مقدمه: جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، فراتر از یک درگیری نظامی، بحران مشروعیت جبران ناپزیری برای جمهوری اسلامی رقم زد. نظام حاکم نه تنها در تأمین امنیت ملی، بلکه در پاسخ به نیازهای اولیهی مردم – از معیشت تا آزادی – نیز ناکام است. در چنین وضعیتی، جامعه ایران با وجود سرکوب سنگین، بار دیگر نشانههایی از بیداری مدنی و خواست برای تغییر را بروز داده است.
اما پرسش بنیادین اینجاست: چگونه در شرایط بیاعتمادی فراگیر، خشونت حکومتی، و سرکوب سازمانیافته، میتوان سازوکارهای گفتوگوی ملی، عدالت انتقالی، و گذار دموکراتیک را پیش برد؟
پاسخ را میتوان در تجربه کشورهایی مانند لهستان، پرتغال و شیلی یافت؛ کشورهایی که در دل اختناق، از دل یأس، امید ساختند و بدون رهبر کاریزماتیک، به دموکراسی رسیدند.
۱) بحران چندلایه نظام: از شکست در سیاست خارجی تا فروپاشی اجتماعی
رهبر جمهوری اسلامی با انتخاب استراتژیهای تنشزا در منطقه، کشور را به مسیری کشاند که نهتنها منجر به تهاجم گسترده اسرائیل شد، بلکه با ناتوانی کامل در مدیریت جنگ، آشفتگی اقتصادی و اجتماعی را نیز تشدید کرد. علی خامنهای بهجای پاسخگویی، همچنان به سیاستهای سرکوبگرانه و توجیهگرایانه پناه میبرد، در حالیکه مطالبات مردم ایران بهسمت یک دگرگونی اساسی سوق یافته است.
۲) نقدی بر ناکارآمدی سیاستورزی اپوزیسیون
بیانیهها و اعلام مواضع اخیر در خصوص رفراندوم و تشکیل مجلس مؤسسان از سوی بعضی چهرههای اپوزیسیون و دیگر کنشگران داخل و خارج کشور، علیرغم ارزشهای اخلاقی، ایجاد گفتمان و تقویت هژمونی و پارادیم تغییر در جامعه، که خود بسیار تأثیرگذار در خودآگاه جمعی اقشار مختلف اجتماعی و به تبعه آن مشوق و مرغب کنش سیاسی است، اگر فاقد نقشهی راه، سازماندهی و راهبرد مشخص باشد، میتواند در اصطکاک نظری خیلی زود به یک حضورِ رسانهای یا مجازی صرفا در عرصه بیان تقلیل یافته و جوهر خود را از دست دهد. به نوعی «سیاست بدون قدرت»،گفتارهایی بدون امکان بسیج عمومی، بدون تحلیل از موازنه قوا، و جدا از واقعیتهای تلخ و ملموس جامعه بدل گردد.
۳) تجربههای جهانی گذار: از آفریقای جنوبی تا اروپای شرقی
۳.۱) گذار دموکراتیک در ایران: واکاوی نظری و بررسی تطبیقی با توجه به ارزیابی چالشها از تجربههای جهانی
گذار از نظامهای اقتدارگرا به دموکراسی یکی از پیچیدهترین فرآیندهای سیاسی و اجتماعی در جوامع معاصر است. ایران بهعنوان کشوری با سابقهی تاریخی انقلاب، اصلاحات محدود و جنبشهای مدنی در دهههای اخیر، در مرکز توجه مطالعات مربوط به گذار دموکراتیک قرار دارد. در این مقاله من سعی دارم که با تکیه بر چارچوب نظری ساموئل هانتینگتون و با بررسی تجربههای موفق گذار در آفریقای جنوبی، لهستان، شیلی و پرتغال، تلاش کنم، چشماندازهای ممکن، موانع ساختاری و راهکارهای عملی برای گذار مسالمتآمیز در ایران را تحلیل نمایم.
۳.۲) چارچوب نظری: گذار دموکراتیک از منظر نظریه ساموئل هانتینگتون
هانتینگتون در اثر مشهور خود موج سوم دموکراسی (۱۹۹۱) سه گونه اصلی گذار را معرفی میکند:
– Transformation (تغییر از درون): اصلاحات توسط نخبگان حاکم، بدون فشار خارجی عمده.
– Replacement (فروپاشی): سقوط کامل رژیم توسط نیروهای اپوزیسیون یا انقلابی.
– Transplacement (جابجایی): فرآیند مذاکره و سازش میان نخبگان رژیم و مخالفان.
او همچنین بر نقش نهادهای مدنی، اجماع نخبگان و سازوکارهای آشتی ملی به عنوان عوامل کلیدی موفقیت گذار تأکید میکند.
۳.۳) بستر اجتماعی-سیاسی ایران
ساختار سیاسی ایران، که از انقلاب ۱۳۵۷ شکل گرفت، به علت تمرکز قدرت در نهادهای غیرانتخابی، نبود سازوکارهای شفاف پاسخگویی در حکومت، محدودیت آزادیهای سیاسی و آزادی بیان، ضعف احزاب مستقل و تنوع شکافهای اجتماعی، بستری دشوار برای گذار دموکراتیک فراهم کرده است. علاوه بر آن تجربهی انقلاب ۱۳۵۷ نیز نشان داد که تغییر نظام لزوماً منجر به استقرار دموکراسی نمیشود. با این حال:
روند فزایندهی آگاهی های عمومی، جنبشهای اجتماعی زنان، کارگران و دانشجویان نشانهای از پویایی سیاسی هستند. تحول در رسانهها و استفاده گسترده از ابزارهای دیجیتال، افزایش اطلاع رسانی را ممکن ساخته و با توجه به نارضایتی عمومی و کاهش مشروعیت سیاسی حکومت، ظرفیتهای اجتماعی برای ایجاد فضایی جهت فشار لازم برای گفتوگو و امکان گذار تدریجی و مسالمتآمیز محسوس است.
در تجربهی موفق آفریقای جنوبی، نلسون ماندلا و حزب کنگره ملی آفریقا با وجود سالها حبس و سرکوب، توانستند با بسیج مردمی، همراهی نهادهای مدنی، و مذاکرات هدفمند، گذار مسالمتآمیز به دموکراسی را ممکن سازند.
در اروپای شرقی نیز تجربههایی چون لهستان، چکسلواکی و آلمان شرقی نشان میدهد که اتحاد نیروهای سیاسی و اجتماعی و ایجاد یک «بدیل قابل باور» نقشی اساسی در گذار ایفا کرده است. آنچه در همه این موارد به عنوان سه مؤلفه کلیدی مشترک بودند: سازماندهی، گفتمان مشترک، و همبستگی فراگیر بود. حکومت کنونی در ایران امروز، مشابهتهای ساختاری با رژیمهای دیکتاتوری آپارتاید در آفریقای جنوبی، لهستانِ کمونیستی، شیلی پینوشه و پرتغال سالازار دارد:
سرکوب گسترده، شکنجه و سانسور – فروپاشی اعتماد عمومی – اقتصاد دولتی ناکارآمد و رانتی – انزوای ژئوپلیتیک – نابودی نهادهای مستقل و اتمیزهسازی جامعه از مصادیق وضع موجود در جامعه ایران است.
اما در هر چهار کشور یادشده، روند گذار، نه با انقلاب خونین، بلکه با سازمانیابی تدریجی، گفتمانسازی و همگرایی تدریجی نیروهای اجتماعی صورت گرفت.
۳.۴) بررسی تطبیقی تجربههای گذار موفق
۳.۴.۱) آفریقای جنوبی، گذار از آپارتاید
نوع گذار: جابجایی (Transplacement)– ویژگیها: مذاکره میان رژیم آپارتاید و کنگره ملی آفریقا و شکلگیری کمیسیون حقیقت یاب و آشتی ملی.
زمینه تاریخی: دههها تبعیض نژادی و مقاومت داخلی و بینالمللی – محرک گذار: فشار داخلی (جنبشهای مردمی، کنگره ملی آفریقا) و تحریمهای جهانی – فرآیند: مذاکره میان دولت آپارتاید و نلسون ماندلا در قالب نشستهای CODESA – نهاد کلیدی: تشکیل کمیسیون حقیقت یاب و آشتی برای جلوگیری از انتقامجویی و ایجاد آشتی ملی
درس کلیدی: تمرکز بر آینده و نه به انتقام، گذار موفق نیازمند پذیرش مسئولیت در گذشته بدون انتقامجویی است، سیاست آشتی بین قربانی و عامل خشونت، ضامن ثبات بود. شعار معروف: «بهترین انتقام، ساختن آینده بهتر است».
۳.۴.۲) لهستان و جنبش همبستگی؛ مقاومت شبکهای، گفتوگو و ریزش در درون رژیم
نوع گذار: جابجایی (Transplacement)– فرآیند: میزگرد سیاسی میان دولت کمونیستی و جنبش همبستگی و توافق بر انتخابات (نیمه) آزاد.
درس کلیدی: نقش نهادهای مدنی قوی مانند اتحادیهها در فشردهسازی مسیر گذار، اجتناب از خشونت به واسطه گفتوگو و سازش. تجربه لهستان به خوبی نشان میدهد که ساختارهای گفتوگوی ملی، حتی در دل سرکوب، میتوانند از طریق فشار مردمی، همبستگی افقی، و عقلانیت راهبردی ایجاد شوند.
اتحاد کارگران، کلیسا، روشنفکران و دانشجویان – بهرهگیری از اعتصابهای سراسری بهعنوان ابزار مقاومت – تأکید بر «آشتی ملی» و نه انتقام – گفتوگوی پایدار با بخشهایی از رژیم برای اصلاحات گامبهگام و افزایش فشار اجتماعی، سرانجام بخشی از بدنه حاکمیت را وادار به گفتوگو با «جنبش همبستگی»(Solidarność) کردند. در سال ۱۹۸۹، با مذاکرات موسوم به Round Table Talks، انتخابات نیمهآزاد برگزار شد و اولین گامهای دموکراسی در این کشور به وقوع پیوست.
۳.۴.۳ ) پرتغال و انقلاب میخکها؛ ائتلاف ارتش، مردم و روشنفکران
نوع گذار: فروپاشی (Replacement)از طریق انقلاب نظامی بدون خشونت
ویژگیها: کودتای افسران جوان در ۱۹۷۴ (انقلاب میخکها)، حمایت مردمی و نهادسازی سریع دموکراتیک.
درس کلیدی: گذار لزوماً نیازمند خشونت نیست، حتی ارتش میتواند در راستای دموکراسی ایفای نقش کند. بخشهایی از بدنهی نظام – حتی نیروهای مسلح – میتوانند در لحظههای تاریخی، به نیروی گذار بدل شوند، مشروط به آنکه پیامی برای آشتی، نه انتقام، دریافت کنند.
در آوریل ۱۹۷۴، جوانان نظامی و افسران خسته از جنگهای استعماری، در ائتلاف با روشنفکران و شهروندان، دیکتاتوری ۴۸ ساله سالازار و جانشین او را در پرتغال سرنگون کردند. انقلاب بدون خشونت، با نماد «میخک در لولهی تفنگ»، نشان داد که حتی در ارتش یک رژیم دیکتاتوری، پتانسیل برای تغییر دموکراتیک وجود دارد.
پس از انقلاب: تشکیل دولت موقت از نیروهای مدنی و نظامیان دموکراسیخواه – برگزاری انتخابات چندمرحلهای – تصفیه محدود ولی نمادین عناصر جنایتکار – شکلگیری قانون اساسی مترقی در کمتر از دو سال.
۳.۴.۴) شیلی و غلبه بر ترس از پینوشه؛ بازسازی امید از درون جامعه
نوع گذار: فروپاشی (Replacement) از طریق فشار های اجتماعی
ویژگیها: کمپین «نه» در همهپرسی ۱۹۸۸ – اصلاح قانون اساسی و تضمینهای حقوق بشر.
درس کلیدی: استفاده خلاقانه از ابزارهای موجود در رژیم برای تغییر و قدرت بسیج عمومی در ایجاد نقطه عطف سیاسی در این بود که بهجای حذف کامل گذشته، بر «حقیقتیابی»، اعتراف، عذرخواهی، و بازسازی اعتماد اجتماعی تمرکز کردند. وقتی گفتمان «ضرورت تغییر» در لایههای گوناگون جامعه نهادینه میشود، هیچ اقتدارگرایی نمیتواند آن را سرکوب کند، حتی اگر سرکوب فیزیکی موفق باشد، مشروعیت خود را از دست میدهد. پس از دههها شکنجه و قتل مخالفان در حکومت پینوشه، جامعه مدنی شیلی در دهه ۸۰ میلادی به تدریج، اتمهای پراکنده خود را بازآرایی کرد.
آنها ائتلافی فراگیر از احزاب چپ، میانهرو و کلیسا تشکیل دادند – بر «عدالت انتقالی»، گفتوگو، و عدم انتقام تأکید کردند – کارزاری هوشمندانه برای «نه به ادامه حکومت نظامی» در همهپرسی ۱۹۸۸ راه انداختند – پس از پیروزی در همهپرسی، نظامیان را وادار به انتقال مسالمتآمیز قدرت کردند.
۴) مقایسه تطبیقی و کاربرد برای ایران
گذار دموکراتیک در ایران نیازمند تحولی چند بعدی در سطوح سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. بهرهگیری از تجربههای جهانی، بهویژه تمرکز بر نهادسازی، اجماع نخبگان، آموزش عمومی و سازوکارهای عدالت انتقالی، میتواند مسیر گذار را هموارتر سازد. این فرآیند اگرچه دشوار، اما با مشارکت نیروهای اجتماعی، فکری و مدنی ایران، قابل اجراست.
کشور | نوع گذار | نهاد کلیدی | درس کلیدی |
آفریقای جنوبی | جابجایی (Transplacement) | کمیسیون حقیقت یاب و آشتی ملی | آشتی ملی و اجماع نخبگان |
لهستان | جابجایی (Transplacement) | جنبش همبستگی (Solidarność) | گفتوگوی سیاسی و اصلاح تدریجی |
شیلی | فروپاشی (Replacement) | کمپین مدنی | بسیج اجتماعی و اصلاحات قانونی |
پرتغال | فروپاشی (Replacement) | ارتش دموکراسیخواه | انقلاب بدون خشونت و نهادسازی سریع |
۵) شرایط گذار در ایران: از نظریه تا امکان عملی
در ایران، هرگونه گذار دموکراتیک بدون فروپاشی نظام کنونی یا بدون عقبنشینی چشمگیر آن غیرممکن است. دو سناریو برای گذار محتمل است:
۵.۱) فروپاشی از بالا یا ریزش در بدنهی قدرت: در این حالت، بخشی از نیروهای درون حاکمیت که از ادامه وضعیت موجود خسته شدهاند، به پروژهی گذار میپیوندند. امکان برگزاری رفراندوم، تشکیل دولت موقت و سپس مجلس مؤسسان در این سناریو مطرح است.
۵.۲) فشار از پایین با بسیج مردمی سازمانیافته: تحقق این سناریو نیازمند حرکتهای مدنی مستمر، مقاومت خشونتپرهیز، و مشارکت اقشار مختلف مردم با یک گفتمان واحد و هدفمند است.
۶) چطور گفتمان گذار بر یأس عمومی غلبه میکند؟
مردم ایران در برابر تجاوز خارجی در چنگ اخیر نه تنها از این تجاوز استقبال نکرده، که در کنار حکومت نیز نایستادند. این نشانهی وطندوستی دموکراتیکی است که هم زمان با رد خشونت، انفعال را نیز نمیپذیرد. پیوند میان مقاومت مدنی، وطندوستی، و گفتمان دموکراسی باید محور اتحاد اپوزیسیون و جامعه مدنی قرار گیرد.
در هر چهار تجربه مذکور، با وجود سرکوب شدید و انفعال عمومی، دو عامل بر یأس غلبه داشتند:
۶.۱) گفتوگوی ملی:
پلاتفرمهای مستقل، کلیساها، رسانههای آلترناتیو، شوراهای مردمی و نهادهای مدنی، صحنهی گفتوگو را حتی در خفا زنده نگه داشتند.
۶.۲) عدالت انتقالی نه بهمثابه انتقام، بلکه بهمثابه بازسازی اعتماد:
انتشار اسناد سرکوب – برگزاری دادگاههای نمادین – عذرخواهی رهبران گذشته – سازوکارهای عفو مشروط؛ این اقدامات توانستند جامعه دوپاره شده را به بازگشت به وحدت ملی دعوت کنند.
۷) پیام برای ایران امروز
ایران در شرایط مشابهی قرار دارد: فروپاشی مشروعیت و ناکارآمدی حکومت – گسست بین ملت و حاکمیت – خشونت نهادینه، اتمیزهسازی جامعه و تبلیغات پوچ و نظامیگرا.
اما همانطور که لهستان، شیلی و پرتغال نشان دادند، بدون رهبر فردمحور، میتوان با تکیه بر نیروهای شبکهای و مشارکتی، گذار دموکراتیک را ممکن ساخت.
۸) مسیر عملی گذار در ایران
در پیوست با تجربیات جهانی، گامهای پیشنهادی برای ایران:
در داخل: ایجاد شوراهای محلی گفتوگو، با تمرکز بر وحدت ملی و نه ایدئولوژی – مستندسازی سرکوب و تأکید بر مطالبهی آزادی زندانیان سیاسی – سازماندهی بدنههای صنفی و شبکهای – از معلمان تا پرستاران، زنان، دانشجویان – گفتمانسازی بر محور “آینده بدون انتقام” و “گذار از حکومت، گسترش امید و نه به انفعال و پذیرش سرکوب.”
در خارج: طراحی یک منشور سیاسی مشترک برای دوران گذار – شکلدادن به ساختاری مشارکتی از گروههای دموکرات، بدون منازعه فردی – جلب حمایت جهانی برای تحقق رفراندوم، برپایی و تاکید بر عدالت انتقالی و گفتوگوی ملی – ایجاد اتاقهای فکر برای انتقال تجربههای جهانی و بومیسازی آنها.
۹) تقسیم وظایف بین اپوزیسیون داخل و خارج
برای آنکه این دو سناریو بتوانند به واقعیت بدل شوند، تقسیم وظایف هوشمندانه و مؤثر میان نیروهای داخل و خارج از کشور ضروری است:
در داخل کشور: ایجاد شبکههای محلی مقاومت مدنی – مستندسازی سرکوبها و تقویت رسانههای مستقل – تلاش برای پیوند میان خواستهای معیشتی، صنفی و سیاسی – ایجاد ساختارهای افقی مشارکتی و محلی به مثابه «زیرساخت گذار».
در خارج از کشور: ایجاد نهادهای تحلیل در داده های فکت محور جامعه و تولید دانش استراتژیک – جلب حمایت بینالمللی برای مشروعیت گذار – ایجاد یک ساختار رهبری متکثر و مشارکتی برای هماهنگی جهانی – پرهیز از سیاستورزی فردمحور و بازسازی راهبردی در نمایندگی جامعه داخل کشور.
۱۰) چشمانداز: راهی به دموکراسی از دل بحران
رفراندوم، مجلس مؤسسان و تغییر قانون اساسی تنها زمانی ممکن است که ملت ایران، با تکیه بر قدرت اجتماعی خود و در تعامل با اقشار متکثر جامعه و نیروهای همسو در ساختار قدرت کنونی و جامعه بینالملل، بتواند تغییر زمین بازی را به نظام تحمیل کند. این مسیر نه ساده است، نه بیهزینه، اما تنها آلترناتیو صلحآمیز و مؤثر برای جلوگیری از تکرار خشونت و آنارشی در کشور است.
۱۱) سخن پایانی: از تجربه به امکان
اگر لهستان بدون اسلحه، شیلی بدون کاریزما، و پرتغال با تفنگی گلآذین توانستند گذار را ممکن کنند، ایران نیز میتواند. رمز موفقیت در سه عنصر نهفته است:
سازماندهی تدریجی – وحدت فرا ایدئولوژیک – محوریت “ملت” بهجای “رهبر”
گذار در ایران زمانی ممکن میشود که «گفتمان تغییر» نه از زبان چهرهها، بلکه از قلب جامعه برخیزد. گفتوگویی که دشمن نمیسازد، بلکه دعوت به بازگشت به ملت میکند.
این مسیر آسان نیست، اما تنها مسیر ممکن است.گذار دموکراتیک در ایران، با وجود بحرانهای شدید، یک افق واقعی است، نه به اتکای یک فرد، بلکه با تکیه بر یک ملت. شرط این گذار، وحدت اهداف، سازماندهی اجتماعی، و اراده جمعی است. ایران امروز، همچون لهستان دیروز یا شیلی دیروز، به آلترناتیوی نیاز دارد که در آن شهروندان، نه رهبران، قهرمان اصلی باشند. آینده ایران در دست خود ایرانیان است، اگر گفتوگو، انسجام و مشارکت را جایگزین پراکندگی، خشونت و انفعال کنند.