مقدمه: در تاریخ معاصر، بسیاری از نظامهای اقتدارگرا کوشیدهاند مخالفان خود را نهتنها بهعنوان دشمنان سیاسی بلکه بهعنوان «افراد بیمار» معرفی کنند. این شیوه، که میتوان آن را پزشکیسازی اعتراض نامید، تلاش میکند مخالفت سیاسی را از حوزه مشروعیت اجتماعی خارج و آن را به یک پدیده پاتولوژیک تبدیل نماید. در چنین شرایطی، معترض نه بهعنوان یک شهروند آگاه بلکه بهعنوان فردی «مختل» یا «دیوانه» معرفی میشود که نیازمند بستری و درمان اجباری است.
در ایران، طی سالهای اخیر، همزمان با اعتراضات گسترده اجتماعی، موارد متعددی از ارجاع معترضان به بیمارستانهای روانی گزارش شده است. برخی از این افراد نه به دلیل اختلال واقعی، بلکه به علت رفتار اعتراضیشان به مراکز روانپزشکی فرستاده شدند. گزارشهایی از شکنجههای دارویی، تحقیر و بیاعتبارسازی روانی منتشر گردیده که این پدیده را به یکی از پیچیدهترین اشکال سرکوب بدل کرده است.
پرسش اساسی اینجاست: چرا و چگونه حکومتها از روانپزشکی بهعنوان ابزار سیاسی استفاده میکنند؟ چه پیامدهایی برای فرد، جامعه و حافظه جمعی دارد؟ و چه تفاوتهایی میان تجربه ایران و دیگر کشورها مشاهده میشود؟
اهمیت بررسی این موضوع از چند جهت است:
۱. پیامد فردی: فردی که بهخاطر اعتراض سیاسی بهعنوان بیمار روانی شناخته میشود، نهتنها آزادی خود را از دست میدهد بلکه هویت اجتماعیاش نیز تخریب میگردد.
۲. پیامد جمعی: این شیوه موجب ایجاد ترس، بیاعتمادی و سکوت در سطح جامعه میشود.
۳. پیامد نهادی: استفاده ابزاری از بیمارستانهای روانی، اعتماد عمومی به نظام سلامت روان را نیز بهشدت کاهش میدهد.
این مقاله با استفاده از چارچوب نظری «پزشکیسازی سیاست»، «مطالعات تروما» و «ناتوانی آموختهشده» تلاش میکند این پدیده را تحلیل و پیامدهای آن را آشکار سازد.
چارچوب نظری
۱. پزشکیسازی سیاست
پزشکیسازی مفهومی است که نخست در حوزه جامعهشناسی پزشکی توسط پیتر کنراد (۲۰۰۷) مطرح شد. بر اساس این مفهوم، بسیاری از مسائل اجتماعی یا حتی انحرافات رفتاری بهجای اینکه در چارچوب فرهنگی–سیاسی تحلیل شوند، بهعنوان «اختلال پزشکی» تعریف میشوند.
در سطح سیاسی، این روند به معنای تبدیل اعتراض به بیماری است. در دوران شوروی سابق، مخالفان سیاسی اغلب به بیمارستانهای روانی فرستاده میشدند و با برچسبهایی چون «اسکیزوفرنی کند» توصیف میشدند. مشابه این الگو اکنون در ایران نیز دیده میشود.
۲. مطالعات تروما
تجربه تحقیرآمیز برچسبگذاری بهعنوان «بیمار روانی» برای معترضان، نوعی تروما است. کاروت (۱۹۹۶) و هرمن (۱۹۹۲) توضیح دادهاند که تروما رویدادی است غیرقابلتحمل که حافظه فرد و جامعه را مختل میکند. وقتی جامعه میبیند که صدای اعتراض بهجای شنیده شدن، بهعنوان «جنون» معرفی میشود، یک زخم جمعی شکل میگیرد. این زخم بهسادگی التیام نمییابد و در حافظه اجتماعی باقی میماند.
۳. ناتوانی آموختهشده
مارتین سلیگمن (۱۹۷۵) نظریهای ارائه کرد مبنی بر اینکه موجودات زنده در اثر مواجهه مکرر با ناکامیهای کنترلناپذیر، بهتدریج در وضعیت ناتوانی آموختهشده قرار میگیرند. بهطور مشابه، اگر افراد معترض ببینند که اعتراض نهتنها نتیجهای ندارد بلکه به بیمارستان روانی ختم میشود، بهتدریج کنش سیاسی را رها میکنند و به بیتفاوتی اجتماعی پناه میبرند.
این سه چارچوب نظری، ابزار ما برای تحلیل پدیده در ایران خواهند بود.
بستر ایرانی
۱. نمونههای گزارششده
در سالهای اخیر، خبرگزاریهای بینالمللی از چندین مورد بستری اجباری معترضان در ایران گزارش دادهاند. زنان و دخترانی که در اعتراضات ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲ بازداشت شدند، گاهی بهجای زندان، به مراکز روانپزشکی منتقل گردیدند. یکی از شناختهشدهترین نمونهها، «دختر پژوهشگاه» بود که پس از برداشتن روسری در ملأعام، به بیمارستان روانی فرستاده شد. سازمانهای حقوق بشری نسبت به خطر «شکنجه دارویی» هشدار دادند.
۲. کارکرد سیاسی بیمارستان روانی
• بیاعتبارسازی: وقتی فرد معترض بهعنوان «بیمار» معرفی شود، صدای او از نظر اجتماعی مشروعیت خود را از دست میدهد.
• عبرتآموزی: دیگران پیام دریافت میکنند که اعتراض مساوی با «دیوانگی» است.
• کنترل روانی: با استفاده از داروهای آرامبخش یا شوک الکتریکی، امکان شکستن روانی معترض فراهم میشود.
۳. مقایسه تاریخی
• در شوروی: هزاران مخالف بهخاطر برچسب «اسکیزوفرنی کند» به بیمارستانها فرستاده شدند.
• در چین: اقلیتهای قومی و مذهبی گاهی تحت عنوان «درمان» مجبور به بستری روانی شدند.
• در ایران: گرچه مقیاس کوچکتر است، اما روند مشابهی از پزشکیسازی اعتراض مشاهده میشود.
پیامدهای روانی–سیاسی
۱. پیامد فردی
• تحقیر هویت: فرد معترض نه بهعنوان شهروند فعال بلکه بهعنوان بیمار معرفی میشود.
• تروما شخصی: تجربه بستری اجباری میتواند منجر به PTSD، اضطراب و افسردگی شود.
• قطع رابطه اجتماعی: خانوادهها نیز تحت فشار قرار میگیرند و ممکن است از ترس انگ اجتماعی، فرد را طرد کنند.
۲. پیامد اجتماعی
• بیاعتمادی به نظام سلامت: مردم نسبت به روانپزشکی بدبین میشوند و از مراجعه به رواندرمانگران اجتناب میکنند.
• ترس جمعی: جامعه با دیدن چنین سرنوشتی، از اعتراض عقبنشینی میکند.
• تثبیت سکوت: فضای عمومی به سمت خودسانسوری و انفعال پیش میرود.
۳. پیامد سیاسی
• تخریب مشروعیت حکومت: هرچند هدف حکومت تثبیت قدرت است، اما در بلندمدت استفاده ابزاری از بیمارستان روانی میتواند به کاهش مشروعیت منجر شود.
• تشدید مهاجرت نخبگان: دانشگاهیان و روشنفکران احساس ناامنی میکنند و کشور را ترک مینمایند.
• پارانویا جمعی: جامعه به این نتیجه میرسد که حتی نهادهای پزشکی نیز ابزار سرکوب هستند.
جمعبندی و چشمانداز
استفاده از بیمارستانهای روانی برای حذف اعتراضی در ایران، یک شکل پنهان سرکوب است که آثار آن فراتر از فرد به کل جامعه سرایت میکند. این پدیده با سه ویژگی شناخته میشود:
۱. بیاعتبارسازی سیاسی از طریق برچسبگذاری پزشکی.
۲. ایجاد ترومای فردی و جمعی که حافظه اجتماعی را زخمخورده میسازد.
۳. ؛تثبیت ناتوانی آموختهشده که به سکوت و بیحرکتی جامعه منجر میشود.
چشمانداز آینده نشان میدهد که اگر این روند ادامه یابد، نهتنها سرمایه اجتماعی در حوزه سلامت روان تخریب میشود، بلکه جامعه درگیر نوعی فلج روانی–سیاسی خواهد شد؛ حالتی که در آن حتی نهادهای درمانی نیز به چشم مردم ابزاری برای سرکوب دیده میشوند.
برای جلوگیری از این روند، ضروری است که:
• نهادهای مستقل روانپزشکی و انجمنهای علمی نسبت به سوءاستفاده از تخصص خود واکنش نشان دهند.
• رسانهها و پژوهشگران به افشای این پدیده ادامه دهند.
• جامعه مدنی بر ضرورت تفکیک سلامت روان از سیاست تأکید ورزد.
در غیر این صورت، پزشکیسازی اعتراض به یکی از خطرناکترین ابزارهای سرکوب در ایران بدل خواهد شد؛ ابزاری که نهتنها مخالفان سیاسی را از میان برمیدارد، بلکه اعتماد عمومی به نهادهای علمی و درمانی را نیز نابود میکند.