بریکولاژ واژهای فرانسوی بهمعنای ساختن و ترکیب کردن است. ریشهشناسی این واژه از یک عبارت سنتی فرانسوی میآید و به صنعتکارانی اشاره میکند که خلاقانه از مواد باقیمانده از پروژههای دیگر برای ساختن مصنوعات جدید استفاده میکنند این مفهوم، را نخستینبار کلود لوی اشترواس انسانشناس در کتاب ذهن وحشی (۱۹۶۶) یکی از آثار کلاسیک انسانشناسی ساختارگرا برای توصیف فرایندهای ترکیب عناصر نمادین به شکل فرهنگی جدید معرفی کرده است. بریکولاژ یعنی استفاده از وسایل دردسترس، وسایلی که در اطرافمان هستند او بر نظمدهی مجدد و استفاده از عناصر نمادین و غیرنمادینی اشاره دارد که جوانان برای انتقال معانی و مفاهیمی جدید مانند لباس، زیورآلات شخصی، استفاده از زبان و دیگر مصنوعات بهکار میبرند. در این مفهوم، نشانهها و عناصر متفاوت و گاه متضادی که مشخصه سبک زندگی خاصی هستند در کنار هم بهکار گرفته میشوند و همزمان هویتی چندعنصری به فرد میبخشند. بنابراین بریکولاژ بهمعنای فرایندی است که با آن مردم به ابژههایی از بخشهای مختلف اجتماع دسترسی پیدا میکنند تا هویتهای جدید فرهنگی خلق کنند (اشتراوس، ۱۹۶۶: ۱۱). بنابراین، بریکولاژ ضرورت شروع از مواد دردسترس است و تنها اصل حاکم بر آن، این است که این ابزارها همواره ممکن است یک روزی به درد بخورند. در دنیای هنر، بریکولاژ یک تکنیک یا حالت خلاقانه است، که درآن آثار از مواد مختلف موجود یا دردسترس ساخته میشوند و اغلب بهعنوان ویژگی هنر پستمدرن دیده میشوند (بنت، ۲۰۰۵: ۱۸). بریکولاژ همچنین بهعنوان ترکیب مجدد، بازسازی و استفاده مجدد از مواد یا مصنوعات جداگانه برای تولید معانی و بینش جدید توصیف شده است (هایلند، ۲۰۱۱: ۹۹).
داریوش شایگان (۱۳۸۰: ۱۵)، در کتاب افسونزدگی جدید: هویت چهل تکه و سیار، بریکولاژ را اینگونه تعریف میکند: فضاهای سازنده ما فضاهایی متنوع و گوناگوناند. بهطوریکه ما در ارتباط مداوم با دیگران، فرهنگها، جهانها و آگاهیهای گوناگون قرار داریم. در چنین وضعیتی ما دیگر جا و منزل ثابتی نداریم بلکه در فضاهای باز رشد میکنیم و شیوههای زندگیمان کیفیت بینشهای ما را تعیین مینماید. جاگیری ما در مکانهای گوناگون برحسب نوع روابطمان با حیطههای فرهنگی مختلف میباشد و همه افراد بدون شک در معرض این اختلاطها و آمیزشها هستند و شیوه ارتباطمان با مکان را با دیگر هویتها در پیوند قرار میدهد. همه ما در حال بافته شدنیم.
اصطلاح بریکولاژ بهطور گسترده در زمینههای مختلف بهویژه در مورد خردهفرهنگها، شرکتها، مؤسسات و محیطهای کمیاب نیز بهکار میرود. در حالیکه برخی بریکولاژ را یک فرصت میدانند، برخی دیگر آن را بیشتر بهعنوان دومین گزینه برتر میدانند. گاهی اوقات بریکولاژ بهعنوان یک فعالیت بسیار موضعی در نظر گرفته میشود که میتواند بهسرعت به شرایط در حال تغییر پاسخ دهد (فیلیمور و همکاران، ۲۰۱۶: ۳).
در مطالعات فرهنگی، بریکولاژ بهمعنای فرآیندهایی است که افراد از طریق آن، اشیاء را از بین بخشهای اجتماعی بهدست میآورند تا هویتهای فرهنگی جدیدی ایجاد کنند. بهویژه، این ویژگی خرده فرهنگهایی مانند جنبش پانک است؛ اشیایی که در فرهنگ مسلط دارای یک معنا هستند (یا هیچ معنایی ندارند) بهدست میآیند و معنای جدیدی و اغلب خرابکارانه به آن میدهند. بهعنوان مثال، سنجاق محافظ در فرهنگ پانک به شکلی از دکوراسیون تبدیل شد.
بریکولاژ یا چهل تکهسازی در واقع مفهومی است که هبدایج و کلارک و البته به تبعیت از مفهومی که لوی اشتراوس ساخته بود، ابداع کردند. این تعبیر در نظریه آنها به ساختن خلاقانۀ معنا از طریق تصاحب عناصر گفتمانی از قبل موجود اشاره دارد. کلارک مینویسد: در تمامی فرهنگ ابژه و معنا که به اتفاق نشانه را میسازند مکرراً و به شیوهای تازه در کنار یکدیگر قرار میگیرند و فرمهای مشخصۀ گفتمان را ایجاد میکنند. به این ترتیب هنگامیکه کسی دست به چهل تکهسازی میزند، ابژۀ مهمی را در موقعیت متفاوتی قرار میدهد و گفتمان تازهای را پدید میآورد که منجر به پیام تازهای میشود. بهعقیده کلارک، بریکولاژ عبارت است از تنظیم مجدد و قرار دادن اشیا در یک زمینه جدید به منظور ارسال پیام یا معنای جدید (کلارک، ۱۹۷۶: ۱۷۷). دیک هبدیج، با پیروی از لویاشترواس، این اصطلاح را برای توصیف چگونگی ساخت سبکهای خردهفرهنگی اقتباس کرد. از این نظر، بریکولاژ به افرادی اشاره دارد که با بداههسازی و تصاحب اشیاء مادی مختلف، به شیوه خاص خود درباره جهان فکر میکنند. بهبیانی دیگر، کالاهای مصرفی، فعالیتهای تفریحی و بهطور کلی فرهنگ عامهپسند ازجمله سبک پوشش و موسیقی از طریق مصرف خرده فرهنگی و تحت مکانیسم بریکولاژ به فعالیتهای معنیدار تبدیل میشوند (هبدایج، ۱۹۸۱: ۱۰۲).
دریدا، بریکولاژ را «زبان انتقادی» جهانی میداند: «اگر کسی بریکولاژ را لزوم وام گرفتن مفاهیم خود از متن میراثی که کم و بیش منسجم یا ویران است بنامد، باید گفت که هر گفتمانی بریکلور است. دلوز و گاتاری با توصیف انسانها بهعنوان ماشینهایی که توسط میل به حرکت در میآیند، ادعا میکنند که «همه ما بریکولر هستیم». بریکولاژ اجزای جدیدی ایجاد نمیکند، بلکه فقط میتواند از بقایای حافظه جمعی استفاده کند؛ بهعبارتی، چگونه فرهنگها چیزی جدید از آنچه قبلاً وجود دارد ایجاد میکنند (آلتگلاس، ۲۰۱۴: ۴۷۶-۴۷۷).
بریکولاژ به معنای استفاده از ابزار و وسایل موجود در اطراف ماست. اصل اساسی بریکولاژ این است که همیشه ممکن است این وسایل در آینده به کار بیایند. در واقع، بریکولاژ بهمعنای آغاز کار با مواد در دسترس است. این رویکرد اشیا را از جایگاه سنتی خود خارج کرده و هویتی چندُبعدی برای هنر معاصر ایجاد میکند. هویتی که بهطور مکرر در خود تجلی مییابد و پیوندهای جدیدی برقرار میکند (ریتزر، ۲۰۰۵: ۳۶۶)
در کل، بریکولاژ به معنای استفاده از ابزارها و وسایل در دسترس است، یعنی آنچه که از قبل در اطراف ما وجود دارد. این ابزارها با آزمون و خطا تنظیم میشوند و از زوایای مختلف به کار گرفته میشوند و در صورت نیاز، بدون هیچ تردیدی تعویض میشوند. معمولاً چندین ابزار به طور همزمان استفاده میشوند، حتی اگر فرم و منبع آنها متفاوت و ناهمگون باشد. لوی استراوس این منطق را بهعنوان منطق ابزاری معرفی کرده و آنها را بهعنوان ابزارهای روششناختی در نظر میگیرد. اصل اساسی بریکولاژ این است که این ابزارها ممکن است در آینده به کار بیایند. در دنیای هنر، بریکولاژ بهعنوان یک تکنیک یا حالت خلاقانه شناخته میشود که در آن آثار هنری از مواد مختلف موجود ساخته میشوند و اغلب بهعنوان ویژگی هنر پستمدرن تلقی میشوند. همچنین، بریکولاژ بهعنوان ترکیب مجدد، بازسازی و استفاده مجدد از مواد یا مصنوعات جداگانه برای تولید معانی و بینشهای جدید توصیف میشود. در زمینه فلسفی، این اصطلاح به روشی اطلاق میشود که از ترکیب ابزارهای نظری و روششناختی در دسترس محقق برای توضیح یک موضوع خاص شکل میگیرد (روجر، ۲۰۱۲: ۳). در مجموع بریکولاژ یعنی فرآیند خلاقانهای که در آن افراد از عناصر سنتی و مدرن برای ایجاد معانی و شیوههای جدید زندگی استفاده میکنند (کارتر و دانکن، ۲۰۱۸).