۱۷۰